eitaa logo
امام حسین ع
19.4هزار دنبال‌کننده
401 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. 1403 بند1⃣ کربلا آخر آرزوهامه حاجت هر شب قلب شیدامه تنها سرمایه ی دین و دنیامه (دین و دنیامه ۲) مقصد انا هدینا کربلاس معنی جنت الاعلی کربلاس نزدیک ترین راه رفتن تا خدا قاب قوسین او ادنی کربلاس حرم خواب شیرینم، حسین یار دیرینم حرم خط پایان و، حسین ذکر تلقینم حسین جانم حسین جان بند2⃣ کربلا عاشق و دیوونه کرده تنها دل گرمی روزای سرده آب و خاک حرم درمون درده (درمون درده۲) بهترین ملجا عالم کربلاس اونجا که خوب میشه حالم کربلاس حول حالنای من باب الحسین خواهش تحویل سالم کربلاس حرم سیر پروازم، حسین سوز آوازم حرم‌ کعبه ی عشق و، حسین قبله ی رازم حسین جانم حسین جان بند3⃣ کربلا حسرت چشم گریونه زندگی بی حسین مثل زندونه دوریه از حرم حرفش آسونه (حرفش آسونه ۲) مرهم چشمای گریون کربلاس سامون دل بی سامون کربلاس هرجا باشیم برمیگردیم به حسین انا الیه راجعون کربلاس حرم چشم امیدم، حسین مُهر تأییدم حرم طور سینا و، حسین نور  توحیدم حسین جانم حسین جان شعر و سبک: انجمن تکیه نوکری مشهد 👇
. 1403 بند1⃣ اسم اعظم می خوای فقط بگو یا حسین شوق زندگی حقیقی ما حسین غرق دنیا بودم همیشه وقت اذون اول وقت شده نماز من با حسین میشمرم لحظه ها رو تا اذون تا که با خدای تو عشق بازی کنم سجده می کنم روی مُهر تو که توی ذهنم رویا سازی کنم توی رویام بیام به کربلا تا یکم این دل تنگو راضی کنم رویامه حرم تو دنیامه حرم تو مرحم واسه ی همه دردامه حرم تو دل تنگ حرمتم بند2⃣ خاک کرب و بلات شفای درد منه مژده ی بهار، توو خزون زرد منه تسبیح تربتت که توی دستم باشه گرمی دست تو، تو دست سرد منه من به شوق وصل تو دم به دم ذکر یا منتهی الرجایا میگم بعد هر نمازم با تربتت تسبیحات حضرتِ زهرا میگم تربتو میذارم روی چشام اللهم الرزقنا کربلا میگم حیرون حرمتم گریون حرمتم عاشورا خدا بخواد مهمون حرمتم دل تنگ حرمتم بند3⃣ من که واست یه عمره بی قرارم آقا هیچ کسی رو مثل تو دوست ندارم آقا لحظه ای که منو تو خاک میذارن میرن وقت بی کسی هام، چش انتظارم آقا رحمت الله واسعه تویی غبار صحنت شفیع محشره تربت تو روز ولادت و لحظه ی تلقین به کام نوکره توی دنیا میشه سعادت و واسه ی قبرم امید آخره کار تو کرامته عادتت سخاوته از حالم با خبری آرزوم شهادته محتاج کرمتم شعر و سبک: انجمن تکیه نوکری مشهد 👇
امام حسین ع
رنگ مشکیِ عزاداری در عالم پخش شد سوخت دل‌ها دود اسپند محرم پخش شد تا ابد باز این چه شورت را بنازم محتشم این چه شعری بود که در خلق عالم پخش شد؟! منبری یا نوحه‌خوان، یا سینه‌زن یا گریه‌کن هر چه منصب بود یکجا زیر پرچم جمع شد چای تلخ روضه زخم قلب ما را خوب کرد حبه‌ی قندی به ما دادند و مرهم جمع شد هرچه که ما برده‌ایم از سهم هیئت برده‌ایم در حسینیه، کَرم، هم جمع شد هم پخش شد از محرم می‌توان فهمید روزی دست کیست؟ فاطمه آهی کشید و بین ما غم پخش شد هرکس آمد بی‌نصیب از قتلگاهت برنگشت نامنظم شد تنش اما منظم پخش شد حق مطلب بر زمین می‌ماند اگر زینب نبود خون دل‌ها خورده شد تا این‌که کم‌کم پخش شد دل آشفته اگه حسین میگه درد داره که اینقده حسین میگه پَر پروانه میخواد بسوزه که پای شمع تا به سحر حسین میگه گرچه نخ‌نماس ولی خیلی ساله پرچمه سر گذر حسین میگه روز محشر چندقدم جلوتره نوکری که بیشتر حسین میگه کار استجابت دعاش یقینیه هرکسی با چشم تَر حسین میگه این چه رسمیه پدر که میمیره جلو تابوتش پسر حسین میگه این چه عشقیه پسر که جون میده پشت تابوتش پدر حسین میگه ما توی سینه‌زنی حسین میگیم مادرش هم دم در حسین میگه ماها دست به سینه اسمش و میگیم مادرش دست به کمر حسین میگه خواهرش نفس نفس نفس زنان داره روبه‌روی سر حسین میگه شاعر: ✍ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
امام حسین ع
