«شرح #مثنوی_مولانا بدون داشتن ذوق عرفانی، مانند تلاش یک کافر برای فهم مرام نبی مرسل است! »
📝 امام_خمینی
♦️ کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مىدانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمىدانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم حاج ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمىخیزد، به شرح آن بپردازد.»
📚 تقریرات فلسفی، ج۲، ص۱۹۸
___
#عرفان_خمینی
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
🕯️ عيناك بيتي
عندما ضاقت بنا الدنيا
وضاق بنا العذاب...
چشمهایت خانه من است
وقتی دنیا به ما تنگ میشود
و از درد به ستوه میآییم...
#عکس_نوشت
_
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽️ #امنیت یک وقت به معنی سرکوب است یک وقت به معنی مدیریت است.
#محمد_علی_مرادی
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
4_5895530259498929067.mp3
1.62M
#دکلمه غزل دیوان شمس:
گفتی شکار گیرم، رفتی شکار گشتی
گفتی قَرار یابم، خودْ بیقَرار گشتی
خِضْرت چرا نخوانم؟ کابِ حَیات خوردی
پیشَت چرا نَمیرم؟ چون یارِ یار گشتی
گِردَت چرا نَگَردم؟ چون خانهٔ خدایی
پایَت چرا نَبوسَم؟ چون پایدار گشتی
جامَت چرا نَنوشَم؟ چون ساقیِ وجودی
نُقلَت چرا نَچینیم؟ چون قَندبار گشتی
فاروقْ چون نباشی؟ چون از فِراق رَستی
صِدّیق چون نباشی؟ چون یارِ غار گشتی
اکنون تو شهریاری، کو را غُلام گشتی
اکنون شِگَرف و زَفتی، کَزْ غَمْ نِزار گشتی
هم گُلْشَنَش بِدیدی، صد گونه گُل بِچیدی
هم سُنبُلَش بِسودی، هم لالهزار گشتی
ای چَشمَش، اَللَّهْ اللَّهْ خود خُفته میزدی رَهْ
اکنون نَعوذُبِاللَّهْ، چون پُرخُمار گشتی
آن گَه فقیر بودی، بسْ خِرقهها رُبودی
پس وای بر فقیران، چون ذوالْفَقار گشتی
هین بیخِ مرگ بَرکَن، زیرا که نَفْخِ صوری
گَردن بِزَن خَزان را، چون نوبهار گشتی
از رَسْتخیز ایمِن، چون رَستْخیزِ نَقْدی
هم از حسابْ رَستی، چون بیشُمار گشتی
از نان شُدی تو فارغ، چون ماهیانِ دریا
وَزْ آبْ فارغی هم، چون سوسمار گشتی
ای جانِ چون فرشته، از نورِ حَق سِرِشته
هم زِ اخْتیار رَسته نَکْ اختیار گشتی
از کامِ نَفْسِ حسّی روزی دو سه بُریدی
هم دوست کامی اکنون، هم کامیار گشتی
غَم را شکار بودی، بیکِردگار بودی
چون گِردِ کار گشتی، باکِردگار گشتی
گَر خونِ خَلْق ریزی، وَرْ با فَلَک سِتیزی
عُذرت عِذار خواهد، چون گُلْ عِذار گشتی
نازت رَسَد، ازیرا زیبا و نازنینی
کِبْرَت رَسَد، هَمی زان چون از کِبار گشتی
__
#مولانا
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
♦️ ما آغوشمان را به همان علوم انسانی غربی باز کرده و مقلد شده ایم، باید در زمینه #علوم_انسانی اجتهاد کنیم.
#سید_علی_خامنه_ای
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
در توصیف قدرت #پول
"جامعه بیگانه "فقط نیازهایی را واقعی می شناسد که بتواند با پول بخرد،یعنی نیازهایی که در دسترس و در حیطه قدرت پول باشد.
