🌺تفسیرآیه 1⃣سوره الاعلی از تفسير شریف المیزان
🔰سبح اسم ربك الاعلى1⃣
🔸در اين آيه به رسول خدا دستور مى دهد اسم پروردگار خود را تقديس و تنزيه كند، و از اينكه نفرمود پروردگارت را تنزيه كن، فرمود اسم پروردگارت را تنزيه كن - و ظاهر لفظ اسم كلمه اى است كه بر مسمى دلالت كند - و كلمه هم جايش در زبان است، مى فهميم كه منظور اين است كه: هر وقت نام پروردگارت را به زبان مى آورى نام چيز ديگرى از قبيل #آلهه و #شركا و شفعا كه خدا از آن منزه است با آن كلمه به زبان ميار، و نسبت ربوبيت به آنها مده يعنى امورى كه از شوون ربوبيت است و مختص به خداى تعالى است، از قبيل خلقت، ايجاد، رزق، احياء، اماته، و امثال آن را بغير خدا نسبت مده.
🔸و يا معنايش اين است كه: امورى كه لايق ساحت مقدس خداى تعالى نيست از قبيل عجز، جهل، ظلم، غفلت و نظائر آن از هر صفت نقص و عيب را به خدا منسوب مكن.
🔸و كوتاه سخن اينكه: تنزيه نام خدا اين است كه وقتى سخن از خدا مى رود بايد كلام از ذكر امورى كه مناسب با ذكر او نيست خالى باشد، اين تنزيه خدا در مرحله زبان و سخن است كه بايد با تنزيه او در مرحله عمل موافق باشد و لازمه اين تنزيه توحيد كامل و نفى شرك جلى است، و شرك جلى درست عكس توحيد است، و شخص مشرك نه تنها خداى تعالى را منزه از نواقص مذكور نمى داند، بلكه از شنيدن نام خدا به تنهايى ناراحت مى شود، و دو آيه زير بر اين معنا ناطق است: (و اذا ذكر اللّه وحده اشمازت قلوب الذين لا يومنون بالاخره و اذا ذكر الذين من دونه اذا هم يستبشرون )، (و اذا ذكرت ربك فى القران وحده ولوا على ادبارهم نفورا).
🔸و در اينكه اسم را اضافه كرد به كلمه #رب و رب را اضافه كرد به كاف خطاب نكته اى است كه بيان قبلى ما را تأييد مى كند، چون معناى آن چنين مى شود: منزه بدار نام پروردگارت را كه تو او را پروردگار خود گرفته اى، و مردم را به ربوبيت و الوهيت او مى خوانى، پس ديگر در كلام خود آنجا كه نام او را به ربوبيت مى برى، نبايد نام غير او به طورى ذكر شود كه با ربوبيت خداى تعالى كه خودش نيز خود را بدان ناميده منافات داشته باشد.
كلمه #الاعلى به معناى كسى است كه بر فراز هر بلندى كه تصور شود در آمده، و بر هر چيزى قاهر و چيره باشد، و اين كلمه صفت #ربک است، نه صفت #اسم، و همين صفت حكم آيه را تعليل مى كند، و مى فهماند كه چرا گفتيم نام پروردگارت را منزه بدار، براى اينكه او از هر علوى كه تصور شود عالى تر است.
🔸مفسرين درباره اين جمله #چهار قول دارند:
اقوال مختلف در اين باره بعضى گفته اند: معناى (سبح اسم ربك الاعلى) اين است كه: بايد بگويى (سبحان ربى الاعلى)، نقل از ابن عباس. البته اين نسبت را هم به وى داده اند كه گفته معنايش اين است كه نماز بخوان.
🔸بعضى گفته اند: مراد از كلمه #اسم، مسمى، يعنى خود خداى تعالى است، و معناى آيه اين است كه: خدا را از هر فعل و صفتى كه لايق به ساحت قدس او نيست منزه بدار.
🔸بعضى گفته اند: منظور از آوردن كلمه #اسم تعظيم مسمى است، و استشهاد شده به گفته لبيد شاعر كه گفته است :
(الى الحول ثم اسم السلام عليكما - تا سر يكسال و سپس اسم سلام بر شما دو نفر باد)، يعنى سلام بر شما باد، در اينجا هم معنايش: (سبح ربك الاعلى ) است.
🔸و بعضى گفته اند: مراد تنزيه اسماى خداى تعالى است از هر رفتارى كه لايق به ساحت قدس او نباشد، مثلا اگر لفظى از اسماى خدا عمومى باشد، هم به خداى تعالى اطلاق شود، هم به غير او، مانند عالم و قادر و امثال آن، در مورد خداى تعالى آن را تاءويل نكند (و با اسماى خدا بازى ننمايد) و اگر لفظى باشد كه معناى اصلى و لغوى آن در مورد خداى تعالى صادق نباشد، كلمه را بر معناى اصليش باقى نگذارد، و آن را تاءويل نمايد مانند (و جاء ربك - پروردگار تو آمد) كه حتما بايد تاءويل شود، و اگر كلمه اى است كه جز در مورد خداى تعالى اطلاق نمى شود، مانند كلمه #الله بايد آن را بر غير خداى تعالى اطلاق نكند، و در جاهاى نامناسب از قبيل مستراح آن را به زبان نياورد، و به همين قياس رعايت ادب را درباره اسم خدا بنمايد.
و ليكن معنايى كه ما ارائه داديم هم عمومى تر و وسيع تر است، و هم با سياق آيات بعدى كه مى فرمايد: (سنقرئك فلا تنسى ) و (نيسرك لليسرى فذكر) مناسب تر است، چون سياق اين آيات سياق تحريك و تشويق به تبليغ رسالت، و تذكر دادن و بيدار كردن مردم است، و لذا نخست دستور مى دهد كه آن جناب كلام خود را اصلاح كند و از هر چيزى كه بويى از شرك جلى و يا شرك خفى دارد پاك نمايد، و اسم پروردگارش را منزه بدارد، و در مرحله دوم او را وعده مى دهد به اينكه آنقدر وحى را برايش بخواند كه ديگر چيزى از آن را فراموش نكند، و در مرحله سوم وعده اش مى دهد كه طريقه تبليغ را بر او آسان سازد، و در آخر دستور مى دهد مردم را تذكر دهد و تبليغ كند، (دقت بفرماييد).
مظاهر تدبير الهى: خلقت، تسويه، تقدير، هدايت، و...
