﷽
-------
خاص ترین و بهترین و زیباترین و نورانی ترین تبریک های دنیا
به مهربان ترین و والاترین و نازنین ترین و برترین
"مامان اولی دنیا" 😍
*بانو
مادر شدنتان مبارک!💗*
گمانم از شادی شما تمام جهان شکفت،
آن لحظه که برای اولین بار
قنداقه ی حَسَن را به دست گرفتید
و نگاهتان به چشم های معصومش گره خورد!
اصلاً فکر کنم #مادری
با تولد نوزاد شما
و جوشش مهر مادرانه شما
متولد شد!...
و نه!
اشتباه میکنم!
مگر نه اینکه از روز الست، شما مادر ما بوده اید؟...
مادری، به واسطه وجود شما، ازلی بوده و ابدی خواهد بود!
و اصلاً مادریِ شما، تمام امید ماست برای آن روز که «تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا»!
آن روز ما را چه پناهی
جز دامن تان، حضرت مادر؟...
🔹🔸🔷🔶🔹🔸🔷🔶🔹🔸
*مادری را دوست دارم
چرا که شأنی از شئون شماست!*
اصلاً هرچه را که در شماست، دوست میدارم
حتی شده فقط در دل
با ضعف در عمل...
*هر بار مادر که میشوم
حس میکنم مرا از خاک برداشته اند
تکانده اند
و نشانده اند در طاق افلاک
کنار شما!!*
یا حتی شده گوشه ای، کنجی از آن سرسرای باشکوه مادری!
هر بار مادر که میشوم
حس میکنم به دیدنم می آیید و با لبخندی لطیف، که امتدادش میرسد به بهشت، دست بر سرم میکشید؛
چونان که رسم است مادران، به دیدن دخترهای تازه زایمان کرده شان میروند و عرق از جبینشان میگیرند
.
.
مادری را دوست دارم
چرا که *اگر #رشد نبود*
خداوند آن را در مسیر زندگی شما قرار نمیداد!
مادری را دوست دارم
چرا که *اگر به #بهشت و #رضوان نمیرسید،*
بهار عمر کوتاه شما برایش صرف نمیشد!
مادری را دوست دارم
چرا که *اگر از بهترین و والاترین مقام ها نبود*
خداوند آن را برای شما مقدر نمیکرد!
مادری را دوست دارم
چون شأنی از شئون شما
و وجهی از وجوه شماست.
#مادرم_باافتخار
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#مادری_رشد_است
#مادری_بخشی_از_جهاد_من_است.
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#امام_حسن علیه السلام
پینوشت:
مامان اولی ها، حس اشتراکتون با حضرت مادر رو خریدارم😍 انشاءالله همگی چهار و پنج فرزندی بشید
و با تربیت صحیح، مایه شادی دل بانو😊
🖋هـجرٺــــ
@hejrat_kon
اینستاگرام
instagram.com/dr.mother8
1_328043870.mp3
2.29M
✨ فرهنگ انتظار✨
مجموعه بیاناتی از:
🍃 استاد ابوترابی
🍃 استاد عابدینی
🍃 استاد پناهیان
#نوبت_جهاد_ماست
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
📌ظلم بزرگ...
۱۴ سالم بودم. اما نه نماز میخوندم و نه روزه میگرفتم. تا اینکه با دوستم آشنا شدم. حافظ ۶ جزء قرآن بود.
چند روز اول در حد صحبت های عادی با هم ارتباط داشتیم تا اینکه خدا، مهر من و دوستم رو به دل هم نشوند.☺️☺️
یک سال از دوستی ما گذشت و من احکام رو از ایشون یاد گرفتم. طرز صحیح وضو گرفتن و... (خلاصه مدیونشم.)😘😘
کم کم صحبت های ما، در مورد داشتن خواهر و برادر شروع شد. هم دوستم تک فرزند بود، هم من یعنی یه جورایی همدرد بودیم.🤕🤕
دوستم عازم سفر کربلا شد، اونم در اربعین که افتخار کمی نبود. اون یک هفته تنها بودم و واقعا هم سخت گذشت.😔😔
بعد از سفر اربعین، چند ماهی بود دوستم میگفت یه خبری برات دارم که فلان ماه بهت میگم. منم کنجکاو شدم و هی ازش سوال می کردم.🤔🤔
تا اینکه یه روز بهم گفت امام حسین علیه السلام دعاش رو اجابت کرده و خواهر کوچولوش چندماه دیگه به دنیا میاد.😍😍
منم دلم بچه میخواست و خیلی تنها و افسرده بودم. چند ماه هم دچار افسردگی شدید شدم که با کمک مادرم بهتر شدم. خلاصه دست به دامن مادر و پدر شدم اما هیچ جوره راضی نمیشدن
دوستم به من چندتا نذر یاد داد و گفت اینها رو امتحان کن، شاید جواب داد. همه در ها رو زدم اما نشد که نشد یک سال گذشت، دو سال گذشت و حالا سومین سال انتظار منِ و دریغ از یک خواهر یا برادر🙁🙁
اما حالا با کانال شما آشنا شدم و پیام هاتون رو مدام برای مادرم میخونم. بلاخره راضی شدن تا برام بچه بیارن و من خییییلی خوشحالم😍😍
از همین جا به همه ی پدر و مادر ها میگم که بزرگترین ظلمی که میتونین در حق بچه ها تون بکنید اینه که اونا رو از وجودِ نعمت خواهر و برادر محروم کنید و این واقعا گناهه، تک فرزندی خیلی سخته، سخت...
