eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
39.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 فقط حسین آی دنیا این ذکر جهانی شده الحمدالله 💚💚💚 🎙 👏 👌فوق العاده زیبا
در تنگنای حادثه‌ها دست ما بگیر! ای کشتی نشسته به دل‌های ما حسین❤️ #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا ساقی... امان نداده امان نامه‌های دشمن را که آب کرده درون نیام، آهن را نخواست جنگ کند آنچنان که میلش بود که او نخواست در این راه، صحبت من را به غم دچار شود هر که عشق را فهمید به شب دچار شود هر که روز روشن را... تو کیستی که چنین عاشقانه بخشیدی به دست دسته‌ی پروانه، دشت سوسن را نگو دو دست پر از آب کرد و ریخت به خاک که لحظه‌ای نکند فکر آب خوردن را رها نکرد علم را، رها نخواهد کرد غیور کی بدهد دست غیر، میهن را "به دشت هر خبری هست دور خیمه‌ی توست" مرو که می‌بری از خیمه‌گاه، مامن را مرو که گله‌ی گرگ است رو‌به‌روی حرم گمان مکن که بفهمند حرمت زن را امید داد به طفلان که باز خواهم گشت به حالتی که نبینند، بست جوشن را رفیق نیمه‌ی راه است، دست نیم‌شده روا نبود که تنها گذارد این تن را به دست‌هات بگو تن قفس برای من است به باد می‌دهم اصلا وبال گردن را و ریخت آبروی آب، قطره قطره به خاک گرفت آتش رعدی امان خرمن را به سر بیافت، که آغوش فاطمه باز است اگر چه دست نداری، بگیر دامن را شاعر مرحوم
مرد عاشق در عاشقی از چشم و دست وپا گذشته او از وجودِ خویش بی پروا گذشته بسیار بوده در دلش شوق رسیدن از هرچه مانع می شده، یک جا گذشته عشقش ابالفضل است و عمری، روزهایش در روضه های ظهر عاشورا گذشته تا وا کند از دست و پایش بندها را از بند بند هستی اش حتی گذشته او دستهای خویش را داده در این راه با بالهای خویش از دنیا گذشته گفتم بگویم از بزرگی مثل دریاست دیدم که وصفش خیلی از دریا گذشته ما در غم امروز خود ماندیم یک عمر او راحت از امروز و از فردا گذشته می شد بماند مثل ما در بندِ دنیا می شد بماند مثل ما، اَمّا گذشته این پیکرِ رنجور، عزمی جزم دارد فرقی نکرده اقتدارش با گذشته جانباز تعریفی ست از زیبایی محض از بس که از دلبستگی زیبا گذشته گفتم مبارک باد روزت مرد عاشق آرام با لبخند گفت از ما گذشته تعریف می خواهد چکار این راست قامت این عاشق آزاده از اینها گذشته
با خدایی جای داری در دلم ناخدای کشتیِ گیر گلم ناخوداگاه آمدی در یاد من مثل موجی میزنی بر ساحلم وصف آرامش به ساحل بود و من از تو چون دورم فقط بی حاصلم با خیالم من به دنبال تو ام اینک از خود پرسم آیا عاقلم!
سخت است که دل گیرِ نفهم است بفهم عشق است ولی سایه و وهم است بفهم کج فهم تر از دیدهء دلبر خود من در دایرهء نصف دو سهم است بفهم
شمس آمد و وقت قمرِ کامل شد کشتی نجات صاحـب ساحل شد دریای فضیلت است و سقای حرم عباس به این دلیل ابوفاضل شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی صابر خراسانی در رثای حضرت عباس علیه السلام روشنگر آفتاب، عباس آمد تفسیر زلال آب، عباس آمد خیزید گل آرید و گل افشانید زیرا که گل ابوتراب آمد
و تو با افتخار می‌گفتی:عشق تنها امیدِ انسان است…
چگونه دم بزنم ازتو ازخصائل ِتو که مانده ام به مدیح ِابو فضائل ِتو 🌱 ❤️
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد در تیر رس من گره انداخت به ابرو آهسته کمان و سپر از دست من افتاد بی‌دغدغه، بی‌هیچ نبردی، دلم آرام در دام دو تا چشم دو شمشیر زن افتاد می‌خواستم از او بگریزم دلم اما این کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتاد لرزید دلم مثل همان روز که چشمم در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد در گیر خیالات خودم بودم و او گفت: من فکر کنم چایی‌تان از دهن افتاد!
