eitaa logo
این عماریون
316 دنبال‌کننده
265.8هزار عکس
74.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
به گفته این ، و و اینکه همیشه را دارند و تبدیل به و بیت(ع)🌷 در مراسم‌ باعث می‌شود کمتر به فکر کند. 🍃🌷🍃 رحیمی، قربانعلی ترک‌فرخانی در ابتدای سخنان خود در رابطه با با لبخندی بر لب و از صمیم قلب، گفت: پسرم، کسی که همواره در دوران زندگی خود و را داشته و از هیچ ک به آنان خودداری نکرده، بود.  که همواره با و بر لب می‌آورم. 🍃🌷🍃 فرزند ترک‌فرخانی و رحیمی است که با توجه به حمله ناجوانمردانه رژیم بعث به خاک ایران اسلامی همانند دیگر ، حضور در را برای از و اش بر خود دانست و با وارد میدان حق علیه باطل شد. 🍃🌷🍃 به گفته ، که در زمان فقط ۱۶ بود با و  برای به از طرف با حضور در احوال را در شناسنامه سال کرد. 🍃🌷🍃
ایشان را فردی با و دانست و گفت: تنها ۶ مانده به گرفتن در رشته بعد از حضور در حق علیه باطل در به رسید، 🍃🌷🍃 به گفته در تمام تحصیل در می‌گرفت و حتی در برخی مواقع  در هم می‌داد. 🍃🌷🍃 به گفته ، شدن بود که با شدنش به این شیرینش و چند ماه بعد از ، نیز که از را نداشت و به فرزند پیوست. 🍃🌷🍃 و الان ۳۰ است که به آنان با این را اندازی کردم تا آن هم به آنان و بعد از مرگ به من برسد. 🍃🌷🍃 سرانجام ترک‌فرخانی متولد ۱۶ ۴۳# که از طرف به حق علیه باطل شده بود ۲۱ سال ۶۱ بر اثر به به درجه رفیع نائل آمد و در  گلزار یحیی بن زید (ع)🌷 گنبدکاووس به خاک سپرده شد. 🍃🌷🍃
به روایت از پدر : بعد از پسر دایی اش « غلامرضا محمدی » کنار قبر پاک فقط به عکس او نگاه می‌کرد و بسیار هم متأثر و غمگین بود که ناگهان شروع به خندیدن کرد. 🍃⚘🍃 به مادرش هم گفتم : « حاج خانم ! خودت را برای پسرت آماده کن. » 😭😭 🍃⚘🍃 و مثل آدمی که خبر بسیار خوبی شنیده باشد شروع به دویدن و خوشحالی نمود. من همان جا به همه ی بستگان که در بهشت زهرای کاشان حضور داشتند گفتم : « اگر وحید به بره این بار دیگر بر نمی‌گرده. » 😭😭 🍃⚘🍃 شب آخری که در خانه بود حال و هوای عجیبی داشت و مناجات بسیار زیبایی با خدا داشت طوری که متوجه نشه دیدمش و با خود گفتم : « یقیناً دیگر بر نمی گرده و قطعاً این بار به می‌ رسه😭 » و رفت و به هم رسید. 😭😭 🍃⚘🍃 سرانجام وحید محمدی اراکی هم در تاریخ ۶٧/۵/۱ با سمت در پاسگاه‌ زید عراق بر اثر ترکش خمپاره مجروح و بر اثر لگد نیروهای بعثی به آرزویش که همانا در راه خدا بود رسید. 🍃⚘🍃
دفاع مقدس،  سید علی خرازانی 🍃🌷🍃 درتاریخ    ۱۳۴۷/۲/۲۰#  در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد. پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. 🍃🌷🍃 به عنوان در حضور داشت و و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در دزفول به رسید. 🍃🌷🍃 به روایت از یکی از دوستان : در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از و ترین هایم ( سیدعلی ) بود. 🍃🌷🍃 دوران بسیار داشتنی و آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم منزل ما ابتدای خانی آباد نو  و منزل کوچه 60 بود. 🍃🌷🍃 گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که پای بسیاری از و را به باز کرد و البته بیشتر از من پای بود. 🍃🌷🍃 تا این که 12 65# باز هم با هم گرفتیم که به بریم دوست داشت به عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در حمزه باشم. 🍃🌷🍃