برای اینکه به خواستم برسم، یه صلوات برام میفرستید؟🙏🙏
#فرزندآوری
#آسیبهای_تک_فرزندی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌همایش کاری نمی کنه آقای دکتر!!
🔻سال گذشته ایام مصادف با روز ملی جمعیت، برکاتی، مدیر کل دفتر سلامت جمعیت، در پاسخ به این سوال که #شعار_جمعیتی وزارت بهداشت در راستای افزایش جمعیت در حال حاضر چیست؟! گفت:
«شعار ما اجرای سیاست های ابلاغی جمعیته!!! که مقام معظم رهبری فرمودند.» 😐😐
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✨ضمن عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات
✅ با تشکر از همه عزيزانی که لطف کردند و شعار های پیشنهادی شون رو برای ما ارسال کردند. نکاتی رو در زمینه اهمیت این موضوع و شرایط شعار ارسالی خدمت شما عرض می کنم.
📌بزرگواران ایام اجرای سیاست های کنترلی جمعیت، ساخت شعار های ضدجمعیتی و تبلیغ گسترده آنها، نقش موثر و انکارناپذیری در رسیدن به اهداف مدنظر داشت. در حال حاضر بیش از ۸ سال از اولین فرمایش مقام رهبری مبنی بر ضرورت افزایش جمعیت می گذرد و متاسفانه هنوز هیچ شعار جمعیتی اثرگذاری توسط مسئولین مربوطه طراحی نشده است.
✅ خواهش می کنم همت کنید با تامل و مشورت خانوادگی، ما را در رسیدن به چند شعار جمعیتی موثر و جذاب یاری کنید.
👌شعار پیشنهادی کوتاه، جامع و اثربخش و انگیزشی باشد و جوانان را ترغیب به ازدواج و خانواده ها را به فرزندآوری بیشتری تشویق نماید.
👈 برای شرکت در مسابقه، به آیدی زیر مراجعه فرمایید.
🆔 @dotakafinist
🆔 @dotakafinist
🎁 شعار های ارسالی توسط کارشناسان حوزه جمعیت بررسی و به ۵ نفر از شرکت کنندگان جوایز نفیسی اهدا خواهد شد.
⏳مهلت شرکت در مسابقه:
۹۹/۲/۳۰
از همراهی شما عزیزان سپاسگزارم🌺
#شعار_جمعیتی
#فرزندآوری
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۳۰
#فرزندآوری
#سبک_زندگی_اسلامی
#نوبت_جهاد_ماست
سال ۹۲ در حالیکه دانشجوی سال ۵ پزشکی بودم ازدواج کردم. در حالیکه همسرم با معیارهای خانواده م جور نبود. ولی من تصمیم خودم رو گرفته بودم. فقط از ایمان و اخلاقش پرسیدم. و به برکت ولایت آقا امام رضا ع ما کمی غریبانه قسمت هم شدیم.
۹ ماه بعد عروسی کردیم. سعی کردیم کم بخریم و ایرانی بخریم. از اول حرف از تعداد بچه که میشد میگفتیم هر چندتا شناسنامه جا داره بچه میخواهیم. یه جین، دوجین...
بعد از عروسی اینترن شدم و روزهای سخت و پر مشغله ای داشتم. کشیکهای پشت هم و خستگی مفرط ولی فکر فرزندآوری از ما دور نمیشد.
۲ ماه از اینترنیم مانده بود که باردار شدم. و بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی وارد طرح شدم.
