eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد تا کی بنویسم که تو می آیی و هر بار قولِ "سرِ خرمن بدهی" ، دست مریزاد حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی دیریست که دلدار پیامی نفرستاد دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد دستم به جدایی برسد، رحم ندارم بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد" با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد تلخ است اگر دوریِ شیرین به خدا شکر این قرعه ی عشق است که افتاده به فرهاد
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
زندگی نیست بجز عشق بجز حرف محبت به کَسی وَر نه هر خار و خَسی زندگی کرده بَسی…
. جان چه خونها خورد تا از صفحه دل پاک کرد نقطه سهوی که نامش را سویدا کرده بود
کاش آن‌کس که به تو حق قضاوت می‌داد به من سوخته دل فرصت صحبت می‌داد چه نیازی‌ست به خون‌خواهی دشمن وقتی به گنه‌کاری ما دوست شهادت می‌داد دل بریدی زِ من و عهد شکستی، آری عشق هر جا که نباید به تو جرأت می‌داد تا پر و بال بگیری و به جایی برسی چی کسی بیشتر از من به تو فرصت می‌داد؟ هر که از نام تو پرسید همین را گفتم گل سرخی که فقط بوی نجابت می‌داد
این سیب‌های سرخ برای نچیدن است دل‌بستنم مقدمه‌ی دل‌بریدن است حتی کلاف کهنه‌ نخ هم نمی‌دهم بالای یوسفی که برای خریدن است زیباترین نبودی و من ماه خواندمت این است عشق، عشق بدی را ندیدن است! دنیا پر‌ از صداست، تو گاهی سکوت کن گاهی سکوت گام نخست شنیدن است بی دوست آسمان قفسی می‌شود وسیع ای دوست! عشق لذّت با هم پریدن است 🌿
🍃 "انا من شروط" یعنی که ولای توست توحید حـرمـت نشسته هـر کس ، حـرم خـدا نشسته 🌾
دنیا تمام تشنهٔ نور است نازنین دیگر زمان، زمان ظهور است نازنین از بس‌که در هم است شب و روز روزگار انگار روز حشر و نشور است نازنین برگرد سوی وادی کنعان عزیز مصر! دل‌ها بدون نور تو کور است نازنین تزویر زیر نام تو بازارها زده است کالای زور و زر به وفور است، نازنین دنبال ردّ شعله‌ای از چشم‌های تو موسای سینه راهی طور است نازنین خورشید قرن‌هاست که بر روی نیزه‌هاست یا در میان تشت و تنور است، نازنین ای آخرین ذخیرهٔ هستی ظهور کن دنیا تمام تشنهٔ نور است، نازنین!
‏کاش سمت حرمت باز شود پنجره‌ها بــاز از دوریـت افتاده به کارم گره‌ها
پرسید یکی که عاشقی چیست؟! گفتم که مپرس از این معانی... آنگه که چو من شوی ببینی.. آنگه که بخواندت به‌خوانی..
زبباترین غزل که به چشمم رسیده است.. ترکیب چشم وگونه و لبخند ناب توست...
‌با رقیبان سخن از کشتنِ ما می‌گوید... کشتن آن است که با غیر سخن می‌گوید!
از شعر و استعاره و تشبيه برتری با هيچكس بجز تو نسنجيده‌ام تو را...
| بی یار مانده | ترس ندارد ز مرگ‌و‌میر! پاییز، اضطراب درختان کاج نیست...
عشوه‌ای از لب شیرین تو دل خواست به جان به شکرخنده لبت گفت مزادی طلبیم ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جز خیال روی او نقشــــــی نیاید درنظر هرچه ما دیدیم ومی بینیم آن جــانان ماست ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از زمانی كه به درگاه تو راهم دادند آبرو مند شدم عزت وجاهم دادند به مقامی كه نبردند سلاطين راهی من مسكين بخدا رفتم و راهم دادند تاشدم معتكف كوی تو ای شمس شموس مژده روشنی شام سياهم دادند گرمی وشور طلب كردم ازاين جا چون شمع چشمه اشك غم و آتش آهم دادند خواستم با تو بگويم كه خجالت زده ام عرق شرم به عنوان گواهم دادند درحريم تو خدا را به تو دادم سوگند نامه عفو گنه بهر گناهم دادند چه غم از تابش خورشيد قيامت دارم تا كه درسايه مهر تو پناهم دادند سوخت درآتش غم جان«وفایی» وسرود درغم آل علی حال تباهم دادند ✍شاعر
من خداے غزل نڪَاهت شده ام از رڪَ ڪَردنت اینڪ بہ تو نزدیڪ ترم.... ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صاف اگر باشد هوای بی غُبار دوستی حالِ دل را می توان دریافت از سیمای هم...
مثل آذر ماهِ کردستان نبودت سرد بود... کلبه‌ی سرد مرا «شهریورِ» اهواز کن...!🙃
احوال دل ، آن زلف دوتا داند و من رازِ دلِ غنچه را، صبا داند و من بی من تو چگونه ای ، ندانم؟ امّا من بی تو در آتشم ، خدا داند و من
چون غنچه ی لب دوخته دارم دل تنگی افتاده ام افسوس به دام دل سنگی
چه حرف ها که درونم نگفته می ماند! خوشا به حال شماها که بلدید...
صبحی که با سلام تو روشن شود زمین خــــورشید را چاره‌ای الا حجاب نیست مهدی_امیری
دست خالی هرکسی آمد زیانش کمتر است معتصم وقتی شدی حال و هوایت بهتر است کیسه ی زر را نمیخواهم فقط ردّم نکن باز کن در را رضاجان، سائلت پشت در است از میان این همه کفتر که دورت میپرند میخری تو آن کبوتر را که بی بال و پر است یک سفر رفتم قم و دور حرم گفتم رضا مشهدی که آمدم سوغات صحن خواهر است آنقدر که بامرامی مثل بابایت علی می نشینی در کنار آنکه آلوده تر است بارها بین حرم برگشته ام باب الجواد دیدن گنبد از این زاویه لطفی دیگر است زودتر از عرض حاجت، حاجتم را می دهند چون گرفتارم، قسم هایم به جان مادر است خواهشاً خرج نجف تا کربلایم را بده خرج آن حتی اگر جان دادن این نوکر است : در بین سینه شوق حریم تو بی‌ حد است اصلاً تمام دلخوشی‌ام شهر مشهد است سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، (ع)