eitaa logo
عسل 🌱
10هزار دنبال‌کننده
235 عکس
155 ویدیو
0 فایل
http://eitaa.com/joinchat/2867200012C970b5042b7 فریده علی کرم نویسنده رمانهای عسل، عشق بیرنگ، پراز خالی، شقایق خانه کاغذی،بامن بمان
مشاهده در ایتا
دانلود
عسل 🌱
#پارت31 🦋پر از خالی🦋 از گل نازک تر حق ندارید بگید. بغضم ترکید و گفتم بابا همش اون قضیه رو میزن
🦋پراز خالی🦋 خیالم راحت باشه؟ اره، راحت باشه مرسی ، خداحافظ ارتباط را که قطع کردم بلافاصله تلفن زنگ خورد. با دیدن شماره ارش دلم لرزید ان را وصل کردم و گفتم بله با عصبانیت گفت بله و بلا ، با کی داشتی حرف میزدی؟ نیم ساعته تلفن اشغاله مگه اینجا پادگانه ارش؟ من باید واسه همه چیز به تو جواب پس بدم؟ کتی پا میشم میام خونه دهنتو جر میدم ها بابابا داشتم حرف میزدم‌. یه بار دیشب بهت گفتم ، یه بارم الان میگم ، بابا .....امیر و به تازگی میلاد همه هم باهم دست به یکی کنند من نمیزارم تو هر گهی دلت بخواد بخوری. شانس اوردی امروز تو باشگاه مسابقه بود والا میموندم خونه و ادمت میکردم. مگه من چیکار کردم؟ تو خودسر و زبون دراز شدی حرفهای بابا شیرم کرده بود. سعی کردم خودم را نبازم و گفتم از حق خودم دفاع کنم زبون درازیه فقط خفه شو و منو بیشتر از این عصبی نکن نمیخوام خفه شم. میخوام حرفمو بزنم کمی خونسردگفت میخوای حرف بزنی؟ اره خیلی خوب، با هم حرف میزنیم. الان کاری نداری؟ لحن او مرا ترساند و گفتم خوب چرا اینجوری میکنی ارش، گفتی بمون خونه گفتم چشم. گفتی....... گفتم بدون اجازه من اب هم حق نداری بخوری گفتم حق نداری به بابا زنگ بزنی اما گوش ندادی بچرخ تا بچرخیم.
🦋پر از خالی🦋 زنگ میزنی زه بابا شکایت منو میکنی؟ ارش منو اذیت میکنه، ارش منو جلوی رویا زده ، ارش هرچی از دهنش در میاد به من میگه، منو زندانی کرده، امیر خوبه، میلاد خوبه فقط ارش داره ادیت میکنه همش داره به من سرکوفت میزنه اینها رو اون زن فصولت بهت گفت ؟ خیلی خوب، حالا باهم صحبت میکنیم. ارتباط را قطع کرد برخاستم در اتاق ارش را بی مهابا باز کردم و رو به رویا گفتم هرچی من به بابام گفته بودم گذاشتی کف دست ارش؟ رویا خیره به من ساکت ماندو من ادامه دادم بچرخ تا بچرخیم رویا خانم. تلافی اینکارتو ببین چطوری به سرت میارم. رویا از من رو برگرداند و من اتاقشان را ترک کردم. لحظاتی بعد خانه را بدون خداحافظی ترک کرد. به محض رفتن او شماره خانه پدری اش را گرفتم. مدتی بعد پدرش گفت بله به گرمی گفتم سلام اقا رضا ، کتایونم به گرمی و شمرده شمرده گفت سلام کتایون خانم. خوبی دخترم؟ ممنون. راستش یه حرفی باهاتون داشتم. نمیخواستم که رویا بفهمه من به شما گفتم چی شده؟ از اول بابام به شما گفت ما دوتا پسر مجرد دیگه تو این خونه داریم. گفته بود که درست نیست که رویا جون وقتی داداشم خونن بیاد و شب اینجا بمونه و بره پیش ارش بخوابه. البته ببخشید که من اینها رو میگم ها مگه دیشب میلاد و امیر خان خونه بودند. بله، بودند. اخه رها گفت شما گفتی که میلاد و امیر شمالن از من نشنیده بگیر ، تورو خدا یه وقت به رویا جون نگی من گفتم ها . اگر بابام هم بفهمه رویا اینجا بوده ناراحت میشه. من فقط گفتم که یه وقت خدایی نکرده کدورت پیش نیاد نه دخترم خیالت راحت باشه. اخه هنوز عقد هم نشدند . ارش دیشب خودش اومد دنبال رویا وگفت من با کتی تو خونه تنهاییم. که من اجازه دادم. اگر میدونستم که امیر خان و اقا میلاد هم هستند که نمیزاشتم رویا بیاد من به پدرم نمیگم ، شماهم ترو خدا به کسی چیزی نگو. باشه دخترم کاری ندارید؟ نه خداحافظ نفس راحتی کشیدم و تلفن را قطع کردم. برخاستم برای خودم یک لیوان چای ریختم و سرگرم خوردن صبحانه م شدم با صدای باز شدن در کنجکاو برخاستم . ارش را دیدم که تیز و سریع مسافت حیاط به خانه را پیمود . تمام وجودم را لرز برداشت. پشت اپن ایستادم و بادهان نیمه باز به او خیره ماندم وارد خانه شد . سراپایش را ورانداز کردم حدود ۱۹۰ قد داشت، از ان زمان که من به خاطر داشتم بدن سازی میرفت و هیکل ورزیده و جدابی هم داشت. کتتش را در اورد روی کاناپه انداخت . استین هایش را بالا زد ارام گفتم سلام. اومدم حرف بزنیم. لب دهانم را قورت دادم و گفتم تو که هرچی گفتی من گفتم چشم زنگ زدی به بابا و خودتو لوس کردی اون پیرمرد و گول بزنی. جلوتر امد من ناخواسته کمی به عقب رفتم موهایم را در دستش گرفت و گفت همین الان میری یه قیچی میاری و این شرابی هارو از سرت میچینی میریزی دور مویم را از چنگال او رهانیدم. و گفتم ده سانت پایین موی من شرابیه از دیشب گیر دادی به اینها ضربه ایی به پشت سرم زد وتحکمی گفت کوتاشون میکنی بگو چشم کمی عقب تر رفتم و گفتم چشم.
🦋پر از خالی🦋 روی صندلی نشست و گفت به ابروهاتم دیگه حق نداری دست بزنی، اگر خیلی دوست داری ابرو برداری و مو رنگ کنی ازدواج میکنی بعد .بگو چشم خیره به او ماندم سرش را بالا اورد از چشمانش میترسیدم ارام گفتم چشم. در پی سکوت او و برای به دست اوردن دلش یک لیوان چای برایش ریختم و مقابلش نهادم . روبرویش نشستم و گفتم ارش به خدا من دختر بدی نیستم. نفس پرصدایی کشیدو گفت من که نمیگم خدایی نکرده تو بدی کتی جان. از اینکه مرا کتی جان خطاب کرده بود. خوشحال شدم ، این یعنی کمی ارام شده. حالا نیاز به دلسوزی بیشتر بود. ارامش را به گلویم اوردم و گفتم من تو این دنیا بجز شما سه تا داداش، دیگه کی و دارم؟ این کار به نظرت درسته که تا کوچکترین اتفاقی بیفته تو با من دعوا کنی و کاری کنی من ازت بترسم؟ ارش خیره به من گفت ای کاش میدونستی من چقدر تو رو دوست دارم و تو تا چه اندازه برای من مهمی، تو ابرو وحیثیت منی کتایون. تو ناموس منی. داداش من به جون خودت دارم تمام تلاشم و میکنم که شماها از من راضی باشید. صدای زنگ تلفن ارش بلند شد گوشی اش را در اورد روی صفحه نام رویا افتاد . صفحه را لمس کرد و گفت جانم رویا ، من خونه م.... مکثی کرد و سپس ادامه داد خوب بین صیغه و عقد چه فرقیه ؟ مهم اینه که ماهمو میخواهیم و بهم محرمیم. نگاهی به من انداخت و گفت مطمئنی؟ سپس برخاست به سراغ تلفن رفت، شماره ها را وارسی کرد. ای رویای سلیته ، یه نسخه ایی ازت بپیچم که صد بار ارزوی اینو کنی اصلا با ارش اشنا نشده بودی . ارش ارتباط را قطع کرد و رو به من با عصبانیت گفت برای چی زنگ زدی به بابای رویا؟ خودم را تماما به بی گناهی زدم و گفتم من ارش؟ بله تو، شماره ش رو تلفن خونه س داشت میرفت خودش از تلفن اینجا به رها
عسل 🌱
#پارت34 🦋پر از خالی🦋 روی صندلی نشست و گفت به ابروهاتم دیگه حق نداری دست بزنی، اگر خیلی دوست داری