طرح و بارداری، شرایط بسیار سختی رو حاکم کرد. تنهایی و دوری از همسر. حتی هم خونه ای هم نداشتم. شبها صدای گرگ و سگ های وحشی میپیچید. اتاق کوچکی که داشتم کنار درمانگاه و در انتهای شهر بود و دورش بیابان بود. حتی آب خوردن تمیز نبود.
بعد از یک ماه با اصرار زیاد و منت بی منتها یک اتاق متاهلی به ما دادند که مستخدم درمانگاه میگفت اینجا را به من میدادند، نمیرفتم، اصرار کنید جای بهتری بگیرید و این حق شماست. ولی فقط برایم مهم بود که تنهایی های آزار دهنده تمام شود.
فشار کار و کشیک و بی انصافی همکارانم باعث شد شرایط بسیار سختی را بگذرانم. فشارخون بالا از هفته ۱۶ و مسمومیت حاملگی از هفته ۲۸ و ورم های شدیییید و بسیار مسائل دیگه که بماند.
هر بار که کشیک میرفتم بیشتر ورم میکردم. تا اینکه هفته ی ۲۸ وقتی همسرم برای دیدنم آمد کشیک، برافروختگی چهره و ورم دست و پا و صورتم انقد زیاد شده که همانجا استعفای منو نوشت و خانه نشینمان کرد. و دخترم به لطف خدا، هفته ۳۴ بدنیا اومد.
درحالیکه بیماری جان هر دوی ما رو تهدید میکرد. دخترم با وزن نزدیک ۲ کیلو، که کمی از وجب دستمان بزرگتر بود. به دنیا آمد.
علی رغم میل باطنیم و تلاش و تاکیدهام برای زایمان طبیعی، بخاطر عدم تحمل دختر کوچولوم، مجبور به سزارین شدم. خیلی غم بار بود ولی راضی شدم به رضای خدا.
۵ ماه بعد شروع به کار کردم تا که طرحم تمام شد. با وجود شرایط شغلی بسیار خوب و پیشنهاد های عالی هیچ وقت وسوسه نشدم به کار برگردم.
تاکیدات رهبر عزیزم، مدام توی سرم میگشت و تکلیف را یادآور میشد. دو سه ماه بعد از اتمام طرحم، درحالیکه دخترم 20 ماهه بود با برنامه و کلی تلاش برای راضی شدن همسر، مجدد باردار شدم. ولی این بار یک روز هم سرکار نرفتم.
چقققدر از جانب اطرافیانم بابت این برنامه هام شماتت شدم. هرکس میرسید میخواست دو واحد مدیریت برنامه یادم بده. ولی گوشم بدهکار نبود. با شوخی و خنده جو خانواده و دوستان را برای بارداریم فراهم میکردم.
کلی هم برای کار نکردن و پول در نیاوردن آن هم در این شرایط اقتصادی و هدر دادن عمرم جواب پس میدادم.
و اینکه تو با این بارداری سخت چطور جرات کردی به این سرعت باردار بشی.
ناسلامتی خودت دکتری و باید این چیزارو بهتر بدونی.و طعنه های بسیار حتی از خانواده ی عزیزم.
بارداری دوم به حمد خدا با همه ی حواشی گذشت تا هفته ۳۷ که با فشار خون بالا فارغ شدم.
باورم نمیشد که هنوز دردهای شدید زایمان تسکین پیدا نکرده بود، برنامه میریختم برای بارداری بعدی.
از آن برنامه هایی که کلی دردسر شیرین با خودش میاره. به استادم هم که پزشکم بود گفته بودم دکترجان جوری عملم کن که جای بخیه برای بچه های بعدی هم بماند.
خلاصه از ۶ ماهگی فرزند دومم همش دستانم به دعا بالاست که خدایا به بارداری سوم غافلگیرم کن تا از قافله ی یاران ولایت جانمانم.
بعد از ۶ ماهگی پسرم، دو تکلیف بدجور هوایی ام میکنه. یکی ادامه تحصیل که خود را به آن موظف میدانم، چون تولید علم آن هم در حوزه ی مورد علاقه ی من، یکی از خط مقدمهای جهاد علمی ست. یکی هم فرزندآوری.
پسر گلم ۱ سال و ۴ ماهه است. و بیانات نوروزی حضرت آقا و تاکید مجدد ایشان بر افزایش موالید، حجت را تمام کردند.
از آن روز، قسمت دغدغه مندی مغزم پر شده از فکر فرزندآوری. در حالی که دو ماه دیگه امتحان تخصص دارم.
وقتی به این فکر میکنم که اگر ملاک سنجش ما آخر الزمانیها همین تعداد فرزندانمان باشد و نیت فرزندآوریمان ، چطور راضی شوم به دو و سه بار مادر شدن اکتفا و قناعت کنم؟!