📋 شاید امسال به این بادیه باران برود #روضه #شب_اول_محرم سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــ
. 📋 ماجرای شهادت حضرت مسلم (ع) (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مسلم وقتی اومد توو کوفه آنقدر دورش شلوغ شد، همه اومدن باهاش بیعت کردن. آنقدر شلوغ شد، اصلا نمی‌دونست خونه‌ی کی بره؟! یکی این طرف، یکی اون طرف، خونه‌ی ما بیا آقا. سریع نامه نوشت برای ابی عبدالله:« آقا جان بیا! اینا همه منتظرند. ولی دیری نگذشت که همه مسلم و یکی یکی تنها گذاشتن و رفتن. کار به جایی رسید که وقتی دورش نگاه کرد؛ دید کسی دیگه نمونده، همه رفتن تنهاش گذاشتن... توو این کوچه پس کوچه‌های شهر می‌چرخید، هی دست رو دست میزد، عجب کاری کردم نامه نوشتم! چرا اینا اینجوری کردن با من؟!چرا منو تنها گذاشتن؟! نه جای خوابی، نه غذایی، نه آبی... همین جور که توو این کوچه پس کوچه‌ها می‌چرخید، راه می‌رفت. نشست در یه خونه‌ای، تکیه داد سرش و گرفت. یهو دید یه خانمی در و باز کرد: -چی می‌خوای؟! اینجا چرا نشستی؟! - گفت:« من توو این شهر غریبم. کسی و ندارم، میشه من و راه بدی توو خونه‌ت؟! این زن در و باز کرد، مسلم اومد توو خونه‌ش. تا فهمید سفیرِ حسینه، آنقدر احترامش کرد. همه‌چی بهش داد؛ جای خوابی براش درست کرد، آب و غذایی بهش داد. ولی خبر رسید به قصر دارالاماره، مسلم توو فلان خونه ست. ریختن، خونه رو محاصره کردند. داد می‌زدند دم در خونه؛ -میای بیرون یا نه، پناه بردی به یه زن؟! همچین که داد میزدند، در خونه رو محاصره کردند؛ داد و هوار می‌کشند، عربده کشی می‌کنند:« یا میای بیرون یا میریزیم توو خونه؟! مسلم سریع از خونه بیرون اومد، گفت بَده این زن من و راه داده حالا بریزن توو خونه‌ش. هم خونه‌ش و آتیش می‌زنند هم خدایی ناکرده جسارتی بشه به این زن. دیگه من مسلم خودم و نمی‌بخشم... آخه یه بار امیرالمومنین، توو مدینه یه صحنه‌ای دیده؛ دیگه همینجوری هی فقط می‌گفت:« علی رو حلال کن، علی رو حلال کن...‌». ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 شباهت شهادت به شهادت (ع) و حضرت زهرا (س) (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینقدر جنگید روایت میگه خسته شد، یه تنه همه لشکر و مقابلشون ایستاده... «وجَعَلَ يُقاتِلُ حَتّى اُثخِنَ بِالجِراحِ» انقدر این زخمش بزرگ شد، اینقدر این خونا توو این زخمای بدنش لخته شده بود، بزرگ شده بود دیگه نمی‌تونست بجنگه «وضَعُفَ عَنِ القِتالِ» ضعف وجودش و گرفته بود، «وتَكاثَروا عَلَيهِ فَجَعَلوا» دورش و گرفتند حلقه زدند «يَرمونَهُ بِالنَّبلِ وَالحِجارَةِ» هم تیرش میزند هم سنگش میزدند، کار به جایی رسید مسلم داد میزد، صداش و بلند کرد: «فَقالَ مُسلِمٌ: وَيلَكُم!» وای بر شما! «ما لَكُم تَرمونَني بِالحِجارَةِ كَما تُرمَى الكُفّارُ» مگه دارید با کفار میجنگید که دارید اینجوری سنگ بارونش می‌کنید، «وأنَا مِن أهلِ بَيتِ الأَنبِياءِ الأَبرارِ؟!» مگه من و نمیشناسید من از خاندان پیامبرتونم «وَيلَكُم! أما تَرعَونَ حَقَّ رَسولِ اللّه ِصلى الله عليه و آله وذُرِّيَّتِهِ؟» از پیامبر خجالت نمی‌کشی دارید اینجوری من و میزنید. اینجا مسلم خسته شد، شروع کرد اینجوری حرف بزنه... یه جاییم من سراغ دارم اربابمون خسته شد. روایت میگه: «وقَد اُثخِنَ بِالجِراحِ في رَأسِهِ وبَدَنِهِ فَجَعَلَ يُضارِبُهُم بِسَيفِهِ، فَوَقَفَ [الحُسَينُ عليه السلام ] وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ»؛ یه مرتبه ابی عبدالله ایستاد، آنقدر زخم به بدنشه، نفس که می‌کشه از لابه‌لای این زره خون جاری میشه، «أتاهُ حَجَرٌ عَلى جَبهَتِه هَشَمَها» یه نفری سنگی برداشت به پیشانی ارباب ما زد «ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ» همچین که این خونا جاری شد ابی عبدالله این دامن عربی و بالا زد خون پیشانی رو بگیره؛ همچین که این دامن و بالا زد سفیدیه سینه‌ی حسین نمایان شد.