eitaa logo
آموزش عروض و قافیه و...
1.3هزار دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
آموزش مبانی ادبیات و شعر فارسی سید محمدرضا شمس (ساقی) کانال اشعار : 🆔 @shamssaghi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انواع (ی) در زبان فارسی: در دستور زبان فارسی حرف (ی) انواع مختلفی دارد که به برخی از پرکاربردترین آنها اشاره می‌شود. 1- ی مانند: کتابی (یک کتاب) ، کودکی (یک کودک) ناشناس  2- ی (علامت یکی بودن، که بر یک نفر یا یک چیز یا مقدار دلالت دارد) مانند: نصیحتی کنمت. یعنی یک نصیحت یا مثلا پسته کیلویی(؟!) یعنی هر یک کیلو...  3- ی مانند: خستگی، زیبایی، مردی (مردانگی) نبوَد فتاده را پای زدن گر دست فتاده‌ای بگیری مردی  4- ی ، به آخر مصدر افزوده شده و صفت لیاقت می‌سازد. مانند: رفتنی، خوردنی، دیدنی 5- ی مانند: تهرانی، مشهدی (ی نسبت گاهی مفهوم فاعلی دارد مرد جنگی، گاهی معنی مفعولی دارد، تیرِ پرتابی، ارسالی، رازِ نهانی)  6- ی یا جانشین فعل (هستی) مانند: حاضری، خوبی، مردی مردی نبوَد فتاده را پای زدن گر دست فتاده‌ای بگیری 7- ی مانند: چه برف شدیدی!           8- ی مانند: مقام رهبری، نورچشمی، حضرت استادی         9- ی فعل دوم شخص مفرد ماضی و مضارع مانند: دیدی، خواندی، می‌نویسی و... ✅ توجه داشته باشید واژگانی که می‌شوند اگر در اولین قافیه از یای و یا استفاده شود انواع (ی) می‌تواند در قافیه‌ها استفاده شود اما عکس آن خیر. مانند: یاری، خاری، ماری، بهاری، چناری و ... که همه یای نکره هستند. اما در قافیه‌های مانند: قناری، زاری، جاری، خماری، بردباری، اختیاری، و... نباید از و استفاده شود چون الحاقی هستند. آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(پرکاربرد ترین اوزان شعر فارسی)این 31 وزن شامل حدود 80% کل اشعار ادبیات فارسی است؛ در این قسمت برای هر وزن یک نمونه شعر همراه با نام شاعر آورده شده است. 1ـ اهلی شیرازی الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفل‌ها ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دل‌ها مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن هزج مثمن سالم 2 ـ وحشی بافقی الهی سینه‌‎ای ده ، آتش افروز درآن سینه دلی وآن دل همه سوز مفاعیلن مفاعیلن فعولن هزج مسدس محذوف یا وزن ترانه 3 ـ مولوی زهی عشق زهی عشق که ماراست خدایا چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن هزج مثمن مکفوف محذوف 4 ـ عطار دوش از سر بیهوشی و ز غایت خودرایی رفتم گذری کردم بر یار ، ز شیدایی مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن هزج مثمن اخرب 5 ـ شیخ بهایی تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف 6 ـ رودکی تقدیر که بر کشتنت آزرم نداشت بر حسن و جوانی‌ات دل نرم نداشت مفعول مفاعیل مفاعیل فَعَل هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب 7 ـ مسعود سعد از کرده‌ی خویشتن پشیمانم جز توبه ، ره دگر نمی‌دانم مفعول مفاعلن مفاعیلن هزج مسدس اخرب مقبوض  8 ـ نظامی غافل منشین نه وقت بازی ست وقت هنر است و سرفرازی ست  مفعول مفاعلن فعولن هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف 9 ـ حافظ دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن مضارع مثمن