در این شرایط،خصوصیات و خصایل فرد انسان جنبه ثانوی دارد.
" حدود قدرت پول،حدود قدرت من است.ویژگی های پول،ویژگی ها و قدرت های ذاتی من است_ ویژگی ها و قدرت های صاحب آن.بنابراین آن چه که هستم و آن چه که قادر به انجام دادنش هستم،ابدن بر اساس فردیت من تعیین نمی شود"
پول به واسطه این قدرتش که " معیار مشترک" همه چیز قرار می گیرد،می تواند" هر مالی را با هر مال و عین دیگری،هرچند متضاد با آن،مبادله کند: پول بین ناممکن ها صیغه اخوت می خواند"
" پول وفاداری را به بی وفایی،عشق را به نفرت،نفرت را به عشق،فضیلت را به شرارت،شرارت را به فضیلت،خدمتکار را به ارباب،ارباب را به خدمتکار،حماقت را به هوش و هوش را به حماقت تبدیل می کند".
📚 کتاب نظریه بیگانگی مارکس
#ایشتوان_مزاروش
#اقتصاد
__
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
🔹- اسلام گستره فلسفه را چنان وسیع کرده است که هیچ موجود و مرتبه از مراتب عالم خارج از فلسفه نیست.
🔸_ اینکه بگویید فلسفه را منکرین خدا یا یونانی ها به وجود آورده اند بی انصافی نسبت به فلسفه است.
♦️- ویژگی خاص توحید باعث شده تا اسلام در همه شئون زندگی انسان بتواند نظر بدهد.
📝 #علامه_طباطبایی
◾-منکرین فلسفه اسلامی فلسفه را چنين معرفى مىكنند: «فلسفه مجموعهاى از آراء و افكار گروهى از مردان يونانى و غير يونانى است كه در ميان آنها خداشناس و منكر خدا، ملحد و پرهيزگار، مؤمن و كافر، حقيقت جو و خطاگر يافت مىشوند. پس طرح مسائل فلسفى چيزى جز پيروى از دانشمندان معروف آنها و به كار بستن آراء و نظريات آنها نمىباشد».
اگر فلسفه اين باشد كه اينها براى ما ترسيم مىكنند و حقيقت آن همان باشد كه اينها مىپندارند عدمش بهتر از وجود آن است و بر اشخاص ارزشمند است كه خود را با آن آلوده نسازند و بر دين است كه با قاطعيت تمام در برابر آن بايستد و از آن بيزارى بجويد، ولى خوشبختانه مطلب از اين قرار نيست و اين عقيده در مورد فلسفه صحيح نيست. اين عقيده تنها در برخى از رشتهها صادق است كه به آراء و عقايد دانشمندان اعتماد مىكنند و در مسائلى كه دليلى جز اتفاق آراء ندارد به استقراى عقايد دانشمندان مىپردازند و آنرا ملاك و معيار قرار مىدهند اما در مورد فلسفه، حقيقت برعكس پندار اين گروه است، زيرا فلسفه به طورى كه يادآور شديم عبارت است از بحث و كاوش استدلالى از حقيقت اشياء، و هرگز به گفته اين و آن توجهى ندارد و حتى وحدت نظر و اتفاق آراء در فلسفه ارزش و اعتبارى ندارد. و هرگز نمىتوان در شناخت واقعيت اشياء به سخنان اين و آن اعتماد كرد، و آراء و عقايد دانشمندان هرگز نمىتواند در اين مسائل، آرامش بخش و اطمينان آور باشد چه رسد به اين كه به صورت پناهگاه علمى درآيد.
ما با قاطعيت تمام اعلام مىكنيم كه به حق داورى كردهايم و شما مىتوانيد مطالب ما را با تجزيه و تحليل عميق در معارف عاليه اسلام بيازماييد و صحت آن را دريابيد.