حالا که صدای هل من ناصر ینصرنی امام زمانم درجهان پیچیده و ما باید سربازان لشکر حق را صف کنیم ولی دست روی دست گذاشته ایم، چطور خجالت نکشم که به حال دعا و تضرع بگویم اللهم عجل لولیک الفرج....
دلم لک زده برای دلبری کردن پیش خدا، با صدای ضربان قلب جنینم....
دعاگوی همه ی مادران پرتلاش در این مرحله ی حساس تاریخ که با وظیفه مادرانه، جسم و روح خودشان را فدای ظهور باشکوه امام عصر عج کرده اند.
ملتمس دعای شمام.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
یعنی کجان که انقدر خوشحالن؟!😃🤔
👌ان شاء الله فردا بهتون میگیم.☺️
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
یعنی کجان که انقدر خوشحالن؟!😃🤔 👌ان شاء الله فردا بهتون میگیم.☺️ کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinis
#پیام_مخاطبین
✅ حتما رفتن عیادت کسی که تازه بچه دار شده...
👈 از اظهار نظر سایر اعضای کانال هم استقبال می کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ افطاری دعوت هستند.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ رفتن بیمارستان دیدن مادرش که تازه زایمان کرده...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ رفتن روستا، خونه پدربزرگ و مادربزرگ...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ کرونا تموم شده، رفتن زیارت😌😍
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ جشن تکلیف دخترخانم مجازی برگزار شده...
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
✅ با تشکر از همه عزیزانی که در چالش امروز شرکت کردند. به دلیل حجم زیاد پیام های ارسالی، متاسفانه نتوانستیم همه نظرات را منتشر کنیم.
👌برخی از دوستان، چالش امروز را درست حدس زده بودند. منتها به خاطر مخفی ماندن محتوای تصویر، در کانال کار نکردیم.
👈 بزرگواران هفته آینده روز ملی جمعیت است و از شما خوبان تقاضا می کنیم در #نشر_حداکثری این تصویر، که به همین مناسبت طراحی شده، ما را یاری کنید.
از همراهی شما عزیزان سپاسگزارم 🌺🌺
#انتشار_برای_نخستین_بار
✨بادا که به دریا برسد کوشش این رود
✨هم پای تو پرچم بسِپاریم به موعود
#فرزندآوری
#ولایت_پذیری
#نوبت_جهاد_ماست
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
✅ اومدن دیدار امام خامنه ای...
👈 با تشکر ویژه از همه بزرگوارانی که چالش امروز را درست حدس زدند. ان شاء الله یک هدیه ناقابل تقدیم این کوچولوی باهوش خواهیم کرد.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_شوشتری
...اینکه میگویند انسان احتیاج به استاد دارد، استاد باید تعیین کند که آقا جنابعالی باید ذکر لا اله الا الله را زیاد بگی، به رفیقتون می گوید شما باید الحمدلله بگی. او خود می داند که چرا ؛ اگر هم بخواهی استاد به تو توضیح می دهد.
ما یعنی بنده و شما باید دائماً ذکرمان این باشد: أستغفرالله ربّی و أتوب إلیه. خودِ قرآن کریم ببینید همه جا به استغفار بیشتر تأکید میکند " وَ قُلتُ إستَغفِروا رَبَّکُم یُرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً و .....
باید استغفار کنید. وقتی استغفار کنید خداوند متعال باران رحمت را سیل آسا بر شما می بارد و به شما #فرزندان زیادی صحیح و سالم مرحمت می کند و به شما مزارعی پر حاصل عطا می کند و به شما قصرهای خوبی عطا می کند.
ولی متأسّفانه به حرف او گوش نکردند، حالا شما هم امشب إنشاالله تعالی شروع کنید و هر چه می توانید استغفار کنید، اینجور استغفار کنید: اول استغفار از گناهان، خدایا استغفار می کنم از گناهانی که مرتکب شدم مخصوصاً گناهان کبیره، باز دوباره خدایا استغفار می کنم از گناهانی که مرتکب شدم حتی گناهان صغیره، خدایا استغفار می کنم از اینکه من مکروهات را به جا آوردم، پله پله میروید جلوتر، باز بیایید جلوتر و بگویید خدایا من استغفار می کنم از هر عبادتی که کردم.
زاهدان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
خدایا من استغفار می کنم از این نماز و روزه ای که من به جای آوردم، از این حجّی که من رفتم. خاک بر سر من، من کجا و کربلا کجا. من از اینکه به کربلا رفتم استغفار می کنم. من رفتم ولی ادب را حفظ نکردم.
