هرچه با تنهایی من آشناتر میشوی
دیرتر سرمیزنی و بیوفاتر میشوی
هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشانتر، تو هم بیاعتناتر میشوی
من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر میبالی و بالا بلاتر میشوی
مثل بیدی زلفها را ریختی بر شانهها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر میشوی
عشق قلیانیست با طعم خوش نعنا دو سیب
میکشی آزاد باشی، مبتلاتر میشوی
یا سراغ من میآیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا، تر میشوی
#حامد_عسگری
به اذن عالی اعلی ، به احترام علی
شروع می کنم این ماه را به نام علی
ببخش با عجله ، دست خالی آمده ام
شنیده ام که مهیّاست بار عام علی
چقدر نان شبش را به سائلان بخشید
دلم خوش است به لطف علی الدّوام علی
#محمدجواد_شیرازی
در رضاجویی حق کوش، نه خشنودی خلق
ترکِ واجب نتوان کرد به این نافلهها ...
#صائب_تبریزى
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینi عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
#فریدون_مشیری
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
#کاظم_بهمنی
از ما عجیب نیست دعایی نمیرسد
از تحبس الدعا که صدایی نمیرسد
ما تحبس الدعا شدهی نان شُبههایم
آنجا که شبهه است، عطایی نمیرسد
پَر باز میکنم بپرم، میخورم زمین
بال و پَر شکسته به جایی نمیرسد
ای میزبان! فدای تو و سفره چیدنت
آیا به این فقیر غذایی نمیرسد؟
من سالهاست منتظر یک ضمانتم
آخر چرا امام رضایی نمیرسد
از من مخواه بیش از این زندگی کنم
وقتی برات کرب و بلایی نمیرسد
#علی_اکبر_لطیفیان
بال پریدنم اگر هدیه نمیدهی دگر
میشکنی زِ من چرا پای دویدن؟ این مَکُن
#حسین_منزوی
شادمان گفتی از آن عاشق تنها چه خبر
خبری نیست، بپرس از غم دنیا چه خبر؟!
خاطرم هست رقیبان پر از کینه من
همنشینان تو بودند، از آنها چه خبر؟!
همه لبتشنه، تو دریایی و من ماهی تنگ
از کنار آمدگان با لب دریا چهخبر؟!
زاهدی دست به گیسوی رهای تو رساند
عاشقی گفت که از عالم بالا چهخبر؟!
باز دیروز به من وعده فردا دادی
آه پیمانشکن از وعده فردا چه خبر؟..
#سجاد_سامانی
احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتـــــش بگیر تا که بدانی چه می کشم
#عباس_خیرآبادی
خزان عشق نبینی که من به هر دمی ای گل
در آرزوی شکوفائی و بهار تو بودم...
#شهریار
به یک نگاه مرا گرم شوق ساخت ولی
در انتظار نگاه دگر گداخت مرا ...
#محتشم_کاشانی
حال مرا مپرس که من ناخوشم، بدم
این روزها به تلخزبانی زبانزدم
گفتم که عاشقت شدهام، دورتر شدی
ای کاش لال بودم و حرفی نمیزدم ...
#سجاد_سامانی
گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند
حاشا که مشتری سر مویی زیان کند...
#فروغی_بسطامی
اول هر بهار عادت داشت با خودش یک قرار بگذارد
برود چند شاخه گل بخرد روی سنگ مزار بگذارد
هفت سین را همیشه عادت داشت روی سجاده ات بیاندازد
دم تحویل سال بغض کند همه مان را خمار بگذارد
روی آئینه را بپوشاند که نیفتد به عمق تنهایی
جای شمع ِ کنار آئینه، لاله ای داغدار بگذارد
وقت تحویل سال عادت داشت قاب عکس تو را بغل بکند
داغ یک سال بی تو بودن را به دل روزگار بگذارد
آن زمان ها که سفره می چیدی، سیب در ظرف آب بود ولی
او به ما گفت سال نو در آب دوست دارد انار بگذارد
آخرین هفت سین عمرش بود پدر از بس پرنده بود پرید
رفت اما نرفت از یادش سهم ما را کنار بگذارد
این وصیت وصیت پدر است هر که فرزند دختری آورد
دوست دارم به یاد مادرتان نام او را بهار بگذارد
#محمدحسین_ملکیان
در چنین عهدی که نزدیکان ز هم دوری کنند
یاری غم بین که از من یک نفس هم دور نیست
#رهی_معیری
چو چاه ریخته آوار میشوم در خویش
که شب رسیده و ویران ترند بیماران
#حسین_منزوی
أُشْهِدُكُمْ أَنَّ كُلَّ مَنْ لَهُ فِي أَمِيرِاَلْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) نَصِيبٌ فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا قَالَ
آخر سالی اگر از کسی بدی دیدید یا شنیدید بخاطر محبتش به امیرالمومنین(ع) حلالش کنید
#خانه_تکانی_دل
پس از کشتن چه حاصل گریه کردن بر سر خاکم؟
که بی حاصل بود ابری که بی هنگام می بارد
#صائب_تبریزی
به کویت با دل شاد آمدم با چشمِ تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم !
#هوشنگ_ابتهاج
عذاب است این جهان بیتو، مَبادا یک زمان بیتو
به جانِ تو که جان بیتو، شکنجه است و بَلا بر ما
#مولانا