دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۴۱۵ #ازدواج_در_وقت_نیاز #ازدواج_آسان #رویای_مادری بنده از وقتی که بچه بودم، یادم میاد
#پیام_مخاطبین
چند وقت پیش پیام دادم و حرفم همش گله و شکایت از حرف مردم و سه چهار سال انتظار کشیدن برای مادر شدن بودو ناامیدی و خستگی
ماه پیش آخرین باری که رفتم پیش دکترم گفت درسته شما مشکلی برای بارداری نداری ولی خب تا حالا نشده به صورت عادی باردار بشی و الان باید بیای IUI و یا IVF انجام بدی تا مادر بشی تازه پنجاه پنجاهه که آیا بگیره و باردار بشی یا نه
یک ماهی بود حالم خیلی بد بود، قید هرچی دکتر بود را زدم تمام توکل و توسلم به خود خدا و ائمه شده بود البته دیگه امیدمو کامل از دست داده بودم و خسته از چندسال درمانِ بی نتیجه بودم
یکبار برای شهید نوید صفری چله گرفتم و هر شب خیلی بی حال و ناامید و به سرعت زیارت عاشورا را میخوندم و نتیجه ای نداد. پیش خودم گفتم نه امام حسین و نه امام رضا نه هیچکدوم یک از اهل بیت که جوابمو ندادن، شهید صفری باشه شما هم به ما محل نده من با هزار امید چله گرفته بودم که شما هم امیدمو ناامید کردی😢😢
اما باز به خودم گفتم یه چله دیگه برمیدارم ولی من یه چیزی نمیدم که در عوضش حتما یه چیزی بگیرم و از ته قلبم حتی اگه حاجت نگیرم هر شب زیارت عاشورا را با دقت و توسل و باحس میخونم و باتمام وجودم سلام میدم به آقا اباعبدالله و بعدش هدیه میکنم به شهید صفری تا حداقل بتونم اون دنیا بهش گله کنم که چرا به وعده ای که داده، عمل نکرد. مگه خودشون نگفتند هر کس چهل شب زیارت عاشورا بخونه و هدیه کنه به من حتما اون را به حاجتی که داره میرسانم😔😔😔
این ماه به همین روال داشت میگذشت و من، هم خسته شده بودم و هم دکترم گفته بود وضعیت تخمک هام خیلی جالب نیست از دفعه های قبل بدتر شدی، منم پیش خودم میگفتم آخه دفعه های قبل که وضعیتم بهتر بود باردار نشدم این ماه بشم؟
خلاصه ناامید از همه چیز و همه جا بودم و تصمیم گرفتم خودمو چند وقت بزنم به بی خیالی و اصلا دیگه خودمو اذیت نکنم برا بچه خواستن.
اما چله ام را هر شب باحس و حال میخوندم و آخر هر زیارت عاشورا از ته دل آه میکشیدم، هدیه میکردم به شهید
ماه رجب که شروع شد، تصمیم گرفتم توی خونمون مولودی بگیرم اما به طور تصادفی روز شهادت امام هادی قسمت شد روضه بگیرم و با توسل فراوان به امام هادی روضه را تو خونه مون برپا کردم . الحمدالله خیلی هم روضه خوبی شد و به دلم چسبید.
چند روزی بود روزه های قضایی که داشتمو میگرفتم و نزدیک افطار دیگه حالم خیلی بد میشد آخه سحری هم درست چیزی نمیخوردم و فکر میکردم به خاطر همینه، سه روز هم از چله ای که برداشتم گذشته بود و تموم شده بود😥
هر دفعه میگفتم خوبه یه بی بی چک بزنم ولی میگفتم مطمئنم منفی میشه و اونقدری که بی بی چک منفی قلب یه زن منتظر مادر شدن را به درد میاره و حال آدم را بد میکنه هیچ چیز دیگه این جور نیست...😭😭
گرمی زیاد خوردم و به غذام زعفرون زیاد میزدم، حتی رفتم کمک یکی از اقواممون که اسباب کشی داشت و خلاصه خیلی کارهایی که نباید میکردم و کردم، حالم خوب نبود...
