eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
59 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در خواندن خود اجازه‌ام دادی باز بازآمده‌ام سوی تو با روی نیاز یار شنوا، ستودنم را بشنو از مهر اجابتم کن ای بنده‌نواز
از مــاه خدا، رزقِ ســحر می‌خواهم از باغ قنـــوت، برگ و بر می‌خواهم با بغض و دلی شکسته و سوز عطش از زمزم عشق، چشــم تر می‌خواهم (کیمیا)
صبرکن! یک لحظه، عصرِ جاهلیّت نیست که من نفس دارم، به خاکم می‌سپاری خوب نیست
رفتی تمام جلوۀ دنیای من شکست فانوس های روشن فردای من شکست آیینه ها پس از تو ترک برنداشتند اما پس از تو شوق تماشای من شکست بی آبرو نمود مرا پیش چشم خلق بغضی که در گلوی تمنای من شکست راهی نبود در دل سنگت به موج اشک راهی نبود و نخوت دریای من شکست کوتاه بود مدت بخت بلند من رفتی و قامتی به بلندای من شکست گفتی که بعد اینهمه سال عاشقی هنوز؟ بغضم درست لحظۀ حاشای من شکست
13.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بــی نیازم مـــی کنـــی از قشــرهـــایــــی، فــی الْمَثل: با وجودت، احتیاجی هم به دشمن هست؟! نه...
بگذار که این پنجره را باز کنم یک زندگی دوباره آغاز کنم بگذار که در هوای تو چون خورشید با بال و پر سوخته پرواز کنم
در آن سحر، خرابه هوایش گرفته بود حتی دل فرشته برایش گرفته بود با آستین پاره‌ی پیراهن خودش جبریل را به زیر کسایش گرفته بود 💔
آخرین روزهای اسفند است از سرِ شاخِ این برهنه چنار مرغکی با ترنمی بیدار می‌زند نغمه، نیست معلومم آخرین شکوه از زمستان است یا نخستین ترانه‌های بهار
مخواه مصلحت‌‌اندیش و منطقی باشم نمی‌شود به خدا، پای عشق در کار است
در دو چشم من نشین ای آنَکه از من من‌تری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
در سینه‌ام انقلاب شد بعد از تو دل، آینهٔ عذاب شد بعد از تو رفتی و تمامِ واژه‌های دلتنگ اندازهٔ یک کتاب شد بعد از تو
از ما عجیب نیست دعایی نمی‌رسد از تحبس الدعا که صدایی نمی‌رسد ما تحبس الدعا شده‌ی نان شُبهه‌ایم آنجا که شبهه است، عطایی نمی‌رسد پَر باز می‌کنم بپرم، می‌خورم زمین بال و پَر شکسته به جایی نمی‌رسد ای میزبان! فدای تو و سفره چیدنت آیا به این فقیر غذایی نمی‌رسد؟ من سال‌هاست منتظر یک ضمانتم آخر چرا امام رضایی نمی‌رسد از من مخواه بیش از این زندگی کنم وقتی برات کرب و بلایی نمی‌رسد
تو سرگرمِ بَهاری! من دل‌آشوبِ زمستانم چه سودم شانه! وقتی اول و آخر پریشانم..؟ همان‌بهتر که‌مشت از گوهرِ دریا تُهی باشد چه بسیار و چه کم، هر قدر بردارم پَشیمانم..! اجل شد همدمِ شب‌های تنهاییم و فهمیدم "تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم..." شبیه ارگِ بعد از پنجمِ دی، دل‌خوشِ اینم که دیگر بعد از این چیزی نخواهد کرد ویرانم..! زمان یعنی همین خط‌ها که می‌افتد به پیشانی همین خط‌ها که افتاده‌ است بر دیوارِ زندانم ندانستن‌ گناهش‌ چیست؟بعد از تو!که‌ من‌ بودی کسی اسمِ مرا پرسید، می‌گویم نمی‌دانم..!
ازلبانت باده در پیمانه میخواهم بیا من ز دست و دوشهایت شانه میخواهم بیا خال زیبای لبت شد نقطه ی پرگار عشق صید توهستم زدامت دانه میخواهم بیا آنچنان از سردی هجران آغوشت یخم در میان دامنت کاشانه میخواهم بیا تا که آتش در تن شعرم نشانم دختری با ظرافتهای یک پروانه میخواهم بیا
فرازی از الحَمدلله الَّذی یَحلُمُ عَنّی حَتّی کَاَنّی لاذَنبَ لی هر چند گذشته‌ی تباهی دارم عاصی‌ام و نامه‌ی سیاهی دارم بخشید و کریمانه بغل کرد مرا انگار نه انگار گناهی دارم...