اخرب 10 ـ مولوی امروز روز شادی و امسال سال گل نیکوست حال ما که نکو باد حال گل مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف 11 ـ قائم ‎مقام فراهانی روزگار است این‌که گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازیگر ازین بازیچه ‎ها بسیار دارد فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن رمل مثمن سالم 12 ـ خواجو خرقه رهن خانه‌ی خمّار دارد پیر ما ای همه رندان مرید پیر ساغرگیر ما فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن رمل مثمن محذوف 13 ـ مولوی هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من فاعلاتن فاعلاتن فاعلن رمل مسدس محذوف 14 ـ خواجو برو ای باد بهاری! به دیاری که تو دانی خبری بر ز من خسته به یاری که تو دانی فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن رمل مثمن مخبون 15 ـ حافظ دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان زو شده‌ام بی‌سر و سامان که مپرس فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن رمل مثمن مخبون محذوف 16 ـ جامی بت خود را بشکن خوار و ذلیل نامور شو به فتوت چو خلیل فعلاتن فعلاتن فعلن رمل مسدس مخبون محذوف 17 ـ سعدی بسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت که نمی‌دهد مجالی فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن رمل مثمن مشکول 18 ـ مولوی به قرار تو او رسد که بوَد بی‌قرار تو که به گلزار تو رسد دل خسته به خار تو فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن خفیف مثمن مخبون 19 ـ سنایی همه را در محلّ خویش بدار هیچ‌کس را ز خوی بد مازار فعلاتن مفاعلن فعلن خفیف مسدس مخبون محذوف 20 ـ مولانا فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن رجز مثمن سالم 21 ـ سعدی دانی چه گفت مرا ، آن بلبل سحری تو خود چه آدمِیی کز عشق بی‌خبری مستفعلن فعلن مستفعلن فعلن بسیط مخبون 22 ـ جامی ای که به شیرین سخنی نرخ شکر می‌شکنی حبک اضنی بدنی شوقک افنی وسنی مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن رجز مثمن مطویّ 23 ـ سعدی ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمده‎ای مرحبا مفتعلن مفتعلن فاعلن سریع مطوی مکشوف 24 ـ سعدی از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی رفت و رها نمی‌کنی آمد و ره نمی‌دهی مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن رجز مثمن مطویّ مخبون 25 ـ منوچهری کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فرو ریخته مشک به سوراخ گوش مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن منسرح مثمن مطویّ مکشوف 26 ـ سعدی ماه فروماند از جمال محمد سرو نروید به اعتدال محمد مفتعلن فاعلات مفتعلن فع منسرح مثمن مطویّ منحور 27 ـ حافظ سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده‌ی روشنایی فعولن فعولن فعولن فعولن متقارب مثمن سالم 28 ـ فردوسی ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم به ناچار گردن بدو داده‏‌ایم فعولن فعولن فعولن فَعَل متقارب مثمن محذوف 29 ـ بیدل دهلوی بر شعله تا چند نازیدن‌ کاه در دولت تیز مرگی‌ست ناگاه فع لن فعولن فع لن فعولن متقارب مثمن اثلم 30 ـ سعدی تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مجتثّ مثمن مخبون 31 ـ حافظ صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری به یادگار بمانی که بوی او داری مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن مجتثّ مثمن مخبون محذوف آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(غلط‌های رایج در زبان فارسی) متأسفانه بسیاری از فارسی زبانان بر خلاف دستور زبان فارسی که و نمی‌شناسد به تقلید از زبان عربی شکل برای بسیاری از اسم‌ها و صفت‌ها ساخته و در فارسی به کار می‌برند. در زبان عربی، برای ترکیب وصفی، قانون ویژه‌ای وجود دارد و آن این که صفت با موصوف خود هم‌جنس است، یعنی موصوف مذکر، صفت مذکر و موصوف مؤنث (و نیز جمع بی جان)، صفت مؤنث می‌پذیرد. عرب‌ها برای مؤنث کردن صفت، به پایان آن " تای " تأنیث می‌افزایند که در عربی به صورت "ة" نوشته می‌شود. مانند: قیادة السیاسیة (رهبری سیاسی) و مجالس الحاصة (نشست‌های ویژه). در فارسی تای تٱنیث را به صورت "ه" (های غیرملفوظ) می‌نویسند. ایرانیان در زبان فارسی که مؤنث و مذکر نمی‌شناسد، به ویژه در گذشته به تقلید از این قاعده‌ی زبان عربی به کارهایی بسیار جالب و البته نادرستی دست زده‌اند که خوشبختانه بخشی از آنها امروز به دلیل خودآگاهی آنان کاربرد خود را از دست داده است، ولی بخش دیگر آن هنوز در زبان ما باقی مانده و همچنان از زبان‌ها شنیده و در نوشته‌ها دیده می‌شود. در زیر با برخی از آنها آشنا می‌شویم: مشهورترین ترکیب وصفی ساخته‌ی ایرانیان استفاده از صفت عربی است که در عربی صفتی مؤنث است و همانگونه که گفته شد در این زبان فقط برای موصوف مؤنث به کار می‌رود؛ ولی ایرانیان و برخی دیگر از فارسی زبانان، هر واژه‌ای را که بخواهند (چه عربی باشد، چه فارسی، چه در عربی مؤنث باشد چه مذکر، چه مفرد باشد و چه جمع) در ترکیب با "مربوطه" به کار می‌برند و به گمان خود خیلی هم فصیح و بلیغ سخن گفته‌اند. مانند: رئیس مربوطه، قانون مربوطه، پرونده‌ی مربوطه، گزارش مربوطه، دستگاه مربوطه، و امور مربوطه. کار مؤنث کردن صفات به تقلید از زبان عربی در زبان فارسی که مذکر و مؤنث نمی‌شناسد به آنجا رسیده است که ایرانیان هر صفتی را (برای هر موصوفی، چه فارسی و چه عربی، چه مؤنث و چه مذکر، چه مفرد و چه جمع) به راحتی و بر خلاف دستور زبان‌ فارسی و عربی مؤنث می‌کنند. مانند: تحصیلات عالیه، دوره‌ی متوسطه، متون قدیمه، قانون مصوبه، پرونده‌ی مختومه، بانوی محترمه، نامه‌ی شریفه، کاغذ باطله، هیأت تحریریه، هیأت حاکمه، وسایط نقلیه، اعمال شاقه، امور خارجه، روابط حسنه، ارواح خبیثه، احترامات فائقه، قوه‌ی مقننه، قوه‌ی مجریه، قوه‌ی قضاییه، مکه‌ی معظمه، زن سلیطه، گناهان کبیره و انبوهی از ترکیب‌های وصفی نادرست دیگر... مؤنث کردن کلمات که در زبان فارسی محلی ندارد چنان شکلی یافته است که کار از مؤنث کردن صفات گذشته و ایرانیان دیگر نه فقط صفات، بلکه با استفاده‌ی نابجا از تای تأنیث عربی نوع مؤنث بسیاری از کلمات را نیز اختراع کرده و آنها را نیز در کنار نوع مذکر آن در زبان خود به کار می‌برند. مانند: جدّ و جدّه، حاجی و حاجیه، خال و خاله، دلال و دلاله، رئیس و رئیسه، رقاص و رقاصه، زوج و زوجه، عم و عمه، مدیر و مدیره، شاعر و شاعره، مرحوم و مرحومه، مغفور و مغفوره، محبوب و محبوبه، معشوق و