🌺 تفسیر آیه0⃣3⃣ سوره #الانسان از تفسير شریف المیزان
🔰وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً0⃣3⃣
🔸در اين آيه استثنايى آمده كه از آن به دست مى آيد كه تحقق يافتن مشيت بنده موقوف برخواست خداى تعالى است، معلوم مى شود مشيت خداى تعالى در مشيت و عمل بنده اثر دارد، به اين معنا كه اگر خدا بخواهد عملى از بنده سر بزند نخست در او مشيت و خواست ايجاد مى كند، پس مشيت خدا به مشيت عبد تعلق مى گيرد نه به فعل عبد. و به عبارت ديگر مستقلا و بدون واسطه به مشيت عبد تعلق مى گيرد و با واسطه به فعل او تعلق مى گيرد، پس تأثير مشيت خدا طورى نيست كه مستلزم جبر در بنده بشود، و چنان هم نيست كه بنده در اراده خود مستقل باشد و هر كارى خواست بكند هر چند كه خدا نخواسته باشد. پس فعل بنده اختيارى است، چون مستند به اختيار و اراده خود او است، و اما اختيار بنده، مستند به اختيار ديگرى نيست، كه توضيح اين بحث در چند مورد در سابق گذشت.
🔸و اين آيه در مقام دفع توهمى است، و آن اين است كه كفار توهم كرده بودند كه در مشيت خود مستقلند و خواستشان وابسته به خواست پروردگارشان نيست، و شايد توجه دادن آنان به اين حقيقت باعث شد كه در آيه شريفه از غيبت (فمن شاء...) به خطاب التفات نموده بفرمايد: (و ما تشاون ...) همچنان كه علت التفات از تكلم مع الغير، در آيه (نحن خلقناهم ...) كه خداى تعالى گوينده فرض شده بود، به غيبت در جمله (يشاء الله ...) كه خداى تعالى غايب فرض شده، اشاره به علت حكم بوده، خواسته است بفهماند آن كسى كه به نام جليل #الله ناميده مى شود، كسى است كه هر موجودى از ساحت او صادر مى شود، و هر چيزى به سوى او منتهى مى گردد، پس هيچ مشيتى بدون مشيت او نخواهد بود، و بدون خواست او موثر واقع نمى شود، و جمله (ان اللّه كان عليما حكيما) زمينه چينى است براى مضمون آيه بعدى.
_________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه2⃣2⃣ سوره #الجن از تفسير شریف المیزان
🔰قل انى لن يجيرنى من اللّه حد و لن اجد من دونه ملتحدا2⃣2⃣
🔰الا بلاغا من اللّه و رسالاته....3⃣2⃣
🔸فعل #يجيرنى از مصدر #اجاره است، كه به معناى دادن جوار (پناه و همسايگى ) است، و حكم جوار دادن اين است كه جوار دهنده بايد از پناهنده خود حمايت كند، و جلو هر كسى را كه بخواهد به او آسيب رساند بگيرد، و ظاهرا كلمه #ملتحد اسم مكان و به معناى محلى باشد كه شخص مورد آسيب خود را به آن محل كنار بكشد، تا از شرى كه متوجه او است ايمان بماند. ولى بعضى گفته اند: اين كلمه به معناى محل دخول است، و جمله من دونه متعلق به اين كلمه، و به منزله قيدى توضيحى براى آن است، و ضمير در آن به خداى تعالى بر مى گردد، و كلمه (بلاغرر الحكم،صفحه) به معناى تبليغ است.
🔸و استثناى #الا_بلاغا استثنا از كلمه #ملتحدا است، و جمله #من_الله متع لق است به مقدر، و تقدير آن (كائنا من الله) است، هر چند كه شايد به ذهن برسد كه متعلق به كلمه #بلاغا باشد، ولى نمى تواند متعلق به آن باشد، براى اينكه ماده بلاغ اگر بخواهد متعدى شود با حرف #عن متعدى مى شود نه با حرف من، و به همين جهت است كه بعضى از همانهايى كه #من_الله را متعلق به #بلاغا دانسته اند گفته اند: كلمه #من در اينجا به معناى #عن است، و معناى جمله به هر حال اين است كه: من تفاوتى با شما ندارم، به جز تبليغ اسما و صفاتى كه خدا داراى آن است.
🔸و در باره كلمه #و_رسالاته بعضى گفته اند: عطف است بر كلمه #بلاغا، و تقدير كلام (الا بلاغا من اللّه و الا رسالاته) است. بعضى ديگر گفته اند: عطف است بر كلمه جلاله #الله، و كلمه #من به معناى #عن است، و معناى جمله (الا بلاغا عن اللّه و عن رسالاته) است.
و در باره اينكه كلمه #الا بلاغ و رسالات را از چه چيزى استثناء مى كند قولى ديگر هست، و آن اين است كه : مستثنى منه مفعول جمله #لا_املك است، و معناى آيه اين است كه من براى شما نه مالك ضررى هستم و نه رشد، تنها چيزى را كه مالك هستم بلاغ از خدا و رسالات او است. ليكن يك مطلب در آيه هست كه اين توجيه را بعيد مى سازد، و آن اين است كه اگر اينطور بود ديگر نمى بايست جمله (لن يجيرنى من اللّه احد...) - كه كلامى از نو و استينافى است - بين مستثنى و مستثنى منه فاصله شود، و از اينكه مى بينيم فاصله شده مى فهميم كه مستثنى منه ضرا و رشدا نيست.
🔸و معناى دو آيه بنابر آنچه ما گفتيم اين است : بگو احدى نيست كه مرا از عذاب خدا پناه دهد و من بدون او هيچ ملتحد و مكانى كه بتوان به آنجا پناه برد نمى يابم الا تبليغ از او يعنى الا اينكه آنچه دستورم داده امتثال كنم و به شما برسانم و آن دستور اين است كه اسما و صفاتش را براى شما بيان كنم. و الا اينكه رسالتهايى را كه درباره شرايع دين دارد به شما برسانم.
___________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه5⃣ سوره #التحریم از تفسير شریف المیزان
🔰ان تـتـوبـا الى الله فـقـد صـغـت قـلوبـكـمـا و ان تـظاهرا عليه فان اللّه هو موليه و جبريل و صالح المؤمنين و الملئكه بعد ذلك ظهير5⃣
🔸يـعـنـى: اگـر شـما دو زن به سوى خدا برگرديد كه هيچ، وسيله توبه خود را فراهم كرده ايد، و اگر عليه آن جناب دست به دست هم دهيد، بدانيد كه مولاى او خدا است...
تـمـامـى روايـات اتـفـاق دارنـد بـر ايـنـكـه مـنـظـور از آن دو زن #حـفصه و #عايشه دو همسر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم هستند.