التماس دعا از همگی🌼🌼🌼🌼
از نگاه تو شروع شد و نوازش‌های نسیم به حراء آن‌گاه‌ که لبخندت افتاده بود در مهربانی برکه‌! آن‌گاه که فرشتگان رقص‌ِ آب و عشق‌بازی ناتمام برگ و باران‌شان را در صبح روشن به یادگار گذاشتند. از سرِ چند چلّه گذشته بود آب که کلمات در ایستگاه جمعه عصر شعر را به انتظار می کشند؟ از مدیترانه‌ تا برآمده‌گی فلات چند جزر و مد دلهره فاصله که قرن‌ به همه‌ی سیاهی‌اش به پابوس عشق آمده بود؟ آنگونه که در آواز عشق می گفتی : لا اله الّا الله... در لبخند همیشه و هنوزت می اندیشیدم " همیشه " بوته‌ایست در خاک تو و همه چیز تعبیر توست. از لمس حجرالاسود تا بوسه‌های خیس باران از حیّ علی الصلوة بیت المقدس تا پایکوبی جمعه‌ها ...؟ چه بیهوده ایستاده‌اند کلمات اینجا هیچ چیز جز قبیله‌ی تو جاودانه نیست.
دریغ می‌کنی از من نگاه را حتی و نیز زمزمهٔ گاه‌گاه را حتی من و تو ره به ثوابی نمی‌بریم از هم چرا مضایقه داری گناه را حتی؟ تو اشتباه بزرگ منی، ببخشایم! به دیده می‌کشم این اشتباه را حتی به من که سبزپرستم چه گفت چشمانت؟ که دوست دارم، بخت سیاه را حتی به دیدن تو چنان خیره‌ام که نشناسم تفاوت است اگر راه و چاه را حتی اگر چه تشنهٔ بوسیدن توام ای چشم! بخواه، می‌کُشم این بوسه‌خواه را حتی بیا! تلالؤ شعرم بر آب‌ها، امشب تراش می‌دهد الماس ماه را حتی
هدایت شده از آموزش سیاه قلم گالری بانو
سلام خوبی؟ دوست داری نقاشی چهره ات رو هدیه بگیری😍🎨✨ بانو قراره تو کانالش چهره یک نفرو رایگان طراحی کنه اونم با تکنیک سیاه قلم 👩🏻‍🎨🎁 تو کانالش هم و حرفه ای یاد میده هم اینکه چطور ازش به درآمد برسی 😌💸👇 https://eitaa.com/joinchat/2065694902C44dd276d09 پس حتما عضو شو و پست پین شده رو ببین 🙈👆👆 .
دریغ می‌کنی از من نگاه را حتی و نیز زمزمهٔ گاه‌گاه را حتی من و تو ره به ثوابی نمی‌بریم از هم چرا مضایقه داری گناه را حتی؟ تو اشتباه بزرگ منی، ببخشایم! به دیده می‌کشم این اشتباه را حتی به من که سبزپرستم چه گفت چشمانت؟ که دوست دارم، بخت سیاه را حتی به دیدن تو چنان خیره‌ام که نشناسم تفاوت است اگر راه و چاه را حتی اگر چه تشنهٔ بوسیدن توام ای چشم! بخواه، می‌کُشم این بوسه‌خواه را حتی بیا! تلالؤ شعرم بر آب‌ها، امشب تراش می‌دهد الماس ماه را حتی
هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است هر روز ازین ماه مبارک شب عیدی است هر آه جگرسوز که از سینه برآید در دامن صحرای جزا سایه بیدی است هر نوع شکستی که ترا روی نماید چون موج درین بحر پر و بال جدیدی است تا خلوت یوسف که صبا راه ندارد از دیده یعقوب عجب راه سفیدی است در دامن دشتی که تو می می کشی امروز هر لاله او شمع سر خاک شهیدی است صائب اگرت دیده بیدار نخفته است در پرده شبگیر عجب صبح امیدی است
لازم نیست یکدیگر را تحمل کنیم... کافی‌ هست همدیگر را قضاوت نکنیم... لازم نیست برای شاد کردن یکدیگر تلاش کنیم، کافی‌ است به هم آزار نرسانیم... لازم نیست دیگران را اصلاح کنیم، کافی‌ است به عیوب خود بنگریم... حتی لازم نیست یکدیگر را دوست داشته باشیم، فقط کافی‌ است دشمن هم نباشیم... آری؛ در کنار هم شاد بودن و با آرامش زیستن، شاهکار است...
دیرگاهی است که افتاده ام از خویش به دور شاید این عید به دیدار خودم هم بروم
❤️❤️:❤️❤️
هنگام عطش، یاد لب اربابم از یاد ترک های لبش، بیتابم در لحظه ی افطار دلم می سوزد او آب ننوشیده و من سیرابم...
‎⁨پُرستاره⁩.mp3
7.19M
نماهنگ پُرستاره حاج محمود کریمی انتشار به مناسبت ماه مبارک رمضان
هدایت شده از  اشعار ناهید خلفیان
‎⁨پُرستاره⁩.mp3
7.19M
نماهنگ پُرستاره حاج محمود کریمی انتشار به مناسبت ماه مبارک رمضان
04_237594863510487185.mp3
8.05M
🌹جزء چهارم قرآن کریم.