بعد از ۱۵ روز بلاخره تصمیم گرفتم فردا صبحش بی بی چک بزنم، شب تا صبح خواب نداشتمو فقط صلوات نذر شهید صفری و امام زمان و امام جواد که روز ولادتشون بود کردم و همینجور ذکر میگفتم صبح با استرس زیاد وناامیدی زیاد و افکار منفی بلاخره بی بی چک زدم چشمام چهارتا شد هر دو خط خیلی پر رنگ روشن شد اصلا باورم نمیشد میگفتم حتما اشتباهه یا بی بی چک خرابه و فقط اشک می ریختم. آخه تا حالا چندین بار بی بی چک زده بودم اما هیچ وقت مثبت شدن بی بی چک را ندیده بودم و حالا برام مثل خواب بود.
سریع برای آزمایش خون به آزمایشگاه نزدیک خونه مون رفتم حتی اونجا هم منو میشناختند از بس رفته بودم آزمایش بارداری داده بودمو همیشه منفی میشد و من با حال بد برمیگشتم اما این بار آزمایشمم مثبت شد و همه کادر آزمایشگاه برام خوشحالی میکردندو اوناهم اشکشون در اومده بود.
وقتی به همسرم خبر دادم، همسرم خیلی خوشحال شد، اما اولش فکر میکرد سربه سرش میذارم و باورش نمیشد، وقتی دیگه خودم گریم گرفت باورش شد و خیلی ذوق کرده بود و اونم گریش گرفت.
هنوز که هنوزه باورم نمیشه و انگار دارم خواب میبینم وچند روزه فقط دارم سجده شکر به جا میارم و مدام ذکر الحمدالله روی لبمه...
و فقط و فقط برای تمام خانم هایی که آرزو و حسرت مادر شدن دارند دعا میکنم که اون ها هم انشاءالله به اینجایی که الان من هستم برسند و چشم شون به آزمایش مثبت روشن بشه به حق همین ماه عزیز ماه رجب....😔
از همه ی اعضای کانال دوتا کافی نیست هم تشکر فراوان میکنم، بعید نیست که دعای همه ی شما عزیزان بعد از پیام قبلیم در حقم مستجاب شده باشه، من الان مادر شده باشم 😊😊😊
خواهشا باز هم برام دعا کنید که انشاءالله بچم سالم و صالح به دنیا بیاد. دعا کنید تا ماه نهم بدون هیچ خطر و بیماری طی بشه و انشاءالله زایمان خوبی داشته باشم😊
#رویای_مادری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist
#استاد_قرائتی
💎 زینب کبری سلام الله علیها خیلی عجیب بود گاهی که میخواست برود زیارت، زیارت پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، امیرالمومنین علیه السلام میگفت صبر کن آقا جان صبر کن. حسین خواهرت میخواهد برود حرم، لباسهایت را بپوش اسکورتش کن. حسن لباسهایت را بپوش اسکورتش کن.
💎 این بانو با دو تا اسکورت میرفت... بعد به یک نفر میگفت: "زود برو به خادم مسجد بگو چراغها را خاموش کند که یک وقت چراغ روشن نباشد مردم زینب را ببینند."
💎جوانهای ایران ... خواهرتان را اسکورت کنید. خواهرتان بی حجاب میآید و جوانهای لات از صورت خواهر شما کام میگیرند. نگذارید خواهر شما مثل حلوای نذری در کنار خیابان هر کسی رد میشود، انگشت بزند.
💎... تو داداشی ... نگذار خواهرت تنها رود. اگر راهش دور است، برسان او را. آقا میرود خودش با تاکسی! کجا میرود؟ برسان خودت او را. آقا کارم دیر میشود! دیر میشود چیست؟ دیر شود. عفت مهم است. کار را میخواهی چه کنی؟ عفت مهم است.
#غیرت
#حیا_و_عفت
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
در برنامه تلویزیونی ثریا مطرح شد:
📌سریعترین کاهش فرزندآوری در تاریخ بشر مختص به ایران است.
