eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
سبز است و برای عاشقانش، جان است سرخ است و نماد غیرت وایمان است با رنگ سفید و پر ابهت، آرام بر صدر نشسته پرچم ایران است @avayesokut
اشتباه ژاپن این بود با این ترکیب نیومد تو بازی😂
خب برگردیم به شعر😊
بهار در وسط برف‌‌ها رسید اینجا بلوغ معجزه را چشم خلق دید اینجا زمین ز خون جوانان لباس رنگین داشت ز چشم باغچه خوناب می‌چکید اینجا شکوفه بر سر شاخ بنفشه غمگین بود به پای گل همه جا خار می‌خلید اینجا جهان به لرزه فتاد از خطابه‌های امام چنانکه از پس توفان درخت بید اینجا امام آمد و حکم بهار امضا شد امام آمد و روح و روان دمید اینجا دوباره چشم و دل اهل قبله روشن شد که یافت مشکل اسلام را کلید اینجا  زمین به دوش درختان قبای اطلس داد و بر دو دست عروسان حنای عید اینجا
قلبم به دستِ توست، مبادا که بشکنی جانِ  تمامِ آینه ها احتیاط کن ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خستگی ممنوع دنیا ببین، این است شور عزمِ ایران در عرصه های پر خطر پیروز میدان ما قهرمان هستیم آری می توانیم نزدیک قله خستگی ممنوع، یاران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیروزیِ مزدک سوز حق است ایران کشور پیروز باشد پیروزی‌اش هر لحظه و هر روز باشد بسیار شیرین است پیروزی ایران مخصوصا آنجایی که مزدک سوز!!!باشد
در منحنی قلبم عشق تو فقط پیداست تقسیم نخواهی شد این حرف دل تنهاست ضرب دل دیوانه در عشق فقط صبر است وصلم به تو نزدیک و در دایرهٔ فرداست @bareshe_ghalam
عاقبت بعد از هزاران زنگ و پیغام آمدی خانه ام را موزه کردند و سرانجام آمدی آمدی تشریف بردی بی سلام و بوسه ای  مثل ماموران تشریفات اعدام آمدی احتمال سکته ام را پیش بینی کرده ای یا که از ناز تو بود آرام آرام آمدی ماه را دیدم لبش لرزید حرف اما نزد چارده شب بعد از آن شب که لب بام آمدی دل به دستت دادم و گفتی که سیرم، می روم  روزی ات بوده بیا بنشین سرشام آمدی ریسمانها دور دست و پای من پیچیده بود آمدی اما برای دیدن دام آمدی در خودم پیچیده بودم ناگهان برخاستم با دوای قطعی درمان سرسام آمدی
حق با تو بود این آسمان ها مال ما نیست وقتی توان پر زدن در بال ما نیست حق با تو بود آیینه ها مشکوک هستند بیخود نگاه سنگ ها دنبال ما نیست پشت در این قلعه ی متروک جز مرگ آغوش کس بی تاب استقبال ما نیست تاروت،قهوه،شمع یا...فرقی ندارد جز مرگ چیز دیگری در فال ما نیست از روی ناچاری است می تابد وگرنه خورشید فکر میوه های کال ما نیست آه ای بهار مرده روی دست تقویم امسال هم از تو چه پنهان سال ما نیست...
من طلوع خورشید را با همین چشم ها دیدم با همین چشم ها که تو را دیده بودم چقدر این دایره سرخ که از دل خاکستری ها بیرون می آمد شبیه به چشمان تو بود نه از جهت رنگ از این این جهت که نمی شد مدام زل زد و تماشایش کرد تحکمی داشت در شرم گین بودن و سر به زیر انداختن من درست مثل چشمانت درست مثل چشمانت...
