May 11
#پیامبر صلی الله علیه و آله
#امیرالمومنین سلام الله علیه
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_خدیجه سلام الله علیها
#حضرت_محسن سلام الله علیه
#امام_حسن سلام الله علیه
#امام_حسین سلام الله علیه
#حضرت_عباس سلام الله علیه
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#حضرت_ام_کلثوم سلام الله علیها
#حضرت_علی_اکبر سلام الله علیه
#حضرت_قاسم سلام الله علیه
#حضرت_رقیه سلام الله علیه
#حضرت_علی_اصغر سلام الله علیه
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن سلام الله علیهما
#حضرت_مسلم سلام الله علیه
#حضرت_سکینه سلام الله علیها
#حضرت_ام_البنین سلام الله علیها
#امام_سجاد سلام الله علیه
#امام_باقر سلام الله علیه
#امام_صادق سلام الله علیه
#امام_کاظم سلام الله علیه
#امام_رضا سلام الله علیه
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
#امام_جواد سلام الله علیه
#امام_هادی سلام الله علیه
#امام_عسکری سلام الله علیه
#امام_زمان سلام الله علیه
#حضرت_ابوطالب سلام الله علیه
#حضرت_حمزه سلام الله علیه
#حضرت_عبدالعظیم سلام الله علیه
#اهل_البیت علیهم صلوات الله
#مناجات_با_خدا
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
سایه ی سوختن خیمه به دیوار افتاد
گذر زینب از این کوچه به بازار افتاد
تا که با نعره ی یک سنگ دل آینه ریخت
شیشه ای خرد شد و از سر دیوار افتاد
پای آتش به در خانه ی گل ها وا شد
غنچه ای سوخت، به پهلوی گلی خار افتاد
کینه و بغض و حسد دست که دادند به هم
دست مادر وسط معرکه از کار افتاد
تا که یک بار نیفتد پدری روی زمین
مادری پیش نگاه همه صد بار افتاد
شهر با ناله ی "یا فضه خذینی" فهمید
نفس شیر خدا از نفس انگار افتاد
خاک بر چشم تو دنیا که تماشا کردی
کار پهلوی خداوند به مسمار افتاد
عمر گهواره به بوسیدن محسن نرسید
قرعه ی چوب به تابوت تن یار افتاد
میخ شمشیر شد و نیزه شد و خنجر شد
میخ تیری شد و بر چشم علمدار افتاد...
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم
بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد، سلسله ی آل عبا ریخت بهم
ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت بهم
گُر گرفته بدنِ فاطمه، ای در بس کن
وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم
رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم
دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت بهم
شدتِ ضربه چنان بود که سر خورد به در
رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم
پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد
گیسوانِ پسرش کرب و بلا ریخت بهم
مادرش آمده گودال نچرخان بدنش
استخوان های گلویش ز قفا ریخت بهم
با ترک های لبش با نوک پا بازی کرد
همه ی صورت او با کف پا ریخت بهم...
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
بر درِ خانهی خورشید شراری افتاد
فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت
وقت افتادن او، ایل و تباری افتاد
آنقدر ضربهی پا خورد به در، تا که شکست
آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد
تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا
او کنارِ در و در نیز کناری افتاد
بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم
فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد
خواست تا زود خودش را برساند به علی
سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد
ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند
به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد
غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد
همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد
وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود
چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد
آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت
بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم
این است گوهری که به دریا نمی دهم
