eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی موفق.... باید در ازدواج عجله کنید. انسان همسر می‌خواهد، اینکه برخی دانشجویان می‌گویند لیسانس، کارشناسی ارشد بگیرم بعد ازدواج می‌کنم مثل این است که بگوییم لیسانس بگیرم بعد آب می‌خورم. ازدواج کار بسیار مقدسی است، زود باید ازدواج کرد. قانونها را باید شکست. ۲۰ طرح برای ازدواج آسان نوشتم به آقای رفسنجانی دادم و به رئیس جمهور بعد دادم. چند سال طول کشید بعد از من پرسیدند نظرت چیست؟ گفتم هیچ... من چند سال پیش نامه را نوشته بودم چند میلیون لباس عروس در کمدها آویزان و چند میلیون عروس برای داشتن لباس عروس در عزایند. شرط‌های ازدواج را بردارید. قرآن را علم بدانید و به نماز عنایت داشته باشید. مطمئناً در زندگی موفق خواهید بود. 🔹«دیدار با دانشگاهیان استان خراسان جنوبی» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️مشارکت در قتل.... 🚨کسی یک کلمه بگوید و موجب قتل کسی بشود، در خون او شریک است. 👈 کسانی هم که با سرزنش و واکنش منفی نسبت به فرزندآوری، باعث سقط جنین در خانواده‌ ای شوند، مشمول این روایت هستند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۳ ما پاییز ۸۹ وقتی من ۲۰ و همسرم ۲۴ سالش بود، به صورت سنتی عقد کردیم ولی به خاطر شرایط بد مالی، دوسال و نیم عقد بودیم، بعد از عروسی مشکلاتمون بیشتر شد با اوضاع مالی داغون زندگیمون رو شروع کردیم. همسرم از بچه بدش میومد، ولی بعد از دو سال باردار شدم من خوشحال بودم ولی همسرم زیاد نه (البته که بابای خیلی مهربونی برای بچه هاش هست) با یه خونه مستاجری، یه کار ساده با یه موتور وقتی دخترم یک سال و چند ماهش بود، فهمیدم دوباره باردارم، خیلی شوکه شدم ولی ناراحت نشدم فقط از خدا خواستم بچم دختر باشه که بشن دوتا خواهر که همین طور هم شد، وقتی دختر اولم دوسال و یک ماهش بود دومی به دنیا اومد البته کلا دوران حاملگی روزای خوبی نداشتیم، حتی اوضاع خوردو خوراکمونم داغون بود و حتی بعد دنیا اومدنشم اوضاع بهتر نشد. تو دوران حاملگی به سختی جای جدیدی برای اجاره پیدا کردیم و باز هم وقتی دختر دومم هنوز شیرخواره بود، فهمیدم باردارم یعنی اگه قرار بود بچه به دنیا بیاد دخترم دو سالشم نمیشد واین موضوع برام شد فاجعه..... چون به شدت دوتا بچه پشت هم بهم فشار آورده بود، نه تفریح و گردشی داشتیم، نه اوضاع مالی خوب. از طرفی هم خیلیا منو مسخره می‌کردن چرا پشت هم میاری و این سومی یه جورابی واقعا بی آبرویی می‌شد 😔 با کلی پرس و جو فهمیدم قرصی هست برای سقط 😭 و ای کاش این کارو نمی‌کردم. دو سال تمام زندگیم شد جهنم، طوری که کارمون داشت به طلاق می‌کشید. فقط شب و روز گریه می‌کردم که خدایا از من بگذر و یه بچه دیگه بهم بده که از تنهایی دربیام چون با وجود شوهر و بچه احساس غربت و تنهایی داشتم. و من دوباره باردار شدم تمام دوران حاملگی از این می‌ترسیدم که به خاطر گناهی که کردم خدا یه بچه ناقص بهم بده ولی الحمدولله خدا یه پسر سالم و زیبا بهم داد🤲🏻 روزی هزار بار خداروشکر می‌کنم و صد هزار بار افسوس می‌خورم که چرا حق زندگی رو از اون یکی فرشته گرفتم😭 بخصوص وقتی کلمه