‌ اون نامرد تیر سه شعبه‌ی زهرآلودی برداشت... «فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ» به سینه‌ی حسین.... یه سینه‌ی مجروح دیگه رو هم سراغ دارم، مدینه هم همینجور شد. « وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ فی صَدْرِها» مسمار و می‌دونی چه شکلیه؟! این که میگه «وَ نَبَتَ» یعنی فرو رفته یعنی خراش ننداخته. مسمار یه میخهایی هست توو درای قدیمی می‌زدند. آه... این میخ توو سینه‌ی مادر ما رفت... ای حسین... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 گفتم بیا کوفه ولی نیست اینجا با تو هیچ دلی (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گفتم بیا کوفه ولی نیست اینجا با تو هیچ دلی کاشکی میشد بی‌معطلی برگردی آقا، تا نشی تنها وفا نداره کوفه دروغه بیعتاشون یه چیزایی شنیدم من بین صحبتاشون حرف از اینه که آب و به روت ببندند به گریه‌هات بخندند خواهشم اینه که با اشک و آه و زاری همراهت آب بیاری اصغرت و نیاری
امام حسین ع
📋 شاید امسال به این بادیه باران برود #روضه #شب_اول_محرم سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــ
خیلی بدن این کوفیا بویی نبردن از حیا با زن و بچه‌هات نیا نامهربونند، تشنه‌ی خونند بازارِ نیزه سازا شلوغه و غم‌افروز خرما فروش دیروز خنجر فروش امروز ترسم اینه که تنِ حرم بلرزه سرت بره رو نیزه وای از چشای هرزه بعد از تو میشه به خیمه‌هات جسارت حرم میره به غارت زینب میره اسارت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. 📋 کم‌کم صدای قافله دارد میاید (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کم‌کم صدای قافله دارد میاید از این طرف هم هلهله دارد میاید آقا سنان بهر صله دارد میاید آه ای ربابه حرمله دارد میاید خیری ندیدی ای رباب از زندگانی شیرش بده این بچه را تا میتوانی اینجا جوانان پاسبان زینب هستند خیلی بنی هاشم میان زینب هستند این‌ها مراقب‌های جان زینب هستند عباس و اکبر محرمان زینب هستند وای از غروب کربلا و عمه زینب شلاق شمر بی‌حیا و عمه زینب من را برم گردان عزیزم جان مادر بوی جدایی میدهد اینجا برادر ای زینت دوش نبی جان پیمبر پس لااقل انگشترت را در بیاور چشمش گرفته ساربان انگشترت را حتی النگو و طلای دخترت را میترسم اینکه پیش من از پا بیوفتی با زور تیغ و سنگ و نیزه‌ها بیوفتی تشنه کنار موج این دریا بیوفتی یا گوشه‌ی گودال این صحرا بیوفتی دیدم خودم که کربلا گودال دارد اینجا که آوردی مرا گودال دارد طفل سه ساله جا در این صحرا ندارد باور بکن که طاقت گرما ندارد یا طاقت آزار این‌ها را ندارد طفل یتیمی که اگر بابا ندارد باشد اگر آن دخترک یک نازدانه اصلا نباید زد به رویش تازیانه *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 اولین روضه‌خوان کرب و بلا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روایت میگه ابی عبدالله همچین که رسید کربلا، اول خودش روضه خوند. «فَجَمَعَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام وُلْدَهُ وَ إِخْوَتَهُ‏ وَ أَهْلَ‏ بَيْتِهِ‏»، همه رو جمع کرد دور خودش؛ بچه‌هاش، اهل بیتش، برادراش «ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِمْ» یه نگاهی بهشون کرد، یکی یکی قد و بالای همشون و نگاه کرد، آخ بابا دورت بگرده علی‌اصغر، بابا فدات شه رقیه جونم، عمو دورت بگرده قاسمم، عبداللهم، آی قربونش قد و بالات برم علی‌اکبرم «فَبَكَى سَاعَةً» فقط با همین نگاه ساعتها گریه کرد. «ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا عِتْرَةُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ » خدایا ما عترت نبی تو هستیم، « وَ قَدْ أُخْرِجْنَا وَ طُرِدْنَا وَ أُزْعِجْنَا عَنْ حَرَمِ جَدِّنَا » می‌بینی ما رو از حرم جدمون طردمون کردند، بیرونمون کردند. بعد شروع کرد روضه بخونه. صدا زد:« أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ» بار بگشای اینجا کرب و بلاست. « وَ هَاهُنَا وَ اللَّهِ مَسْفَكُ دِمَائِنَا» اینجا جایی که خون ما ریخته میشه، «وَ هَاهُنَا وَ اللَّه قُتِلَ رِجَالِنَا» اینجا جایی که مردای ما رو همشون و می‌کُشند. « وَ هَاهُنَا وَ اللَّه ذُبِحَت اَطْفالِنا » یهو رباب بچه رو توو بغلش محکم‌تر گرفت. «وَ هَاهُنَا وَ اللَّه سَبیِ نسائنا» اینجا جایی که همه‌ی زنای ما روبه اسارت می‌برند... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 آشوبی توو دلم به پاست (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آشوبی توو دلم به پاست گفتم که این زمین کجاست تا گفتی اینجا کربلاست دلتنگه مادر شدم برادر کاش بود کنارمون و، آروم میشد دلِ من توو این غریبی دیگه، تو هم نگو از رفتن تو هم که بری چی واسه‌م میمونه غیر از غم زمونه، غیر از دلی که خونه می‌دونم بی‌تو میمیره دخترِ تو از غصه‌ی سرِ تو، از داغِ حنجر تو غم داره اینجا بی‌امون دور و بر زینب بمون چرا شدی به سمت اون گودال خیره، دلم میگیره نگو که قتلگاهه، دق میکنم از این غم آخه چه جور سرت رو توو دست شمر ببینم بین خاک و خون افتاده پیکرِ تو میبینه دختر تو، رو نی می‌ره سر تو زیر دست و پا تن برادرِ من قرآن مادرِ من، پناه آخرِ من ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
امام حسین ع
#زمزمه حاج سیدرضا نریمانی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ بيا نگار آشنا شب غمم سحر نما مرا به
. حاج سیدرضا نریمانی بيا نگار آشنا شب غمم سحر نما مرا به نوكریِ خود شها تو مفتخر نما ای گل وفا حسين معدن سخا حسين میكشی مرا حسين 📋 نامه عبدالله بن جعفر به ابی عبداالله و بدرقه فرزندان خود (س) کاروان ابی‌ عبدالله از مدینه راه افتاد. این دوتا آقازاده‌ی بی‌بی حضرت زینب دنبال کاروان نبودند اینقدر به پدرشون اسرار کردند. - آخه بابا بزار ما هم بریم. آخه عبدالله مریض احوال بود اینا قرار بود. بایستند آقا بهشون فرمود:« شما کنار پدرتون بمونید». گفتند:«چشم». ولی تا کاروان راه افتاد، اومدن پیشِ بابا. -بابا! آخه علی‌اکبر رفت، قاسم رفت، عبدالله رفت، بنی‌هاشمیا همشون رفتند کسی دیگه توو مدینه نمونده. به ما هم اجازه بده بریم. عبدالله بن جعفر قبول کرد. یه دست خطی نوشت برا ابی عبدالله و برای خواهرش. دست خط و داد بهشون، سریع برید خودتون و برسونید به کاروان. نزدیکای مکه بود که این دوتا سواره، این دوتا آقازاده‌ خودشون و رسوندن. از اون دور منادی فریاد زد:« دوتا سوار دارن میان آقا». یهو ابی عبدالله از دور نگاه کرد، بی‌بیم از محمل سرشون و بیرون آورد. - کیه؟! آخه دل بی‌بی هی توو این سفر شور میزد. سرش و از محمل بیرون آورد، بَه بچه‌هامند الهی قربونشون برم. خدا رو شکر الحمدلله خودشون رو رسوندند. دست خط رو آوردن پیش ابی عبدالله، به پاهای داییشون افتادند. دایی جان بابامون ما رو فرستاده اینم دست خطشه. ما اومدیم کنار مادرمون باشیم، آخه شنیدیم وقتی تو رو می‌کشند قراره مادرِ ما به اسارت بره. چه جوری میشه ما توو مدینه باشیم، مادرمون رو ببرند به اسارت، دستاش و ببندند مادرِ ما حضرت زهرا هم که از خونه می‌خواست بره مسجد، برا فدک هرکاری کرد امام حسن گفت:« من باید دنبالت بیام، آخه نمیشه که». توی مسیرم هی دلش شور میزد، خدایا اتفاقی برای مادرم نیوفته... آخرشم توو راه برگشت همینجور که دستش توو دست مادرش بود، اون نامرد اومد گفت:« بده فدک و»... مادر این قباله رو گرفت پشتش، پشت کمرش، پشت چادرش پنهان کرد. جلو امام حسن چنان توو صورت مادرم زد فلذا رو پاهای حسین افتاده، نمیذاریم مادرمون تنهایی بیاد... . 📋 رود سمت برادر به تنش تب دارد (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رود سمت برادر به تنش تب دارد دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد به فدای سر تو! هرچه که دارم این است چه کنم؟ هست همین هر چه که زینب دارد ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد رفت و فریاد برآورد برادر! بشتاب تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد حق همین است که قربانی اکبر بشویم زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد از یمین می‌روم از سمت یسارش با تو دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد: زیر لب زمزمه ناد علی می‌خواند دارد از هیبت اولاد علی می‌خواند تکیه دادند به هم هر دو برادر اینبار هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار دور خود ساخته‌اند از سر دشمن کوهی تن بی‌سر چقدر ماند و در این انبوهی خُدعه زد دشمن بی‌عرضه و ترسو ای وای بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای ناگهان هر دو برادر به کمین افتادند زیر باران جفا هر دو زمین افتادند بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد اول از ترس در آن حال رهاشان کردند بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند این طرف، حادثه از چشم زنی دور افتاد آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم‌کم چشم مادر نگران شد به پسرها کم‌کم عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب می‌خواست نذر او گشت اَدا! شکر، حسینش برجاست پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری هر دو قربان علی‌اکبر تو، غم نخوری پسرانم که بماند! خودِ زینب هم هست جان من نذر علی اصغر تو، غم نخوری تو سفارش شده مادرِمانی، قَسَمَت می‌دهم جان من و مادر تو، غم نخوری هر چه غم مال من و قول بده تا آخر هر چه غم خورد اگر خواهر تو، غم نخوری ✍ 📋 دلاوری طفلان زینب در واقعه کربلا (س) (س) وقتی دو برادر اومدن اذن گرفتند از داییشون، بهشون اجازه داد، گفت داداش از همدیگه جدا نشیم. گفت« چشم داداش»؛ شمشیر برداشتند یکی از این طرف یکی از اون طرف زدند به دل لشکر انقدر لشکر کشته داد نگرانیِ تو رو نمی‌تونم ببینم، این زن نمی‌تونه نگرانیِ امامش و ببینه یه روزیم رسید امیرالمومنین رسید بالا سر فاطمه‌ش، هرچی صداش میزد جواب نمیداد، گفت: تو هم جواب علی رو نمیدی؟ اشکای چشم علی رو صورت فاطمه چکید، بی‌بی چشماشو باز کرد دستای شکسته‌ش و بالا برد اشکا رو از گوشه چشمای علی پاک کرد، علی جان! اصلا من اینجوری شدم اشک تو رو نبینم
. . 📋 هرکه شد در روضه‌ها گریان و مضطر بیشتر حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هرکه شد در روضه‌ها گریان و مضطر بیشتر می‌شود آسوده دل فردای محشر بیشتر رزق اشکم با گناهان زیادم کم شده توبه کردم تا شود رزق مقدر بیشتر می‌خرد دَرهم تمامِ نوکرانش را حسین می‌شود اما مقرب دیده‌ی تَر بیشتر هرکسی بارِ گناهانش سبک‌تر می‌شود می‌کِشد در آسمان کربلا پَر بیشتر من به جز روضه ندارم سرپناه دیگری گر جوابیم نگیرم میزنم در بیشتر چاره‌ی کارم فقط رفتن به سوی کربلاست هرچه ماندم دور از او دل شد مُکَدر بیشتر در تمامِ لحظه‌های زندگی محتاجم و می‌شوم محتاج‌ِ او دَم‌های آخر بیشتر می‌وَزد با یا حسینِ روضه‌خوانان بوی سیب با بُنَیَّ می‌شود روضه معطر بیشتر گرچه محزون می‌شود در داغِ فرزندش پدر شعله‌ور خواهد شد اما قلب مادر بیشتر *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
389_16352352426780.mp3
43.11M
شاعر: سجاد امیدیان