گر لحظه ای وصال حبیبم شود نصیب
آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم
عمری بود که گوشه نشین محبتم
این گوشه را به وسعت دنیا نمی دهم
در سینه ام جمال علی نقش بسته است
این سینه را به سینه ی سینا نمی دهم
تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم
دامان او ز دست تمنا نمی دهم
سرمایه ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمی دهم
امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست
این نقد را به نسیه ی فردا نمی دهم
در سایه ی رضایم و همسایه ی رضا
این سایه را به سایه ی طوبی نمی دهم
#اهل_البیت علیهم صلوات الله
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
گر نخیزی تو زجا,کار حسین سخت تر است
نگـــران حـــرمـــم , آبـــرویـم در خـــطر است
قـــامـــت خــم شـــده را هـر که ببیند گوید
بی علمدار شده , دست حسین بر کمر است
داغ اکـــبر رمـــق از زانــوی مـــن برد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
دست از جنگ کشیدند و به من می خندند
تـــو که بــاشی به برم باز دلم گرم تر است
نـــیزه زار آمـــده ام یا تو پُر از نیزه شدی
چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است
پیش من با سر منشق شده تعظیم نکن
که خــدا هم ز وفاداری تو با خبر است
عـــلقمه پر شده از عطر گـــل یـــاس , بـگو
مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است
به تو از فاصله ی یک قـدمی تیر زدند
قد و بالای رَسا هم باعث دردسر است
اصـــغر از هــلهله کردن بدنش مـــی لرزد
گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است
تـــیر باران کـــه شــدی یاد حـــسن افـــتادم
دستت افتاده ز تن , فرق تو شق القمر است
وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار
کــه دنبال ســرت خواهرمان رهسپر است
#حضرت_عباس سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم
دیده از دیدار رخسارش منور داشتیم
هرکسی جسم عزیزش روز بردارد ولی
ما که نعش مادر خود را به شب برداشتیم
کاش آن روزی که تنها مادر مارا زدند
ما یکی را در میان کوچه یاور داشتیم
کاش محسن را نمی کشتند تا ما غنچه ای
یادگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم
کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم
جای آغوشش به خاک تیره بستر داشتیم
این در و دیوار می گرید به حال ما که ما
مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم
مادر ما رفت از دنیا در آن حالی که ما
گریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته می شوید غریب شهر یثرب
پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شوید مبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار و درش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گرید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
بر شانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده ساله ی ییغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن می کرد
در سرزمین های سوالی همسرش را
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
چشم تو خالق دنیاست اباعبدالله
زائر کرببلا حق شفاعت دارد
قطره در کوی تو دریاست اباعبدالله
دستگیری ز گدا گردن هر ارباب است
کار ما دست تو آقاست اباعبدالله
مستجاب است دعا گوشهی ششگوشهی تو
حرمت عرش معلیست اباعبدالله
هر کسی داد سلامی به تو و اشکش ریخت
او نظر کردهی زهراست اباعبدالله
بارها گفت اگر من ز حسینم، دیدم
جلوهاش اکبر لیلاست اباعبدالله
چشم ما روز قیامت به پر قنداقهست
پسرت مالک فرداست اباعبدالله
روزی گریهی ما دست رباب افتاده
روضهخوان در دل صحراست اباعبدالله
باب بینالحرمین از حرم عباس است
همه جا سفرهی سقاست اباعبدالله
هر که باشیم که سنگ تو به سینه بزنیم
سینهزن زینبکبریست اباعبدالله
مادرت گفت "بنیَّ" دل ما ریخت به هم
بردن نام تو غوغاست اباعبدالله
مادرت گوشهی گودال تماشا میکرد
بر سر نعش تو دعواست اباعبدالله
#امام_حسین سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