ترور سرهنگ پاسدارحسن صیاد خدایی 🍃🌷🍃 در سال ۱۳۵۱ در روستای باشماق از توابع شهرستان میانه از شهرهای استان آذربایجان شرقی در خانواده ای متدین و مذهبی متولدشد. ۳ برادر هستند که ایشان پسر آخر خانواده هستند. داماد حاج حسین فیضی مداح (ع)🌷 و از هیأت دلریش تهران که هیأت آذربایجانی‌های مقیم تهران است هست. 🍃🌷🍃 ایشان از سالگی در بود و یکی از دفاع مقدس ، اذن پدر و مادرس را گرفت و رفت . بعد هم توی استخدام شد و کرد. 🍃🌷🍃 یک ریال حرام و حلال را قاطی نمی‌کرد. حرام اصلاً در ذاتش نبود. همیشه بود. ماه و را یکسر می‌گرفت. خیلی مخلص بود و همیشه آرزویش بود. 🍃🌷🍃 ایشان مستأجر بود و خانه‌ای که در آن زندگی می‌کرد اجاره‌ای بود. با اینکه از میانی بود، زندگی‌اش با زیستی همراه بود. 🍃🌷🍃
دفاع مقدس قربان مکوندی 🍃🌷🍃 در تاریخ یکم خرداد ماه سال 1340 در روستای جارود شهرستان هفتگل واقع در شمال استان خوزستان در خانواده ای مذهبی متولد شد. فرزند خانواده شان بود که با تولد خود شادی را برای پدر و مادر به ارمغان آورد. ۲۱# ساله بود و . 🍃🌷🍃 ساله بود که تحمیلی شروع شد، ایشان ودیگر جوانان روستایشان عازم شدند. 🍃🌷🍃 مدتی در بود و بار هم شد، ولی تا بهبودی کامل پیدانکرده بود دوباره به برمی گشت. 🍃🌷🍃 سرانجام قربان مکوندی ،در روز  مرداد ماه سال 1361# در رمضان بر اثر ترکش به جمجمه اش به آرزویش که همانا در راه🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان: در زمان غربت امام(ره) در سال‌های ۴۰ و ۴۱ پا به عرصه زندگی گذاشت و شاید جزو همان‌ها بود كه امام فرمود من در قنداق هستند، قرار گرفت. 🍃🌷🍃 رشد و نمو در خانواده‌ای بسیار اصیل با پدرش حاج عبدالرحمن و شدید به لقمه و دامن پر مهر مادری به سرعت می‌گذشت مثل اینكه او باید سریع رشد می‌كرد و برای خدایی آماده شود. 🍃🌷🍃 سرشار از و و شدیداً و رفته رفته در بحبوحه انقلاب و پیروزی آن گویی به رشید برای آماده می‌شد. 🍃🌷🍃 و# تربیت دینی و برخاسته از خاص باعث شده بود كه در كنار تمام مسجد و در مراحل مختلف پا به پای او را در دیگری نیز به برساند. 🍃🌷🍃 زیادش به كسب و او را به بی‌بدیل در تاریخ اسلام تبدیل كرده بود، كه با به و و پس از آن در مقدس همیشه برای او در و مجادله بود. 🍃🌷🍃
ایشان پس از پایان همچنان با روحیه‌ای خستگی ناپذیر در مختلفی مشغول به نظام و انقلاب می‌شود. 🍃🌷🍃 ایشان با دیدن مردم وارد آن سرزمین می‌شود و زن و بچه را می‌گذارد باز هم در خدا و برای یاری یک ملت مظلوم می‌شتابد. 🍃🌷🍃 ایشان که از دوران کودکی با زندگی در نوار مرزی ایران و افغانستان، کم و بیش با مردمان آن سامان برخوردهایی داشته در به مردم و افغانی نیز می‌شود. 🍃🌷🍃 محمد ناصر ناصری این بار به عنوان مرکز تحقیقات در دفتر نمایندگی معظم رهبری در امور مشغول وظیفه شد و مسئولیت ناصری در سازمان و به عنوان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان بود. 🍃🌷🍃 سرانجام این انسان خستگی‌ناپذیر در روز مرداد 1377# توفیق این را یافت تا در شهر مزار شریف، به نحوی بسیار مظلومانه و به دست نیروهای طالبان که افرادی شقی هستند، شهد شیرین را بنوشد و در ایام دهه 🌷 مطهرش را در گلزار بیرجند تشییع و به خاک می‌سپارند. 🍃🌷🍃