و كـلمـه #صـغـت فـعـل مـاضـى از مـاده #صـغـو اسـت، و #صـغـو بـه مـعـنـاى ميل است، كه البته در اينجا منظور ميل به باطل و خروج از حالت استقامت است. خوب، پس مـسـلم شـد كـه ايـن دو زن، رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم را آزردند و عليه او دسـت بـه دسـت هـم دادنـد، و دست به دست هم دادن عليه آن جناب از گناهان كبيره است، به دليـل ايـنـكـه فرموده : (ان الذين يوذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنيا و الاخره و اعـدعـذابـا مـهـيـنـا)، و نـيـز فـرمـوده: (و الذيـن يـوذون رسول اللّه لهم عذاب اليم).
در اين آيه خطاب را متوجه دو تا از همسران رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم كرده، و با اينكه دو نفر دو تا قلب دارد، قلب را به صيغه جمع آورده و اين صرف استعمالى است كه نظائرش بسيار است، (در فـارسـى هـم خطاب به دو نفر مى گوييم : مگر دلهايتان چدنى است، و نمى گوييم مگر دو دل شما چدنى است).
پـشـتـيبانى خدا و جبرئيل و صالح مؤمنين و ملائكه از آن حضرت صلى الله عليه و آله وسلم (و ان تـظـاهـرا عليه فان اللّه هو موليه...) - كلمه #تظاهر به معناى پشت به پـشـت هـم دادن، و كـمـك كـردن اسـت، و اصـل ايـن كـلمـه #تـتـظـاهـرا بـوده، و ضـمـير فعل #هو براى اين آورده شده كه بفهماند خداى سبحان عنايت خاصى به آن جناب دارد، و به همين جهت بدون هيچ واسطه اى از مخلوقاتش خود او وى را يارى مى كند، و متولى امور او مـى شـود، و كـلمه #مولى به معناى ولى و سرپرستى است كه عهده دار امر متولى عليه باشد و او را در هر خطرى كه تهديدش كند يارى نمايد.
و كـلمـه #جـبـريـل عـطف است بر اسم جلاله #اللّه، و كلمه (صالح المؤمنين ) عطف اسـت بر كلمه #جبريل، و منظور از (صالح المؤمنين) - به طورى كه گفته اند - صـلحـاى از مؤمنين است، و اگر كلمه #صالح را مفرد آورده، معناى جمع از آن اراده كـرده اسـت، هـمـچـنـان كـه خود ما نيز مى گوييم: هيچ آدم حسابى چنين كارى نمى كند، كه مـنـظـورمان از آدم جنس انسان است، و منظورمان از كار هم جنس آن كار است نه يك كار. و نيز مـى گـوييم: من در سامر و حاضر بودم، با اينكه كلمه #سامر در عين اينكه مفرد است بـه مـعـنـاى جـمـاعـتـى كـه در شـب در بيابان پياده شوند و به گفتگو بپردازند، و كلمه #حـاضر به معناى جمعيتى است كه اين كار را در شهر انجام دهند، پس اين دو كلمه مفرد است، و معناى جمعيت را مى دهد.
ولى ايـن سـخـن درسـت نـيـسـت، صـاحـب اين قول مضاف به جمع - صالح المؤمنين - را مـقـايـسـه كـرده بـا مفرد داراى الف و لام، از قبيل الصالح و السامر و الحاضر، و گمان كرده همانطور كه مفرد داراى الف و لام جنس را مى رساند، مضاف به جمع هم همين طور، در حـالى كـه چـنين نيست، و ظاهر (صالح المؤمنين) معنايى است غير آن معنايى كه عبارت (الصـالح مـن المؤمنين) آن را افاده مى كند دومى افاده جنس مى كند، ولى اولى جنسيت و كليت را نمى رساند.
و در روايـت وارده از طـرق اهـل سـنـت هـم آمـده كـه رسـول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مراد از صالح المؤمنين تنها على عليه السلام است، و اين معنا در روايات وارده از طـرق شـيـعـه از ائمـه اهـل بـيت عليهم السلم نيز آمده، كه به زودى از نظر خواننده گـرامـى خـواهـد گـذشت، ان شاء اللّه. و مفسرين در اينكه منظور از صالح المؤمنين كيست اقوالى ديگر دارند، كه چون هيچ يك دليل نداشت از نقلش صرفنظر كرديم.
🌺 تفسیر آیه7⃣ سوره #التغابن از تفسير شریف المیزان
🔰زعـم الذيـن كـفـروا ان لن يـبعثوا قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبون بما عملتم و ذلك على اللّه يسير7⃣
🔸در ايـن آيـه ركـنـى ديـگر از اركان كفر بت پرستان را بيان مى كند، و آن اين است كه بت پـرسـتـان بـا انكار معاد، اديان آسمانى را منكرند، چون وقتى معاد را كه اثر دين است، و امر و نهى و حساب و جزاى دين بر پايه آن استوار است،
مـنكر شدند خود دين را هم منكر گشته اند، تنها انكار معاد است كه مى تواند بهانه و علت انكار رسالت باشد، چون با انكار معاد، ديگر تبليغ و انذار و تبشير معنا ندارد.
و در آيـه مـورد بـحـث مـنظور از (الذين كفروا) عموم بت پرستان است كه يك دسته آنان مـعـاصر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بودند، و از آن ميان نيز جمعى در مكّه و اطـراف آن زنـدگـى مـى كـردنـد. ولى بـعـضـى از مـفسرين گفته اند: منظور تنها مشركين اهل مكّه است.
و در جـمـله (قـل بـلى و ربـى لتـبـعـثـن ثـم لتـنـبـون بـمـا عـمـلتـم ) بـه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم دستور فرموده از پندار مشركين پاسخ دهد، و در جـواب ايـنـكه پنداشتند (ان لن يبعثوا بفرمايد بلى و ربى لتبعثن - به پروردگارم سـوگـنـد كـه به طور يقين مبعوث خواهيد شد) و در اين جمله مطلب به چند وسيله تأكيد شده، يكى كلمه بلى يكى سوگند #ربى يكى لام تاكيد، و چهارم نون تأكيد ثقيله.
و كـلمـه #ثم در جمله #ثم_لتنبون تراخى و بعديت را مى رساند، البته بعديت برحسب رتبه كلام، و در اين جمله اشاره اى هم به غرض بعث شده، و آن غرض رسيدگى به حساب خلق است، و معناى جمله (و ذلك على اللّه يسير) اين است كه مبعوث كردن مردم و خبر اعمالشان را به ايشان دادن، براى خداى تعالى آسان است، و هيچ دشوارى ندارد، و اين رد اعتقاد مشركين است كه مسأله بعث را محال دانسته مى گفتند: ممكن نيست خداى تعالى چـنـيـن كـارى بـكـند، و دليلى به جز استبعاد نداشتند. و در جاى ديگر قرآن از اين آسانى بعث به مثل (و هو الذى يبدوا الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه) تعبير آورده، فرموده: او كـسـى اسـت كـه خـلق را بـدون سـابـقـه و از هيچ بيافريد، و سپس دوباره او را برمى گرداند، و برگرداندنش بر او آسان تر است.