اندیشه ی او پاک و خدا باور بود یک عمر امام خویش را یاور بود سردار سپاه عشق هنگام نبرد آئینه از حماسه ی حیدر بود
🌺روزت مبارک علمدار انقلاب...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوانش ابیاتی از قصیده واره "بلند" در محضر استاد مجاهدی حفظه الله انجمن ادبی محیط قم
از صبح پرده سوز ،خدایا ! نگاه دار این رازها که  ما به دل شب سپرده ایم ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تنها دوای دردهای بی دوا عباس تنها دوا ، دفع بلا ، دارالشفا عباس خواندند او را اینچنین : ماهِ بنی هاشم این بیشتر بوده ست مدحِ ماه تا عباس وقتی گِره انداخت در ابرو زمان فهمید زین پس گره وا میکند از کارها عباس آمد لبِ آب و نیامد آب بر لبهاش ماندم که دریا تشنه تر بوده ست یا عباس بخشید دست خویش را گویا که دشمن هم هنگام قطعِ دستِ او گفته ست: یا عباس امید دستم قطع شد ، شد مشک چشمم پر خیلی غریبم بی تو ای درد آشنا عباس خورده گره روی گره روی گره کارم مشکل گشا ، مشکل گشا ، مشکل گشا عباس من شک ندارم ( شهریار ) اینگونه هم گفته ست: ای عهده دارِ مردمِ بی دست و پا عباس دستت جدا گردید و قَدَّت ( دال ) شد! مگذار یکدم شود از دامنَت دستم جدا عباس رفتی و دریا بعد تو اشکش دم مشک است هر موج در هر سجده می گوید: بیا عباس گاهی بیا و در تهِ مجلس مرا دریاب ای همنشینِ گریه های بیصدا عباس از تو به جز تو حاجتی دیگر ندارم من باب الحوائج؛ بس که میخواهم تورا عباس تا که شرابی صاف باشم فرصتی ساقی بگذار باشم اربعین ها کربلا عباس جمعیتِ ما سینه زن ها نگْسَلَد از هم دل بسته ایم از بس به ارباب وفا عباس
می کُشد ما را زمستان ،خشکسالی بیشتر گنج قارون زیر پا و دست خالی بیشتر دلقکان شهر آشوبیم و هرشب سهم ماست درد و بارانِ غم و آشفته حالی بیشتر هرچه کوتاه آمدیم و سر به زیر انداختیم داد دنیا نسل ما را گوشمالی بیشتر حتمی و راه گریزی نیست از چنگال مرگ هرکجا می پلکد اما این حوالی بیشتر رنجها دیدیم ،پا خوردیم،اما لازم است زیر پا افتادن گلهای قالی بیشتر روز های خوب در پیش اند...با این وعده ها دلخوش و غرقیم در فرض محالی بیشتر سرد و بی روحیم و در ما خون نمی آید به جوش انتظاری نیست از ظرف سفالی بیشتر خش خش برگ زمین افتاده حتی داشته پای هر پاییز از ما قیل و قالی بیشتر فرق دنیا با جهنم چیست وقتی عشق نیست!؟ قلب دربندم نمی پرسد سوالی بیشتر 📚ماه اندیشان ماه قلم 📚گیدا
با آمدنت ام بنین غوغا کرد دیدند تو را نذر بنی الزهرا کرد دست تو علی! چهار شعبان بوسید کاری که حسین! روز عاشورا کرد…
کرم ابریشم در پیله تا به کِی بر خویشتن تنی؟ - پرسید کرم را مرغ از فروتنی- تا چند منزوی در کنجِ خلوتی، در بسته تا به کی در محبسِ تنی؟ در فکرِ رَستنم -پاسخ بداد کرم- خلوت نشسته‌ام زینروی منحنی فرسوده‌ جانِ من از بس به یک مدار بر جای مانده‌ام چون فطرت دنی همسال‌های من پروانگان شدند جَستند از این قفس، گشتند دیدنی یا سوخت جانشان دهقان به دیگران جز من که زنده‌ام در حال جان‌کنی در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ یا پَر برآورم بهرِ پریدنی اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی! کوشش نمی‌کنی، پَرّی نمی‌زنی؟ پا بنده‌ی چه‌ای؟ وابسته‌ی که‌ای؟ تا کی اسیری و در حبسِ دشمنی؟ ۱۸ فروردین ۱۳۰۸
سهم دل تنگ من فقط گریه نبود یک شهر به حال و روز من خندیدند
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت ؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت به قصه ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای "خواب" ندارد دلی که کرده هوایت
برایت شعرمیگویم،نگاهت را غزل کردم بجای جوهرخشک قلم قدری عسل کردم اگرباشی تمام من شودجغرافیای تو ریاضی ی غزل راباقوانین توحل کردم
دوم علی و خامس اهل بکا شده عمرش تمام غرق سجود و دعا شده او صاحب صحیفه ،چهارم امام عشق روشنگر حقایق کرب و بلا شده شاید بدون زائر و صحن و سرا ،بقیع در احترام اوست که دارالشفا شده شد افتخار مردم ایران که مادرش ایرانی است و همسر خون خدا شده با او بشر به معرفت و حق رسیده است تا با شکوه «خمس عشر» آشنا شده او هم کریم مثل کریمان دیگر است خاک از نگاه اهل کرم کیمیا شده