دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
امیر هیچ بهجز زخم بیشمار نخورد
امیر هیچ بهجز درد بیشمار نداشت
شبانههای علی مثل روز روشن بود
اگر که پنجرهها پردۀ غبار نداشت
نه در خیال خلافت که پیش چشمش این
به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت
و کینهها همه یک تیغ شد فرود آمد
که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت
#محمدحسین_ملکیان
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شب تاریک کوفه، کوچهها در خواب خاموشی
فقط حال یتیمان را نگاه ماه میفهمد
به دام خویش افتادند بوجهلان صفینی
فریب کفر را کی لشکر گمراه میفهمد؟
خوارج چیزی از پند علی هرگز نفهمیدند
کجا آفاق را اندیشۀ کوتاه میفهمد؟
مسیر کهکشانها با نگاهش میشود روشن
ولی این قوم آیا راه را از چاه میفهمد؟
علی درد دلی انبوه دارد، بغض دارد، آه...
مگر درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
#علی_اصغر_شیری
ای عید! بدان جهان گرفتار علیست
این کهنه و نو شدن فقط کار علیست
از سرخی چشم غنچهها فهمیدم
امسال بهار هم عزادار علیست
#عباس_شاهزیدی
ز اعماق قرون از بین جمعیت تورا دیدیم
تو هم ای ناز مطلق از همان بالا ببین ما را
#محمد_سهرابی
با وضو، آمد به قصد لیلةُالفَرقت، علی!
ابنملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
#قاسم_صرافان
مرگ سیسال است بر او، خنجر از رو میکشد
هر چه مولا میکشد، از درد پهلو میکشد
#وحید_قاسمی
خوشا به حال رَحیلی که با تو همراه است
که جز طریقِ تو هر راه،عینِ بیراه است
مبادم آنکه مرا واگذاری از سرِ قهر
که از کمندِ تو هرکس رهاست گمراه است
مرا میان قنوتت مبر ز یاد ای دوست
مرا که سینهی تنگم خزانهی آه است
اگرچه زخم فراق است بر دلم اما
فدای موی نگاری که یارِ دلخواه است
خوشمکه عطرِ نفسهای توستدر سرِ من
کنون که دستم از آغوشِ ماه،کوتاه است
مرا ببخش اگر آنکه خواستی نشدم
همین تمامِ تمنّای بنده از شاه است
#نوید_نیّری
شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع
در میان آتشِ سوزنده جای خواب نیست
#رهی_معیری
آنکه میگفت منم بهر تو غمخوارترین،
چه دل آزارترین شد، چه دل آزارترین
#فریدون_مشیری
به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم آری
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران نه
#محمدحسین_ملکیان
در همان عصری که فرمان بُرد خورشید از علی
چشمه چشمه، اشک غربتخیز جوشید از علی
خطبهی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ
خطبهی با آه را جز چاه، نشنید از علی
مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف...
دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!!
شأن او را روزگار آورد پایین... روزگار،
آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی
عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال
عدل را این طایفه کِی میپسندید از علی
تا قیامت هم عقیل اصرار اگر میکرد... باز
غیر از این برخورد، برخوردی نمیدید از علی
آی حاجیهای بیعت کرده! از سمت غدیر
خانه برگردید... اما برنگردید از علی
دوخت چندین وصلهی نو بر عبای غربتش
بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی
#مسعود_یوسف_پور
سال ها کردم به صافی خدمت میخانه را
تا می صاف محبت در وجودم خانه کرد
دانهٔ تسبیح ما را حالتی هرگز نداد
بعد از این در پای خم، انگور باید دانه کرد
#فروغی_بسطامی
مگر مولا بپرسد از کرم حال موالی را
که غیر از او نمیگیرد کسی دستان خالی را
کسی جز او نمیگیرد سراغ دردمندان را
کسی جز او نمیفهمد چنین افسردهحالی را
اگر دست کرم را وا کند، انگشتر لطفش
گشاید برخلایق باب فضل لایزالی را
نگاه مهر او بارانی از جود و کرم دارد