◾ -ما ترديدى نداريم در اين كه هر پژوهشگر با انصاف كه روش تحقيق را بداند و شيوه ورود و خروج را بشناسد چون به تحقيق معارف اسلامى بپردازد بدون درنگ اعتراف خواهد كرد كه اسلام دامنه بحث را در موجودات خارجى آن چنان توسعه داده كه هيچ موجودى را در جهان هستى فروگزار نكرده و نقطه ابهامى در ذات و صفات و افعال آنها باقى نگذاشته است كه از جمله آنها «انسان» است كه تمام شئون هستى آن را بيان كرده و آن را به جهان ماوراء طبيعت مربوط ساخته است.
اسلام در اين بحث و تحليل مرزى را نمىشناسد و آن را از هر جهت گسترش داده، با حفظ حريم كبريايى به ساحت قدس ربوبى ارتباط مىدهد.
اسلام معارف الهى را پايه و اساس اخلاق فاضله و صفات برجسته انسانى قرار داده و اخلاق فاضله را ريشه و اساس تشريع قرار داده است.
اسلام صفات پسنديده را از صفات نكوهيده مشخص كرده، جامعه بشرى را به صفات پسنديده فرمان، و از صفات نكوهيده بيم داده است. آن گاه شالوده مسائل حقوقى و نظامات اجتماعى خود را كه تنظيم كننده برنامه زندگى و تأمين كننده خوشبختى واقعى است، بر اساس صفات برجسته انسانى استوار ساخته است.
◾-بدين ترتيب بر اساس تعاليم اسلام، «توحيد» يگانه اصل حاكم بر تمام شئون جهان هستى است، زيرا چنان كه قبلًا شرح داديم اسلام همه ابعاد زندگى و شئون جهان هستى را به جهان ماوراء طبيعت مربوط مىسازد.
پژوهشگرى كه با دقت معارف اسلامى را بررسى كند به اين نتيجه مىرسد كه از نظر اسلام همه قضاياى علمى و عملى در حقيقت همان «توحيد» است كه به صورتهاى مختلفى در آمده به رنگهاى قضاياى علمى و عملى جلوهگر شدهاند و در مقام تحليل، تماماً به توحيد بر مىگرداند و در مقام تركيب، تفكيكناپذير مىباشند.
اين همان مطلبى است كه جلوتر ياد آور شديم و گفتيم كه فلسفه الهى را به اوج كمال ممكن رسانيده، زيرا اسلام مىخواهد حكم خدا را در تمام قضاياى علمى و عملى جهان جارى كند
📚 کتاب مجموعه رسائل، ج1، ص: 192
__
#فلسفه_اسلامی #توحید #علوم_انسانی #اصلاح_دینی
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
🔹 من خری چون تو را خدا نمیدانم!!
📝 وحدت وجود در بیان #میرزا_جواد_آقا_ملکی_تبریزی
◾ای عزیز حقیقت وجود را از اشیا نفی کردن به آن معنی نیست که همه چیز، خداست و به معنی آن نیست که موجودات، با خدا اتحاد دارند. وحدت غیر از اتحاد است. زیرا اتحاد میان دو چیز صورت میگیرد و آن با قول به وحدت، منافات دارد.
◾گویند حکیمی در اصفهان بوده که عادتش بر آن بوده که به هنگام غذاخوردن به نوکرش دستور میداد که غذا را به مقدار خودش و هرکس که بر سر سفره او باشد تهیه کند و با مهمانش هرکه بود، غذا میخورد. اتفاقا روزی یکی از طلبه های اصفهان که کاری با حکیم داشت، وقت غذا خوردن حکیم از سر رسید، حکیم به نوکرش دستور خرید غذای دونفری داد و خادم نیز غذا برای دونفر تهیه کرد و آورد. حکیم به آن طلبه فاضل فرمود: بسم الله؛ بفرمایید غذا باهم بخوریم. طلبه گفت: نه من غذا نمیخورم. حکیم پرسید: غذا خورده ای؟ گفت: نه. حکیم فرمود اگر غذا نخورده ای پس چرا شرکت نمی کنی؟ طلبه گفت من در غذا خوردن با شما احتیاط میکنم! حکیم گفت: از چه نظر احتیاط میکنی؟
گفت: شنیده ام شما قائل به وحدت وجود هستید و این کفر است و مرا جایز نیست که از غذای تو بخورم.، زیرا دست شما با آن غذا تماس میگیرد و آن را نجس میکند!