و دليـل بـر ايـنكه معاد براى خداى تعالى دشوارى ندارد، همان اسماء و صفاتى است كه در صـدر آيـات نـام برد، يعنى خلق، ملك، علم، محموديت، و منزه بودن، كه جامع همه آن اسـمـاء و صـفـات كـلمـه #اللّه اسـت، كـه مـعـنـايـش دارنـده تـمـامـى صـفـات كمال است.
از ايـنـجـا روشـن مى شود كه چرا در جمله مورد بحث نفرمود (و ذلك عليه يسير)، و چرا نام جلاله را آورد؟
خـواسـت تـا به علت حكم اشاره كرده باشد، و فرموده باشد اگر گفتيم: معاد براى خدا آسـان اسـت، بـراى ايـن بود كه او اللّه است، پس جمله مورد بحث يك حجت برهانى است، نه صرف ادعا.
اشاره به آياتى كه در آنها براى وقوع و تحقق قيامت قسم ياد شده است
مـفـسـريـن گـفته اند: آيه مورد بحث سومين آيه اى است كه پيغمبر گراميش را براى وقوع معاد وادار به سوگند به پروردگار خود كرده، يكى ديگر از آن موارد آيه زير است كه مـى فـرمـايـد: (و يـسـتـنـبـونـك احـق هـو قـل اى و ربى) و يكى ديگرش اين است كه مى فـرمـايـد: (و قـال الذيـن كـفـروا لا تـاتـيـنـا السـاعـه قل بلى و ربى لتاتينكم)، و سومى آنها آيه مورد بحث ما است.
___
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه6⃣سوره #الجمعه از تفسير شریف المیزان
🔰قُلْ يَأَيهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ للَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا المَْوْت إِن كُنتُمْ صدِقِينَ6⃣
🔸در اين آيه شريفه عليه يهود استدلال شده، استدلالى كه دروغگويى يهود را در ادعايش كه مى گويد (ما اولياى خداييم و دوستان و پسران او هستيم ) كاملا آشكار مى كند، و خداى تعالى ادعاهاى آنان را در قرآن حكايت كرده، مى فرمايد (و قالت اليهود و النصارى نحن ابناء اللّه و احباوه ) و نيز مى فرمايد: (قل ان كانت لكم الدار الاخره عند اللّه خالصه من دون الناس و نيز فرموده: (و قالوا لن يدخل الجنه الا من كان هودا) كه در آيه اولى خود را پسران و دوستان خدا، و در دومى مالكين منحصر خانه آخرت ، و در سومى دارندگان حق ورود به بهشت معرفى كرده اند.
🔸و حاصل معناى آيه اين است كه: يهوديان را مخاطب قرار بده ، و به ايشان بگو: اى كسانى كه كيش يهوديگرى را به خود بسته ايد، اگر معتقديد كه تنها شما اولياى خداييد، و نه هيچ كس ديگر، و اگر در اين اعتقادتان راست مى گوييد، آرزوى مرگ كنيد، و خريدار آن باشيد، براى اينكه ولى خدا و دوست او بايد دوستدار لقاى او باشد، شما كه يقين داريد دوست خداييد، و بهشت تنها از آن شما است ، و هيچ چيزى ميان شما و بهشت و خدا حائل نمى شود
مگر مردن، بايد مردن را دوست بداريد، و با از بين رفتن اين يك حائل به ديدار دوست برسيد، و در مهمانسراى او پذيرائى شويد، و از دار دنياى پست كه به جز هم و غم و محنت و مصيبت چيزى در آن نيست آسوده گرديد.
🔸بعضى از مفسرين گفته اند: اينكه كلمه #اولياء را اضافه به #اللّه نكرد، و نفرمود: (اولياء اللّه ) بلكه فرمود: #اولياء لله براى اشاره به اين است كه ادعاى يهود خالى از حقيقت است.
____________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه1⃣ سوره #الممتحنة از تفسير شریف المیزان
🔰يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَ تُلْقُونَ إِلَيهِم بِالْمَوَدَّةِ ...
🔸از زمينه آيات استفاده مى شود كه بعضى از مؤمنين مهاجر در خفا با مشركين مكه رابطه دوستى داشته اند، و انگيره شان در اين دوستى جلب حمايت آنان از ارحام و فرزندان خود بوده، كه هنوز در مكّه مانده بودند. اين آيات نازل شد و ايشان را از اين عمل نهى كرد. رواياتى هم كه در شاءن نزول آيات وارد شده اين استفاده را تأييد مى كند، چون در آن روايات آمده كه حاطب بن ابى بلتعه نامه اى سرى به مشركين مكّه فرستاد، و در آن از اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) تصميم دارد مكّه را فتح كند به ايشان گزارش داد، و منظورش اين بود كه منتى بر آنان گذاشته و بدين وسيله ارحام و اولادى كه در مكّه داشت از خطر مشركين حفظ كرده باشد. خداى تعالى جريان را به پيامبر گرامى اش خبر داد، و اين آيات را فرستاد. و - ان شاء اللّه - شرح اين داستان در بحث روايتى آينده از نظر خواننده مى گذرد.
🔸كلمه #عدو به معناى دشمن است كه هم بر يك نفر اطلاق مى شود، و هم بر جمع دشمنان، و مراد آيه شريفه جمع آن است، به قرينه اينكه فرموده (اولياء خود نگيريد) و نيز به قرينه ضمير جمع در #اليهم و قرائن ديگر. و منظور از اين دشمنان مشركين مكه اند، و دشمن بودنشان براى خدا به خاطر مشرك بودنشان است، به اين علت كه براى خدا شركائى قائل بودند، و خدا را نمى پرستيدند، و دعوت او را نمى پذيرفتند، و رسول او را تكذيب مى كردند. و دشمن بودنشان براى مؤمنين به خاطر اين بود كه مؤمنين به خدا ايمان آورده بودند، و مال و جان خود را در راه خدا فدا مى كردند، و معلوم است كسانى كه با خدا دشمنى دارند،
با مؤمنين همدش من خواهند بود.
🔸خواهى گفت: در آيه شريفه ذكر دشمنى مشركين با خدا كافى بود، چه حاجت بود به اينكه دشمنى با مؤمنين را هم ذكر كند. در پاسخ مى گوييم: از آنجا كه زمينه آيه زمينه نهى مؤمنين از دوستى با مشركين بود، يادآورى دشمنى آنان با ايشان نهى و تحذير را تأكيد مى كند، گويا فرموده: كسى كه با خدا دشمنى كند، با خود شما هم دشمن است، ديگر چه جا دارد كه با آنان دوستى كنيد.