جنایت رو می‌بینم تو کانال، بندبند وجودم می‌لرزه... خیلی دلم می‌خواد بچه چهارمم بیارم تا جوون ترم ولی اوضاع مالی خوبی نداریم، هنوزم مستاجریم، صابخونه آدم خوبیه وگرنه هیچ کجا با این پول کم و ۵ نفر خونه اجاره نمیده هنوزم همون موتو رو داریم و وقتی ۵ نفر سوارش میشیم همه با انگشت نشون میدن و مسخره می‌کنن، دلم به حال بچه هام می‌سوزه، همش میگم مگه نمیگن بچه رزقشو میاره و تو زندگیمون برکت میده اوضاع ما که هیچ تغییری نکرده خدایی هیچ وقت ناشکری نکردم فقط میگم خدایا یه نگاهیم به ما بنداز ما که چیز زیادی نمی‌خوایم نه به خاطر خودم فقط به خاطر این طفلکیا که حسرت یه حیاط کوچولو به دلشونه که بتونن توش بازی کنن. چی بگم بازم هر چی صلاح خداست🤲🏻 👈 در رابطه با این تجربه، باید توجه داشته باشیم که رزق فقط مادی نیست، همین که مشکلات ناباروری رو نداشتن و راحت باردار شدن، الحمدلله سلامت هستن و هزینه درمان چندانی ندارن، همسرشون پدر مهربانی برای بچه هاشون هست، صاحبخانه ی همراهی دارن، خداوند فرزندان سالم بهشون عطا کرده (هم دختر، هم پسر) همگی نعمات الهی و لطف خداست. خیلی ها شاید به لحاظ مالی تامین باشند و از نعمت هایی که گفته شد، محروم باشند. ✨امام علي عليه السّلام فرمودند: " خداوند متعال روزی ها را عادلانه تقسیم کرد تا هر که را بخواهد به وسعت روزی یا تنگی آن بیازماید و میزان سپاسگزاریِ توانگر و شکیباییِ تهیدست را امتحان کند." 📚 نهج البلاغه، خطبه ٩١ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌به هر دری می‌زند، نمی‌شود... بعضی‌ها رزقشان كم است؛ كاسبی می‌كنند، ورشكست می‌شوند!! مسافركشی می‌كنند؛ تصادف می‌كنند!! لبوفروشی می‌كنند؛ دیگ لبویش می‌سوزد!! «گاهی وقت‌ها به هر دری می‌زند نمی‌شود» ⚠️كمی رزق دلایلی دارد: ۱- ممكن است به خاطر باشد. خدا او را از این طریق آزمایش می‌كند. ۲- گاهی ممكن است به خاطر این باشد که دارد؛حدیث داریم هر كسی خیرخواه مردم باشد، روزی او زیاد می‌شود؛ هركسی كه سوءنیت داشته باشد، خدا رزقش را كم می‌كند. ۳- گاهی انسان كم می‌آورد، برای این است كه جلوی گرفته شود. قرآن می‌گوید: «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ» (شورى/27) آیه‌ی قشنگی است. «لو» به معنی (اگر) است. «بسط» به معنی (وسیع) است. می‌گویند: بسطش بدهید. یعنی توسعه «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ» اگر خداوند رزق مردم را توسعه بدهد «لَبَغَوْا» یاغی می‌شوند. اگر شكم‌ها سیر شود، یاغی می‌شوند. كم می‌دهیم تا یاغی نشوند. ۴- گاهی به خاطر است. خداوند نعمتی را به تو داده و تو نعمت را كفران كردی. به خاطر همین آن را از تو گرفت. ۵- «كَلاَّ بَلْ لا تُكْرِمُونَ الْیَتیمَ» (فجر/17) به یتیم‌ها سركشی نكردی، به ندادی، رزقت كم شد. ۶- «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْكینِ» (فجر/18) به كمك نكردید، به چنین روزی مبتلا شدید. ۷- «وَ تَأْكُلُونَ التُّراثَ أَكْلاً لَمًّا وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» (فجر/20-19) كه به شما رسید، بدون اینکه راجع به آن تحقیق کنید آن را خوردید... کانال "دوتا کافی