eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.9هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
چقدر با فاطمه سنخیّت داری؟ «محبت» فقط یک ادعا نیست که لقلقهٔ زبان باشد و هرکس و ناکسی بتواند خود را اهل محبت معرفی کند. محبت، واقعیتی است که دارای آثار و نمودهای عینی است و معیارهای روشنی برای سنجش میزان واقعی‌بودن آن وجود دارد. ⁉️ آیا می‌توان پذیرفت کسی شیفتهٔ یک شخصیت باشد و درعین حال هیچ «سنخیت» و شباهتی در اندیشه و گفتار و رفتارش با وی وجود نداشته باشد؟ اگر گفته می‌شود کسانی محب و علاقه‌مند به حضرت فاطمه (س) هستند به این معناست که زندگی و فکر و منش آنان هماهنگی و شباهتی با زندگی سراسر نورانی آن حضرت دارد؛ گرچه این شباهت بسیار اندک باشد. بالاخره یک قطرهٔ آب، با همهٔ کوچکی‌ای که در مقابل اقیانوس احساس می‌کند، ولی شباهت و سنخیتش با آن انکارناشدنی است. 📚 فاطمه از نگاه علی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
همچین خدایی داریم... 😎😍 👈 بی جهت نیست که میگن ناامیدی از رحمت خدا، بزرگترین گناه هست. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بدون تعارف با خانم ها... اگر به من بگن یک زن یک زندگی رو به تباهی کشوند یا یک زن زندگی رو نجات داد، من قبول می کنم. اینکه مرد بَده، مرد ضمخته، بددهنه، دست بزن داره، محبت حالیش نیست و... اصلا به طور کل با تربیت متفاوتی بزرگ شده که دقیقا رو اعصاب شماست، همه اینها رو یه زن میتونه حل کنه. من قدرت یه زن رو جادویی میدونم. و اولین حرفی که میزنم اینکه زن خودش اول از همه، نباید اون ایرادها رو در خودش داشته باشه، یعنی مرد هرچی نگاه کنه نتونه بگه خب این خودشم اینجوریه که... اصلا لازم نیست بشینین ساعت ها حرف بزنین، ساعت ها دوره بگذرونین، مگه مادربزرگهای ما دوره میگذروندن؟؟؟ نه، اقتدار مردشونو حفظ میکردن. مرد هم در ظاهر نه ولی در باطن غلام حلقه به گوش همون خانمی بود که صبح تا شب جلو همه به مَردش میگفت چشم... خانمهای الان اینو نمیفهمند اقتدار مرد با تمام ایرادهاش حفظ بشه، خیانت کم میشه، لجبازی کم میشه، شما بردی تا آخر عمرت... من همسری دارم که اوایل ازدواج همه میگفتن واااااای چه مردسالاره!! از اون مرد قدیمیای دهه سی و چهل، اخلاق خودم هم جوری بود، همه فکر می‌کردن با یه پسر با فاصله ی سنی کم و حرف گوش کن و مطیع ازدواج می‌کنم که قشنگ سوار زندگی باشمو، همه چی دست من باشه... من چالش هایی تو زندگیم گذروندم نگفتنی. از اول اوستا نبودم، حتی انقدر بلد نبودم که یک سال و نیم از بهترین دوران زندگیمون عین یه خواهرو برادر که چشم دیدن همو ندارن، زیر یه سقف زندگی کردیم(فقط چون حوصله ی طلاق گرفتن با یه بچه رو نداشتیم دیگه حساب کنین چقد همه چی بینمون خراب بود). یک سال و نیم برا دختر لوس خونه ی بابا، یه عمره هر روزش ولی آروم آروم خودمو ساختم، همسرمم عوض شد. زندگیم الان آروم تر از همه ی زندگی هاست ما الان اصلا دعوا بحث بگو مگو تنش قهر اعصاب خوردی نداریم صفر(شاید حتی مادرمم باورش نشه چه برسه فامیلام). من مدل تربیت کردن و تفکر مادرشوهرمو قبول ندارم، مدل حرف زدن خواهرشوهرو جاریمو اصلا نمیپسندم و از دست نیش و کنایشون درامان نیستم ولی روابط خوبی باهاشون دارم. (این مورد رو خیلی زمان برد تا یاد گرفتم.) تفکر همسر منو هیچکسی نمیتونست عوض کنه، من جهان بینیشو تغییر دادم. ساعت ها حرف نزدم، تئوری های ذهنیمو واسش نگفتم. هیچ‌وقت نگفتم آخه این چه تفکریه! من حتی در مورد مدل فکر کردنمم جایی که حرف نزدم، بُردم... تو زندگی اون وزیری باشین که کاراییش بیشتر پادشاهه ولی هر روز تا کمر واسه پادشاه خم میشه و میگه هرچی اعلا حضرت همایونی بفرمایند. همسرم پشت فرمونه ولی گاز و ترمز زیر پای منه با اینکه با یه قیافه ی مظلوم نشستم صندلی بغلی دارم نون و ماستمو میخورمو... من می‌بینم طرف بچه هم داره، هر روز خونه شون جنگه، تو رو بخدا نکنین. یکم بزرگ بشین. کی باید زندگی رو جمع کنه غیر شما؟! شما اقتدار مردتو حفظ کن. بهش شخصیت بده. خودتم آدم درستی باش، همونی که میخوای اون باشه. از نظر اخلاقی آدم مناسب و تو رنجی باش، اون خودش عوض میشه، زمان می‌بره ... چیزی که خودتون نیستین، توقع نداشته باشین طرفتون باشه، محبت نمیکنی محبت نخواه، فرمانبرداریت کمه، توقع حرف گوش کن بودنو از ذهنت بیرون کن. این زندگی با زندگی خونه ی بابا فرق میکنه. بعضی خانمها میشینن ساعتها واسه مرد از دلربا بودنشون تو دل خانوادشونو و فک و فامیلاشون حرف میزنن، دلربا جانم اون مرد دلربا بودن رو خودش با معیارهای خودش میسنجه، خانواده ی شوهر دو روز خوشگلی و زبون بازی و هیکلتو میپسندن بعدش با اخلاقت، با مردم داریت، با شوهرداریت، با مدل برخورد و حرف زدن با همسرت کار دارند... انقدری که در ارتباط با خانواده ی شوهر باید خودتونو تغییر بدین، تو ارتباط با هیچکسی تغییر ندین یعنی اصلا نیاز نیست، آدمها میخوان شما رو بخوان نمیخوان نخوان ولی خانواده ی همسر فرق داره، خواستن نخواستنی نیست. همسرتو با اعصاب آروم و تا ابد میخوای، بااااااید خانوادشو بخوای... کسیو لوس نکنین ولی به همه احترام به جا، به وقت و به اندازه ی مناسب و بدون توقع داشته باشین و کارآگاه بازی ممنوع... همین. برا منم خیلی دعا کنین. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
عصبانیت پدر در خانه به حدی که دیگران ازش حساب ببرند، خوب نیست. اما در این باره دوتا نکته را باید بگوئیم: یکی اینکه در تربیت فرزند، عصبانی بودن مادر به مراتب بدتر از عصبانی بودن پدره. دوم اینکه، مادرها یه کاری کنید که این مرد که دوست داره سلطان خانه باشه، بدون غرولند و عصبانی بودن، سلطان خانه باشه... بعضی از مردها می بینند سلطان خانه نیستند، داره به غرورشون بر میخوره، بد رفتاری می کنند. شما میخواهید این مرد را رامش کنید، اینجوری بهش بگید: سلطان من، پادشاه منزل آمدند. این آقا دیگه آرام میشه. میخواست عربده بکشه، بگه من پادشاهم. آقا عربده نکش دیگه، ما گفتیم تو پادشاهی. مرد میره میشینه دیگه... منبع: از رهایی از غضب تا غضب برای رهايي کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۸۰ متولد سال ۷۱ هستم. سال دوم حوزه بودم که با برادر دوست ازدواج کردم☺️. یک سال و نیم عقد بودیم که در عین شیرینی، مشکلات فراوانی داشتیم و به خاطر اندک تفاوت فرهنگی که با همسرم داشتم گه گداری بگو مگو های شدید داشتیم ولی چون همدیگه رو دوست داشتیم، دعواهامون طولی نمی‌کشید. دوران عقد به سختی درسم رو ادامه دادم، چون همسرم شغل آزاد داشتند و دیر سر کار میرفتن ولی من مجبور بودم سر صبح برم سر کلاس. سال سوم حوزه بودم که خونه ی خودمون رفتیم و چون دغدغه های فکری دوران عقدم کمتر شده بود، توی درسم پیشرفت کردم و نمراتم خیلی خوب شد‌. بعد از یک سال و خورده ای دوباره افکار منفی دوران عقد سراغم اومد و خیلی به همسرم اصرار کردم که برای بچه اقدام کنیم ولی همسرم یک کلام میگفتند اصلا الان وقتش نیست و ما خودمون هنوز کلی مشکلات داریم و.... بعد از گذشت یک سال ونیم بود که من رفتم بهداشت نزدیک خونه مون و پرونده پیش از بارداری تشکیل دادم و دکتر بهم گفتم باید خیلی وزنم رو پایین بیارم و بعد باردار بشم. تو راه برگشت با خودم گفتم بذار برم یک بی‌بی چک بگیرم. رفتم دارو خانه خریدم و برگشتم خونه و اولین و