eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
javad_mogadam_devoneh_karbala.mp3
6.56M
🎧 دیوونه ی کربلاتم، از بچگی مبتلاتم😔 (جواد مقدم) @ammarabdi_ir
4327328206.mp3
8.16M
🎧 دنیا محل گذره ولی از روضه هات نه دنیا محل گذره از تو و کربلات نه🥺 🌿 @ammarabdi_ir
AUD-20210828-WA0001.mp3
10.05M
🎧 حسین جان به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم...😭 👌 @ammarabdi_ir
🍃سوز سرمای آن سالهای تبریز از لابه ‌لای پنجره در خانه رخنه میکرد و بچه‌ای که تازه بدنیا آمده بود به خود می‌پیچید. صدای نفس‌های پسرک لپ قرمزی سکوت اتاق را در هم میشکست و مادر سراسیمه او را در آغوش میگرفت، پدر نامش را در گوشهایش زمزمه کرد، محمد رضا. روی طاقچه عکس عموی شهیدش نمایان بود گویی کسی مسیر شهادت را برای یکی دیگر از اعضای این خانواده چراغانی کرده بود. 🍃پدر هر غروب می‌نشست و در باب فرزند فاطمه(س) مداحی می کرد و صدایش قلب طفل‌های خانه را نوازش میکرد. بعدها محمد رضا که های پدر را نقش قلبش کرده بود زمزمه میکرد و دوستانش را برای آماده کردن هییت هایی در همان حوالی فرا میخواند. 🍃 خواندن را هم آموخت و در مسابقات شرکت کرد، او را با مداحی ها و قرآن خواندن هایش میشناختند. سالها بعد در فتنه سال88 خوش درخشید و از حریم انقلاب دفاع کرد. دیگر محمدرضا آنقدر بزرگ شده بود که در سرزمین شام شهادت را جستجو میکرد اما در سرزمینی دیگر منتظر او بودند، جایی حوالی خانه خدا. 🍃در راه مداحی هایش دل همه را می‌سوزاند، مانند پدرش میخواند و خود برای اشک می‌ریخت. آری محمد رضا همراه دوستانش به سفری رفت که به قول خودش (س) پایش را امضا زده بود. حالا دیگر حاج محمد رضا صدایش می‌زدند ، بالهایش را گشود و در آن فاجعه تلخ منا به سوی پروردگار رهسپار شد. ✍نویسنده: 🌸 🌸 📅تاریخ تولد : ۱۵ اسفند ۱٣۵٩ 📅تاریخ شهادت : ٢ مهر ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۴ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : جده 🥀مزار شهید : وادی رحمت تبریز
maddahi-har-kas-ye-shab-jome(02)_2.mp3
3.54M
🎧 °•هرکس یه شب جمعه، بین الحرمین باشه باید همه عمرش هم دلتنگ حسین باشه🥺 @ammarabdi_ir
4_6041809084594785348.mp3
6.53M
🎧 ◇خاطره ی اولین بار، نگاه به صحن علمدار، دلمو کرده گرفتار، دلتنگتم ای یار...😭 @ammarabdi_ir
🍃 نگاهم بین جمعیت در بود. بیش‌تری‌ها لباس‌هایشان یک شکل بود ولی چیزی که بیش‌تر به چشم می‌آمد پارچه زرد رنگی بود که یا به بازویشان و یا به بسته بودند. همان پارچه زردرنگی که مُنَقَّش به شعار «کلنا عباسک یا زینب» است، همان که نماد بود. 🍃 نگاهم از آن سربند زردرنگ به سمت کشیده می‌شود. صدا و چهره‌اش آشنا می‌زد برایم. کمی فکر کردم، خودش بود! همان که چند روزی دنبال یا بودم که و عشقی که مادرش از او می‌گفت را به تصویر بکشد. و این خودِ خودش بود! 🍃 حسی که در صدایش بود و سینه‌ای که از ضرب گرفتن‌هایش می‌سوخت آن را به رخ می‌کشید. چشمانم حالا دیگر جماعت عزادار را نمی‌دید، یاسر را می‌دید! ... 🍃 گریزی بر گذشته می‌زنم، بر خیلی سال قبل. مثلاً بیست و نه سال پیش. زمانی‌که چشم گشود و پا به این جهان گذاشت و شد . 🍃 به علت بودنش، در امر تحصیل مشکل داشت و نتوانست تا آخر ادامه دهد. پس از سال‌ها میدان درس و تحصیل را به برادرش سپرد. راهنمای برادر کوچکش شد تا حداقل او بتواند در این راه‌پله‌های ترقی را یکی‌یکی طی کند. اما خود فکری دیگر در سر داشت. ... 🍃 از اینجا به سوی یا شاید هم . مادر را به سختی راضی کرد که برای مداحی به می‌رود. و مادر نمی‌دانست در کنار و جنگ، گاهی هم می‌کند! چندمین اعزامش بود نمی‌دانم. فقط می‌دانم این کلیپی که مقابل چشمان من پخش می‌شود آخرین هنرنمایی او زیر بود. 🍃 و به وقت بیستم آبان هزار و سیصد و نود و دو ساعت چهارده و سی دقیقه دیگر خبری از صدای او و سینه زدن‌های اطرافیان نبود. هر چه بود و بود... 🍃 سالگرد شهادتت مبارک ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۸ دی ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۲۰ ابان ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۱٩ ابان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : بهشت رضا
مادرخمیده.mp3
7.46M
🎧 آروم آرومه خسته، مادر خوابه چشماشو باز بسته مادر خوابه گریه‌ها آهسته مادر خوابه🥺😭 @ammarabdi_ir
مادر.mp3
10.47M
✨گره خورده تو کارم مادر مادر کیو غیر از تو دارم مادر مادر😓 @ammarabdi_ir