حکیم فرمود: تو از قول وحدت وجود چه تصور کرده ای که قائل به آن را نجس میدانی؟
گفت: برای اینکه کسی که قائل به وحدت وجود است، قائل است به اینکه همه چیز خداست.
حکیم فرمود: اشتباه فهمیده ای، زیرا من یکی از قائلین به وحدت وجودم و من هرگز چنین فکر نمیکنم که همه چیز خداست. زیرا یکی از آن همه چیز جناب شما هستید و من تو را الاغی هم تصور نمیکنم تا برسد به خدا بودنت. بیا و غذایت را بخور و این احتیاط هارا کنار بگذار.
📚 کتاب باده گلگون صفحه ۶۱۱
____
#فلسفه #عرفان #وحدت_وجود
__
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#شعر_آخر_شب ☕
به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند
ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند
حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس
تلخ کامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند
قصه ی غصه ی یعقوب همین بود که کاش
بادها عطر که دادند... خبر هم بدهند
ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم
چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند
قوت ما لقمه ی نانی ست که خشک است و زمخت
بنویسید به ما خون جگر هم بدهند
دوست که دلخوشی ام بود فقط خنجر زد
دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند
خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند
#حامد_عسکری
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#رضا_داوری_اردکانی
[مردم] ... نباید خیال کنند که هر چه شر است از اشخاص و دولتهای شرور است و اگر اینها را از میان بردارند جهان پر از خیر میشود، بلکه باید بیندیشند که چگونه پس از اینکه حکومت فاسد را برانداختند نگذارند حکومت جدیدشان به همان راهی برود که حکومت قبلی رفتهاست. حکومتهای فاسد و خائن را نباید تحمل کرد اما کارِ آیندهٔ جهان با بیرون کردنِ حکومتهای فاسد و نفی و اعدامِ فاسدان تمام نمیشود. این را هم بدانیم که با قدرتهای غالب و جهانی و با حکومت و قدرتِ فاسد نمیتوان با وسایل و حربهها و تبلیغاتی که او خود صاحب و سازندهٔ آنهاست مقابله کرد، بلکه شرِ او را نه صرفاً با شر و نفی بلکه با عرضهٔ خوبی و زیبایی و کوشش در راه تحقق آنها باید بیاثر کرد. شر از خیر میهراسد و زشتی از زیبایی میگریزد...