معشوقه، مَلک و ملکه، ندیم و ندیمه، والد و والده، کنیز و کنیزه، نجیب و نجیبه و بسیاری دیگر... با همین قاعده اسم‌ها و صفاتی نیز در فارسی پیدا شده‌اند که فقط برای زنان به کار می‌روند. مانند: ضعیفه، سلیطه، معروفه، مخدره و غیره. همانگونه که گفته شد، بخشی از این واژه‌ها و ترکیب‌های من درآوردی، اکنون دیگر به کار برده نمی‌شوند و ایرانیان می‌کوشند با به کار گرفتن برابرهای امروزی و درست برای باقیمانده‌ی آنها، از کاربرد آنها نیز در زبان فارسی خودداری کنند تا اصالت زبان فارسی را پاس دارند. آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم طاعات و عبادات‌تان مقبول درگاه حضرت احدیت جل و علا نکاتی راجع به درسنامه‌های کانال آموزش در ویس‌های زیر تقدیم اعضای محترم : 👇 آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
1.41M
نکاتی راجع به قواعد و مبانی عروضی شعر (۱) سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
1.64M
نکاتی راجع به قواعد و مبانی عروضی شعر (۲) سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرایه‌های ادبی حس‌آمیزی: آمیختن دو یا چند حس از حواس پنج‌گانه (بينايی، شنوايی، چشايی، بويايی و لامسه) در کلام است، چنان‌ که ذهن را به کنجکاوی وا دارد و با ایجاد موسیقی معنوی، بر تأثیر و زیبایی سخن بیفزاید. حس‌آمیزی گاه آمیختگی حواس با امور ذهنی و انتزاعی است. برای مثال هنگامی که ما در تماس صوتی با دیگران از جمله‌ی "ببین چه می‌گویم" استفاده می‌کنیم در حقیقت از آرایه‌ی بهره برده‌ایم زیرا سخن ما که می‌گوییم قابل دیدن نیست بلکه قابل شنیدن است (به جای این که بگوییم سخنم را بشنو گفته‌ایم سخنم را ببین). در این مثال، سخن مربوط به حس و ببین مربوط به حس است. از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوّار بماند "حضرت حافظ" صدا، شنیدنی است و امکان دیدن آن وجود ندارد امّا شاعر ادّعا می‌کند که صدا را دیده است. در مصراع اول "صدا" که مربوط به حس است با حس درهم آمیخته شده است و آرایه‌ی را پدید آورده است. مثال‌هایی دیگر : بوی بهبود ز اوضاعِ جهان می‌شنوم شادی آورد گل و بادِ صبا شاد آمد "حضرت حافظ" هر که شب، آوای پایش می‌شنید بوی نان از دست‌هایش‌ می‌شنید "استاد مجاهدی" در مصراع دوم بیت فوق "بوی نان" مربوط به حس است و شنیدن مربوط به حس و شاعر از آرایه‌ی بهره برده است. بوی دﻫﻦ ﺗﻮ از ﭼﻤﻦ می‌ﺷﻨﻮم رﻧﮓ ﺗﻮ ز ﻻﻟﻪ و ﭼﻤﻦ می‌شنوم "حضرت مولانا" شاعر در این بیت دو آرایه‌ی حس آمیزی به کار برده‌ است؛ در ﻣﺼﺮاع اوّل، ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺣﺲ و ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺣﺲ است، در ﻣﺼﺮاع دوم، رﻧﮓ واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺣﺲ و ﻣﯽ‌ﺷﻨﻮم واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺣﺲ اﺳﺖ. سپهبد پرستنده را گفت گرم سخن‌های شیرین به آوای نرم "حضرت فردوسی" (در بیت فوق در سه حس‌آمیزی زیبا به ترتیب: حس و را در ترکیب "گفت گرم"، و را در ترکیب "سخن‌های شیرین" و و را در ترکیب "آوای نرم" با هم آورده‌است که این تعامل حواس با یکدیگر موجب زیبایی‌آفرینی شده‌است.) آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
