eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
59 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شده ای مثل جوابی که هراسان گفتم قدمی بر دل دریا زده طوفان گفتم دعوتت کرده که از خاطره هایم بروی غم این فاصله را با نم باران گفتم طلبم را بدهی تا طلبت را بدهم مثل یک بوسه فقط چارهٔ بحران گفتم کوچه ها را گذراندم که گرفتار شوی در نهایت گله با شعر پریشان گفتم 🌸وقت کم بود نشد حرف دلم را بزنم دوستت دارم خود را به خیابان گفتم همه جا رهگذران رو به عقب کرده ولی من از این گفته خجالت نکشم جان گفتم بخدا مونس خوبان و نجیبان شده ام حیف معشوق،چه راحت نه به سلطان گفتم
امشب که دلم تنگ ترین نقطهٔ دنیاست آغوش به رویم بِگُشا مطلع شعرم دیوانهٔ شب بخیر گفتن هستم ای رنگ سیاه مژه ات مرجع شعرم
بلدم نصف شبی خواب تو گیرم که نخوابی بلدم با غزلم تشنه برم بر لب آبی تو که اخلاق مرا خوب تر از من بشناسی این درست است که ساکت بشوی پای جوابی بلدی نقطهٔ ضعف دل من را تو که یک شب بنشستی به دلم با غزلِ حرف حسابی مصرع آخر آن هم شده بود آه که جانم به لب آمد که عزیزم تو فقط خوب بخوابی
ای کاش که یک شب شود آسوده بخوابم از فکر و خیال تو ،رهایی، شدنی نیست مانند عقابی که سرآمد اجلش دید در غایت این عمر نهایی شدنی نیست
من از اهالی دردم، من از تبار نیازم بدون کرب و بلایت، خدا کند که نبازم...
🌱 با لب سُرخٓت مرا یاد خدا انداختی روزگارت خوش که از میخانه,مسجد ساختی روی ماه خویش را در برکه میدیدی ولی سهم ماهی های عاشق را چه خوش پرداختی ما برای باتو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می باختی من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود می توانستی نتازی بر من,اما تاختی ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست عشق را شاید,ولی هرگز مرا نشناختی
دیشب غزلی خواندم و آزار کشیدم هی ضجه زدم پنجه به دیوار کشیدم آن‌قدر به‌هم ریختم از درد که انگار صد بار خودم را به سرِ دار کشیدم در حنجره‌ام بغض ترک خورد و کمی بعد ترکید و در این شعر فقط جار کشیدم اشعار پر آوازه‌ی عاشق شدنت بود با مستی تو یکسره سیگار کشیدم درد است فقط از دل و دلبر بنویسی تلخ است و من از قهوه‌ی قاجار کشیدم شاعر نشدی تا که کمی درک نمایی زجری که در این برهه ز اشعار کشیدم بنویس چه آمد به سر مردمت این‌جا بنویس... اگر شعر تو را تار کشیدم تا شعر تکانت بدهد... واژه به واژه از گُرده‌ی بی‌جان قلم، کار کشیدم... مرتضی عباسی زاده ‌
بغل وا کرده بی پروا ، گمانم وقتِ رسوائی است عجب لیلای مجنونی است این حوّای شیرینم 🌿
دستت به گیسوان رهایش نمی‌رسد از دوردست به نگاهی بسنده کن...! 🌿
نسیـم صبح پنداری زکـوی یار می‌آید بجانها «مژده» می‌آرد که آن دلدار می‌آید... ...🌹
بی هَراسَم زِ اَجَل ، زانکه گمانَم نَبُوَد که گلوگیر‌تَر اَز هِجرِ تُو باشَد اَجَلی...
✿خواهشِ دل هر چه کمتر شادیِ جان بیشتر …!" 🌹
هنوز صبرِ من به قامتِ بلندِ آرزوست... 🌹
رخ و زلف و خط و خالت به گلستان ماند چه گلستان که به صد باغ جنان می‌ارزد 🌹
حقاّ که نشانه ی خدا بودی تو آیینه ی توحید نما بودی تو ما شیخ ریا زیاد دیدیم امّا واللّه ز جنس اولیا بودی تو «محمدحسین رشیدی»
من و دامن خیالت که نه روز داند از شب نه وصالی از فراقی نه حضوری از غیابی...
این حسین کیست که میرِ سِپَهَش عباس است این چه خونیست که در زُمره یِ حقُ النّاس است... ...
یک خدا داریم یک میلیون و اندی کدخدا کدخدایان بس کنیداین نسل مرتد می شود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...
زلف تو و عمر من؟ چه راه درازی! چشم تو و حال من؟ چه روز سیاهی! مسئله‌ی مرگ و زندگی، نظر توست می‌کُشی و زنده می‌کنی به نگاهی...
شبان آهسته می‌گِریَم که شاید کم شود دردم تحمل می‌رود اما شب غم سر نمی‌آید چه سود از شرح این دیوانگی‌ها بی‌قراری‌ها تو مَه، بی‌مهری و حرف مَنَت باور نمی‌آید ز دست و پای دل بر گیر این زنجیر جور، ای یار که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی‌آید...
فقير منم كه ندارمت...
. کسی ‌سوال‌ می‌کند به خاطر چه زنده‌ ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه می‌کنم... 🌱
لحظات بی تو نای سپری شدن هم ندارند
پیش عقل از ستمِ عشق شکایت کردم....
دارد تمام می شود آقا عزای تو کم گریه کرده ایم محرم برای تو تازه به شام می رسد از راه قافله تازه رسیده نوبت تشت طلای تو...  
گَر تو گِرِفتارَم کُـنـی، مَـن با گِرفتاری خوشَم دارویِ دَردَم گَر تویی، دَر اوجِ بیماری خوشَم
🌱 ‌‌‌بر نمی گردی ولی من همچنان در شعرها هی ردیفش می کنم این واژه ی "برگرد" را
شاید جهان جهنم دنیای دیگریست اما بهشت قسمتی از شانه‌های توست💫🌌
‌چگونه غیبت او را به دل کنم تصدیق که عشق و مهر و غمش جمله همنشین من است