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل می‌باختی
دل می ستاند از من و جان می دهد به من آرام جان و کام جهان می دهد به من
می خواهم از نگاه تو هر اتفاق را هر اتّفاق تازه و دور از فراق را امروز در پیاله ی رنگین كمان بریز باران نوبهاری این اشتیاق را با چشم خود به قهوه ی تلخم شكر بریز روشن كن از شرار محبّت اجاق را ای روشنای سبزه و مهتاب، می شود خاموش كرد با تو چراغ نفاق را جاری شو ای صلابت هفت آسمان عشق بشكن غرور بی سبب باتلاق را تا از خیال عشق گذشت این «قصیده»ها عطر «غزل» گرفت هوای اتاق را ای ساده تر ز حادثه ی «دوست داشتن» می جویم از نگاه تو هر اتّفاق را
سرگرم شدم تمام عمرم با هیچ پر کرد تمام لحظه‌هایم را هیچ سرمایۀ عمر رفته از دستم؛ آه! جایش چه به دست آمده؟ تنها هیچ @eitaaparvanegi
گر قفس تنگ است از بی‌رحمیِ صیاد نیست صید از ذوقِ گرفتاری به خود بالیده است
در قفس انداختم عشق و اسیرم کرد عشق بلبلی گنگم، مرا او قافیه پرداز کرد...
مانده‌ام در حسرت دیدار، امّا بگذریم بار دیگر می‌کنم تکرار امّا بگذریم این مسافر را گمانم برده‌ای دیگر ز یاد گرچه دارم می‌شوم انکار امّا بگذریم دیگر از دوریِ تو کم‌کم،کم آوردم عزیز گرچه دارم می‌کنم اقرار امّا بگذریم بین ما جز عشق هرگز صحبتی دیگر نبود گشته‌ای همصحبت اغیار امّا بگذریم گفته بودم دوستت دارم ولی این جمله هم عاقبت شد بر گلویم دار امّا بگذریم رفته‌ای امّا برایت بی‌قراری می‌کنم گفته‌ای دست از سرم بردار امّا بگذریم این غزل را از سر دلتنگیِ خود گفته‌ام گرچه گویی می‌کنم اصرار امّا بگذریم ختم قرآن کرده‌ام شاید که برگردی، ولی عشقت آخر شد عذاب‌النّار امّا بگذریم کار من پیش ستم‌هایت سکوت و‌ گریه بود می‌کنی با عاشقت پیکار امّا بگذریم اخم‌هایت هم به جانم می‌نشیند بی‌وفا گرچه دائم می‌دهیم آزار امّا بگذریم با صدایت می‌شدم در خواب، لیکن بعدِ تو می‌شوم با گریه‌ام بیدار اما بگذریم گفته بودی مؤمنی بر عشق من اما دریغ کرده‌ی از عشقم استغفار اما بگذریم این جفا هرگز روا با چون منی شیدا نبود دود گشتم چون نخی سیگار اما بگذریم
رسـم عشـق این اسـت ناغافل دچارت میکند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شبتون بخیر🌼🌼🌼
شب تاریک و سنگستان و مو مست قدح از دست مو افتاد و نشکست نگهدارنده‌اش نیکو نگهداشت وگرنه صد قدح نفتاده بشکست!
شبتون بخیر😊😊🌼🌼😄
وقتی که دیدمش غزلم عاشقانه شد لبخند شعرخیز لبش شاعرانه شد با هرنگاه نبض دلم عشق را سرود با هر تپش طنین صدایم ترانه شد گفتی که عشق را به بهانه نمی دهند؟! دیوان شعرهای من اینک بهانه شد وقتی به هر بهانه تو را سیر دیده ام تنها ترین بهانه ی دل، عامدانه شد وقتی که شعر از لب تو بوسه ای گرفت مضمون بیت،بیت غزل دلبرانه شد نور از درون چشم تو تکثیر میشود آری وجود گرم تو خورشید خانه شد شیرین ترین نگاه تو آمد به دیدنم فرهاد شهـــر! قصّه ی ما جاودانه شد