انواع آرایه‌ی 1ـ حس آمیزی حسی ـ حسی: دو حس از حواس پنج‌گانه در هم آمیخته می‌شوند. از نمونه‌های پرکاربرد آن به موارد زیر می‌توان اشاره کرد: و سپهبد به گفتار او بنگرید شگفت آمدش کان سخن‌ها شنید "حضرت فردوسی" نگاهی گرم یعنی دلنوازیم زبانی نرم یعنی چاره سازیم "وحشی بافقی" ("زبانی نرم" یا سخنی نرم، حس آمیزی از نوع و است) دل باز به جان آيد کز وی خبری يابد بلبل به فغان آيد کز گل شنود بویی و از اَن پس بیامد به نزدیک بلخ نیازرد کس را به گفتار تلخ "حضرت فردوسی" لیک چنان خیره و خاموش ماند کز همه شیرین سخنی گوش ماند "نیما یوشیج" و با من به سلام خشک ای دوست زبان تر کن تا از مژه هر ساعت لعل ترت افشانم "خاقانی شروانی" 2 ـ حس آمیزی انتزاعی- حسی: یک مفهوم عقلی (ذهنی، انتزاعی) با ویژگی یکی از حواس ظاهری در هم آمیخته می‎‌شود. (از موارد پرکاربرد حس آمیزی انتزاعی ـ حسی نمونه‌های زیر را می‌توان نام بُرد.): و : جهان پير است و بی‌بنياد از اين فرهادکش فرياد که کرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم "حضرت حافظ" و : ز زهد خشک ملولم کجاست باده‌ی ناب که بوی باده مدامم دماغ تر دارد "حضرت حافظ" و : در خلایق روح‌های پاک هست روح‌های تیره‌ی گلناک هست "حضرت مولانا" و : نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان می‌آید از نامم هنوز "حضرت حافظ" مثال‌های بیشتر برای آرایه حس آمیزی: به ترانه‌های شيرين ، به بهانه‌های زرّین بکشيد سوی خانه مه خوب خوش‌لقا را "حضرت مولانا" (در ترکیب "ترانه‌های شیرین"، ترانه قابل شنیدن است و مربوط به حس است که با شیرینی که مخصوص حس است آمیخته شده و در ترکیب "بهانه‌های زرّین"، بهانه برای حس است و زرّین یا طلایی مربوط به حس است.) اگر دشنام فرمايی و گر نفرين دعا گويم جوابِ تلخ می‌زيبد لب لعل شکرخا را "حضرت حافظ" (جواب است و مربوط به حس می‌باشد.) گشاده شود زين سخن راز تو به گوش آيدش روشن آواز تو "حضرت فردوسی" تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد این قدر دانم که از شعرِ ترش خون می‌چکید "حضرت حافظ" دل چاشنی گرفت از آن خنده های شور آری نمک لذیذ نماید کباب را "ملک الشعرای بهار" سزای توست چون گل گریه‌ی تلخ پشیمانی که گفت ای غنچه‌ی غافل، دهن پیش صبا بگشا "حضرت صائب" نشئه‌ی دیدار ساقی رونق مستی شکست هیچ کس بویی ز می در شیشه و ساغر ندید "حضرت صائب" ز شعرهای ترم گرم این چنین مگذر که آب خضر نهان در شب سیاه من است "حضرت صائب" گرچه جز تلخی از ایّام ندید هرچه خواهی سخنش شیرین است "بانو پروین اعتصامی" به شکرخنده درآور، نه یقین می‌دانم که دهان تو یقین را به گمان درفکند "خواجو کرمانی" آنکه نشنیده است هرگز بوی عشق گو به شیراز آی و خاک من ببوی "حضرت سعدی" گردد از دست نوازش پایه‌ی معنی بلند مور را شیرین‌سخن دست سلیمان کرده است "حضرت صائب" چون عمر به سر رسد چه بغداد و چه بلخ پیمانه چو پر شود چه شیرسن و چه تلخ "حضرت خیام" (عمرِ شیرین و عمرِ تلخ هر دو حس آمیزی می‌باشند). بدین شعرِ تَرِ شیرین ز شاهنشه عجب دارم که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد "حضرت حافظ" (در ترکیب زیر سه حس ، و به هم آمیخته شده‌اند) نجوای نمناک علف‌ها را می‌شنوم "سهراب سپهری" (ترکیب "نجوای نمناک" از آمیختن دو حس (نجوا) و (نمناک) ساخته شده و یا در جمله‌ی "خبر تلخی شنیدم" (خبر) را با حس و (تلخ) را با حس دریافت می‌کنیم؛ پیوند و آمیزش این دو حس مختلف در یک جا سبب خلق آرایه شده است.) در بیت زیر چهار حس آمیزی به کار رفته است. بس که صائب دیده‌ام تلخی ازین شکّر لبان می‌شمارم خنده‌ی شیرین ، عتاب تلخ را "حضرت صائب"   آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(مطابقت و ) به‌طور عادی از جهت و با مطابقت دارد؛ برای مثال در جمله‌ی زیر، کلمه‌ی به‌صورت به‌کار رفته است، پس فعل متناسب با آن نیز جمع است. آدم‌ها می‌توانند دروغ بگویند و می‌گویند؛ بی‌اختیار، ناخودآگاه و بیمارگونه، بی‌آنکه به پیامدهایشان فکر کنند. مواردی که سبب اختلاف نهاد و فعل می‌شود. : ۱- اگر نهاد، انسان و مفرد باشد، فعل می‌تواند برای ادای احترام به‌صورت جمع به کار برده شود. بازپرس محترم، برای تکمیل هرچه سریعتر این پرونده سؤالاتی پرسیدند. ۲- اگر نهاد جمع و بی‌جان باشد، می‌تواند هم با فعل مفرد هم با فعل جمع به کار برود؛ اگرچه شکل جمع آن در فارسی امروز پرکاربردتر است. کتاب‌ها از دستم افتاد. کتاب‌ها از دستم افتادند. : اگر نهاد جمله، و باشد، اما با استفاده از آرایه‌های تشخیص، ویژگی انسانی به آن نسبت داده شود، فعل فقط به صورت به کار می‌رود. ستاره‌ها نگاه می‌کنند. ۳- هر یک از اسامی جمع نیز درباره‌ی تطابق با فعل، قواعد خاصی دارند. الف) برای اسم‌های جمع جاندار نظیر قافله، کاروان، لشکر، سپاه، دسته، مجلس، شورا، هیأت، گروه، مجمع، گله و رمه فعل مفرد به‌کار می‌رود. کاروان به مقصد رسید. گروه پنج به علاوه یک جلسه تشکیل داد. ب) اگر کلمه‌ی مردم در جایگاه نهاد به کار رفته باشد، فعل به‌صورت جمع نوشته می‌شود. مردم برای اهدای خون آمده بودند. ج) وقتی کلمه‌ی ملت به عنوان نهاد به‌کار می‌رود، فعل هم به‌صورت مفرد و هم به صورت جمع می‌آید. ملت کوشا نباید زیر بار ستم برود. ملت کوشا نباید زیر بار ستم بروند. د) اسم جمع ، اگر برای به‌کار رود و در جایگاه نهاد باشد، فعل فقط به صورت می‌آید. دسته‌ای پول پیدا شد. دسته گل‌ها آماده شد. ۴- هر یک از اسامی مبهم از قاعده‌ای خاص پیروی می‌کنند. الف) اگر اسم‌های مبهم یکی، کسی و هرکسی، برای جاندار به کار رود و در جایگاه نهاد قرار بگیرد، فعل به صورت می‌آید. کسی اینجا نیست؟ هر کسی می‌تونه با ما بیاد. فکر کنم یک نفر سر رسید. ب) اگر نهاد، یکی از اسم‌های مبهم جاندار مانند: هر یک، هر کدام، هیچ یک و هیچ کدام باشد، فعل می‌تواند هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع بیاید. هیچ یک با من همراهی نکردند. هیچ یک با من همراهی نکرد. هرکدام به راهی رفتند. هرکدام به راهی رفت. ج) اگر اسم مبهم برای جسمی بی‌جان و در موقعیت نهاد به کار رود، فعلش می‌تواند هم به‌صورت و هم به صورت به کار رود. بعضی لباس‌ها، بادوام‌تر است. بعضی لباس‌ها بادوام‌ترند. ۵- فعل برخی از جمع‌های مکسر همیشه با فعل مفرد به کار می‌رود. مهمترین این کلمات عبارتند از: اخلاق، عواقب، روابط، احوال، وظایف، مخارج، مداخل. اخلاق او ناپسند است. عواقب این انتخاب، روزی گریبانگیر تو خواهد شد. ۶- درباره کلمه‌ی این‌جانب باید توجه داشته باشید که در نامه‌های اداری وقتی به نشانه‌ی تواضع و ادب، در جایگاه نهاد به کار برود فعل آن به صورت مفرد و سوم شخص به‌کار