کسی که در حضور تو غـزل ارائه میکند
حـرف نمی زند تو را ،عمل ارائه میکند
فقـط برای کام خود لـب تو را نمیگزم
کسی که شهد میخورد عسل ارائه میکند
نشسته بین دفترم نگاه ِ لــــرزه افـکنت
و صفحه صفحه شاعرت گسل ارائه میکند
به کُشته مردههای تو قسم که چشم محشرت
به خاطر ِ معـــاد تـو اجـــل ارائه میکند
« رفــاه ِ » دستهای تو شنیدهام به تازگی
برای جــذب مشتری « بغـــل » ارائه میکند
بگو به کعبه از سحر درون صـــف بایستد
ظهــر، قریش ِ طبع من هُبَل ارائه میکند
ظهــر، کیس ِ دینی و مـن و تـو و معـلمی
که هی برای بـــودنت عـلل ارائه میکند!
و غیبتی که می زند برای آن کسی ست که
نشسته در حضــــور تو غزل ارائه میکند!
#کاظم_بهمنی
راه میآمد و خوش بود اوایل با من
دارد امروز اگر این همه مشکل با من
صبر کن ای دل دیوانه! ببین تا چه کند
عاقبت رفتن معشوقهی عاقل با من
نام «دل» بردم و از سینهام آتش برخاست
تا بدانی که چه کردهست همین دل با من
عمری از عشق چنان بوده نصیبم که شدهست
معنی «حسرت» و «اندوه»، معادل با «من»
با چنین بختِ سیاهی، چه امیدی به وصال؟!
نیست از مزرعهی سوخته، حاصل با من
«مرگ، بهتر که از او دور بمانم» این را
گفت یک ماهی افتاده به ساحل، با من
#سجاد_رشیدیپور
حرفی بزن به لهجهی باران که مدتی است
این بغض کهنه منتظر یک اشاره است!
#جواد_منفرد
زهرِ دوری باعث شيرينيِ ديدارهاست
آب را گرمای تابستان، گوارا می كند!
#كاظم_بهمنى
همهی شهر به دلدادگیام میخندند
که فلانی شده از چشم کسی مست، که نیست!
#فریدون_مشیری
برگرد و برایم گل و پروانه بیاور
در ظلمت شب ماه در این خانه بیاور
آوارهترینم به تو ای ساقیِ هستی!
بهرِ دل من یک میِ مستانه بیاور
یک خانهبهدوشم که کسی همدم من نیست!
دلتنگ توام شانهی مردانه بیاور
عمری است اسیرم به قفس همچو کبوتر
با هر نفسی منتظرم، دانه بیاور...
ویرانشدهای هستم و دل را به تو بستم
ای عشق بیا منزل شاهانه بیاور...
#الهه_نودهی
دنیاسـت بـه زیـر دین الطاف کریم
درمانـده جهـان ز ذکر اوصاف کریم
با آن همه بذل، حاتـم طائی داشت
از چشمهی معرفت فقط کاف کریم
#محمدجواد_منوچهری
#یاامامحسنمجتبیعلیهالسلام
#یا_کریم_اهل_البیت
تو سربلندی
پُرغروری
باشکوهی !
آدم به آدم میرسد،
اما تو کوهی ...
#محمدمهدی_سیار
نفسم شعر و تنم شعر و روانم شعر است
من اگر شعر نباشم، به خدا میمیرم
#مجتبی_سپید
دور از تو در آمیخته با مرثیه بودم
پر بود از آوای غماهنگ نمودم
دور از تو از این شاخه به آن شاخه پریدم
در سایه ی خار و خس و خاشاک غنودم
زندانی اوهام خودم بودم و یکبار
در خویش دری رو به رهایی نگشودم
از هرچه کم و بیش سخن گفتم و افسوس
از خود غزلی مانع و جامع نسرودم
حال آمده ام بر در درگاه تو ای خوب
تا یا بکشی یا بدهی اذن ورودم
وقتی بکشی دست نوازش به سر من
سرسبزتر از باغ بهشت است وجودم
#محمدعلی_ساکی
آن روز که تعلیم تو می کرد معلم
بر لوح تو ننوشت مگر حرف وفا را؟
#هلالی_جغتایی
درست نیست دو رنگی میانِ ظاهر و باطن
بگو شکسته نویسند توبهنامهی ما را!
#واعظ_قزوینی
در قنوتِ خود دعا کردم فراموشت کنم،
حاجتم در سجده اما دیدنِ رویِ تو شد!
#امیر_اکبرزاده
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نِشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم
#وحشی_بافقی
بس که دنبالِ تو گشتم شُهرهٔ عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیام...