مدافع حرم محمد صاحبکرم اردکانی 🍃🌷🍃 شهریور ماه سال ۱۳۶۱# در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. در کودکی مادرش را از دست داده بود😔 و خواهرش جوانی و عمر خود را صرف بزرگ کردن ایشان و دیگر خواهرها و برادرهایش کرده بود. 🍃🌷🍃 متاهل بود،  اردیبهشت ماه سال   ۱۳۸۷#   ازدواج کرد، طول زندگی مشترک ایشان کمتر از ۷ بود. 🍃🌷🍃 همسر ایشان همان ابتدا می‌دانست که مردم برایش است و با دیدن اخبار جنگ و ظلم به مسلمانان حالش منقلب می‌شد.😔 🍃🌷🍃 به روایت از همسر : سال‌ها بود زمزمه رفتن به و برای مبارزه با تکفیری‌ها را داشت، در سال 92# برای رفتن مصمم‌تر شد. 🍃🌷🍃 ابتدا مخالفت می‌کردم ولی بالاخره در برابر د برای رفتن تسلیم شدم و در 93# او را به سوی حق بدرقه کردم.😭 🍃🌷🍃 اوایل که من مخالفت می‌کردم سعی نمی‌کرد که با صحبت کردن مرا راضی کند بلکه ترجیح می‌داد که با رفتار کاری کند تا من با قلبم راضی شوم.😔 🍃🌷🍃 بعد از رفتنش خانواده ام تا زمان اطلاع نداشتند و خانواده هم بعد از رفتنش متوجه شدند.😭 🍃🌷🍃
يكي از آنهاخود را به مردن زده بود و حراف ،ضمن حواله يك لگد جانانه به مزدور فوق ، اسلحه ای که او زیر پیراهنش پنهان کرده بود را به غنیمت میگیرد. 🍃🌷🍃 و اسرا نیز دقایقی بعد به پشت تخلیه میشوند . همان به عنوان این عمل ، به حراف اهدا میگردد. 🍃🌷🍃 روز از ماه سال ۶۱# بود که خلبان علیرضا حراف در یکی از های خود به همراه دیگر خلبان قدرت‌الله خدادادی در بیت المقدس در حالیکه به تجهیزات دشمن بعثی بودند هدف موشک قرار می گیرند و با دعوت حق را لبیک می گویند. 😭😭😭 🍃🌷🍃 {یاد با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷} 🍃🌷🍃 سرانجام# امیرخلبان شهید علیرضا حراف هم درتاریخ ۱۳۶۱/۲/۱۰# در پروازش در بیت المقدس به آرزویش که همانا در راه 🤍بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید :گلزار شهر شیراز. 🍃🌷🍃
به روایت از برادر : والفجر۸ بود که بر اثر شيميايي دشمن تعدادي از زير آوار ماندند اما بدون توجه به گازهاي شيميايي سريع به طرف بچه‌ها رفت. 🍃⚘🍃 من هم به دنبالش رفتم به سختي بسيجي‌ها را بيرون آورديم و به همین دلیل وقتي از محوطه خارج شديم حالت تهوع و سرگيجه شديدی به ما دست داد. 🍃⚘🍃 و چون صورت سوخته بود برای همین ما را به بيمارستان بوعلي تهران فرستادند. از چشم بيشتر از ديگر بدنش بود اما باز .😭 🍃⚘🍃 و در حاليکه نگرانش بودم و به او در برابر الهي مي‌خوردم با مشاهده ناراحتي من مرا به دعوت می کرد و می گفت: «اينها الهي هستند، از اين کنيد.😔 🍃⚘🍃 پزشک معالج براش ماه استراحت تجويز کرد ولي که توان ماندن در شهر را نداشت ماه بعد عازم شد. 🍃⚘🍃 به تمام اعضاي خانواده گفته بود که در رزمندگان را مي‌زنم و آنها که اين مطلب را باور کرده بودند از اينهمه او براي بازگشت و انجام اين کار مي‌کردند. 🍃⚘🍃
از کودکي دوست داشت بشه، برای همین يک روز بهش گفتم: « بسه، تو که مي‌گفتي مي‌خواهي پزشک يا دندانپزشک بشی، ‌ پس درست را بخوان، مي‌داني مردم مي‌گويند شما براي فرار از درس به مي‌رويد» گفت:« به ما نياز دارد، ‌ و ما در هجوم دشمن قرار گرفته وقت آن نيست که من فقط درس بخوانم انشا‌الله که تمام شد با خيال راحت درس مي‌خوانم. 🍃⚘🍃 وقتي سال چهارم رشته تجربي ثبت نام کرد خيلي خوشحال شدیم فکر کردیم ديگه به نمي‌رود اما دوباره به رفت و چندماه بعد درست در نيمه فروردين ماه به خانه بازگشت و پس از امتحانات نهايي خرداد و آزمون دانشگاه آماده نبرد شد. 🍃⚘🍃 وقتي کارنامه سازمان سنجش به دستمان رسيد دیدیم که تمام نمراتش بدون استثناء است و او با اين کار نشان داد که يک مي‌تواند در دو مبارزه کند. 🍃⚘🍃 در والفجر۸ به سختي مجروح شد دکتر گفت: «اگر با اين وضع به بازگردي مرگت حتميه» اما پاسخ داد: «من در اين نمي شوم من در عمليات ديگري به مي رسم.😭😭 🍃⚘🍃