🦋پراز خالی🦋 ا زنگ زد. چشمانش رنگ تهدید گرفت و گفت یعنی تو زنگ نزدی به اقا رضا و بگی که دیشب میلاد و امیر شمال نبودن و خونه بودند؟ چرا باید اینکارو کنم؟ مگه من خودم با رها هماهنگ نکردم که خونه کسی نیست ارش خیره به من ساکت ماند و من ادامه دادم صیغه و عقد چیه داداش میگفتی؟ هیچی، باباش گفته اگر بناست که شب تو رو ببره خونه ش کارهاش و سریع انجام بده عقدت کنه الان مشکلشون با میلاد و امیره؟ یا با عقد شدن دخترشون؟ تا تقی به توقی میخوره میگن سریع عقد بشید یعنی به تو اطمینان ندارن؟ میخوان عقد بشه که چی بشه بابا که از اول بهشون گفت هروقت جهیزیه رویا جور شد عقد و عروسی و باهم میگیریم دیگه دردشون چیه؟ داداش تو هم خودتو نباز پافشاری کن بگو میخوام زنمو ببرم . تو خونه ت اماده س ، واسه عروسی گرفتن هم خدارو شکر مشکل مالی نداریم . بگو جهیزیه شو جور کنند میخوام زنمو ببرم از اول هم قرار روی شش ماه بود الان هشت ماه شده . ارش سرجایش نشست . از ان روی خواهر شوهر بازی م در امدم و گفتم مدام میگن عقد کنیم عقد کنیم خوب تو هم یه بار بگو پس چی شد این جهیزیه؟ دخترشونو نامزد نگه داشتن، هر روز هم میگن عیده، یلداست، ولنتاینه ، کوفته زهرماره و تورو مجبور میکنند ملیون ملیون طلا بخری برای رویا و کادو ببری خوب یه بار عروسی تو بگیر هم خودت راحت شی و هم تمام این هزینه هات تموم شه . تو هم دوست داری بری سر خونه زندگیت. به ارامش برسی دختر اونها رو نگرفتی که همش براش کادو بخری و یه شب هم که اومده پیشت استنطاقت کنند. ساده نباش ارش ، اینها همش نقشه های رویاست الان قهر میکنه و تو باید یه تیکه طلا براش بخری تا اشتی کنه، ماشالا هزار ماشالا راه به راه هم که داره طلا گم میکنه. ارش به فکر فرو رفت، روی کاناپه نشست ، حالا وقتش بود که کمی روی حساسیت های مردانه ش دست بگذارم ارامتر گفتم تو گیر میدی به ابروهای من ، این ده سانت پایین موی من که شرابی کردم و کوتاه کنم. کسی که موهای منو نمیبینه من واسه دل خودم رنگ کردم، خوب یه چیزی هم به رویا بگو . سرش را بالا اورد و گفت چی کار کرده؟ ارام و با احتیاط گفتم اول فکر کردم از اینجا داره میره تولدی چیزی ، الان از خونشون زنگ زد ارش همچنان که به من خیره بود سر تایید تکان دادو گفت اره خونه س پس چرا اینهمه ارایش کرد بعد رفت ؟ ارش از جایش برخاست و خانه را ترک کرد لبخند روی لبم امدو دلم خنک شده بود ، رویا به موقع زنگ زد و مرا از دست ارش نجات داد.
🦋پر از خالی🦋 خانه را مرتب نمودم ، کمی غدا از داخل یخچال برداشتم برای خودم گرم نمودم و خوردم. شماره م را گرفتم خوشبختانه میلاد تلفنم را هنوز روشن نکرده بود. به حیاط رفتم و خودم را با گل و گیاه سرگرم کردم. در خانه دوباره باز شد و ارش به خانه بازگشت و بی مقدمه گفت تو دیروز اموزشگاه نرفتی؟ تمام بدنم از سوال ارش لرزید و گفتم رفته بودم. جلوتر امدوبا صدایی بلند گفت چرا دروغ میگی من الان اموزشگاه بودم دیروز غیبت داشتی کمی به عقب رفتم، هیچ پاسخی نداشتم. ارش جلو امد دسته موهای من را در دستش گرفت و گفت تو ساعت کلاست کدوم گوری بودی؟ جیغی کشیدم و گفتم ولم کن مرا به داخل خانه پرتاب کرد نقش بر زمین شدم و گفتم با دوستام رفته بودم بیرون بالای سرم ایستاد برخاستم در حالیکه عقب عقب میرفتم ارش گفت دوستات چه خرین؟ مکثی کرد و سپس ادامه داد پریروز هم که اون امیر گاگول و پیچوندی و گفتی امتحان دارم رفته بودی ولنتاین بازی؟ جلوتر امد سیلی اش را خواستم با دستم مهار کنم اما قدرت ضربه او بیشتر بود و دست خودم توی صورتم کوبیده شد. وحشیانه به من حمله ور شد. عقب عقب رفتم و گفتم چرا عصبانی میشی با عربده گفت جمعت میکنم سلیته . ولنتاین کدوم قبرستونی بودی؟ به خدا با دوستام رفته بودم کافی شاپ تو گه خوردی که کافی شاپ رفتی ، میخواستی با دوستات باشی میبردیشون باغچه اشک از چشمانم جاری شدو گفتم ارش به خدا قبول نکردند بیان . بهشون گفتم دوستات کین؟ زنگ بزن بهشون ببینم واقعا با اونها بودی؟ نیمه نگاهی به در اتاقم انداختم و به طرف ان دویدم اما ارش از من تیز تر بود و در یک ان بلیزم را گرفت.یقه لباسم تا روی بازویم پاره شد مرا محکم به دیوار هل داد و من با صورت توی دیوار رفتم جیغی کشیدم دستم را روی صورتم نهادم خون از بینی م جاری شدو در دستانم پرشد. به طرف او چرخیدم یقه پاره م را از شرم برادر بزرگتر م با دستم جمع کردم . خون در چشمان ارش موج میزد جلوتر امد دست من را به همراه یقه م گرفت و گفت میکشمت کتایون. من با دوستام بودم ارش به خدا زنگ بزن ببینم با کدوم پدرسگی بودی . شمارشو حفظ نیستم. تو گوشیمه، گوشیمم دست میلاده از من فاصله گرفت. یقه م را جمع کردم. موبایلش را در اورد و گفت کجایی میلاد؟ اب دستته بزار زمین بیا خونه گوشی این پتیاره رو هم با خودت بیار به طرف اتاقم رفتم که گفت کجا؟ وایسا سرجات ببی
عسل 🌱
#پارت36 🦋پر از خالی🦋 خانه را مرتب نمودم ، کمی غدا از داخل یخچال برداشتم برای خودم گرم نمودم و خورد
🦋پر از خالی🦋 نم . ارام و با خجالت گفتم لباسمو عوض کنم سرش را پایین انداخت به اتاقم رفتم بلیزم را در اوردم و بلیز دیگری پوشیدم دست و رویم را در روشویی شستم . صدای ارش استرسم را هزار برابر کرد بیا بیرون از اتاق خارج شدم صندلی را نشانم دادو گفت بتمرگ گفته اش را اطاعت کردم. ضربه ایی به کلیپسم زد و گفت باز کن اینو با دلهره گفتم واسه چی؟ صربه اش را محکم تر تکرار کرد و گفت بازش کن موهایم را باز کردم قیچی را از داخل کشو که اورد موهایم را در دستم جمع کردم و گفتم چیکار میخوای کنی؟ بزنم این بی صاحباتو که اینقدر رو اعصاب منن دو سه بار بشورم پاک میشه بخدا جلوتر امدو گفت دستتو بنداز لااقل بزار برم ارایشگاه سیلی محکمی به صورتم کوباندو گفت دیدمت هفته پیش شال سرت کرده بودی و موهات و ریخته بودی دورت . دستم را روی صورتم نهادم و با گریه ساکت شدم ارش بیرحمانه موهایی که چند سال بلندشان کرده بودم را تا سرشانه م کوتاه کرد و سپس گفت از این به بعد یه دونه مو از ابروهات کم شه با من طرفی قیچی را به کناری پرت کرد و گفت بلند شو جمع کن این پشم سگ و از رو زمین برخاستم با دیدن موهای کوتاه شده م اشکم دو برابر شد روی کاناپه نشست و گفت الان میلاد میاد خونه به اون سگ پدری که باهاش زنگ میزنی و الا به خداوندی خدا خونتو میریزم. دستانم شروع به لرزیدن کرد. بد جایی گیر افتاده بودم. در باز شد و میلاد هم به جمعمان اضافه شد وارد خانه شد نگاهی به سرو وضع من انداخت ، چشمانش را گرد کرد و گفت چی شده؟ تمام التماسم را توی چشمانم ریختم و به میلاد خیره ماندم .