🔸كلمه #مودت مفعول كلمه #تلقون است، و حرف باء كه بر سر آن در آمده زائد است، همان طور كه در آيه (و لا تلقوا بايديكم الى التهلكه ) چنين است. و مراد از القاء مودت اظهار مودت و يا ابلاغ آن به مشركين است، و اين جمله، يعنى جمله (تلقون اليهم بالموده ) صفت و يا حال از فاعل (لا تتخذوا) است.
🔰و قد كفروا بما جاءكم من الحق
🔸 منظور از #حق دين حق است، كه كتاب خدا آن را توصيف نموده، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم به سوى آن دعوت مى كند، و اين جمله جمله اى است حاليه.
🔰يخرجون الرسول و اياكم ان تومنوا باللّه ربكم
🔸اين جمله نيز حاليه است. و منظور از اخراج رسول و اخراج مؤمنين اين است كه با بد رفتارى خود رسول و مؤمنين را ناچار كردند از مكّه خارج شوند، و به مدينه مهاجرت كنند. و در جمله (ان تومنوا باللّه ربكم) لامى در تقدير است، و جمله را متعلق به #يخرجون مى كند، و معنايش اين است كه: رسول و شما را مجبور به مهاجرت از مكّه مى كنند، به خاطر اينكه به پروردگارتان ايمان آورده ايد.
در اين جمله نام #اللّه را با كلمه ربكم توصيف كرده تا بفهماند مشركين مكه مومنين را بر امرى مواخذه مى كنند كه حق و واجب است، و جرم نيست، براى اينكه ايمان هر انسانى به پروردگارش امرى است واجب، نه جرم قابل مواخذه.
🔰ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى
🔸اين جمله متعلق است به جمله #لا تتخذوا يعنى اگر مهاجرتتان جهاد در راه من، و به منظور خشنودى من است، ديگر دشمنان مرا دوست مگيريد. و در اين جمله جزاى شرط حذف شده، براى اينكه همان (لا تتخذوا)مى فهماند جزائى كه حذف شده يك #لا تتخذ واى ديگر است. و كلمه #جهادا مصدر است، و در اينجا مفعول #له واقع شده. و كلمه #ابتغاء به معناى طلب است. و كلمه #مرضاه مانند كلمه (رضا) مصدر و به معناى خشنودى است. و معناى جمله اين است كه: اگر در راه رضاى من و جهاد در راه من بيرون شديد، ديگر دشمن مرا و دشمن خودتان را دوست مگيريد.
🔸شرطى كه در آيه شريفه كرده از باب اشتراط حكم به امرى محقق الوقوع است، كه هم نهى را تأكيد مى كند، و هم ملازمه ميان شرط و مشروط را اعلام مى دارد، مثل مى ماند كه پدرى به فرزند خود بگويد (اگر پسر من هستى فلان كار را مكن ) اين تعبير هم نهى را تأكيد مى كند، و هم مى فهماند ميان شرط و مشروط ملازمه است، و كسى كه فرزند من است ممكن نيست فلان كار را بكند.
🌺 تفسیر آیه 8⃣سوره #الحشر از تفسير شریف المیزان
🔰لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَرِهِمْ وَ أَمْوَلِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَناً ...8⃣
🔸بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه #للفقراء بدل است از جمله (ذى القربى )و جملات بعدى اش. و آوردن نام #اللّه صرفا به منظور تبرك است، در نتيجه هر فى ء در اسلام آن روز به دست مى آمده، مخصوص رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله وسلم و فقراى مهاجرين بوده. در روايت هم آمده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم فى ء بنى النضير را بين مهاجران تقسيم نمود، و به انصار نداد، الا به دو نفر، و يا سه نفر از فقراى ايشان.
🔸بعضى ديگر گفته اند: بدل است از يتامى و مساكين و ابن سبيل، در نتيجه صاحبان سهم عبارت بوده اند از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم، و ذى القربى - چه اين كه فقير باشند و يا غنى - و فقراى مهاجرين و ايتام و مساكين آنان، و در راه ماندگان ايشان. و شايد مراد از قول آن كس كه گفته: جمله (للفقراء المهاجرين ) بيان مساكين در آيه قبلى است، نيز همين باشد.
🔸ولى آنچه با رواياتى كه ما قبلا از ائمه اهل بيت عليهم السلام نقل كرديم مناسب تر است، اين است كه بگوييم جمله (للفقراء المهاجرين ...)، بيان مصداق و موارد فى ء در راه خداست، كه كلمه #فلله بدان اشاره است، نه اينكه فقراى مهاجرين يكى از سهامداران فى ء باشند، بلكه به اين معنا است كه اگر در مورد آنان صرف شود در راه خدا صرف شده است.
🔸در اين صورت حاصل معناى آيه چنين مى شود: خداى عزوجل امر فى ء را به رسول خود ارجاع داد، او به هر نحو كه بخواهد مى تواند مصرف كند - آنگاه به عنوان راهنمايى آن جناب به موارد صرف فى ء فرموده: يكى از موارد آن راه خدا است، و يكى هم سهم رسول است، و يكى ذى القربى، و چهارم يتامى، و پنجم مساكين، و ششم ابن السبيل. و سپس موارد راه خدا و يا بعضى از آن موارد را نام برده، مى فرمايد: يكى از موارد سبيل الله فقراى مهاجرين است كه رسول هر مقدار كه مصلحت بداند به آنان مى دهد.
🔸بنابراين، مناسب آن است كه آن رواياتى را هم كه مى گويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) فى ء بنى النضير را در بين مهاجرين تقسيم كرد، و به انصار چيزى نداد، الا به سه نفر از فقراى آنان: ابو دجانه سماك ابن خرشه، و سهل بن حنيف، و حارث ابن صمه، به اين وجه حمل نموده، بگوييم اگر در بين مهاجرين تقسيم كردند نه از اين باب بوده كه مهاجرين سهمى از فى ء داشتند، بلكه از اين باب بود كه صرف در بين آنان مورد رضاى خدا بوده، و از مصاديق سبيل الله بوده است.
🔸و به هر حال منظور از فقراى مهاجرين كه مى فرمايد: (للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم ) مسلمانانى هستند كه قبل از فتح از مكه به مدينه هجرت كردند، و آنان تنها كسانى هستند كه كفار مجبورشان كردند از شهر و وطن خود بيرون شده خانه و اموال خود را بگذارند، و به مدينه الرسول كوچ كنند.(يبتغون فضلا من اللّه و رضوانا)
🔸 كلمه فضل به معناى رزق است، مى فرمايد از خا نه و ديار خود بيرون شدند تا از خدا رزقى براى دنيا و رضوانى براى آخرتشان طلب كنند.(و ينصرون اللّه و رسوله )
🔸 يعنى خدا و رسولش را با آن اموال و با جانهايشان يارى كنند.