حسین مروتی: "دکتر محسن مرادیان، یکی از اساتید دانشگاه دفاع ملی است که تحقیقی جدید انجام داده است و در آن ۱۶ مدل را در زمینه #قدرت_ملی استخراج و مؤلفههای مؤثر در قدرت ملی کشورها را احصا کرده است. در تمام این مدلها، جمعیت یک مؤلفه اصلی است، جمعیت بهعنوان عامل قدرت ملی با هیچ عامل دیگری قابل قیاس نیست و بیشترین تکرار را بعد از جمعیت، ظرفیت صنعتی با ۱۰ بار تکرار و ظرفیت نظامی با ۸ بار تکرار دارد؛ جایگاه بحث جمعیت، چنین جایگاه مهمی است."
#بحران_جمعیت
#جمعیت_مولفه_قدرت
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✨جز زیبایی چیزی ندیدم...
خداوند همۀ مهرهها را به خوبی چیده است تا هرچه بیشتر این بازی زیبا و تماشائی باشد، انواع فرهنگها و زبانها و انواع اسمها و ایسم ها.
جهان یک پازل است اگر آن را حل کردی آن را میبینی و میشناسی و محو زیبایی آن میشوی.
زینب کبری پازل را حل کرده بود و همۀ مهرهها را در جای خود دیده بود. مجموع صحنه زیباست.
دیگران نتوانستهاند تکههای پازل را پیدا کنند و به هم بچسبانند تا همۀ پازل را با هم ببینند و زیبایی آن را درک کنند.
دیگران میگویند از ظلم و شکنجه بدتر چیست؟ از کشتار بیرحمانه و محاصره و آب را بر انسانها بستن و از آب دادن به طفل چندماهه مضایقه کردن و گلوی او را با تیر پاره کردن بدتر چیست؟
زینب کبری میگوید: همۀ این مسائل و مصائب را تحمل کردن و بر پاکی و طهارت ماندن زیباتر از آن چیست؟ به ناپاک نه گفتن و بر این نه گفتن تا آخر ایستادن چه زیباست. «ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا».
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۴۳۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#قسمت_اول
در سن ۱۹ سالگی ازدواج کردم و بعد از ۹ ماه عقد به لطف خدا عروسی کردیم. در حال حفظ قرآن بودم که همان ماه اول متوجه شدم که باردارم و بسیار خوشحال شدیم.
بارداری سختی داشتم، ویار شدید و مشکلات دیگری که تا دوسه ماه اول بارداری پزشک به من میگفت احتمال سقط بالاست اما به لطف خدا دخترم در هفته ۳۸ بارداری و بعد از دو روز بستری در بیمارستان متاسفانه با روش سزارین به دنیا آمد.
تولد و وجودش با خیر و برکت بسیاری برای ما همراه بود.از برکات مالی گرفته تا معنوی که با وجود دخترم به لطف خداوند حفظ قرآن را رها نکردم و به برکت قرآن دخترم به شدت اخلاقیات مذهبی و قرآنی داراست. دخترم یک سال و نیمه بود که به لطف خداوند حفظ قرآن رو تموم کردم و وارد تدریس شدم.
دو سالگی دخترم و بلافاصله بعد از اتمام شیردهی متوجه شدم باردارم و بسیار خوشحال شدم یادم هست اینقدر ذوق کردم که همسرم گفت مگر نازا بودی😁
این بار، ویار سخت تری داشتم و یادمه فقط روی مبل میخوابیدم و اگر نگاهم رو از سقف به جای دیگری میبردم، تهوع میگرفتم و بالا می آوردم و همراه با این ویار، سرفه های شدیدی می کردم که دکتر میگفت با این سرفه ها بعیده بتونی بچه رو نگه داری. اما با این حال همسرم همیشه واقعا همراهم بود و با وجود این ویار ها و سرفه ها که تا ماه ۴ کمی بهتر شد ولی تا ماه ۹ ادامه داشت به شدت به من کمک میکرد و من رو دلداری میداد و وجودش باعث میشد حالم بهتر بشه. البته من هم سعی میکردم با وجود حال بدم دست از وظایف برندارم.
تصمیم داشتم این بار طبیعی زایمان کنم به خاطر همین از ماه ۷ با وجود اینکه زمستان بود، پیاده روی می رفتم و تا ماه ۹ بعضی وقتها شبی ۲ ساعت پیاده روی میکردم و ورزش مخصوص زایمان رو انجام میدادم که در هفته ۳۷ بدلیل پارگی کیسه آب به بیمارستان رفتم و با اینکه درد داشتم و آماده زایمان طبیعی شده بودم اما بچه بدنیا نیامد و باز اضطراری سزارین شدم😭
این باعث شد تا چند وقت حس شکست و افسردگی داشته باشم چون خیلی برای زایمان طبیعی تلاش کردم اما خواست خداوند نبود.