عسل 🌱
#پارت37 🦋پر از خالی🦋 نم . ارام و با خجالت گفتم لباسمو عوض کنم سرش را پایین انداخت به اتاقم رفت
🦋 پر از خالی🦋 ارش برخاست و رو به میلاد گفت گوشی این افریته رو بده. میلاد دست در جیبش کرد تمام بدنم هیستریک شروع به لرزیدن کرد گوشی را دست ارش داد. ان را روشن کرد و گفت الان رفتم دم خونه بابای رویا ، رها میگه کتایون دیروز اموزشگاه نیومده پریروز هم امتحان نداشتیم از من خواست اگر ازت سوال کردند بگو که من اموزشگاه بودم. بهش میگم کجا بودی میگه با دوستام کافی شاپ بودم. سپس رو به من ادامه داد اون بی پدری که دیروز باهاش بودی اسمش چیه زنگ بزنم بهش؟ دستانم را روی صورتم نهادم و با هق هق گریه از خدا طلب مرگ میکردم . میلاد تچی کرد و گفت من در جریانم که این دو روز کجا بوده ..... نگاهی به اندو انداختم ارش کمی گوشی مرا وارسی کرد و گفت این گوشی نه برنامه ایی داره، نه اس ام اسی نه حتی یه شماره ذخیره شده ، سیم کارتش کو؟ سپس نگاهی به میلاد انداخت و میلاد گوشی را از دستش گرفت و گفت داداش ، اینو ول کن من در جریانم کجا بوده. جای بدی نبوده . بیخال شو . ارش کفری شدو گفت با کی کافی شاپ بوده، شمارش و نداریم ادرس خونشونو که بلده منو ببره اونجا و بگه با کی بوده. میلاد نگاه مشمئزی به من انداخت و گفت با پریسا بوده ، منم میدونستم ارش با کف دستش به سرشانه میلاد کوبید وبا ناباوری گفت پریسا کیه؟ پریسا دیگه دوستم. ارش در حالیکه حرفهایش را میکشید ضربه اش را تکرار کرد و گفت خاک بر سرت میلاد ، تو خواهرت و با اون هرزه فرستادی کافی شاپ ؟ میلاد دستی برگردن خود کشیدو گفت بیخیال شو دیگه . من در جریان بودم. اخه بیغیرت هیچی ندار ، اون دختره هرجایی که از صبح تا شب تو بغل تو ....... میلاد دستش را روی بازوی ارش نهاد وگفت داداش بیخیال شو دیگه از کدومتون بکشم؟ از این دختره مارموز ؟ از اون امیر بیغیرت گاگول یا از تو بی ناموس . کمی از میلاد فاصله گرفت و گفت روز ولنتاین که پریسا تو باشگاه بود. رو به من چرخیدو گفت ولنتاین کدوم گوری بودی؟ میلاد مابین من و ارش ایستادو گفت ولنتاین هم من خبر دارم کجا بوده. و با کی بوده ، تولد اون دوستش هست باباش سپاهیه رو به من چرخیدو گفت اسمش چی بود ارام گفتم فاطمه
عسل 🌱
#پارت38 🦋 پر از خالی🦋 ارش برخاست و رو به میلاد گفت گوشی این افریته رو بده. میلاد دست در جیبش کر
🦋پر از خالی🦋 رفته بوده تولد فاطمه ، دیشب این موصوع و بهم گفت . اون خرس رو هم واسه فاطمه خریده که اصلا کلا نتونسته بره تولد . و برگشته . نگاهم به ارش گره خورد . خانه را ترک کرد میلاد جلو امد، دستش را به طرفم دراز کرد وگفت بلند شو خاک بر اون سر نفهمت کنند که با یه خریت چطور زندگی همه رو بهم ریختی دستش را گرفتم و برخاستم که میلاد گفت دماغت چی شده؟ داشت منو میکشت چی شده بود باز دوباره رها فضولی کرده . موهاتم ارش زد؟ سر تایید تکان دادم و میلاد گفت شکل دیوونه ها کوتاه کرده با گریه گفتم گیر دادبه رنگ موم و بعد هم گفت فلان جا دیدم از پشت روسری ریختی بیرون و موهامو زد. میدونی من چقدر زحمت کشیده بودم مو بلند کرده بودم؟ حقته. اونم نمیزد من میخواستم اینکارو کنم. منم دیده بودم که میریزی دور و ورت و شال سر میکنی بهتم تذکر داده بودم. اشکهایم را پاک کردم که میلاد گفت الان تموم شد دیگه گریه نکن. به طرف خروجی رفت انگار دلش سوخته باشد گفت اگه حوصلت سر میره بیا باهم بریم بیرون نگاه خیره ایی به میلاد انداختم و گفتم بعد نیاد بگه چرا حرف گوش ندادی اون با من ، بیا بریم. لباس پوشیدم و به دنبال میلاد راهی شدم در حیاط را که گشودم با ارش روبرو شدم سرش را تکانی دادو گفت کجا انشالله؟ صد بار باید تکرار کنم که بدون اجازه...... میلاد مرا کنار زد و گفت ولش کن دیگه بیچاره رو. قتل که نکرده. داری میکشی بدبخت و کجا میخوای ببریش؟ یه دوری میزنم میارمش اگر پر روش نکنی من جمعش میکنم. میلاد دست مرا گرفت سوار ماشین کرد و راه افتاد. مدتی که رانندگی کرد گفت یه حال درست و حسابی میخواستم از سیاوش بگیرم که گویا حساب کار دستش اومده و سر به نیست شده. ول کن میلاد مغزم از تنش خسته ست. گور باباش ارش یه خورده تند رفته اما تو هم حقته ها ، اخه احمق جان پارسال اون گندو بالا زدی و امسال هم این یکی دست از سرم بردار میلاد یه دقیقه ساکت شو