نیست" http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برکات فرزندآوری... کانال "دوتا کافی نیست" http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۴ ۳۳سالمه. سال ۹۲ ازدواج کردیم. چهارتا بچه دارم. یه جشن ساده و مختصر گرفتیم. خونه نداشتیم توی یکی از اتاق های خونه ی پدرشوهرم زندگی می‌کردیم. یک ماه بعد از ازدواجمون، فهمیدم باردارم. یه روز رفتم یه سبد از روی کمد بردارم چهارپایه گذاشته بودم زیر پاهام که از پشت محکم خوردم زمین و کمردرد شدیدی گرفتم، بعدش رفتم سونو گفت بچه ت سقط شده، خیلی دلم شکست و گریه کردم. یه دو ماهی گذشت، دوباره باردار شدم و خدا به من یه دختر ناز هدیه داد. دخترم ۷ ماهش بود که دیدم از جهت مالی هیچ پیشرفتی نمی‌کنیم، تصمیم گرفتم از اون خونه بریم و مستقل بشیم، رفتیم یه خونه اجاره کردیم یه ۸ ماهی گذشت، طلاهامو فروختم، روش یه وام گرفتیم و مجبور شدیم پول رهن خونه رو هم بذاریم روش تا بتونیم زمین بخریم. از اون خونه رفتیم، مجبور شدیم داخل پارکینگ یه خونه زندگی کنیم. خیلی حس بدی بود اما خدارو شکر می‌کردم که همسرم خوب بود و یه گل دختر دارم. دخترم یک سال و سه ماهش بود، فهمیدم باردارم. روزی که برای سونو رفتم و گفت دختره، از مطب دکتر تا خونه گریه کردم، شوهرم می‌خندید، می‌گفت من که خوشحالم که بچه مون سالمه. خلاصه که بچه به دنیا اومد، قدمش برامون خیلی پر خیر و برکت بود. با اینکه هیچ پس اندازی نداشتیم به جز یه زمین، خدا کمک کرد و شروع کردیم به ساخت و ساز خونه، یه سال و نیم بعد خونه مون تکمیل شد. با دوتا دختر اومدیم خونه ی خودمون و خدا رو شکر می‌کردم. تا اینکه یه روز حالت تهوع منو مشکوک به بارداری کرد. در کمال ناباوری تستم مثبت شد و یه مهمون خدا خواسته داشتیم. دوران بارداریم تقریبا به راحتی گذشت. تا اینکه دختر سومم فاطمه کوچولو بدنیا اومد. زندگیمون خیلی شیرین تر شد. مخصوصا اینکه اسمش رو فاطمه گذاشته بودم خیلی خدارو شکر می‌کردم که نام یکی از معصومین رو توی خونه مون صدا می‌زدیم، واقعا دیگه بچه نمی‌خواستم. دختر سومم سه سال و خورده ای بود که دوباره خدا خواسته باردار شدم. این دفعه دیگه همسرم بچه نمی‌خواست، مادر شوهرم هم گفت باید بچه ت رو سقط کنی، پسرم نمی‌تونه خرج ۴تا بچه رو بده. اینم دوباره دختره. وای پسرم پول جاهازشون رو از کجا بیاره. اما من بچه م رو دوست داشتم و به هیچ قیمتی حاضر به سقطش نبودم. به مادر شوهرم گفتم، خواهش میکنم در این مورد دخالتی نداشته باشید، هرچند از دستم ناراحت شد. خیلی التماس همسرم کردم. خیلی باهاش صحبت کردم که گناه داره تا ماه سوم بارداری هنوز همسرم بچه رو نمی‌خواست. تا اینکه رفتم سونو و جنسیت بچه رو مشخص شد، بچه پسر بود و خوشبختانه سالم بود و مشکلی نداشت. همسرم دیگه چیزی نگفت و سکوت کرد، مادر شوهرم هم خوشحال بود. الان بچه م ۴ماهشه. مادر شوهرم هر روز تماس میگیره که صداش رو بشنوه. دخترام خیلی دوسش دارن. خیلی ازش مراقبت می‌کنن. و من همچنان منتظر هدیه ی پنجم خدا هستم.