(اولئك هم الصادقون )
🔸 اينهايند راستگويان. اين جمله راستگويى مهاجرى نى را كه چنين صفاتى داشته اند تصديق مى كند.
_________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 4⃣2⃣سوره #الحشر از تفسير شریف المیزان
🔸هُوَ اللَّهُ الْخَلِقُ الْبَارِىُ الْمُصوِّرُ ......4⃣2⃣
كلمه #خالق به معناى كسى است كه اشيائى را با اندازه گيرى پديد آورده باشد. و كلمه #بارى ء نيز همان معنا را دارد، با اين فرق كه بارى ء پديد آورنده اى است كه اشيائى را كه پديد آورده از يكديگر ممتازند. و كلمه #مصور به معناى كسى است كه پديد آورده هاى خود را طورى صورتگرى كرده باشد كه به يكديگر مشتبه نشوند.
🔸بنابر اين، كلمات سه گانه هر سه متضمن معناى ايجاد هستند، اما به اعتبارات مختلف كه بين آنها ترتيب هست، براى اينكه تصوير فرع اينكه خداى تعالى بخواهد موجودات را متمايز از يكديگر خلق كند، و اين نيز فرع آنست كه اصلا بخواهد موجوداتى بيافريند.
🔸در اينجا سوالى پيش مى آيد، و آن اين است كه چرا در دو آيه قبل بعد از نام اللّه بلافاصله كلمه توحيد لا اله الا اللّه را ذكر نمود و سپس اسماى خدا را شمرد،
ولى در آيه مورد بحث بعد از نام اللّه به شمردن اسماء پرداخت، و كلمه (توحيد) را ذكر نكرد؟ جوابش اين است كه بين صفاتى كه در آن دو آيه شمرده شده كه يازده صفت، و يا يازده نام است، با نامهايى كه در آيه مورد بحث ذكر شده فرق است، و اين فرق باعث شده كه در آن دو آيه كلمه توحيد را بياورد و در اين آيه نياورد، و آن فرق اين است كه صفات مذكور در دو آيه قبل الوهيت خدا را كه همان مالكيت توام با تدبير است اثبات مى كند، و در حقيقت مثل اين مى ماند كه فرموده باشد: (لا اله الا اللّه ) معبودى به جز خدا نيست، به دليل اينكه او عالم به غيب و شهادت، و رحمان و رحيم و... است.
🔸و اين صفات به نحو اصالت و استقلال خاص خدا است، و شريكى براى او در اين استقلال نيست، چون غير او هر كس هر چه از اين صفات دارد، خدا به وى داده، پس قهرا الوهيت و استحقاق معبود شدن هم خاص او است، و به همين جهت در آخر آيه دوم فرمود: (سبحان اللّه عما يشركون ). و با اين جمله اعتقاد شرك را مذهب مشركين است رد نمود.
🔸و اما صفات و اسمائى كه در آيه مورد بحث آمده صفاتى است كه نمى تواند اختصاص الوهيت به خدا را اثبات كند، چون صفات مذكور عبارتند از: خالق، بارى ء و مصور، كه مشركين هم آنها را قبول دارند. آنان نيز خلقت و ايجاد را خاص خدا مى دانند، و در عين حال مدعى آنند كه به غير خدا ارباب و الهه ديگر هست كه در استحقاق معبوديت شريك خدايند.
🔸و اما اينكه در ابتداى هر سه آيه اسم جلاله #اللّه آمده، به منظور تأكيد و تثبيت مقصود بوده، چون اين كلمه علم (اسم خاص )براى خدا، و معنايش ذات مس تجمع تمامى صفات كمال است، و قهرا تمامى اسماى الهى از آن سرچشمه مى گيرد.
🔰له الاسماء الحسنى
🔸 اين جمله اشاره به بقيه اسماى حسنى است، چون كلمه الاسماء هم جمع است، و هم الف و لام بر سرش آمده، و از نظر قواعد ادبى جمع داراى الف و لام افاده عموم مى كند.
🔰يسبح له ما فى السموات و الارض
🔸 يعنى هر آنچه مخلوق كه در عالم است حتى خود آسمانها و زمين تسبيح گوى اويند. و ما در سابق مكرر پيرامون اينكه تسبيح موجودات چه معنا دارد بحث كرديم.
🔸اين آيات سه گانه با جمله (و هو العزيز الحكيم) ختم شده يعنى او غالبى است شكست ناپذير، و كسى است كه افعالش متقن است، نه گزاف و بيهوده. پس نه معصيت گناه كاران او را در آنچه تشريع كرده و بشر را به سويش مى خواند عاجز مى سازد،
و نه مخالفت معاندان، و نه پاداش مطيعان و اجر نيكوكاران در درگاهش ضايع مى گردد.
🔸و همين عنايت كه گفتيم باعث شد گفتار در سه آيه با ذكر اسم #عزيز و #حكيم ختم شود، و به طور اشاره بفهماند كه كلام او هم عزيز و حكيم است، باعث شد كه در آغاز هر سه آيه نام اللّه تكرار شده، و مقدم بر ساير اسماء ذكر شود. و نيز باعث شد كه اسم عزيز با اسم حكيم دوباره ذكر شود، با اينكه در وسط آيه دوم ذكر شده بود.
🔸و اينكه گفتيم توصيف خدا به دو وصف عزيز و حكيم اشاره دارد به كلامش هم، عزيز و حكيم است، از اين بابت بود كه در قرآن كريم كلام خود را هم عزيز و حكيم خوانده، يك جا فرموده: (و انه لكتاب عزيز)، و جايى ديگر فرموده: (و القران الحكيم).
_________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 2⃣2⃣سوره #المجادله از تفسير شریف المیزان
🔰لا تـجـد قـومـا يـومـنـون بـاللّه و اليوم الاخر يوادون من حاد اللّه و رسوله و لو كانوا ابائهم و ابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم...2⃣2⃣
🔰در ايـن آيـه شـريفه يافتن قومى با چنين صفتى را نفى نموده، مى فرمايد: چنين مؤمنينى نـخـواهـى يـافـت. وكـنـايه است از اينكه ايمان راستين به خدا و روز جزا با چنين صفاتى نـمـى سـازد آن كـس كه واقعا به خدا و رسول و روز جزا ايمان دارد، ممكن نيست با دشمنان خـدا دوسـتـى كـنـد، هـر چـنـد كه همه قسم سبب و انگيزه دوستى در آنان وجود داشته باشد، مثل اين كه پدرش يا پسرش يا برادرش باشد، و يا قرابتى ديگر داشته باشد، براى اين كه اين چنين دوستى با ايمان به خدا منافات دارد.