آخرین غذای رژیمیم رو درست کردم☺️. بعد ناهار با خودم گفتم برم بی‌بی چک رو بذارم که با داد و فریاد از دستشویی اومدم بیرون و با دوتا خط پررنگ مواجه شدم. دیگه داشتم بال در میاوردم. همسرم باورشون نمیشد، تصمیم گرفتیم بریم عصر سونو گرافی. خلاصه رفتیم سونو و خانم دکتر گفت بچه چهار هفته ش هست و ده میلی متر هم قطر داره ☺️☺️. دیگه ما داشتیم بال در میاوردیم. بارون میومد و با همسرم رفتیم حرم امام رضا و از ایشون زیر بارون تشکر کردیم. پسر قشنگم که به دنیا اومد من همچنان درسم رو ادامه دادم تا اینکه بعد از نه ماه که دوباره خدا خواسته باردار شدم. یه کم ناراحت شدم ولی چون خودم فقط یک خواهر دارم که ۹ سال ازم کوچک تره و تمام بچگی من تو تنهایی گذشت، دیگه باهاش کنار اومدم. فقط از شیر گرفتن پسرم خیلی برام اذیت کننده بود ولی خدا کمک کرد و از شیر گرفتمش... ماه های آخر بودم که پایان نامه ی سطح دو رو دفاع کردم و بعدش زایمان کردم و بعد از ۹ ماه دوباره باردار شدم😅😅😅 این دفعه از شیر گرفتن دخترم خییییلی اذیتم کرد و چندین بار تا حالا از دخترم حلالیت طلبیدم چون طفلی خیلی اذیت شد. بچه ی سومم دختر بود و خیلی خواستنی و با نمک بود. در همون ایام آزمون سطح سه رو دادم و بعد فهمیدم قبول شدم و روز اول کلاس ها چون یک بچه ی سه ساله و یه یک سال و نیمه و یک نوزاد داشتم، همون روز تصمیم گرفتم یک سال مرخصی بدون سنوات بگیرم از اول عادت داشتم روی پای خودم باشم و به جز یک هفته ی بعد زایمان هام که همه سزارینی بود، بقیه شو خودم از پس کارام برمیومدم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۸۰ یک سال گذشت و مرخصی من تموم شد. انتخاب واحد کردم و کلاسام شروع شد. اوایل خیلی اذیت شدم. یک مهد مذهبی نزدیک کلاسام پیدا کردم دوتا از بچه ها رو اونجا میذاشتم و یکیشون خونه ی مامانم بود. اما پسرم که از همه بزرگتر بود خیلی توی مهد گریه می‌کرد، بطوری که مهدشون طبقه ی چهارم بود. از طبقه ی هم کف صدای گریه ش میومد. منم اون روزا که گریه میکرد سه تاشونو با خودم میبردم حوزه و پشت در کلاس مینشستم و از لای در صحبت های استاد رو گوش می‌دادم. چند ماه گذشت و از طرف حوزه توبیخ شدم که نباید با بچه بیام. که کرونا شروع شد و تمام کلاسام مجازی شد و منم تو خونه بودم و خیلی راحت صوت های درسامو تا نیمه شب گوش میدادم. جزوه های من تقریبا بهترین جزوه های کلاس بود و همش دوستانم ازم درخواست میکردند که براشون پی دی اف جزوه م رو بفرستم☺️ دوسال به همین ترتیب گذشت. سال چهارم حوزه بودم که کرونا کمتر شد و کلاسام حضوری شد. بچه هام بزرگتر شده بودند. چون با مادرشوهرم وجاریم توی یک ساختمان بودیم و چون بچه هام سنگین خواب بودن صبح ها میرفتم کلاس و ظهر که برمیگشتم تازه اونا از خواب بلند میشدن. بعد از کمی صحبت با همسرم تصمیم گرفتیم برای چهارمی اقدام کنیم. تقریبا ده ماه طول کشید و یک روز که از کلاس برمیگشتم، گفتم بیبی چک بخرم اومدم خونه گذاشتم مثبت شد و من خوشحال... فرداش رفتیم حرم و تصمیم گرفتم این خبر خوب رو توی حرم به بچه‌ها بگم ولی بهشون گفتم که این رازه و نباید به کسی بگیم‌. چون من سه تا سزارین پشت سر هم داشتم بعضی ها سرزنشم میکردن اگر میفهمیدن دوباره باردارم. ولی بچه‌ها طاقت نیاوردن و اول از همه به ‌مامانم و بابام و خواهرم لو دادند.