😁 خدارو شکر می‌کنم که خدا من رو لایق دونست و این هدیه ها رو به من سپرده. اینارو گفتم که بگم خدا خیلی مهربونه اون بالایی یه چیزایی می‌دونه که ما از اون بی خبریم. کارو بسپارید دست خودش همه چی حله.... کانال "دوتا کافی نیست" http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پلیسای مهربون تشکر، تشکر...😍 ✅ قدردان حافظان امنیت باشیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌به خاطر نیش و نوش ها... 💔 الآن زمانی هست که اگر یک دختری خواسته باشد زن یک جوان پاکی شود، ولی جوان بی پول باشد، خواهرهایش، دخترخاله‌هایش و دختر عمه‌هایش، در و دیوار متلکش می‌گویند. 💔 دختر لیسانس دارد و پسر دیپلم، زن دیپلم شدی؟ این به شأن ما نمی‌خورد! فرهنگ ما با هم نمی‌سازد! من می‌دانم کوه هیمالیا چند متر است. این خانم نمی‌داند. کوه هیمالیا چه کار به ازدواج دارد؟ 💔 یک مشت چیزهایی حفظ کرده و مدرک گرفته، فکر می‌کند حالا که مدرکش بالاست فرهنگش هم بالاست. نه آقا! خیلی دخترها به خاطر این نیش و نوش‌ها که به فرهنگ ما نمی‌خورد [و] صبر کنیم تا داماد پیدا شود، می‌بینیم سن دختر رفت تا ۳۷،۳۶،۳۵،۳۴ سال 🌐 درس‌هایی از قرآن (۲۵/ ۲/ ۱۳۹۸) کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
AUD-20200124-WA0026.mp3
4.89M
اگر دوست دارید فرزند بیشتری داشته باشید اما نگران مشکلات اقتصادی هستید، این فایل صوتی رو گوش کنید. 👌بسیار عالی و راهگشا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
به فرعون بگو همه ساحرانت را بیاور! عاقبت، عصای موسی، سحر و جادوی مزدورانت را خواهد بلعید و آنچه می‌ماند کلمه است. 🇮🇷 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۵۷۵ من یکبار در سن ۲۴ سالگی عقد کردم و بعد از ۶ ماه توافقی جدا شدیم، البته ایشون راضی نبودن ولی چاره ایی نبود و بخاطر مشکلات روحی غیرقابل حل شون نمی‌شد باهاشون زندگی کنم اما همیشه براشون دعای خیر میکنم و بخاطر اینکه خودشون و خانواده شون نگفتن که این آقا مشکل داره ازشون دیگه ناراحت نیستم و بخشیدمشون. بعد از جدایی، تا مدتها کارم اشک ریختن بود و همش می‌گفتم خدایا این همه خواستگار، چرا باید این مرد رو من قبول کنم و همچین مسئله ای برام پیش بیاد. چندین ماه طول کشید تا بتونم به اعصابم مسلط بشم با معرفی یکی از دوستان، جایی مشغول به کار شدم و بعد از یکسال با همسرم که پسر عموی همکارم بودن، آشنا شدم و از همون ابتدا به ایشون اطلاع دادم که قبلا با کسی عقد بودم چون برای بعضی خانواده ها سخته و فکر میکنن که اگر باز گو بشه ممکنه ازدواج دوم بچشون بهم بخوره و این فکر کاملا اشتباهه با توکل بخدا و صداقت همه چی درست میشه. من با همسرم آشنا شدم و بواسطه ی دخترعموشون که همکارم بودن به خانواده معرفی شدم و به خواستگاری من اومدن ایشون اون زمان فقط یک پیکان داشتن، نه کار دولتی، نه بیمه، هیچی اما آقایی که من ازشون جدا شدم بسیار وضعیت مالی شون، عالی بود، اما این خواستگار، هیچی از خودشون نداشتن و صادقانه بمن گفتن و من بعد از مشورت با خانوادم قبول کردم و بعد از دو ماه نامزدی، با یک عقد و یک روز فاصله بعدش ازدواج کردیم پدر همسرم برای مراسم ما خیلی کمکمون کردن اما چون شرایط کاری همسرم جوری بود که گاهی درآمد نداشتن، بواسطه ی