📕بیانات استاد در شب سوم رمضان ۱۴۳۴
#استغفار
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
⚠️اشتباه بزرگ...
من متولد ۵۶ ام، سال آخر دبیرستان ازدواج کردم و همون اول بچه دار شدم. پسر اولم سال ۷۵ بدنیا اومد.
خوب من نه دانشگاه رفته بودم نه توی جامعه بودم نه شرایطش داشتم کسی هم بهم نمی گفت بچه بعدیت بیار
خودم خیلی خیلی خجالتی و کم رو 🙈بالاخره با نوشتن یه نامه به آقامون گفتم وقتش فرزند دوم داشته باشیم 😂
سال ۸۰ فرزند دومم بدنیا اومد. هیچ کس، نه فامیل نه دوستام نمی گفتن که فرزند سوم نیازه، سومین فرزندم سال ۸۵ خداوند سورپرایزمون کرد. دوتا پسر داشتم آخری دختر بود.
شیطون گولم زد و لوله هام بستم
وقتی دخترم زبون باز کرد و حرف زد
یکسره می گفت من آبجی میخوام. اولش جدی نمی گرفتم اما همین معضلی شد و همیشه بنای گریه میذاشت و خودممم باهاش گریه میکردم که خدایا این چه غلطی بود کردم. 😭
باورتون نمیشه تا همین ۲ سال پیش بخاطر این موضوع باهم گریه می کردیم، میخوام بگم، خواهش میکنم هیچ وقت همچین اشتباه بزرگیو انجام ندین.
تازه حالا میفهمم فرزند صالح نعمته و بخاطر سهل انگاری و بیسوادی خودم رو از این نعمت بزرگ محروم کردم.
#عقیم_سازی
#توبکتومی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#پیام_مخاطبین
۱۵ سالم که بود داداش کوچولوم به دنیا اومد و من شدم براش مثل یه مادر، آخه همه کاراش با من بود. شیشه درست کردنش، پوشک کردنش، حمام بردنش و از همون زمان من عاشق بچه شدم و دوست داشتم زودتر مادر بشم😍
وقتی ازدواج کردم یادمه شب اول عقدمون تا صبح با همسرم صحبت کردیم اون شب بهش گفتم من بچه خیلی دوست دارم، دوست دارم ۷ تا بچه داشته باشم ۳تا پسر ۴ تا دختر البته اگه شما بیشتر دوست داری با هم به توافق میرسیم 😄
ولی نشد
اولش گفتند تنبلی تخمدانه مشکل خاصی نیست فقط یه چند ماه طول میکشه که نشد.
بعدش گفتند اگه عجله داری این قرص و آمپولا رو استفاده کن که اونم نشد.
بعدش رفتیم سراغ iui بازم نشد
گفتند تو این فاصله لوله هات بسته شده باید بری ivf انتقال جنین بدی، اولش با نگرانی رفتم ولی بعدش با شوق میرفتم روزی ۴_۵ تا آمپول میزدم، فکر میکردم چند ماه دیگه منم مادر میشم ولی نشد
هیچ کدوم از ۱۲ جنینم نموند یا اصلا منفی میشد و یا همون اوایل سقط میشدند.
ولی من امیدم از دست ندادم گفتم بازم میرم تا بلاخره منم طعم مادر شدن رو بچشم ولی ...
ولی تازه متوجه شدم من مشکل ژنتیکی دارم یه جابجایی کروموزومی و دکترا میگن با این اوصاف حتی با ivf احتمال داشتم فرزند سالم از خودم خیلی خیلی کمه.
و من بعد ۱۲ سال همچنان منتظرم
منتظر معجزه خدا
لطفا تو این شبای عزیز، برای من و همه کسانی که چشم انتظار فرزند هستند، دعا کنید.
#ناباروری
#التماس_دعا
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۳۳۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#مدیریت_اقتصادی
#فرزندآوری
من یه خانم ۲۲ ساله هستم که از وقتی خودم رو شناختم اکثر اطرافیان، همیشه میگفتن که خییلی از نظر چهره، شبیه عموی شهیدم هستم و همین باعث علاقه و درک بیشتر من به ایشون شد و من همیشه باایشون صحبت میکردم و واقعا هم خیییلی دست منو گرفتن، تا من باحجاب و با اعتقاد قوی شدم. جوری که فقط توی فامیل من اینجوری هستم.