می‌رود. این‌جانب تایپیست امور اداری به استحضار می‌رساند که دوره‌ی آموزشی را با موفقیت به پایان رسانده‌ام. : باید توجه داشت که در برخی جملات، همراهی نهاد با حروف در مفرد یا جمع بودنِ فعل تأثیرگذار است: استاد و دانشجویان برای ارائه‌ی یک مقاله‌ی علمی به دانشگاه رفتند. استاد با دانشجویان برای ارائه‌ی یک مقاله‌ی علمی به دانشگاه رفت. آموزش عروض و قافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم. و از هستند؛ در مورد سؤال عزیزی که در پی وی از حقیر داشتند مختصراً عرض می‌کنم. : ولی ـ اما ـ ولیکن ـ ولیک ـ لکن در جمله یکسانند. حرف ربط (پیوند) حروف ربط: حروفی هستند که دو جمله را به هم پیوند می‌دهند، به این ترتیب معنی دو جمله به هم ارتباط پیدا می‌کند. مانند: و ـ که ـ تا ـ اگر ـ اگرچه ـ زیرا ـ زیرا که ـ زمانی که ـ ولی ـ امّا ـ لکن ـ لیکن ـ ولیکن : من به دانشگاه رفتم؛ موفق به اتمام تحصیل نشدم. نشاید خون سعدی را بباطل ریختن بیا سهل است اگر داری به خط خویش فرمانی حضرت سعدی : مسؤولین در تلاش‌اند تا تورم را کاهش دهند؛ به‌طور کامل موفق نشده‌اند. من از دست غمت مشکل برم جان دل را تو آسان بردی از من حضرت حافظ ... مشکلات فراوانی داریم؛ نباید ناامید شویم. زنده رود آب حیات است شیراز ما ، از اصفهان بهْ حضرت حافظ : هرچه هست رحمت اوست و رحمت او به هر چیز واسع است؛ باب ضیافت، یک باب دیگر است. امام خمینی (ره) : به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای می‌نتوان از زبان مردم رست حضرت سعدی : تنت زورمند است و لشکر گران در اقلیم دشمن مران حضرت سعدی ... عرض هنر پیش یار بی ادبی‌ست زبان خموش دهن پر از عربی‌ست حضرت حافظ سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(آشنایی با علائم نگارشی در فارسی) ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا (.) نقطه اولین و رایج‌ترین علامت نگارشی است که در پایان جملات ساده آمده و این منظور را می‌رساند که پیام یا مفهومی که می‌خواستیم آن را انتقال دهیم به پایان رسیده است. جایگاه در یک جمله، چسبیده به کلمه‌‌ی آخر و بدون هیچ فاصله‌ای است. : ۱- در انتهای جملات ساده و خبری امروز هوا سرد و برفی است. ۲- در انتهای پاسخ‌های کوتاه یا کلماتی که در مفهوم جمله استفاده می‌شوند. آیا به عنوان کارمند مشغول به کار هستی؟  _ بله. ۳- در انتهای مشخصاتی که برای منبع یک تحقیق یا پژوهش ذکر می‌شوند. : صبا سعادت، بهترین استراتژی‌های تولید محتوا، ص ۱۲۰. ۴- بعد از حروف اختصاری که ارجاع دهنده به کلمات دیگری هستند. : ر.ک. (رجوع کنید)، ه.ق. (هجری قمری) ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 2 ـ (،) ویرگول (کاما، درنگ نما): نشانه‌ی یا وقفی کوتاه است. موارد کاربرد ویرگول: ۱ ـ در بین عبارت‌ها و جمله‌های غیرمستقلی که با هم در حکم یک جمله‌ی کامل باشد. این همه خلف وعده و تأخیر، از شما بعید بود. ۲ ـ آوردن کلمه یا عبارتی توضیحی در ضمن جمله یا عبارت دیگر... احمد، برادر مسعود، دیروز اینجا بود. ۳ ـ در مواردی که چند کلمه دارای اسناد واحدی باشند. آب، غذا، هوا و مسکن از ضروریات اولیه‌ی حیات آدمی است. ۴ ـ‌ آوردن ویرگول میان دو کلمه برای جلوگیری از احتمال غلط خواندن جمله. ما، در خلوت به روی خلق ببستیم. ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 3 ـ (؛) نشانه‌ی وقف یا درنگ و تر از و کمتر از است. موارد کاربرد نقطه ویرگول: برای جدا کردن عبارت و جملاتی که به‌ظاهر مستقل اما در معنی مربوط به همدیگر باشند. : وقتی صداقتش را آزمودی؛ به او اعتماد کن. روز خوبی بود؛ همه شاد بودند؛ هيچكس به فكر بدی‌ها نبود. ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 4 ـ (:) توضیح دادن در مورد آنچه بیان شده. : سعدی در گلستان چنين گفته است: «نصيحت از دشمن پذيرفتن خطاست ...» ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 5 ـ (پرانتز ) ( ) برای جدا کردن بعضی از جملات یا کلمات و یا توضیح جمله‌ای که خارج از بحث متن است. : همه‌ی ما در آرزوی ظهور حضرت مهدی (عج) هستیم. ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 6 ـ («») نشانه‌ی مستقیم است. : علی گفت: «من فردا به مدرسه می‌روم.» همچنین در شعر هنگامی که مصراع و یا بیتی تضمین می‌شود در قرار می‌گیرد. ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 7 ـ (...) زمانی که بخواهیم از نام بردن مواردی صرف نظر کنیم از استفاده می‌کنیم. : ماشا ...! انسان هنرمندی هستید. ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 8 ـ (؟) همان‌طور که از نام این علامت مشخص است؛ از آن در انتهای جملات استفاده می‌کنیم. : بزرگترین دستاورد‌های انسان موفق چیست؟ در یک کاربرد دیگر، می‌توانیم از علامت سؤال برای نشان‌ دادن در جمله استفاده کنیم. : توئیتر در سال ۱۳۸۸ (؟) فیلتر شد. ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 9 ـ (!) علامت تعجب ، تنها نشانه‌ی تعجب و شگفتی نیست ، بلکه بیشتر در پایان جمله‌هایی می آید که یبان‌کننده‌ب یکی از حالات خاص و شدید عاطفی یا نفسانی است ؛ از قبیل «تعجب» ، « تاکید» ، «تحسین» ، «تحقیر» ، «تنفر» ، «ترحم» ، «استهزا» ، «شک و تردید» ، «امر و نهی» ، «تهدید» ، «حسرت» ، «آرزو» ، «درد و الم» ، «دعا» ، «تنبیه» ، «تأسف» ، «ندا و خطاب» و جز آنها ؛ چنانکه : چه عجب! عجب آدم ریاکاری! آفرین بر این همه ذوق و سلیقه! دست‌مریزاد! دریغ است ایران که ویران شود! آقا هنر کرده! جایزه هم می‌خواهد! ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 10 ـ (کروشه) [ ] این علامت نشانه‌ی است؛ گاهی در یک جمله یک یا دو واژه کم است یا از قلم افتاده است. این کمبود باعث نارسایی جمله می‌شود؛ به این خاطر واژه‌ی مشابهی را در نظر می‌گیرند. : پرویز [با چهره‌ای عبوس و گرفته] دلم نمی‌خواهد او نیز بیاید. ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا 11 ـ (تیره) (ـ) خط فاصله برای و جمله‌هایی که معمولاً را به مفهوم اصلى جمله می‌افزایند یا مفاهیمی از قبیل دعا و نفرین را بیان می‌کنند. : سعدی - بزرگترین سجع‌نویس ایرانی - در قرن هفتم می‌زیست. به‌جای استفاده از (تا) برای نشان دادن مسافت یا فاصله‌ی زمانی. قطار سریع السیر تهران- شیراز راه اندازی شد. کلاس آموزشی از 5–3 بعدازظهر دایر است. جداسازی کلمات مرکب. : ژانر مورد علاقه‌ی من در فیلم، کمدی–رمانتیک است. همچنین در شعر پس از ابیات موقوف المعانی از این علامت استفاده می‌شود. آموزش عروض وقافیه و... سید محمدرضا شمس (ساقی) https://eitaa.com/arozghafie