من که آن روزِ ستم در پسِ در می رفتم
تا نمایم ز علی دفع خطر می رفتم
خون شش ماهه ی من بود که می ریخت به خاک
شد پسر کشته به یاری پدر می رفتم
فکر مظلومی تو زنده نگه داشت مرا
پشت در ور نه به همراه پسر می رفتم
دست بشکسته چسان اشک تو را پاک کند
کاش پر سوخته با باد سحر می رفتم
دگر امروز ز بستر نتوانم برخاست
من که هر روز سر قبر پدر می رفتم
خارج از شهر پی ناله چو رفتم گویی
همچو جان از تن مجروح به در می رفتم
#شهادت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
شکر خدا که امشب، وا شد گره ز کارم
تا وصل روی زهرا، جز یک نفس ندارم
گویا اجل به درد، من آشنا تو بودی
مشکل گشای کار، مشکل گشا تو بودی
در موج خون بخندم، تا لحظه های آخر
پر شد مشام جانم، از بوی یاس پرپر
شکر خدا رسیدم، آخر به آرزویم
هنگام جان سپردن، یا فاطمه بگویم
زهرای من کجایی
أمن یجیبِ زینب، آتش زده به جانم
خواهم که خیزم از جا، اما نمیتوانم
زینب کنار بستر، دست دعا بگیرد
ترسم که دخترم در، حال دعا بمیرد
ای کوفه طعنه های، پیر و جوان مرا کشت
از زخم سر چه گویم؟ زخم زبان مرا کشت
ای دیده های گریان، رفتم خدا نگه دار
ای سفره های بی نان، رفتم خدا نگه دار
ای کوفه میروم من، با اشک و آه و ناله
جان شما و جان، آن دختر سه ساله
بر اشک دیدگانش، ای کوفیان نخندید
آن دست کوچکش را، با ریسمان نبندید
جانم حسین، حسین جان
بیمارم و طبیبم، باشد نگاه زهرا
چشمان نیمه بازم باشد به راه زهرا
تنها و بی نشانم، بر لب رسیده جانم
کو لاله ی خزانم، کو سرو قد کمانم
#شهادت
#امیرالمومنین سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا كند قسم به ذات كبریا، ز یُمن مرتضى كند
خدا چو هست رهنمون، مگر دگر چرا و چون
كه او كند هر آنچه را كه حكمت، اقتضا كند
ز قدرت یداللّهى، كسى ندارد آگهى وسیلهاش بود علىّ، خدا هر آنچه را كند
به جنگ بدر و نهروان، علىّ است یكّه قهرمان
نِگر كه دست حقّ عیان، قتال اشقیا كند
به روى دوش مصطفى، نهد چو پاى مرتضى
نگر به بت شكستنش، كه در جهان صدا كند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود
خدا بدستِ دست خود، لواى حقّ به پا كند
چو افضل از عبادت خلایق است ضربتش علىّ تواند این عمل، شفیع ما سوى كند
به پیشگاه كردگار، ز بس كه دارد اعتبار دیون جمله بندگان، تواند او ادا كند
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو
به منكر على بگو، نماز خود قضا كند
هر آن كه نیست مایلش، جفا نموده با دلش
بگو دل مریض خود، به عشق او شفا كند
على است آن كه تا سحر، سرشك ریزد از بصر
پى سعادت بشر، ز سوز دل دعا كند
على انیس عاشقان، على پناه بى كسان على امیرمؤمنان، كه مدح او خدا كند
پس از شهادت نبىّ، كه را سزد به جز على كه تا به حشر آدمى، به كارش اقتداء كند
قسیم نار و جنّتش، ترازوى محبّتش
كه مؤمنان خویش را، ز كافران جدا كند
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا گهى به جاى مصطفى، كه جان خود فدا كند
على است فرد و بى نظیر، على مجیر و دستگیر
كه نام دلگشاى او، گره ز كار وا كند
ز كار قهرمانیش، پر است زندگانیش
نگین پادشاهیش، به سائلى عطا كند
امیر كشور عرب، ثناكنان، دعا به لب
برد طعام نیمه شب، عطا به بینوا كند
ز كوى شاه اولیاء، كه مهر اوست كیمیا كجا روى بیا بیا، كه دردها دوا كند
#مدح
#امیرالمومنین سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
ای ذکر مناجات شب و خلوت حیدر
ای شیر ِ زنان ، بانوی با هیبت حیدر
جز حیدر کرار ، که قدر تو شناسد ؟
غیر از تو که داند به جهان قیمت حیدر
یا فاطمه یا فاطمه یا حضرت زهرا
شد اذن دخول حرم حضرت حیدر
مهمان تو گردید شب اول قبرش
هر کس به جهان کرد فقط خدمت حیدر
من باورم این است که حتما تو می آیی
هر جای ز عالم که شود صحبت حیدر
قنفذ عددی نیست که جان تو بگیرد
از پای در آورده تو را غربت حیدر
مثل تو در آن کوچه زمین خورد و زمین خورد
برده خبر رفتن تو طاقت حیدر
#مدح
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
پیش تو اگرچه صبر از پا افتاد
با شیعه بگو که تشت پیش تو نهاد؟!