دوست داشتم مثل خانم فاطمه زهرا س زود ازدواج کنم. و خیلی از خدا همسر مومن و خوب می خواستم. و همیشه به عموم میگفتم که شما باید همسر منو انتخاب کنی و بهم بفهمونی که این اون آقاس و همینطور هم شد.
همسرم منو سر مزار عموم دیده بودن و اومدن خواستگاری، من ۱۷ سالم بود. پدرم و برادرم مخالف بودن حتی پدرم قول داده بود اگر ازدواج نکنم و دانشگاه قبول بشم ماشین برام میخره اما من گفتم نه میخوام ازدواج کنم.
همسرم روزی که اومد خواستگاری، گفت من هیچی ندارم فقط خودمم و لباسام و در مغازه برادرم شاگردم و پول پیش خونه هم ندارم. باید با پدرم و مادرم زندگی کنیم و از اونا نگهداری کنیم.
من یه دختر تو یه خانواده با وضع مالی خوب، که هر چی میخواستم زود فراهم بود اما من معامله کرده بودم با خدا که با کسی ازدواج کنم که زندگیم فقط خدا باشه نه پول و دلیل اینکه من همسرم رو با اون شرایط قبول کردم این بود که خییلی مومن بودن، حتی روز خواستگاری روزه بودن که ماه شعبان بود و گفتن که ۳ ماه روزه هستن و من هم فقط یک چیز ازشون خواستم اونم اینکه قبل زن و شوهر بودن، رفیق هم باشیم.
خلاصه ما بعد یکسال عروسی کردیم که پول عروسی هم نداشتیم. شوهر خواهرشون دادند اما بعد با هدایای عروسی به لطف خدا هزینه عروسی جمع شد و برگردوندیم به ایشون و زندگی ما سال ۹۶ فقط با حقوقی معادل ۱۵۰ هزار تومن شروع شد.
من توی این چند سال خودم اقتصاد خونه رو دست گرفتم و همه چیز رو با حساب و دقیق میخریدیم و اصلا اسراف نداشتیم. اگه قرار بود مهمونی داشته باشیم از ۳ماه قبل تیکه تیکه پول کنار میذاشتیم و از هیچ کس هم کمک نگرفتیم. هر چند مادرشوهرم خییلی به ما لطف داشت و به بهانه عیدی تولد، سالگرد عروسی کمک میکرد بهمون،
یکسال بعد همسرمم مغازه خواربار فروشی زد که یکم وضع مون بهتر بشه اما نشد و بعد از ۵ ماه مجبور شد جمع کنه و باز توی مغازه برادرشون کار کنه منم از فرصت استفاده کردم و پیش یکی از دوستان خیاطی یاد گرفتم و دیگه هیچ لباسی از بیرون نمیخریم و خودم میدوزم.
واقعا خدا خودش خیلی میرسونه من اینو توجای جای زندگیم دیدم الانم حقوق همسرم ۸۰۰ تومنه و گاهی خودمون میمونیم چه جور آخر ماه شد و ما مهمونی داشتیم کلی خرج خونه داشتیم. ما به پول فکر نمیکنیم فقط از کنار هم بودن لدت میبریم.
یک بار شب همسرم اومد و گفت پاشو فردا بریم قم و با اتوبوس راه از شهرمون و با ۴۰ تومن رفتیم قم و برگشتیم. با این تفاوت که کل قم تا جمکران دیگه ماشین سوار نشدیم و کلا پیاده رفتیم و فقط شهر رو گشتیم اتفاقا خییلی هم خوش گذشت.
امسال هم بچه دار شدیم. با اینکه همه میگفتن چه طور میخوای زندگی کنی اما ما باز هم گفتیم خدا و الحمدلله دوران بارداری خوب و راحت و بدون دردسری داشتم.
اصلا حتی یک ذره هم، تا حالا حسرت پول کسی و خونه کسی رو نخوردیم. جاش کنار هم، از زندگی لذت می بریم.
الان هم همسرم خیییلی دنبال کار گشته اما هنوز پیدا نکرده و من اصلا هیچ بار غر نزدم و خییلی خرج ها مثل آرایشگاه رفتن و خرید عید و... گذاشتم کنار و با همون کم لذت میبریم. از لباسهامون انقدر استفاده میکنیم که هیچ کس باورش نمیشه این همونه. با خیاطی تبدیل به مدل های جدید میکنم.