این حس شکست زیاد طول نکشید چون پسرم بقدری تپل و شیرین بود که همیشه من و همسرم و دخترم در حال بازی کردن باهاش بودیم گرچه قوت بدنم بعد از زایمان و بارداری سخت، کم شده بود و پسرم مثل دخترم تا چهار ماه شبها بیدار بود و روزها می خوابید و من به خاطر دخترم و کارهای روز مره نمی تونستم روزها استراحت کنم. اما بقدری وجود این بچه ها با برکت بود که سختی رو حس نمی کردم. دخترم خیلی همبازی پسرم بود و به شدت ازش مراقبت میکرد.
همسرم هم با حمایتها وسفر های متنوع و گردش های هفتگی خستگی رو از تن من دور میکرد. از جمله برکات بچه ها این بود که به برکت اینها یکبار در ۶ ماهگی دخترم و یکبار در ۸ ماهگی پسرم عازم کربلا شدیم و بچه ها را بیمه کردیم. البته هر دو بچه ممون رو در روز هفتمِ بدنیا آمدن، به لطف خداوند براشون عقیقه هم کردیم.
بعد از پسرم بخاطر ضعف هایی که برمن عارض میشد و سردرد هایی که از بعد از زایمان دخترم با من مانده بود تصمیم گرفتم فاصله را بیشتر کنم و در سه سالگی پسرم بعد از پیاده روی اربعین که خانوادگی و با بچه ها به کربلا رفتیم تصمیم گرفتم خودم را برای بارداری آماده کنم.
چله های مختلفی را شروع کردم، از جمله چله های حدیث کساء و زیارت عاشورا و... از طرفی هم اصلاح تغذیه و خوردن بعضی از مواد غذایی مفید قبل از بارداری را شروع کردیم.
۲۳ ماه مبارک رمضان متوجه شدم باردارم و باز مثل دو تا بارداری قبلی از خوشحالی اشک ریختم.
این بار ویار خاصی نداشتم و فقط خیلی احساس خستگی شدیدی میکردم. اما در ابتدای ماه سوم و بعد از ۲ هفته مشکلی که برام بوجود آمده بود و حل نشد جنینم سقط شد و من تا خود بیمارستان گریه میکردم😔
البته که راضی بودم به رضای خداوند و می دونستم یقینا خیری در این قضیه هست اما مهر مادری باعث این گریه ها بود😭
بعد از سقط، سعی کردم خیلی به خودم برسم و مصرف مواد غذایی ارگانیک و دوری از تراریخته ها و کارخانه ای ها و... را در برنامه غذایی خانوادگیمون قرار دادم و همچنین غذاهای مختلفی با سویق و روغن زرد و .. درست میکردم و میخوردم.
بعد از ۴ ماه سقط به توصیه پزشک اقدام به بارداری کردم و باز هم به لطف خدا متوجه شدم باردارم این بار سعی کردم به کسی نگم و در ۸ هفته وقتی سونو رفتم سونوگرافیست با خوشحالی بهم گفت وای این تو چه خبره😍 تو دوقلو داری اون هم از نوع همسان❤️ من هم در کمال ناباوری و بدون هیچ قرص و اقدام و سابقه خانوادگی از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم و این لطف بزرگ خدا را شکر گذاری کردم وقتی به همسرم اطلاع دادم باورشون نمی شد و می گفتن شاید اشتباهی شده.
ادامه دارد.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۴۳۶
#فرزندآوری
#مادری
#سرنوشت
#قسمت_دوم
بله اشتباه بود چون بعد از مشکلاتی که برام بوجود اومد و مجبور شدم دوباره به سونوگرافی برم، سونوگرافیست با تعجب به من گفت به تو گفتن چندتاست؟ گفتم دوتا ... گفت نه خیر اینها دوتا نیستن سه تا هستن😍 خیلی خوشحال بودم از اینکه به آرزوم که فرزند زیاد هست میرسم. دختر و پسرم هم از اینکه قراره سه تا نی نی داشته باشیم خیلی ذوق میکردند.