عسل 🌱
#پارت39 🦋پر از خالی🦋 رفته بوده تولد فاطمه ، دیشب این موصوع و بهم گفت . اون خرس رو هم واسه فاطمه خر
🦋پر از خالی🦋 از پنجره کمی به بیرون خیره ماندم و گفتم منو تهدید میکنه میگه میدمت به ابراهیم. خنده میلاد حرصم را در اورد وبا غیض گفتم به چی میخندی الان؟ به اینکه زن ابراهیم شی باید هرروز بری اردک چرونی و سبزی چینی و ...... سپس با قهقهه ادامه داد روستاهم خوبه کتی، هوای پاک ساکت، مردمان بیشیله پیله از لحن میلاد خنده م گرفت و گفتم اره مهیا رو هم میگیریم برای تو ، تو هم بیا پیش من تنها نباشم. خندیدو گفت مهیا که بد نیست، هم بچه ساله هم خوشگله ، میگیرمش میارمش تهران ، اما تو زن ابراهیم بشی باید بری تو روستا سپس قهقهه ایی زد و گفت ارش این حرف و از کجاش در اورد به توزد؟ مکثی کرد و گفت میتونی ابی هم صداش کنی حال خوش میلاد خنده بر لبانم اورد و گفتم زهرمار مدتی به سکوت گذشت که میلاد گفت اون مرتیکه چگینیه بزرگ زنگ زد بهم و کلی دری وری نثارم کرد که تقصیر منه حرف شهروز و گوش دادم با تو اجاره نامه ننوشتم سه ماه اسبهاتو تو یونجه های من چروندی حالا هم برشون داشتی و بردی من محلش ندادم که شهروز زنگ زد گفت گوشیمو لپتابمو و حقوق این ماهمو باید بهم بدی ، کلی فحشش دادم و اون گفت من یه ادم اب از سر گذشته م هم لپ تابمو از دست دادم. هم گوشیمو و هم شغلمو تلافیشو سرت در میارم خوب پولشو بهش بده لپ تاب من و گوشیمم بهش بده غلط کرده ، دیگه هیچی بهش نمیدم از کنار من داشت ماهی پنج شش ملیون در می اورد . کمش بود مگه ؟ نقشه واسه اسب های من کشیده. صدای زنگ تلفن میلاد بلند شد. نگاهی به صفحه انداخت و گفت امیره رو ایفن جواب بده پلیس جریمه ت نکنه. صفحه را لمس کرد و گفت جانم امیر امیر با ناراحتی گفت مگر اینکه من دستم به اون اشعال نرسه. اتیشش میزنم میلاد متعجب گفت کی و میگی؟ اون کتایون بی شرف که باعث ننگ و بی ابرویی ما شده صورت خودم را چنگ زدم . میلاد گفت چی شده؟ دیشب اخر وقت من حساب کتاب سیاوش و دادم و جوابش کردم. نگوکتی که مگر دستم بهش نرسه شش ماهه با این پسره رفیق شده. اومده میگه خواهرت گوشی من و دزدیده. من هرچی اینجا در اوردم خرج خواهرت کردم. پولهای منو بدید برم. دستانم را روی صورتم نهادم میلاد گفت چرت میگه . کتی اینکارو نمیکنه ابرومو برد. ضر میزنه، چون تو جوابش کردی میخواد ضرت و پرت کنه که..... اول منم همین فکر و کردم ، یادته دوماه پیش کتی یه اکواریوم اورد گذاشت گوشه اتاقش و گفت خریدمش؟ میلاد ارام گفت اره ، هنوزم تو اتاقشه فاکتور اکواریومه دست سیاوش بود. یه سرویس هم میگفت خریدم نقره س، تو میگفتی نه استیله فاکتور اونم دست سیاوش بود. روی یه لیوان داده بودند عکس دونفرشون و چاپ کرده بودند اونم اورد کوبید روی میزم. جلوی کارگرهای باغچه از خجالت مردم و زنده شدم. حیثیت برام نمونده ، همایون شرفی هم نشسته بود جلوی اون سیاوش منو سکه یه پول کرد. در پی سکوت میلاد گفت حالیته چی میگم یا نه؟ میگی چیکار کنیم؟ دلم میخواد کتایون و بنشونم مقابلم و بهش بگم اخه ادم عوضی ، من اینهمه به تو خوبی کردم. اینهمه هواتو داشتم. این کار درسته که تو با ابرو و حیثیت من بازی کنی و بری با کارگر رستوران من بریزی روی هم؟ الان دلم میخواد زمین دهن باز کنه و من دیگه هرگز نه همایون و ببینم، نه هیچ کدوم از کارگرهامو میلاد خیره به مقابلش ماندو سپس گفت حالا صحبت میکنیم با هم. سپس ارتباط را قطع کرد به روبرو خیره ماندم. همانیکه میترسیدم شد ، ابرو و حیثیتم رفت. میلاد کمی رانندگی کرد و سپس گفت بد کردی کتی