فلسفه، ایدئولوژی و دروغ، ص۲۱۰
_
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
4_5895530259498929065.mp3
1.29M
#دکلمه مولانا جلالالدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شمارهی ۲۹۳۲:
چه باشد ای برادر یک شب اگر نَخُسپی؟
چون شمعِ زنده باشی، هَمچون شَرَر نَخُسپی
دَرهایِ آسْمان را، شب سَخت میگُشایَد
نیک اَخْتَریت باشد، گَر چون قَمَر نَخُسپی
گَر مَردِ آسْمانی، مُشتاقِ آن جهانی
زیرِ فَلَک نَمانی، جُز بر زَبَر نَخُسپی
چون لشکرِ حَبَشْ شب، بر روم حَمله آرَد
باید که هَمچو قیصر، در کَرّ و فَر نَخُسپی
عیسیِّ روزگاری، سَیّاح باش در شب
در آب و در گِل ای جان تا هَمچو خَر نَخُسپی
شب رو، که راهها را در شب توان بُریدن
گَر شهر یار خواهی، اَنْدَر سَفَر نَخُسپی
در سایهٔ خدایی، خُسپَند نیک بَختان
زِنهار ای برادر جایِ دِگَر نَخُسپی
چون از پدر جُدا شُد یوسُف، نه مُبْتَلا شُد؟
تو یوسُفی، هَلا تا جُز با پدر نَخُسپی
زیرا برادرانَت دارند قَصدِ جانَت
هان تا میانِ ایشان، جُز با حَذَر نَخُسپی
تبریزِ شَمسِ دین را جُز رَه رُوی نیابد
گَر تو زِ رَه رُوانی، بر رَهْ گُذَر نَخُسپی
__
#دیوان_شمس #مولانا
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
📜 قانون طبیعی و برابری انسانها در لاک
لاک، در ادامه مباحث تامسهابز، که کوشش کرده بود، از مجرای فرض وضع طبیعی، شرایط تکوین اجتماع سیاسی را توضیح دهد، برای تعیین خاستگاه قدرت و تبیین ماهیت آن، فرض وضع طبیعی را مطرح میکند و در مخالفت با نظريه هابز درباره وضع طبیعی و جنگ همه علیه همه، آن را وضع آزادی کامل (perfect freedom) میداند. در وضع طبیعی همه افراد انسانی به طور طبیعی از آزادی طبیعی برخوردارند، کارها و دارایی های خود را چنان که دلخواه آنان است، «در محدوده قانون طبیعت» و بدون وابستگی به اراده دیگری، اداره میکنند. وضع طبیعی در نظر لاک نیز مانند هابز، وضع برابری است، کسی نسبت به دیگری از امتیازی برخوردار نیست و در واقع، هر فردی سهمی مساوی از قدرت و حوزۀ صلاحیت (power and jurisdiction) دارد. اصل برابری افراد انسانی، در نظر لاک، اصلی بدیهی است. وضع طبيعى «وضع آزادی» (state of liberty) است نه وضعی که هرج و مرج و بی بند و باری (state of licence) بر آن حاکم است. در وضع طبیعی، هر فردی آزاد است، چنانکه دلخواه اوست، از هستی و دارایی خود بهرهمند شود، اما حق ندارد هستی خود یا دیگری را نابود کند، «مگر اینکه هدفی عالیتر از صرف صیانت ذات آن را ایجاب کند». قانون طبیعی بر وضع طبیعی فرمان میراند و برای همگان لازم الاجراست و افراد تنها «با رجوع به عقل، که همین قانون است»، به این نکته پی خواهند برد که از این حیث که همگان آزاد و برابر هستند، مجاز نیستند به دیگران آسیب برسانند، زیرا همه آنان آفریده خداوند یکتا هستند. آدمیان ملک (property) خداوند هستند که آنان را آفریده و برابر مشیت خود اجلی نیز برای آنان قرار داده است و کسی را نمی رسد که آسیبی به دیگری برساند. از این رو، هر فردی نه تنها موظف است از وجود خود صیانت کند، بلکه، تا جایی که ممکن است و تا زمانی که صیانت ذات خود او دستخوش مخاطره نیست، باید صیانت ذات دیگران، آزادی و حفظ جان و مال آنان را نیز از نظر دور ندارد، مگر این که به کیفر رساندن مجرمی ضرورت پیدا کند.
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📙کتاب "دو رساله در باب حکومت" نوشته جان لاک ترجمه فرشاد شریعت
📕کتاب " جستاری در خصوص فاهمهی بشری" نویسنده جان لاک ترجمه کاوه لاجوردی
📗کتاب"نظامهای نوآیین در اندیشه سیاسی" نوشته سید جواد طباطبایی
#عدالت
گفتمان
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
لیز تراس نخست وزیر انگلیس بعد از چهل و پنج روز نخست وزیری از مسئولیتش استعفا داد.