ببارد گر به ما، پایان دهد این خشکسالی را
نمیگنجد مضامینش به شعر شاعران، آری
صفاتش برده بیرون از تصورها تعالی را
علی علم است، یا حلم است، یا فضل است، یا عدل است
چه تمثیلی سزاوار آید این حد، بی مثالی را
ولی و والی و والا، علی و عالی و اعلا
که دارد غیر مولا اینچنین اوصاف عالی را؟
علی حق است حقی آنچنان واضح، که خورشیدش
فروزان کرده مثل روز، روشن این حوالی را
میان صحن، رو در روی ایوان از علی گفتن
خدا از ما نگیرد لطف این نازکخیالی را
به وقت مرگ چون میآید او، خوش باد جان دادن
بیا ای مرگ و از ما بر نگیر این نیکفالی را
#حسن_شیرزاد
به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟
چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟
قدمهایش چقدر از خانه تا مسجد شتابان است
به سختی عرش دارد پابهپایش راه میآید
چه شوقی میچکد از صورتش وقت وضو امشب
برایش عاقبت آن لحظۀ دلخواه میآید
برای بار آخر کوچهکوچه، کوفه میبیند
سراغ سایههای تیره، نور ماه میآید
هلا ای شهر! شام آخر است آمادهای آیا؟
چه بر روز تو در این فرصت کوتاه میآید؟
نمیبینند مردم حجم تنهایی مولا را
غریبی علی تنها به چشم چاه میآید
#فاطمه_عارفنژاد
دل من! در هوای مولا باش
یار بیادعای مولا باش
گر نشد یاورش شوی همه عمر
گاه گاهی برای مولا باش
به گدایی تو هر کجا رفتی
یک سحر هم گدای مولا باش
دست من! دستگیر مردم باش
پینهٔ دستهای مولا باش
پهن کن سفرهای برای یتیم
مستمند دعای مولا باش
پا به پایش اگر نشد بروی
لاأقل ردپای مولا باش
جان من! تا که در بدن هستی
باش اما فدای مولا باش
ای نَفَس! میروی به سینه برو
چون برآیی صدای مولا باش
ای قلم! با مُرکّبی از خون
راوی کربلای مولا باش
از غروبِ غریبِ غزّه بگو
شیعهٔ زخمهای مولا باش
خار در چشمهای مولا بود
چشم من! در عزای مولا باش...
#یوسف_رحیمی
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت
گره خوردهست احیا با امیرالمؤمنین امشب
تمام عمر با خود، گرمِ جنگی تن به تن بودم
به دیدارت میآیم از جدالی سهمگین امشب
پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است
نگاهی کن به این درماندۀ گوشهنشین امشب
شب قدر است و جا خوش کرده بُغضی در گلوی من
مقدّر میشود آیا برایم اربعین امشب؟
به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن
همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
#رضا_ابوذری
خبر رسیده که رکن پیمبر افتادهست
ترک نشسته به محراب، منبر افتادهست
اگر غلط نکنم مرد خیبر افتادهست
طبیبِ حاذقِ عالَم به بستر افتادهست
به سائلان برسانید بیکریم شدند
خرابهها همه محروم از این نسیم شدند
یتیمهای عرب باز هم یتیم شدند
که مهربان پدر کوفه دیگر افتادهست
قسم به کیسهی نانش همیشه مظلوم است
جواب خوبی این مرد، تیغ مسموم است
سرِ نماز هم از حق خویش محروم است
به جرم عدل، ترازوی داور افتادهست
خبر رسیده که بر فرق حیدر کرار
رسیده تیغ کجی در ادامهی مسمار
مدینه در افق کوفه میشود تکرار
دوباره پشت درِ خانه مادر افتادهست
خبر رسیده به سر قصهی امیر آمد
اجل به دیدنش آمد، اگر چه دیر آمد
برای زخم سرش کاسه کاسه شیر آمد
از این حدیث دلم یاد اصغر افتادهست
ابوتراب به بیشیریِ رباب گریست
به حال کودک او چشم آفتاب گریست
عمو نیامد و امّید رفت و آب گریست
حسین مانده و کارش به لشکر افتادهست
از این طرف پدری رو به لشکر اندازد
از آن طرف به جوابش سهشعبه میتازد
برای اینکه پدر را زند، پسر را زد
و حال اگر بکشد تیر را سر افتادهست
#سیدمیلاد_حسنی
می روی با فرقِ خونین پیشِ بازوی کبود
شهرِ بی زهرا که مولا قابل ماندن نبود
#قاسم_صرافان
هنگام فلق که آن شبِ غاسق رفت
خونین به هوای یارِ خود، عاشق رفت
تقدیر چنین بود که اندر شب قدر
قرآنِ خموش آمد و ناطق رفت...
#قیصر_امین_پور