پـس روشـن گـرديـد كـه جمله (و لو كانوا ابائهم...) مطلق اسباب مودت اشاره دارد. و اگر تنها مودت ناشى از قرابت را ذكر كرد، به خاطر آن است كه مودت خويشاوندى قوى تـريـن مـحـبـت، و هـم بـا ثـبـات تـريـن آن اسـت و زوالش از دل به آسانى صورت نمى گيرد.
(اولئك كـتـب فـى قلوبهم الايمان) - كلمه #اولئك اشاره به مردمى است كه به خـاطـر ايـمـانـى كـه بـه خـدا و روز جـزا دارنـد بـا دشـمنان خدا هر چند پدر و يا پسر يا بـرادرشـان بـاشـد دوسـتـى نـمـى كـنـنـد. و #كـتـابـت بـه مـعـنـاى اثـبـات غـيـر قابل زوال است. و ضمير در #كتب به خداى تعالى برمى گردد. و اين آيه تصريح و نص در اين است كه چنين كسانى مؤمنين حقيقى هستند.
مراد از تأييد مؤمنين به روحى از او
(و ايـدهـم بـروح مـنـه ) - كـلمـه #تـايـيـد بـه مـعـنـاى تـقـويـت اسـت. و ضـمـيـر فـاعـل در جـمـله #ايـدهـم بـه #اللّه برمى گردد، و همچنين ضمير در #منه. و كلمه #من ابتدائيه است. و معناى جمله اين است كه: خداى تعالى اين گونه انسان ها را بـه روحـى از خـود تـقـويـت نـمـود. و بعضى گفته اند: ضمير به ايمان برمى گردد، و معناى جمله اين است كه : خداى تعالى آنان را به روحى از جنس ايمان تقويت كرد و دلهايشان را با آن روح زنده ساخت. اين معنا هم عيبى ندارد.
بـعـضـى هـم گـفـتـه اند: مراد از #روح جبرئيل است. و بعضى گفته اند: قرآن است. بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد حـجـت و بـرهـان اسـت. و هـمـه ايـن اقوال وجوهى ضعيف كه از جهت لفظ آيه شاهدى ندارد.
نـكـتـه اى كه در اينجا هست اين است كه #روح به طورى كه از معناى آن به ذهن تبادر مـى كـنـد عـبارت است از مبداء حيات، كه قدرت و شعور از آن ناشى مى شود. بنابر اين، اگر عبارت (و ايدهم بروح منه) را بر ظاهرش باقى بگذاريم، اين معنا را افاده مى كند كه در مؤمنين به غير از روح بشريت كه در مؤمن و كافر هست، روحى ديگر وجود دارد كـه از آن حياتى ديگر ناشى مى شود، و قدرتى و شعورى جديد مى آورد، و به همين معنا اسـت كه آيه (او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظـلمـات ليـس بـخـارج منها) به آن اشاره نموده. و نيز آيه شريفه زير به آن اشاره نموده، مى فرمايد: (من عمل صالحا من ذكر او انثى و هوفلنحيينه حيوة طيبه ).
و بيان اينكه مؤمنان علاوه بر حيات طبيعى از حيات طيبه برخوردارند
و حيات طيبى كه در آيه است ملازم با اثر طيب است. اثر حيات - كه قدرت و شعور است - در زندگى طيب، طيب خواهد بود، و وقتى قدرت و شعور طيب شد، آثارى كه متفرع بر آن است يعنى اعمالى كه از صاحب چنين حياتى سر مى زند، همه طيب و صالح خواهد بود، و ايـن قـدرت و شـعـور طـيـب، هـمـان اسـت كه در آيه سوره انعام چند سطر پيش گذشت از آن تعبير به نور كرد، و همچنين آيه (يا ايها الذين امنوا اتقوا اللّه و امنوا برسوله يوتكم كفلين من رحمته و يجعل لكم نورا تمشون به).
و ايـن حـيات، زندگى خاصى است كريم كه آثارى خاص و ملازم با سعادت ابدى انسان دارد. حـيـاتـى است وراء حياتى كه مشترك بين مؤمن و كافر است، و آثارش هم مشترك بين هر دو طايفه است.
پـس ايـن زنـدگـى مـبـدئى خـاص دارد، و آن روح ايـمانى است كه آيه شريفه آن را روحى سواى روح مشترك بين مؤمن و كافر مى داند.
و بـراسـاس ديـگـر اجـبـارى نـداريـم وجـهى را كه در اين باب ذكر كرده اند، بپذيريم و بـگـويـيم : مراد از روح نورانيت قلب است - كه همان نور علم باشد - كه به وسيله آن آرامش و اطمينان حاصل مى شود، و اگر اين نور قلب را روح خوانده تسميه اى است مجازى، از بـاب مـجـاز مـرسـل. چون همين آرامش قلبى است كه مايه حيات طيب و ابدى است. و يا از بـاب اسـتـعـاره اسـت چـون نور قلب همواره ملازم با وجوهى از علم است، كه بر قلب آدمى افـاضـه مـى شـود. و مـعـروف اسـت كـه مـى گـويـنـد: عـلم مـايـه حـيـات قـلب، و جـهـل، مـرگ قلب است. پس علم شبيه روحى است كه به جسمى بى جان افاضه مى شود، تا زنده گردد. اين بود آن وجهى كه گفتيم در معناى روح ذكر كرده اند.
🔸ادامه دارد....👇
🌺تفسیر آیه 1⃣3⃣سوره #النجم از تفسير شریف المیزان
🔰ولله مـا فـى السـمـوات و مـا فى الارض ليجزى الذين اساوابما عملوا و يجزى الذين احسنوا بالحسنى1⃣3⃣
🔸وجه تفريع جزاء بد كاران و نكوكاران بر مالكيت خداى سبحان
مـمكن است بگوييم: صدر آيه شريفه حال باشد از جمله #اعلم كه در آيه قبلى بود، و كـلمه #واو در ابتداى آن واو حاليه و معنا چنين باشد: (به درستى پروردگار تو اعلم و داناتر به حال دو طايفه ضالين و مهتدين است، در حالى داناتر است كه مالك همه چـيـرهـايـى اسـت كـه در آسـمـان و زمـيـن اسـت، ديـگـر چـگـونـه مـمـكـن اسـت اعـلم بـه حال آن دو طايفه نباشد، با اين كه مالك ايشان است ).