. 📋 شب پنجم که می رسد از راه (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شب پنجم که می رسد از راه روضه را غرق آه باید خواند از یتیم حسن که می‌گوییم روضه‌ی قتلگاه باید خواند روز آخر نیامده است اما روضه رفته است داخل گودال مثل مرغی که بال او کَنده است حسنی زاده می‌زند پَر و بال لحظه‌ی آخر است و این میدان گرچه مَرد نَبرد می‌خواهد حسنی زاده! پیش عمه بمان بعد از این، خیمه مرد می‌خواهد حیف از آن دست حیف از آن بازو دست خود را به تیغ نسپاری پیش زینب بمان که بعد عمو عَلَم و مشک را تو برداری پیش زینب بمان که می‌ترسم روضه‌ی پشت در شود تکرار مادرم بازوی کبودی داشت دست خود را به تیغ‌ها نسپار شیر اگر بچه باز هم شیر است آن شغال زبون نفهمیده اینکه دست تو را ز تن انداخت دست عباس دیده ترسیده *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 من پسر حسنم (ع) (س) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ لشکر اندکی صبر کرد، یهو دیدند به سوی حضرت دوباره حمله‌ور شدند؛ برگشتند. یهو دیدند لشکر دورِ گودال حلقه زده، عبدالله بن حسن از خیمه بیرون اومد. اومد کنار عموش حسین ایستاد، بی‌بیم دنبالش داره دَوان دوان میره، عبدالله میدَوه، زینبم از این طرف داره پشت سرش داره میدوه. یه مرتبه با اون حالش ابی عبدالله توو گودال افتاده داره دست و پا میزنه؛ لشکرم احاطه کرده دورِ گودال و. یهو ابی عبدالله صدای بی‌رمقش بلند شد:« خواهرم بگیرش این بچه‌ رو محبوسش کن، یعنی ببرش یه جایی زندانیش کن منو نبینه»... @emame3vom به شدت امتناع میکرد عبدالله، و اینجوری صدا زد:« عمه جان! به خدا قسم اینجوری عموم و تنها نمی‌ذارم، از من نخواه از عموم جدا بشم، من پسر حسنم، من پسر یه آقاییم که توو کوچه‌ها مادرش رو تنها نگذاشت، من پسر همون آقام که توو کوچه مادرش و زدند اومد از مادرش دفاع کرد»... اون روزم حسن کوچیک بود کم سن و سال بود، اما یه جوری از مادر دفاع کرد، اینجام توو کربلا عبدالله نوجوونه، کوچیکه... میگه اون نانجیب شمشیرش رو به سمت ابی عبدالله بلند کرد؛ - آیا میخوای عموی منو بکشی ای پسر خبیثه، ای پسر زِنا زاده؟! میخوای عموی منو بکشی؟! شمشیرش و بلند کرد زد، عبدالله دستش و سپر کرد. همچین که این دستش و سپر کرد؛ شمشیر به دستش خورد این دست به پوست آویزان شد. صدای این بچه بلند شد یا اُماه. یهو تا شمشیر به دستش خورد صداش بلند شد وای مادر! اگه اون روز، روزِ پُر سوز، یکمی بودم بزرگتر توی کوچه، میشدم من، سپر بلای مادر آخه همچین که شمشیر به دستش خورد، وای مادر و که گفت؛ گفت خدا رو شکر از عموم تونستم دفاع کنم، نذاشتم شمشیر بهش بخوره... آخه توو کوچه که بابام همچین دستش و بلند کرد. ایستادم به روی پنجه‌ی پایم اما دستش از روی سرم رد شد و.... بالاخره از خونواده‌ی امام حسنیا یه نفر تونست آبروداری کنه. توو کوچه که هرکاری کرد بابام نشد نشد نشد.امام حسن از این داغ پیر شد... گرچه اینا آبروی عالمند، همه میان از در این خونه آبرو میگیرند... فراموشی نعمتیه، مگه به این راحتیه گودیِ قتلگاه من، اون کوچه‌ی لعنتیه دستت سیاهه نزن امام حسین عبدالله رو بغل گرفت توو آغوش گرفت، به سینه چسبانید. صدا زد:« پسر برادرم صبر کن، صبر کن، صبر کن». آروم آروم ملحق میشی به بابات به اجدادت، به مادرم فاطمه.... یه تیری زد به حلقومش؛ این تیرو که زد نمیدونم چه جوری زد که میگه «فَذَبَحَ» یعنی سر جدا شد، سر این بچه توو دامن حسین افتاد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 آبرو داری کن واسه این گدایی که دلش شکسته ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آبرو داری کن، واسه این گدایی که دلش شکسته آبروداری کن، من و ول نکن توی درای بسته آبروداری کن، واسه من توو کشتیِ به گِل نشسته ای حس خوب من، همیشه محبوب من اون که همیشه برات، به سینه می‌کوبه من ای حس ناب من، رویای توو خواب من گفتم و بازم میگم، حسینه ارباب من حال و هوامی، آهنگ صدامی تو ضربان قلبمی، باهامی «جانم حسین؛ ای جانم حسین ای جانم حسین، ای جانم حسین» *شاعران: نظری و ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
Fadaeian_Shab05Moharam1402_02.mp3
7.91M
شاعر: محسن ناصحی