بارداری سختی بود با اینکه ماه های اول بودم اما به شدت سنگین بودم و دکتر گفته بود باید استراحت مطلق کنی و تا ده شب هر شب آمپول بزنی. ویار شدیدی داشتم و دو بچه تقریبا کوچک که هنوز احتیاج به مراقبت داشتند اما من نمی تونستم کاری انجام بدم و ویارم به حدی بود که اگر داخل آشپزخانه میرفتم بالا می آوردم. اما این بین که من و همسرم تقریبا دست تنها بودیم، همسرم به شدت حمایتم کرد و نمی گذاشت کوچکترین سختی به من بگذره توی کارهای خونه به شدت کمک میکرد و حتی غذا درست میکرد.
تا هفته شانزدهم بارداری به همین شکل و سختی و مشکلات خودم خیلی طولانی برما گذشت که من احساس کردم دوباره مشکل جدیدی برام بوجود اومده و کیسه آب بچه داره تخلیه میشه😔 وقتی به سونو رفتم گفت کیسه آب یکی از بچه ها تخلیه شده و اونجا بود که بهم گفت سه تا شون هم دخترن و همسان هستن و از یک جفت تغذیه میکنن. من خیلی خوشحال بودم که خداوند برکتش رو سه چندان کرده و قراره مادر چهار دختر بشم.❤️ خدا میدونه من و همسرم با وجود استرس دادن بعضی از اطرافیان کوچکترین نگرانی برای اینکه چطور بزرگشان کنیم و خرجشان را بدیم نداشتیم و به شدت عقیده مون بر این بود که هر کدام از اینها روزی و برکت زیادی برای ما می آورند. اما فردای همون شب بعد از شدت گرفتن مشکلم وقتی به دکتر رفتم گفت متاسفانه شرایط بسیار خطرناکی داری و باید ختم بارداری بدیم چون بچه ها همسان و از یک جفت و یک کیسه اصلی هستند هیچ کاری نمیشه برات کرد.
نمیتونم توصیف کنم که بعد از اینکه دکترم که خانم مقید و مذهبی بود این حرف رو به من زد چه حالی داشتم و فقط زار زار گریه میکردم و گفتم من هرگز چنین کاری رو انجام نمیدم باورم نمی شد همه آرزوهام داره بر باد میره، با گریه و بی حالی شدید که حتی توان ایستادن نداشتم از زایشگاه بیرون آمدم و نمی تونستم به چشمهای منتظر همسرم نگاه کنم و زار زار اشک می ریختم😭
پرستار برای همسرم توضیح داد که چه اتفاقی افتاده و حال همسرم هم دست کمی از من نداشت با کمک همسرم به نمازخانه رفتیم. همسرم خیلی سعی داشت آرامم کنه اما من آرام نمی شدم یعنی اصلا باورم نمی شد چنین چیزی اتفاق بیافته...
تلفنی با دکتر دیگری مشورت کردیم و آن شب چندین بیمارستان مختلف سطح شهر رو رفتیم و همه دکترها بعد از مشورت نظرشان همین بود و می گفتند برای خودت خطر مرگ داره و من با دادن امضای رضایتنامه مرگ خودم از بیمارستانها بیرون می رفتم. اون شب به حرم امام رضا ع رفتم و با چشمانی اشکبار از امام رضا ع خواستم کمکم کنه و راه درست رو به من نشون بده چون من دو فرزند زنده داشتم و در قبال آنها برای حفظ خودم مسئول بودم.
همان شب با یکی از علما مشورت کردیم و نظر ایشان این بود. که استخاره راه نداره و اگر خطر جانی برای مادر هست مشکلی در انجام این کار نیست. به آخرین بیمارستانی که به نظرم می آمد می تونن کمکم کنند رفتم و تا صبح بستری شدم و فقط دعا کردم. صبح باز هم همه پزشکان نظرشان برهمین خطر و ختم بارداری بود😭
من با حالی خراب در قسمت بارداری پرخطر بستری شدم. بعد از انجام آزمایشات و سونو برای قلب و ... و مصرف چند نوبت آنتی بیوتیک شروع به خوردن قرص برای ختم بارداری کردم😭
روزهای خیلی سختی بود این بار هم صلاح خدا نبود من برای بار سوم لذت بارداری رو بچشم.