و بـنـابـر ايـن احـتمال، ظاهر چنين به نظر مى رسد كه: جمله #ليجزى... متعلق جمله سابق باشد كه مى فرمود: (فاعرض عن من تولى...) آن وقت معناى مجموع دو جمله چنين مى شود كه از ايشان اعراض كن و امرشان را به خدا واگذارنما تا جزايى چنين و چنانشان داده و تو را و نيكوكاران را چنين و چنان پاداش دهد.
ممكن هم هست بگوييم جمله (و لله ما فى السموات...) كلامى استينافى باشد و بخواهد بفهماند دستورى كه به تو داديم كه از ايشان اعراض كن، براى اين نبود كه ما دست از ايـشان برداشته ايم و رهايشان كرده ايم، بلكه براى اين بود كه خواستيم هر طايفه را در بـرابـر عملش جزا دهيم، اگر عملش بد بوده جزاى بد، و اگر خوب بوده جزاى خوب دهـيـم. و اگـر با اين مى توانست بفرمايد: (و له ما فى السموات...) به جاى ضمير دوبـاره اسـم جـلاله #اللّه را آورد، بـراى ايـن بـود كـه از كمال عظمت خداى سبحان خبر داده باشد.
(ولله ما فى السموات و ما فى الارض ) - اين جمله به مالكيت خداى تعالى نسبت به تـمـامـى عـالم اشـاره مى كند، و معنايش اين است كه : هستى تمامى موجودات قائم به خداى تـعـالى اسـت، چـون خـدا خـالق و پـديد آورنده آنها است ، پس ملكيت ناشى از خلقت او خود علاوه بر اين، مـنـشـاء تـدبـيـر هم هست. بنابر اين جمله مورد بحث بر خلقت و تدبير دلالت دارد، گويا فرموده : خلقت و تدبير عالم از خداست.
جـمله #ليجزى... هم كه لامش لام غايت است متعلق به همين مطلب است، و معنايش اين است كـه خـلقـت و تـدبير عالم از آن خداست، غايت و نتيجه اش هم اين است كه كسانى را كه بد مـى كنند جزا دهد...، و مراد از جزا همان شؤ ون و خصوصيات قيامت است، كه قرآن كريم از آن خـبـر داده، و مـراد از اسـاثـه و احـسـان، مـعـصـيـت و طـاعـت اسـت و تـقـديـر جـمـله مـا عـمـل وا جـمـله جزاء ما عملوا است، ممكن هم هست خود ما #عملوا باشد، و معنا چنين باشد كه جـزاى اعمالشان را خود همان اعمال را مى دهد، و مراد از حسنى هم همينطور، يعنى #يا مثوبت حسنى است (و يا خود حسنى).
و مـعناى آيه اين است كه: تا خدا كسانى را كه معصيت كرده اند معصيتشان، و يا به جزاى مـعـصـيـتـشـان كـيـفر دهد، و كسانى را كه اطاعت كردند مثوبتى حسنى (و يا به خود حسنى) پـاداش دهـد، مـفـسـريـن در ايـن آيـه احـتـمـالات ديـگـرى داده انـد كـه احتمال ما از همه بهتر به ذهن مى رسد و روشن تر است.
_________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🔹ادامه دارد...
🔸و چه بسا گفته باشند كه #تقديم در آيه به همان معناى معروف كلمه است، ليكن در ايـنجا با صرفنظر از متعلقاتش استعمال شده، مانند آيه (يحيى و يميت)، كه معنايش مـتـعـدى اسـت، ولى كـارى نـدارد بـه ايـنـكه چه كسى را زنده و چه كسى را مى ميراند، در نتيجه معنايش همان معناى تقدم مى شود، يعنى جلو قرار گرفتن چيزى از چيز ديگر. و چون لفـظ آيـه مـطـلق اسـت تـمـامـى انـواع تـقـدم را مـى گـيـرد: تقدم در سخن گفتن، تقدم در عـمل، و حتى تقدم در راه رفتن، و تقدم در نشستن، و تقدم در عبادتهايى كه وقت معين دارد، مثل نماز ظهر خواندن در قبل از ظهر، و تقدمهاى ديگر.
2- مـراد از آيـه شـريـفـه ايـن اسـت كـه مؤمنـيـن را نـهـى كـنـد از سـخـن گـفـتـن قـبـل از رسول خدا، يعنى وقتى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلّم در مجلس حاضر اسـت و شـخـصـى از آن جناب سؤ الى مى كند، قبل از آنكه آن جناب پاسخ بگويد، شما در پاسخ گفتن جلو نيفتيد.
3- مـعـناى آيه اين است كه : مادام كه خدا و رسول دستورى به شما نداده اند، هيچ سخنى مگوييد، و هيچ عملى انجام ندهيد.
4- مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه : سـخـن خـود را مـقـدم بـر سـخـن رسـول خـدا مكنيد، و عمل خود را مقدم بر عمل او نسازيد، و به احدى اجازه ندهيد جلوتر از او راه برود.
اشـكـالى كـه در سـه وجـه اخـيـر اسـت ايـن اسـت كـه مـنـظـور از آيـه را نـهـى از تـقدم بر رسـول خـدا دانـسـتـه انـد، و حـال آنـكـه در آيـه نـهـى فـرمـوده از تـقـدم بـر خـدا و بـر رسـول خدا، و ظاهرا خواسته اند بگويند آوردن كلمه#اللّه در آيه شريفه تنها جنبه تـشـريـف دارد، مـثـل اينكه مى گويى: (اعجبنى زيد و كرمه - مرا به شگفت آورد زيد و كـرامـت او) پس آوردن نام خدا قبل از نام رسول خدا تنها براى اين است كه اشاره كند به اينكه سبقت جستن به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلّم سبقت جستن بر خدا هم هست.
و شـايـد دقـت در آنچه ما در تفسير آيه گفتيم، خواننده را باز بدارد از اينكه يكى از اين وجوه را بپذيرد.
(و اتقوا اللّه ان اللّه سميع عليم) - در اين جمله بندگان را امر به تقوى مى كند، و چون موقف بنده موقف پيروى و عبوديت است، و انسان جز ظرف عبوديت ظرفى ديگر ندارد، لذا تقوى را مطلق آورد و نفرمود از چه چيز بپرهيزيد.
و جـمـله (ان اللّه سـمـيـع عـليـم) نـهـى از تـقـدم و امـر بـه تـقـوى را تـعـليـل مـى كـنـد، مـى فـرمـايـد از خـدا بـتـرسـيـد، و ايـن امـر را اطـاعـت و آن نـهـى را امـتـثـال كـنـيـد، و بـا زبـان سـر و با زبان سر بر خدا و رسولش تقدم مجوييد، كه خدا سخنان شما را مى شنود و از اعمال ظاهر و باطن شما خبر دارد.
مراد از اينكه فرمود: صداى خود را از صداى پيامبر بلندتر نكنيد
_________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a