. 📋 گریه کن های حسینیم و گدای حَسَنیم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه‌کن‌های حسینیم و گدای حَسَنیم خاکِ پاهای حسینیم و برای حسنیم جمع ما را حسن آورد سوی کرب و بلا کربلایی شده‌‌ی خیرِ دعای حسنیم صورِ أَیْنَ الحَسَنیون  که قیامت بزنند با حسین بین صفوفِ رفقای حَسَنیم «حسن جانم، حسن جانم؛ حسن جانم جانم» کوریِ چشم همان‌ها که رهایش کردند تا خداییِ خدا هست به پای حسنیم  نوکر آن است که قربانیِ یارش باشد هم فداییِ حسینیم و فدای حسنیم ما به این کرب و بلا شهر حسن میگوییم که در آن خیره به شش‌گوش طلای حسنیم کربلا آمده‌ای خرجیِ تو با حسن است اربعین ما همه مهمان عطایِ حسنیم «حسن جانم، حسن جانم؛ حسن جانم جانم» شاعر : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
384_16352346557171.mp3
13.47M
شاعر: سید پوریا میرهاشمی
. 📋 نوکرِ خونواده‌ی حسین منم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نوکرِ خونواده‌ی حسین منم سنگِ امامم رو به سینه میزنم مثل شهیدای نوجوون منم پیرو عبدالله بن الحسنم راهِ حسین یا مسیرِ شیطون برای من مهم‌ترین تصمیمه حسین انتخابمِ برا مثال پیرهن سیاه لباس سربازیمه «من امام حسینیم، من امام حسینیم» تکلیفِ امروزم مشخصه این پرچم برای من مقدسه امام حسین برای من همه کَسه وَاللّٰهِ امام حسین برام بَسه هرکس داشته باشه بوی کربلا باهاش رفیق میشیم بی‌مُعطلی باطل یعنی هرچی غیرِ حسین حق یعنی راهِ حسین بن علی «من امام حسینیم، من امام حسینیم» مدرسه و کلاسِ من سنگرمه مدادِ من اسلحه‌ی باورمه مجاهدم دستِ خدا یاورمه سایه‌ی سید علی روی سَرمه اگه حواسم و بِدَم خطا نرم منم یه سربازِ درست حسابیم با مدد خدا و صاحب الزمان نوجوون مؤمنِ انقلابیم «من امام حسینیم، من امام حسینیم» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
. 📋 رها کن عمه دستم و بزار برم پیشِ عموم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رها کن عمه دستم و، بزار برم پیشِ عموم نذار که اینجا بِشکنه، بغضی که مونده توو گلوم بزار برم تا نبینم، کارِ حرم میشه تموم افتاده رو خاک/ تشنه غرقِ خون/ نمیشه از این بدتر هرجوری که هست/ میرم تا باشم/ واسه‌ش سربازِ آخر توی گریه‌ها/ رو لبهای من/ أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَر گرفته بینِ قتلگاه، دورِ عموم و یک سپاه پناهِ عالم بی‌پناه، شده توو گودال «عمو حسین، عمو حسین» عموم و دارن می‌کُشن، این از خدا بی‌خبرا رمق نمونده توو صداش، تا که بگه جلو نیا طاقت ندارم ببینم، تنش رو زیرِ دست و پا خدا می‌دونه/ به پای عموم/ همه هستیم و میدم با هر سختی بود/ خودم و آخر/ توی قتلگاه دیدم دستم که شکست/ به یادِ مادر/ باریدم و نالیدم به آرزوهام رسیدم، از زندگی دل بُریدم سمتِ بابام پَر کشیدم، از دلِ گودال «عمو حسین، عمو حسین» جون داره میره از تَنت، تَوون نداره بَدنت دارن با سنگ میزننت، ای عموجونم، ای مهربونم سخته برام عمو جون، غربتت و ببینم تو بین دشمنایی، چه طور راحت بشینم این لشکر دیگه، جون به لبت رسونده سر تو رو شکونده، نفس برات نمونده ای وای ای وای از، هجومِ سنگ و شمشیر دشمن داره با تکبیر، می‌زنه نیزه و تیر «عمو حسین، عمو حسین» هم واسه من هستی امام، هم مثل بابایی برام دنیا رو بی‌تو نمی‌خوام، ای عمو جونم، ای مهربونم دلِ بابام و حالا، میخوام بدست بیارم دست و سرم رو باید، به پای تو بذارم مثل عمو دست من، جدا شد از پر با ضربه‌های دشمن، می‌خوام فدات بشم من حالا که به زخم، تیغ و تیر اسیرم تو رو بغل می‌گیرم، توو بغلت بمیرم «عمو حسین، عمو حسین» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