😅 بر خلاف بارداری های قبلیم این بارداری خیلی حالم بد بود. به طوری که از خونه مون، اتاق خوابم، اسپری های همسرم، بوی مایع دست شویی و لباسشویی و... بدم میومد‌. خیلی بالا می آوردم. سر دردهای بدی داشتم که یکی از اقوام نزدیکم بهم گفتند که من چون ترش میکنم و معده م رفلاکس میکنه، سردرد میشم. خیلی حالت تهوع ها و سردرد ها اذیتم میکرد که اون فامیلمون گفتن شربت آلمینیوم ام جی اس بخورم که از همون شب که خوردم حالم بهتر شد و تازه طعم شیرین بارداری رو چشیدم. اینم بگم که یک روز که خونه بودم، مادرم زنگ زدن که آب دستته بذار بیا خونه مون البته با خنده میگفتن. منم سریع بچه‌ها رو حاضر کردم رفتم و خاله م که تفاوت سنی کمی با هم داشتیم اونجا بود. مامانم بهم گفتن که خاله م تا چند وقت دیگه یک عمل داره. منم هاج و واج که عملش چیه ؟!؟ که فهمیدم، بله خاله م هم سومیشو بارداره و چون بچه نمی‌خواسته قصد سقط داشته و روش نمیشده به کسی بگه که حامله است. که مامانم خبر بارداری منو بهش دادن و اونم روش شده که به ماها بگه و دکترش اونو از سقط منصرف کرده بود. کمتر از یک ماه، حامله گی مون با هم اختلاف داشت. خلاصه عید همون سال با خاله م یک مسافرت طولانی عالی رفتیم و دوتامون بهار زایمان کردیم☺️☺️ امسال درس من تقریبا تموم شده و فقط دوتا درس کوچیک دارم که ان شاءالله تا خرداد تموم میشه و ان شاءالله پایان نامه رو شروع میکنم. امسال به عنوان معلم مطالعات اجتماعی پایه ششم تا نهم مشغول فعالیت در یک مدرسه ی غیر دولتی هستم. همزمان کلاس ورزش میرم و پسرم رو کلاس رباتیک گذاشتم و دخترام رو یک مجموعه ی عالی گذاشتم که معارف اسلامی رو بهشون آموزش میده. ان شاءالله از چند وقته دیگه هم میخوام کلاس خیاطی لباس کودک و کلاس نقاشی روی پارچه برم. خلاصه سرم خیلی شلوغه ولی خدا رو شاکرم که اولا خانواده ی خوبی دارم و ثانیا توی زندگیم تا الان موفق بودم از نظر خودم و ثالثا با کانال خوب شما آشنا شدم. ان شاءالله پنجمی رو باردار شدم خبرش رو میدم🙈🙈 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌جبران ناپذیر... از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «لَوْ خَرَجَ الْعُزَّابُ مِنْ مَوْتاکمْ الَی الدُّنْیا لَتَزَوَّجُوا» ... در واقع مردگان چون می‌فهمند خیلی از کمالات و ارزش‌ها در ازدواج و زندگی خانوادگی بوده‌اند که به دست نیاورده و از دنیا رفته‌اند، نقص خودشان را در آن عالم می‌فهمند. لذا وقتی به آن‌ها اجازه‌ی بازگشت به دنیا داده می‌شود، به سرعت اقدام به ازدواج می‌کنند. برخی از عرفای ما هم که بنا به عذری، ازدواج نکرده و تا آخر عمر مجرد زندگی کرده‌اند، آن کمالاتی را که باید در خانه و خانواده به دست بیاورند گیرشان نیامده و تا آخر خامی‌هایی داشته‌اند که جبران نشده است و از دنیا رفته‌اند. 📚 تحکیم پیوندهای مقدس کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ما پیامبران شاهد ظلم نمی‌شویم. شخصی خدمت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آمد و عرض کرد: یا رسول الله! من اموالی دارم و می‌خواهم به یکی از فرزندان خود ببخشم، دوست دارم که شما شاهد باشید. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پرسیدند: غیر از او هم فرزند دیگری داری؟‌ عرض کرد: بله. آن حضرت فرمودند: به آن‌ها هم چیزی بخشیده‌ای؟ گفت: خیر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:‌ ما پیامبران شاهد ظلم نمی‌شویم. 📚وسائل الشیعه،ج۲۷،ص۴۱۴ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نفس انسانی خـو پذیر است. انسان به هر چه‌ رو کند، آن می‌شود. چطور یک قطعه زغال در اثر مجاورت با آتش برافـروخته می‌شود، انسان هم بر اثر مـراقـــــبه و همـــــنشینی با ملکوت، الهی‌ می ‌شــــود. از جمله آداب مراقبه این است که سالک، بر اعمال ماه ها و روزها و بلکه ساعات مراقب باشد و لحظه ای از او به بطالت نگذرد. 📚لقاءالله، ص۱۸۶ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075