#سجاد_سامانی
بیقراری سهم من شد بیخیالی کار او
عاشقان!اینگونه آیا عشق قسمت می کنید
#حمیدرضا_یگانه
باد میآید و از قافیهها میگذرد
از غزلهای من زخمنما میگذرد
باد یک آه بلند است که گاهی دم عصر
نرم میآید و از پلک خدا میگذرد
بوی آویشن کوهی است که میآید یا
باد از خرمن موهای رها میگذرد؟
زنده رودی است پریشان وسط پیچ و خمش
شب جدا می گذرد، شعر جدا میگذرد
چند قرن است که یلدای من کهنه چنار
به غزلخوانی چشمان شما میگذرد
باد میآید و «رخساره برافروخته است»
شاید «از کوچه معشوقهٔ ما میگذرد»
#حامد_عسکری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی محمد خزایی، شاعر عضو دورهٔ پنجم آفتابگردانها
به امید آزادی این شاعر از زندانهای عربستان سعودی
#محمد_خزایی
«شعرگفتن قریحه میخواهد»
(رسم شاعری)
ای دریغــا کـه عــدهای به خطــا
خـویش را اهــل شعـــر پنـدارند
گــرچـه دارنــد مختصــر طبعـی
بــذر اشعــار سـسـت ، میکـارند
در مَحــافــل به دور شـاعـــرهــا
بــا سمــاجت همیشه درگیـــرنـد
چون گـــدایــان کوچـه و بـــازار
مصـرعی را بــه وام میگیـــرنـد
هسـت شخصی بــدون استـعداد
کــه بــه کـــرّات ، دیـــدهام او را
در مَحــافــل بـــرای یک مصــرع
نــزد اهــل سخــن بــوَد کــوشــا
مصـرعی گفتــه و ز هــر شـاعــر
مصـــرع دیگـــری، بگیـــــرد وام
تــا سرانجــام ، یک غــزل گــردد
زیـر شعر از خودش گــذارد نــام
خواند شعری شبی به یک محفل
که دو مصراعِ شعــر ، از من بود
یک دو مصراع دیگــر از آن شعر
از رفیـــق شفیــق آن تـــن بـــود
شـاعــری گفـت : بیـت پنجــم را
مـن ســرودم بـــرای ایـــن آقــــا
ششمین بیت را که او میخواند
شـاعـــرش بود ، از قضــا آنجـــا
بیـت آخــر که یک تخلص داشت
نیـم از او بــود و نیـم ، از دگـری
بـود بـــازار مشــترک ، آن شعـــر
کـه در آن بـــود ، از همــه اثـــری
الغرض رسـم شاعـری این نیست
شـاعــران خبــرگــان این کــارنـد
گـر شود رسـم ، اهل فـن گـوینـد:
شـاعـــران هـــم کــلاهبـــردارنـد
کـاش قـدری بهجــای این رفتــار
بــود اهـــل تـــلاش و پــویــایـی
تا پس از کسب نکتـههای ظریف
بسُــرایــد غــــزل ، بــه تنهـــایـی
گر که ضعـفی بـوَد در اشعــارش
بشـود نقـــد، نـــزد اهــل سخــن
نقـــد رنـــدانــه هسـت سـازنــده
بــا عبـــارات محکــم و مـتـقـــن
نـاقـــدان سخــن ، بــه اســـتادی
چونکه در عـِـلم شعــر، ممتــازند
به مَحـک نیز مثـــل صَــیرفیــان
سَــره از نــاسَــره ، جــدا سازنـد
ورنـه اینگــونه افتخــاری نیست
شعـــرگــویی بــه همـت دگـــران
شعــرگفتـن قـریحــه میخـواهد
ضمـن آگــاهـی از اصــولِ بیـــان
(ساقیا) بگــذر از قمـــاش دغــل
کـه ره راسـت را ، نپـیـمــــودنــد
گرچه در عین جهــل و بیخـردی
نــام اســتاد بر خـود افـــزودنــد
گـرچـه پُر طمــطراق در همـه جا
چــون سرابنــد نقشـی از بــودن
طبــلهـای حبــابیاند این قــوم
مَملــو از پــوچـی و تهــی بــودن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمدم با تو بگویم راز دل را یا رئوف
جز تو ای ماه منیرم، هیچکس غمخوار نیست
#یا_غریب_الغربا
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
ای #عشق به درگاه تو سوگند که جانم!
هر لحظه طلب از تو به جز سوختنم نیست
هر جا که رَوَم یاد تو در روح و روان است!
جز یاد تو خاموشم و افروختنم نیست...
#الهه_نودهی
باد میآید و میکاهد از آه لب تو
آه از تر شدن گاه به گاه لب تو
اوج یک خواهش تر در دل تابستان است
خنکای سبد توت سیاه لب تو
«بختیاری» شدهام ایل به راه اندازم
رمهای بوسه بیارم لب چاه لب تو
پرده در پرده غزل مست «مرکب خوانی»
میچکد نت به نت از «شور» و «سه گاه» لب تو
غیر من که غَزَلام یک به یک ارزونی تُست
جیگرش پاره بشه هر کی بخواهه لب تو
#حامد_عسکری
میان دوری و دوستی همیشه رابطه نیست
دو مرغ عشق که بی هم شوند، میمیرند
#رضا_یکتا
چنان غفلت حجاب دیده ما شد در این دنیا
که حتی برده از چشمان ما، مرگِ مقابل را
#عاصی_خراسانی