صلح تو اگرچه تلخ، اما یک روز
در قامت لاله گون قاسم گل داد
#امام_حسن سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
ابري شدم به نيت باران شدن فقط
مور آمدم براي سليمان شدن فقط
بايد ز گوشه چشم تو کاري بزرگ خواست
چيزي شبيه حضرت سلمان شدن فقط
بايد به شيعه بودن خود افتخار کرد
راضي نمي شوم به مسلمان شدن فقط
دنياي ديگريست اسيري و بردگي
آن هم به دام زلف کريمان شدن فقط
لا يمکن الافرار ز تير نگاه تو
چاره رسيدن است و قربان شدن فقط
در خانه ي کريم کفايت نمي کند
يک لقمه نان گرفتن و مهمان شدن فقط
اين لطف فاطمه است و عشق است تا ابد
سرمست از نواي حسن جان شدن فقط
فکري براي پر زدن بال من کنيد
من را اسير زلف امام حسن کنيد
آقا شنيده ام جگرت شعله ور شده
بي کس شدي و ناله ي تو بي اثر شده
پيش حسين سرفه نکن آه کم بکش
خون لخته هاي روي لبت بيشتر شده
يک چشم خواهرت به تو يک چشم بین تشت
تشت مقابلت پر خون جگر شده
از ناله هات زينب تو هل کرده است
گويا که باز واقعه ي پشت در شده
اي واي از مصيبت تابوت و دفن تو
واي از هجوم تير و تن و چشم تر شده
مي گفت با حسين اباالفضل وقت دفن
اين تيرها براي تنش دردسر شده
موي سپيد و کوچه و تابوت و زهر و تير
دوران غربت حسن اينگونه سر شده
يک کوچه بود موي حسن را سپيد کرد
يک اتفاق بود که او را شهيد کرد
#امام_حسن سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
بابای جوان مرده ام و زارم من
حق دارم اگر مدام میبارم من
قبلا سه علی داشتم اما حالا
در خیمه هزاروصد علی دارم من
#حضرت_علی_اکبر سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین
آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین
کینۂ نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها
گر چه شد دور و برت محشر، نکش پا بر زمین
تیرهایش شد تمام و دید جان داری هنوز
بر تنت شمشیر زد بدتر، نکش پا بر زمین
بسکه با سرنیزه ها بر سینه ات ضربه زدند
از نفس افتاده این حنجر، نکش پا بر زمین
خشکی لب های خود را غرق خون بر هم نزن
پیش من بیتاب و مضطر، پا نکش روی زمین
إرباً إربا یعنی افتاده ست از تو رویِ خاک
تکّه تکّه هایی از پیکر، نکش پا بر زمین
رحم کن بر سنّ و سالم، جان سپردم تا تو را…
جمع کردم در عبا… دیگر نکش پا بر زمین!
#حضرت_علی_اکبر سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
ای آن که بر شکسته دلانت امان دهی
آیا شود که گوشه ی چشمی نشان دهی
آیا شود ز کوچه ی چشمت گذر کنم
یعنی مرا به خیمه ی لطفت مکان دهی
عالم در انتظار نماز ظهور توست
کی می شود به کعبه درآیی ، اذان دهی
خود را به خاک پای تو اندازد از شعف
رخصت اگر به عاشق دامن کشان دهی
باید شما بیایی و در این بهار درد
ما را برای بردن نامت زبان دهی
رفتی که باز در غم زهرای خسته دل
گلهای اشک خویش به دست خزان دهی
چشمم براه مانده ، به غمگین ترین صدا
تا شرح داغ فاطمه را خون فشان دهی
باشد بعید روز ظهوری که می رسد
حتی دمی به قاتل مادر امان دهی
زخمی عمیق دارد و چشم انتظار توست
تا مرهمی به مادر قامت کمان دهی
#امام_زمان سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
شبی میان همین روضه ها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن
درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن
برای اینکه به وصل تو دلربا برسم
گذاشتم همه را زیر پا، قبولم کن
ز لطف بی حدت آقا که کم نمی آید
بیا کرم کن و این دفعه را قبولم کن
گناه کرده ام آقا، ببخش، شرمنده
قبول، من بدم امّا شما قبولم کن
به ناله های جگر سوز حضرت باقر
به روضه خوان غم نینوا قبولم کن
به لحظه های پر از ماجرای کوفه و شام
به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن
#امام_زمان سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
رنج اين روضه مرا سوزانده
كه لعيني دل تو لرزانده
خانه اي را كه ملك در آن است
دشمنت با شرري سوزانده
آن چنان سخت هجوم آوردند
كه دهان همگي وا مانده
بسكه بي رحم تو را مي بردند
كفشهايت دم در جا مانده