خرابی ماشین. در یک اتاق با خانواده ی همسرم زندگی کردم و به شهرستان رفتم. بعد از سه ماه خدا خواسته باردار شدم و بعد از سقط، فهمیدم توی همون ماه بواسطه ی قدم همون فرشته که ما ندیدیمش، طرح بیمه برای مشاغل آزاد آمد و ما تونستیم بیمه بشیم اما شرایط مالی و آزادی نداشتن و همیشه مجبور بودن به داشتن حجاب، با وجود برادر شوهرم برای من خیلی سخت بود و به شهر خودمون و دوباره به کار قبلیم تونستم برگردم منزلی رو کرایه کردیم. ولی خدا می‌خواست همچنان منو امتحان کنه و با دردی که توی سینم شروع شده بود با عوض کردن چندین دکتر، بلاخره مشخص شد من یک تومور توی سینم دارم و با دارو خوب نشد و یکی دیگه بهش اضافه شد، درد و تنگی نفس شروع شده بود و مجبور به عمل شدیم به سختی ازطرف محل کارم تونستم وام بگیرم و عمل کنم، دوماه سخت گذشت و من خوب شدم اما عوارض و استرس برگشت تومورها هنوز با من بود، به شدت وزن کم کرده بودم اما با این وجود کار می‌کردم همپای همسرم تا بدهی و هزینه های عمل رو بدیم تازه همه چیز رو تسویه کرده بودیم که صاحبخونه خونه شو خواست و ما نمیتونستیم پول پیش جور کنیم به ناچار مجبور شدیم بازم بریم با یکی از اقوام توی یک خونه مشترک زندگی کنیم و بازم توی یک اتاق و اونا سه تا بچه بزرگ داشتن و کلی رفت و آمد و من برای هر چیزی باید توی نوبت میموندم، برای پخت غذا، شستن لباس و... خیلی سخت میگذشت، خونه خیلی قدیمی بود، بعد از دو سال که از ازدواج ما می‌گذشت پیشرفتی که نداشتیم همه چیزو هم از دست دادیم و من دوباره کار میکردم و توی شرایط سخت تر از اول زندگیم بودم، خیلی روحیه مو باخته بودم، اشک می ریختم اما با حرفایی که از زن عموی خودم شنیدم و مادربزرگ خدا بیامرز همسرم که میگفتن اگه میخوای نون بخوری، وضعت بهتر بشه، بچه دار شو بفکر فرو رفتم و حرفش که با همسرم زدم فقط سکوت کردن و مادرشوهرم گفتن وای اینکارو نکنی، توی یه خونه قدیمی که جای خودتونم خوب نیست، درای چوبی قدیمی، آشپزخونه گوشه حیاط، مشترک زندگی می‌کنی، چجور می‌خوای اینجا بچه بزرگ کنی؟! ولی من امیدوار بودم و دکتر رفتیم تا چکاپ کنیم که دنیا روی سرم خراب شد دکتر به همسرم گفت از این خانم منتظر بچه نباش بواسطه ی دارو هایی که بعد از عمل خورده تا خوب بشه، تخمدانش خشک شده و بچه دار نمیشه... من بعد از کلی گریه به همسرم گفتم تو بپای من نسوز من راضیم وضعیت مالی مون که خوب شد ازدواج کنی، من از زندگیت میرم. همسرم خندید و گفت مگه من بخاطر بچه دارشدن با تو ازدواج کردم؟ من حرفم اینه، اگه خدا بخواد به ما هم بچه میده... کم کم زمزمه ها شروع شد نکنه مشکلی داری، برین دکتر و من فقط می‌گفتم خودمم خیلی دوست دارم ولی حالا زوده... اما زمانی که بخاطر نازایی خودم، مشغول کارای طلاقم بودم البته بدون رضایت همسرم، من اصرار به جدایی داشتم، مشاوره ی دادگاه گفتن باید تست بدی که حتما باردار نیستی. گفتم من بخاطر نازایی دارم جدا میشم گفتن نه باید آزمایش بدی و برای ما مدارکت بیاری آزمایش دادم و در کمال ناباوری بهم گفتن ۲۲ روزه که مادر شدم و من نمی‌دونستم. 👈ادامه دارد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075