اگر دو نفر بخوان کنار هم باشن با توکل به خدا با هر شرایطی میتونن به شرط اینکه توی این راه فقط خدا رو ببینن تو زندگی، نه بندش و با همدیگه رفیق باشن و با هر مسئله کوچیکی با هم نجنگن، زندگی خییلی قشنگ میشه. اگه یه خانم یه لباس رو ۱۰ بار هم تنش کنه هیچ اتفاقی نمیفته، جاش با پول همون ۱۰ تا مانتو که میتونسته بخره اما نخریده، میتونه یه غذا خوشمزه درست کنه و با همسرش بخوره و لذت ببره.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#صلی_الله_علیک_یا_امیرالمؤمنین
✨امام علی علیه السلام:
"هر كه درباره بسيارى از امور بى اعتنايى و چشم پوشى نكند، زندگيش تيره شود."
📚ميزان الحكمه، جلد ۸، ص ۳۴۶
🏴شهادت امیرالمومنین، امام علی علیه السلام را تسلیت عرض می کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#صلی_الله_علیک_یا_امیرالمؤمنین
✅ سندی که امیرالمومنین نوشت.
گويند كه شريح بن الحارث، قاضى امير المؤمنين علیه السلام، خانه اى خريد به ۸۰ دينار. اين خبر به على علیه السلام رسيد. او را فرا خواند و فرمود: به من خبر دادند که خانه ای به ۸۰ دینار خریده ای و سندی برای آن نوشته ای، و گواهانی آن را امضا کرده اند.
شریح گفت: آری ای امیر مومنان. امام علیه السلام نگاه خشم آلودی به او کرد و فرمود:
ای شریح! به زودی کسی به سراغت می آید که به نوشته ات نگاه نمی کند، و از گواهانت نمی پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده ای.
اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی کردی و آن سند را چنین می نوشتم:
هشدار از بی اعتباری دنیا، این خانه ای است که بنده ای خوارشده و مرده ای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانه ای از سرای غرور، که در محله نابود شوندگان و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می گردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سست کننده و سوی چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم می شود، و دَرِ خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت بر می بندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است.
هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده و جان جباران را گرفته و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند و محکم کاری کردند، طلاکاری نمودند و زینت دادند، فراوان اندوختند و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود. (پس تبهکاران زیان خواهند دید.)
به این واقعیتها عقل گواهی می دهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد.
📚نهج ابلاغه، نامه سوم
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#صلی_الله_علیک_یا_امیرالمؤمنین
☑ روایت صعصعهبنصوحان از لحظات آخر عمر با برکت امام علی علیه السلام
✉️ علی برایم پیام فرستاده بود تا شاهد وصیتش باشم. پرسشی دلم را ویران کرده بود. نمیتوانستم نپرسم. جانم قرار پیدا نمیکرد. از سویی میدانستم که چنان پرسشی او را آزار میدهد. اما او پاسخی به من داد که خواب و آرام را از من گرفت. اکنون که او شهید شده است. تصویرش در برابر چشمانم ثابت مانده است و همان لبخند و همان واژههایی که گویی هزار بار صیقل خورده بودند. پرسیدم:
"ای امیرمومنان تو برتری یا👈آدم؟"
در چشمان پر مهرش شعلهای از شرم افروخته شد. نگاهاش را به سقف دوخت. نگاهی به پسران و دخترانش کرد که دورتادور او ایستاده بودند. سکوت محض بود. همه منتظر بودیم تا واژهها مثل پرندههایی رنگارنگ از آشیانه دهانش بیرون آیند و فضا را پر کنند و ترانه بخوانند.
فرمود: از خودستایی بیزارم... سکوت کرد. ادامه داد: " اگر این آیه نبود که: "از نعمتهای پروردگارتان سخن بگویید." خاموش میماندم و سخنی نمیگفتم." باز هم سکوت کرد. شعلهی شرم در نگاهش میسوخت.
" آدم در بهشت عدن متنعم بود. تنها خداوند از او خواست که به خوشه گندم نزدیک نشود. شد و از گندم خورد. از دستور خداوند سرپیچید. به من گفته نشده بود که نان گندم نخورم. اما گویی همان فرمان عتیق در گوشم زنگ میزد. گفتم من بار آن فرمان را در زندگیام بر دوش میگیرم.
صعصعه؛ ✋من در تمام عمرم به اختیار نان گندم نخوردهام." فرزنداش آهسته میگریستند. زینب چشم از علی بر نمیداشت.
پرسیدم:" 👈 ابراهیم؟"
فرمود: " ابراهیم در ملکوت آسمانها سیر کرد. خداوند ملکوت آسمانها و زمین، ملکوت هستی را به او نشان داد؛ اما جانش هنوز طمانینه و آرامش ایمان را نیافته بود. مثل نهالی نورس در برابر توفان تردید میلرزید. از خداوند پرسید: "چگونه مردهها را زنده میکنی؟ خداوند در برابر پرسش او پرسش دیگری مطرح کرد. مگر ایمان نداری؟ گفت دارم؛ اما دیدن ایمانم آرزوست.