به جفا كاري و حرمت شكني
دشمنت كينه به دل مي رانده
بخدا سخت تر از اين غم نيست
كه عدو چشم تو را گريانده
بارالها تو نيار آن روزي
كه شود حجت حق درمانده
دل من هم به تسلاي غمت
پشت ديوار بقيع جامانده
#امام_صادق سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
همنشین دلِ من زهرِ شرر بار شده
قاتل مادرِ من آن در و دیوار شده
یاد مادر به خدا کرده مرا دلگیرم
قصهی کوچه میانِ دلِ من خار شده
من که در کوچه، زمین خورده به خود میپیچم
جگرم سوخته و سخت گرفتار شده
میخورم روی زمین خاک شده غمخوارم
صادقِ آلِ علی یکّه و بییار شده
بسکه منصور خورانده به دلم زهرِ ستم
دلِ پژمردهی من زخمی و بیمار شده
آخر از سوز شرر سینهی من میسوزد
روز من در نظرم همچو شبِ تار شده
شکر حق روزهی امروز قبولش گردید
عاقبت روزه به زهرِ عدو افطار شده
#امام_صادق سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
میدویدم پی شان نیمه شب از کوچه تنگ
با دلی خون که به یاد شب صحرا افتاد
یاد آن دخترکی که عقب قافله ای
چشمهایش به دو چشمان عمو تا افتاد
پلک آتش زده اش گرم شد و خوابش رفت
ناقه کوشید نیفتد ولی آنجا افتاد
آسمان تیره، بیابان همه خارستان بود
خواست تا آه کشد از نفس، اما افتاد
عمه، بابا و عمو را همه را کرد صدا
در عوض زجر رسید و به رخش جا افتاد
یک طرف دخترکی دست به روی سر داشت
یک طرف زجر چه ها کرد که از پا افتاد
یک طرف دخترکی دست به پهلو می رفت
یک طرف از سر نیزه ، سر بابا افتاد
#امام_صادق سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
نور را در کوچه ی ظلمت کشیدن مشکل است
پا برهنه در پی مرکب دویدن مشکل است
آسمان گر بر زمین افتد ، قیامت میشود
آسمانی را به روی خاک دیدن مشکل است
خوشه ی انگور ، تیره چون دل منصور بود
دانه دانه مرگ را بر لب چشیدن مشکل است
خانه ی آتش گرفته ، روضه خوان مادر است
ناله ی زن را زپشت در شنیدن مشکل است
قاتلی برادشت یک شمشیر… پیغمبر رسید
ده نفر با اسب در مقتل رسیدن مشکل است
#امام_صادق سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
https://eitaa.com/joinchat/890830900C1804fcdf9d
ناگهان سجّاده را از زیر پایش می کِشند
مثل حیدر(ع)درمیان کوچه هایش می کشند
نامسلمانان به فکر سنّ وسالش نیستند
پابرهنه،بی عمامه ،بی عبایش می کشند
بی مروّت ها سوار مرکب ودنبال خود
(پیرمرد)ی را(پیاده)،(بی عصا)یش می کشند
با(طناب)و(دست بسته)،(سیلی) و آتش به در(ب)
لحظه لحظه عکس مادر را برایش می کشند
نای رفتن را ندارد در تنش اما به زور
درمیان کوچه زیر دست وپایش می کشند
روضه هارا در خیالش هی مجسم می کنند
از مدینه نا گهان تا کربلایش می کشند
((زینت دوش نبی))*افتاده (بی سر بر زمین)
وای بر من از کجاها تا کجایش می کشند**
شاه غیرت روی خاک افتاده وبی غیرتان
نقشه ی حمله به سوی خیمه هایش می کشند
چون نمی برّید خنجر حنجرش را از جلو
ناکسان این بار خنجر از قفایش می کشند
کاروان عصمت وتوحید را،(نامحرمان)
کربلا تا کوفه وشام بلایش می کشند
#امام_صادق سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
@ashar14
شعله ها پشت در خانه ی حق برپا شد
زنده یکبار دگر داغ غم زهرا شد
گویی آتش زدن خانه در اینجا رسم است
خانه هایی که در آن نام علی احیا شد
--
دست بسته دل شب هستی ما را بردند
پسر فاطمه را بار دگر آزردند
خانه ی فاطمه را بار دگر سوزاندند
بی عمامه پسر شیر خدا را بردند
--
موسپید است دگر از تب و تاب افتاده
روی دستش چو علی رد طناب افتاده
دیده گریان شده یکبار دگر، مطمئنم
یاد لب تشنگی طفل رباب افتاده
--
پشت مرکب بخدا از نفس افتاد دگر
نیمه ی شب بخدا از نفس افتاد دگر
پشت مرکب بخدا یاد غم کرببلاست
یاد زینب بخدا از نفس افتاد دگر
#امام_صادق سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
@ashar14
همسایه سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
وقتی انیس لحظه تنهاییام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجاییام توئی
هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا
بیاختیار سمت حرم میکشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست میدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننندهاجر و مریم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونینتر است ماه محرم کنار تو
مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهریات شدیم
ما با تو در پناه تو آرام میشویم
وقتی که با ملائکه همگام میشویم
بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکر و زنها کنیزهات
زیباترین خاطرههامان نگفتنیست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنیست
باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر آیینه دیدنیست
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همینجا رسیده است
خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمایم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمایم
اعجاز این ضریح که همواره بیحد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرفهای خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
ما در کنار دختر موسی نشستهایم
عمریست محو او به تماشا نشستهایم
اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیست
ما روبروی پهنه دریا نشستهایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشستهایم
بوی مدینه میوزد از شهر ما، بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشستهایم
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چهها که کشیدی ببخشمان
من هم دلیل حسرت افلاک میشوم
روزی که زیر پای شما خاک میشوم
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
@ashar14
رعیتی که باده ریز سفره ی شه می شود
واسط بین گدا و شاه و درگه می شود
هرکسی که راه سلطان را به شب گم می کند
رعیت است آنکه برایش کوکب و مه می شود
تخت سلطانی همیشه روی دوش رعیت است
پس نشان شاه و رعیت هر دو یک ره می شود
رعیت سلطان شدن یعنی که مِلک او شدن
رعیت سلطان ز غیر از او منزه می شود
ای بسا سرّی که با سردار خود شاهی نگفت
لیک رعیت محرم اسرار هم گه می شود
کاش من هم رعیتی بودم میان خیمه ات
رعیتی که با نگاهت ، آیت الله می شود
من ندارم غیر وصل تو به سر چیز دگر
دست های خالی من را کریمانه بخر
#امام_زمان سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
@ashar14
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
امروز جان دادم اگر، جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت
حالا که می آیی کفن بردار حتما
ای یوسف من پیرهن بردار حتما
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
حیرانم اما هیچکس حیران من نیست
باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست
اینجا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
اینجا برای نعل پا دارند آنقدر
کنج تنور خانه جا دارند آنقدر
مهر و وفا که نه جفا دارند، اما
اینجا کفن نه بوریا دارند اما
باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد؟
حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد
#حضرت_مسلم سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
چون میسر نشود، فرصت دیدار شما
ما که رفتیم خداوند نگهدار شما
نامتان روی عَلم بود و زدستم افتاد
کاش! برداردش از خاک، علمدار شما
جُرم عشق است که صیاد چنین بسته مرا
او ندانست که مائیم گرفتار شما
خسته بودم، اگرم دست به دیواری رفت
ورنه تکیه نکنم، جز سر دیوار شما
دیده ی پنجره بسته است به دیدار بهار
دام پاییز کمین کرده به گلزار شما
باد هم از نفس افتاده و یاری نکند
شرح حالی دهد از پیک سرِ دار شما
جان آقا نکند تشنه بیایی اینجا
آب هم نیست در این شهر، طرفدار شما
پشت هر بام کمین کرده، کسی منتظر است
سنگ ها دیده به راهند، به دیدار شما
آخرین جمله دلداده ی تان خواهشی است
باز گردید خداوند نگهدار شما
#حضرت_مسلم سلام الله علیه
اشعار #اهل_بیت سلام الله علیهم اجمعین
@ashar14