🦋 پراز خالی🦋 رو به او با دلواپسی گفتم چیکار کنم؟ سری تکان دادو گفت درست که دیگه عمرا نمیشه. ولی انگار کار خوبی نکردی به بابا زنگ زدی، تو بابارو بر علیه ما شوروندی و وقتی بابا بیاد بفهمه چیکار کردی ابروی خودت میره . خیره به دستانم ماندم . هرچه می اندیشیدم راه به جایی نمیبردم. دوباره صدای زنگ موبایل میلاد بلند شدو اینبار ارش بود. جانم داداش ارش با عصبانیت گفت میلاد اینکارت درسته به نظرت؟ میلاد متعجب گفت کدوم کار؟ تو قضیه رو میدونستی در پی سکوت میلاد گفت الان کتی پیشته؟ اره بردار بیارش باشگاه صحبت میکنیم باهم. چشمانم از ترس در حالت انفجار بود رو به میلاد گفتم بگو نمیاد میلاد گوشه لبش را گزید و گفت ول کن داداش بیخیال شو، هرچی بوده گذشته. با امیر حرف زدی تو؟ اره من همه چیز و میدونم، دیشب نصفه شب، کتی بهم گفت تلفنت که روی ایفن نیست چرا اتفاقا هست یه لحظه درش بیار میلاد گفته او را اطاعت کرد . کمی به ارش گوش دادو گفت باشه ، باشه. ارتباط را قطع کرد با احتیاط گفتم کجا میری میلاد گوشه لبش را گزید و گفت باشگاه منو میبری تحویل ارش بدی؟ نفس پرصدایی کشیدو گفت نمیزارم اذیتت کنه خیالت راحت. اون منو میکشه، تو داری منو میبری پیشش؟ منم چاره ایی ندارم کتی ، تو قابل
🦋پر از خالی🦋 پیش بینی نیستی ، الان ولت کنم به حال خودت یا ببرمت خونه بری گند بزنی تکلیف چیه؟ فرار کنی بری من جواب ارش و امیر و چی بدم ؟ مگه من دختر فراری م ارش میگه بیارش اینجا چشممون بهش باشه شب بابا بیاد تحویلش بدیم و بگیم هرکار صلاحته خودت باهاش بکن هاج و واج گفتم یه جوری دارید در مورد من صحبت میکنید که انگار من چه جنایتی کردم. من فقط گول اون عوضی رو خوردم میلاد به حالت تمسخر گفت دقت کردی سالی یه دفعه گول یه عوضی رو می خوری؟ سرم را پایین انداختم به طرف باشگاه که پیچید گفتم اون وحشیه، منو میزنه ، الان میخوای منو ببری بدی به اون ؟ من هستم نمیزارم اذیتت کنه وارد باشگاه شد و مقابل دفتر متوقف شد. میلاد از ماشین پیاده شد من گفتم من اینجام دیگه، در ماشین و قفل کن که فرار نکنم پیاده شو عصبانیش نکن ، داره نگاهمون میکنه من میترسم برج زهرمار شده ، میزنه از وسط دونیمت میکنه ها، کارگرهارو هم رد کرده رفته الان فقط ما سه تاییم. به ناچار پیاده شدم. ارش پشت میزش نشسته بود. میلاد در باز کرد پشت او وارد دفتر شدم بازویش را گرفتم و خودم را پشت اوپنهان کردم ارش برخاست و گفت میلاد تو خجالت نمیکشی؟ عوضی تو میدونستی و چیزی نمیگفتی؟ میزش را که دور زد میلاد خواست حرکت کند که من او را سفت نگه داشتم. ارش نزدیکمان امد و میلاد گفت منم دیشب فهمیدم همون دیشب عاقلانه ش این نبود که به جای همایون شرفی منو یا امیر و میبردی و ابرومون و نمیبردی؟ ارش بیخیال شو دیگه ارش با فریاد گفت اخه خاک بر اون سرت کنند. بیغیرت هیچی ندار چنین مسئله ایی رو ادم میره به یه غریبه میگه؟ میلاد با لحن معترضی گفت چیه واسه خودت داری تخت گاز میری ، همایون قبل از من میدونسته اوضاع از چه قراره ارش میلاد را دور زد و گفت تو بجای اینکه به یکی از ماها بگی دردت چیه و گندت چیه رفتی به رفیق من گفتی؟ ارش را به موازات میلاد دور زدم تا اصلا با اوچشم تو چشم نشوم. ارش بازوی میلاد را گرفت و گفت برو کنار میلاد سینه اش را صاف کرد و گفت کتی به همایون نگفته، همایون خودش متوجه شده گویا از باغچه که راه میفتند متوجه بیقراری و پریشونی کتی میشه و شک میکنه، از اونجا که اونم میرفته خونه ش ، پشت به پشت کتی حرکت میکنه ، خودش گفت با اون حالیکه خواهرت داشت من ترسم از این بود که نکنه تورا اتفاقی براش بیفته و وقتی دیدم اونوقت شب داره به سمت پایین شهر حرکت میکنه دنبالش رفتم و تعقیبش کردم متوجه شدم. ارش در یک لحظه میلاد را کنار کشید و رو به من با فریاد گفت تو خونت حلاله کتایون. جیغی کشیدم و در خودم مچاله شدم . ارش چنگی به شالم زد سپس تکانی به من دادو گفت چرا اونموقع که داشتن تهدیدت میکردند به من نگفتی؟ خودم را رهانیدم و رو به ارش گفتم یه نگاه به اخلاق و برخوردت کن بعد چنین توقعی از ادم داشته باش من به قول تو سگ اخلاقم به امیر و میلاد میگفتی
🦋پر از خالی🦋 سرم را پایین انداختم ، ترسم را کنار گذاشتم و گفتم نمیخواستم ابروم جلوی شماها بره،تمام تلاشمو کردم که خودم درستش کنم اما نشد. سیل اشک از چشمانم روان شدو گفتم اگر یکم اخلاق و برخوردتون و با من خوب میکردید شاید اینطوری ابروی هممون نمیرفت ارش که انگار کفری شده بود گفت ابروی هممون نمیرفت نه بفرمایید ابروی همتون و نمیبردم. سپس جلوتر امدو گفت ازما انتظار داری باهات همکاری کنیم تا تو دوست پسر بازی کنی؟ تو وقتی قد یه نخود تو کله ت عقل نیست و میری با خواننده باغچه داداشت رفیق میشی چه انتظاری از من داری؟ اشکهایم را پاک کردم و پاسخی نداشتم که به او بدهم. در باز شد. سرم را بالا گرفتم با دیدن امیر لبم را گزیدم و دوباره سرم را پایین انداختم که امیرباعصبانیت گفت ما با تو چیکار باید بکنیم؟ از خجالت در حال اب شدن بودم دلم میخواست زمین دهن باز کند و مرا ببلعد. ارش رو به امیر گفت تو چرا شش ماهه کتی کنارت داره این گه و میخوره و نفهمیدی؟ امیر مکثی کرد و سپس رو به من گفت تو گدای یه سرویس نقره و یه اکواریوم بودی که من جلوی سی تا زیر دست اون حرفها رو از یه اسمون جل یک لاقبا بشنوم؟ ارش رو به من گفت خاک بر اون سرت کنند ، بی ارزش بی مقدار . امیر لیوان را از مشمای در دستش در اورد و گفت تو توی خونه سیاوش چه علطی میکردی؟ میلاد از لب میز پایین پرید و تیز لیوان را از دست امیر گرفت و گفت چی؟ نگاهی به عکس من و سیاوش که کنار یک تابلوی ببر انداخته بودیم انداخت . سپس نگاهی به من انداخت نگاهش تمام وجودم را لرزاند بریده بریده گفتم ببب...خخخخدا مممهمونی بود . فقط من نننبودم زززیاد بودیم. میلاد لیوان را به طرف صورت من پرت کرد دستم را مقابل صورتم گرفتم لیوان چینی با اصابت به ساق دستم خورد شدو ساعد دستم را برید . امیر یورش او به طرفم را کنترل کرد میلاد یقه امیر را گرفت و با عربده گفت چرا جلومو میگیری؟ چرا نمیزاری بکشمش؟ سپس با پیشانی اش توی صورت امیر کوبید و گفت تو باعث شدی . تو کردی امیر صدهزار بار بهت گفتیم اینو نبر تو باغچه ، اونجا جای این نیست. من با هق هق گریه نظاره گرشان بودم ارش انها را از هم سوا کرد و گفت به هم نپرید، بسپریدش به من، مداخله نکنید، من درستش میکنم. سر همون خرس کوفتی که تو ماشینش بود اگر امیر دخالت نکرده بود من ته این ماجرا رو همونجا در می اوردم. سپس رو به میلادبا کنایه گفت اقایی که امروز برداشتی گوشی خواهرتو کلا پاک کردی میدی دست من. اقایی که میگفتی دیروز با پریسا بوده و روز قبلش هم من میدونستم تولد فاطمه قراره بره ، یه نگاه به خواهرت بنداز سپس اشاره ایی به من کرد و گفت ساپورت پوشیده . مچ پاش بیرونه کفش هاشو ببین. یه مانتوی جلو باز تنشه، و یه شال نازک که همه موهاش معلومه . حالا بماند که از سرتاپاش و هزار رنگ کرده . الان رگ غیرتت زده بیرون و داری خودتو جر میدی این خانم و با این سرو وضع کی از خونه اورده بیرون؟ سپس رو به میلاد چرخیدو گفت میمردی یه نگاه بهش می انداختی و میگفتی برگرد برو تو یه چیز مرتب تنت کن؟ در کنار دیوار روی زمین نشستم ، لیوان ساعد دستم را پاره کرده بود و خون از دستم میچکید.