✋من در تمام عمرم هیچگاه غبار تردید و تشویش برخاطرم ننشست. اگر همه حجابها بر طرف شوند بر یقین و طمانینهی جانم اندکی افزوده نمیشود."
چشمهایش خندید. به دور دستی که در افق دید ما نبود نگاه میکرد.
پرسیدم:"👈نوح؟"
فرمود: "نوح در راه دعوت مردمش به راه خداوند بسیار آزار دید. عمر درازش سرشار از آزار و زخم زبان بود. و نیز زخمهایی که بر پیکرش مینشست. سرانجام دلش گرفت و بیتاب شد و مردم خود را نفرین کرد. از خداوند خواست که هیچ یک از کافران را بر زمین زنده مگذارد.
✋من هم بسیار آزار دیدم. کژیها و ناراستیها. زخم هایی که روح را میسوزانید. در هر دم به من زرداب درد نوشانیدند. بیتاب نشدم و همیشه از خداوند خواستم آنان را کمک کند. گفتم خدایا آنان را دریاب نمیدانند چه میکنند؛ نمیدانند چه میگویند."
پرسیدم:"👈موسی؟"
فرمود:" هنگامی که خداوند به موسی گفت: به نزد فرعون برو و او را به راه خداوند دعوت کن. موسی در دلش هراسی پدیدار شد. به خداوند گفت: من یکی از آنان را کشتهام. اکنون ترس جانم را دارم؛ مبادا مرا بکشند.
هنگامی که پیامبر به من گفت: به کعبه برو و بت،ها را بشکن. به خاطرم نیامد که ✋ من بسیاری از سران قریش را کشتهام، ممکن است در اندیشه کشتنم برآیند؛ راحت و روان مثل ماهی در آب؛ رفتم و بتها را شکستم."
پرسیدم:"👈عیسی؟"
فرمود:" عیسی برادرم! هنگامی که مریمِ پاک، درد زایمان گرفت از حرم بیرون رفت تا در خارج بیتالمقدس کودکش به دنیا بیاید. مادرم فاطمه به درون حرم رفت.
✋من پسر کعبهام..."
از شوق میلرزیدم. اما آخرین پرسش رهایم نمیکرد. بر زبانم نمیگشت.
چشمانم را بستم و شتابزده پرسیدم:
اما👈محـمـد؟
علی لبخند زد، شکفته شد. گفت:
"✋من یکی از بندگان محمدم🌷"
دیگر بیتاب بودم. سر بر دامانش نهادم و گریستم.
✋دست بر شانهام گذاشت. درست مثل آن غروب غمانگیز جنگ جمل. هر دو برادرم زید و سبحان شهید شده بودند. من هم زخمی بودم. تشنه و گریان. تصویر آنان با سیمایی خونین و خندان در برابرم بودند. سرود توحید می،خواندند.
علی دستم را فشرد و گفت:" صعصعه؛ آنها راحت شدند و ما سهم بیشتری از رنج را باید بر دوش بکشیم. شکیبا باش. تو تنهایی طولانی و غم انگیزی را در پیش روی داری.
🏴 علی را شبانه و غریبانه دفن کردیم.
وگفتم: خداوند تو را رحمت کند، ای امیرمومنان! خداوند در سینه تو بزرگ بود و تو به ذات او آگاه بودی.
✨ مشتی از خاک مزار علی را برداشتم. بوئیدم. بوسیدم و بر سر و رویم افشاندم. گریستم و به خاک گفتم:
ای خاک! اگر می دانستی چه کسی را در بر گرفتی، هر گذرندهای نوای ناله و زاریات را میشنید.
ای مرگ! اگر میگفتی که فدیه میپذیری جانم را فدای علی میکردم.
ای روزگار! علی را از ما گرفتی، چه بد زمانهای هستی
✍ ناصر کاوه
📚الانوار النعمانية ج۱ ،ص ۲۷
«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
🚨حدیثی تکان دهنده برای صاحبخانه ها در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» نوشته شیخ صدوق ص ۵۱۹ حد
ghesmat222موزیک.mp3
2.11M
📌این فایل صوتی رو بفرستید برای اون صاحبخانه هایی که به مستاجرِ بچه دار، خونه نمیدن.
#استاد_عباسی_ولدی
#صاحبخانه_ها
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1