. 📋 من یه عمره که به عشقت اسیرم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ من یه عمره که به عشقت اسیرم از درِ این خونه جایی نمیرم آرزومه توی لحظه‌ی آخر سرم رو پای تو باشه بمیرم آره میدونم بَدم/ اما رو زدم/ دردِ منو میدونی آبرو نمیبری/ من رو می‌خری/ بسکه تو مهربونی اون که با غمت آقا دل بریده از دنیا یارِ رو سفیدت میشه هرکی آرزوش باشه اشکت آبروش باشه آخرش شهیدت میشه «یا ثارَ اللّٰه، حسین یا مولا» تویی که ساکن عرشِ خدایی خونه‌ خدایی أبا الشهدایی یه نگاه کن مثِ حر و زهیرت دلِ منم بشه کرب و بلایی با همه گناهم و/ روی سیاهم و/ رو به تو انداختم من اگه شهید نشم/ رو سفید نشم/ زندگیم و باختم ذکر تو میده حاجت هر دقیقه هر ساعت اسمت و رو لب می‌خونم تا که لحظه‌ی آخر مثل تو بشم بی‌سر پای تو بریزه خونم «یا ثارَ اللّٰه، حسین یا مولا» هستیِ من همه به زیر دِینه آقایی که شاه عالمینه جَنَّةُ الْأَعْلَى باشه واسه اهلش بهشتِ من تماشای حسینه دخیلم و بسته‌ام/ دل شکسته‌ام/ به شیش گوشه ارباب بشم شبیه بُرِیر/ عاقبت بخیر/ توو آغوش ارباب هرکی عاشقت باشه یارِ صادقت باشه پای عشقِ تو می‌مونه نوکرت چه خوشبخته بی‌تو زندگی سخته دنیا بی‌حرم زندونه «یا ثارَ اللّٰه، حسین یا مولا» ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
362_16352351279567.mp3
15.45M
شاعر: علی اصغر شاه سنایی
. 📋 عشقِ تو کرده به همه سرایت حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ عشقِ تو کرده به همه سرایت کمتر شنیده شده این روایت قالَ النَّبیِّ المُصطَفی المؤتَمَن حَسَنٌ مِنّي وَ أنَا مِنْ حَسَن کریم حسن، زندگیم حسن کل سال و میگیم حسین امشب و میگیم حسن پیمبر حسنیه، حیدر حسنیه حسنی‌ان همه، فاطمه بیشتر حسنیه اباالفضلِ علی تا محشر حسنیه این و من مطمئنم علی‌اکبر حسنیه «حسن جانم، حسن جانم» اگه یه روزی بقیع از طلا شِه حرمِ تو شبیه کربلا شه هک میشه روی ایوونت این سخن حَسَنٌ مِنّي وَ أنَا مِنْ حَسَن امام حسن، السلام حسن کافیه ازم جون بخوای میگم روی چشمام حسن رقیه حسنیه، قاسم حسنیه به خدا عقیله‌ی بنی هاشم حسنیه مجنون حسنیه، لیلا حسنیه یه دوشنبه شب میریم ان‌شاءالله حسنیه «حسن جانم، حسن جانم» *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇
999_16352351590075.mp3
17.07M
شاعر: آفتاب
. 📋 می‌خوام مثِ گذشته‌ها یادِ شهیدا کنم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می‌خوام مثِ گذشته‌ها یادِ شهیدا کنم عقده‌ی قلبم و به یادِ شهدا وا کنم گناه یه کاری کرده نورِ قلبا خاموش شده توو زندگی یادِ شهیدامون فراموش شده یادش بخیر قدیما حال و هوایی داشتیم با شهدا توو روضه چه گریه‌هایی کردیم به یادِ هور و مجنون دوکوهه و هویزه من اومدم با شهدا دوباره بیعت کنم سفره‌ی دل وا کنم و دوباره صحبت کنم کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی کجایید ای سبک بالان عاشق پرنده‌تر ز مرغان هوایی «حسین جانم حسین، جانم حسین جانم جانم حسین جانم، جانم حسین جان» حماسه‌های شهدا که انتها نداره دل که حسینی بشه ترسی از بلا نداره میخوام که یادی کنم از فَکّه و دشت عباس از اونایی که دستشون بود توی دستِ عباس با لبِ تشنه موندن پا عهدشون تا اینکه به کرب و بلا رسیدن قمقمه‌های خالی به سَرسِپُردگی و جنون گواهی میدن با یادِ خشکیه لبِ تموم رزمنده‌ها روضه‌ می‌خونیم واسه‌ی تشنه لبِ کربلا اگر کشتن چرا آبت ندادن چرا زان دُرّ نایابت ندادن اگر کشتن چرا خاکت نکردن کفن بر جسم صد چاک نکردن «حسین جانم حسین، جانم حسین جانم جانم حسین جانم، جانم حسین جان» گذشتن از نام و نشونشون نشونه‌ی قیمته لازمه‌ی قیمتی بودن به خدا غیرته می‌خوام بگم از اون رفیقایی که بی‌پلاکن از اونایی که تا ابد گنجینه‌های خاکن طلائیه، شلمچه همیشه شرمنده‌ی مادرای شهیدن مادرایی که واسه دیدن بچه‌هاشون زندگی‌شون و میدن با مادرای شهدا دوباره روضه‌خونیم شبیه زینب توی گودال بلا می‌خونیم گلی گم کرده ام؛ میجویم او را به هر گل میرسم، میبویم او را گلِ من؛ یک نشانی در بدن داشت یکی پیراهنِ کهنه، به تن داشت «حسین جانم حسین، جانم حسین جانم جانم حسین جانم، جانم حسین جان» *شاعر: ✍ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