خیلی ها به من میگن دیگه حالا حالاها به بچه فکر نکن اما من با توکل بر خدا این راه رو ادامه میدم و بعد از یک مدت تقویت خودم انشاءالله اگر خدا به من عنایت کنه تصمیم دارم باز اقدام کنم و به نظرم راهی نیست که من ازش دست بردارم و خداوند داره به وسیله ی علائقم من رو آزمایش میکنه و من هم با خدا معامله کردم و از خودش خواستم برام جبران کنه که قطعا میکنه و توی این قضایا حتما خیر و حکمتی نهفته و من به لطف خداوند به شدت امیدوارم.
البته هنوز حال روحی قبلی رو به دست نیاوردم و حال جسمی خوبی هم ندارم اما ناشکری نمی کنم. من همیشه در هر جمع و گروهی از فرزند آوری حمایت کردم و به عقیده من باید به ندای رهبرمان برای فرزند آوری لبیک بگیم و هیچوقت نگفتم که نه بچه نمیخوام.
خواهش میکنم از همه اعضای کانال دعا کنند اگر به صلاح من هست خداوند فرزندان صالح وسالم و زیاد نصیب همه آرزومندان و من حقیر بکنه و دامن همه بانوانی که آرزوی فرزند دارند رو سبز بکنه🙏🙏
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#استاد_عباسی_ولدی
این سؤال خیلی مطرح می شود که فاصله ی سنی بین دو تا بچه چقدر باشد، از نظر تربیتی فاصله ی مناسبی ست⁉️
🔹یک قاعده ی کلی در باره فاصله ی سنی بین دو فرزند وجود دارد و آن این که از نظر تربیتی باید فاصله سنی دو بچه به اندازه ای باشد که بتوانند همبازی هم بشوند و همدیگر را درک بکنند. کسانی که فاصله ی زیادی بین فرزندان شان می گذارند؛ یک دردسرهای خاصی را باید بپذیرند که شاید خیلی بیشتر از آن دردسرهای ابتدایی باشد که معمولا وقت تولد بچه بعدی ایجاد می شود.
🔹بچه هایی که تفاوت سنی بالائی دارند؛ ۶-۷ سال با هم تفاوت سنی دارند نمی توانند همبازی همدیگر بشوند. به همین دلیل هم در سنین بالاتر این پدر و مادرند که باید جور همبازی بودن بچه ی دوم یا سوم را بکشند. یعنی پدر ومادری که ۲ تا ۳ تا بچه دارند با فاصله ی سنی ۶_۷ سال در اصل باید گفت اینها سه تا تک فرزند دارند.
🔹اگر فاصله ی بین فرزند اول و دوم یک جوری باشد که اینها وقت همدیگر را بتوانند خوب پر کنند؛ به شدت تربیت آسان می شود. البته آن اوائل به دنیا آمدن فرزند دوم یا مثلا اوائل به دنیا آمدن فرزند سوم وقت پدر و مادر یک مقدار گرفته می شود؛ اما در غیر آن زمان واقعا در وقت پدر و مادر صرفه جوئی می شود.
⚠️اگر بچه ها نتوانند در محیط خانه همبازی های خوبی برای همدیگر باشند مشکلات زیادی پیش می آید مثلا :
🔻یکی از مشکلات این است که بچه ها به شدت تمایل به #بیرون از خانه پیدا می کنند که همه پدر و مادرها می دانند که تمایل شدید بچه به محیط بیرون ازخانه چقدر مضرست.
🔻یکی دیگر از مضراتش این ست که خیلی گرایش به #تلویزیون پیدا می کنند.
🔻گرایش به #فضای_مجازی پیدا می کنند.
🔻گرایش به #بازیهای_کامپیوتری پیدا می کنند.
و همه ی این ها یک مثنوی «هفتاد من» ست مشکلاتی که برای بچه ها ایجاد می کنند.
#فرزندآوری
#فاصله_سنی_مناسب
📚ایران، جوان بمان
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1