حسن روحانی رئیس جمهور پیشین ایران در هشت سال ناکار آمدی و بی کفایتی تمام منجر به سقوط اقتصاد، فرهنگ و جایگاه دولت جمهوری اسلامی شد، حتی یک بار معذرت نخواست.
لیبرال های خود فروخته ایران ولد نامشروع غرب اند که حتی آزادگی لیبرالیسم هم در آنان یافت نمیشود!
____
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#شعر_آخر_شب ☕
مثل آن چایی که میچسبد به سرما بیشتر
با همه گرمیم با دلهای تنها بیشتر
درد را با جان پذیراییم و با غمها خوشیم
قالی کرمان که باشی میخوری پا بیشتر
بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار
زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم ولی
بعدِ حافظ خوانیِ شبهای یلدا بیشتر
رفتهای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت
من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر
زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلختر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر
هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید
هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر
بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم
خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر
#حامد_عسکری
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
نظامی قسمت اول.mp3
11.71M
▪️#پادکست_نظامی_گنجوی
▪️لیلی و مجنون
▫️قسمت یکم
[گیسوش چو لیل و نام لیلی...]
خوانش و شرح: محمدرضا طاهری
.
.
.
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
راز دلزدگی چیست؟
#شهید_مطهری
و حال اینکه [آن نعمت جاویدان] یک امر غیرعادی و غیرطبیعی نیست. اگر چیزی مقتضای طبیعت انسان است، وقتی به آن رسید، چنانچه تا ابد هم آنجا باشد، نسبت به چیزی که مطابق اقتضای طبیعت است نباید تنفر پیدا شود. چرا یک چیزی که مطابق اقتضای طبیعت است، طبیعت بعد از اینکه به او میرسد پس از مدتی حالت انزجار پیدا میکند؛ یعنی یک امری که جاذبه دارد، بعد از رسیدن، مدتی که ادامه پیدا میکند تدریجاً جاذبه تبدیل به دافعه میشود. این برخلاف قانون طبیعت است. قانون طبیعت این است که آنچه نسبت به چیزی جاذبه دارد همیشه جاذبه دارد، و اگر دافعه دارد همیشه دافعه دارد؛ ولی اینکه یک شئ چیزی را جذب کند، بعد همان چیز مایه دفع شود [غیرطبیعی
به نظر میرسد.]
میگویند: سرّش آن فطرت عجیب انسان است. انسان در عمق فطرت خودش لایتناهی را میخواهد، خدا را میخواهد و با هر چیزی که انسان ابتدا عشق میورزد خیال میکند آن معشوق حقیقی خودش را پیدا کرده است ولی مدتی که با او سرگرم میشود و یک تجربه واقعی روحی روی او انجام میدهد، خود روح به او میگوید: این او نیست. «این او نیست» همان است که ما بیزاری، خستگی، کسالتآوری مینامیم. وقتی ما میبینیم چیزی که این همه آرزویش را داریم به آن میرسیم بعد تدریجاً خستگی و کسالت پیدا میکنیم و بعد یک وقت میبینیم به تنفر کشید، این در اثر تجربهای است که فطرت ما روی آن شئ انجام میدهد، بعد از مدتی او به زبان بیزبانی به ما میگوید: بلند شویم برویم، این او نیست؛ باید برویم جای دیگر تا خودش را پیدا کنیم.
📚 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج 8، ص60
___
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
📜 انسان و هستی خودبنیاد
#حمید_پارسانیا
دنیای جدیدی که انسان پس از هبوط و سقوط در آن قرار میگیرد، جهانی است که در حجاب خود کاذب مدفون است. به بیان دیگر، این جهان، جهانی کاذب و دروغین است. نگاه استقلالی به خود، سبب نگاه استقلالی به دیگر اشیا نیز میشود؛ زیرا در حجاب این نگاه، حقیقت نامتناهی هستی، غایب میشود و پس از غيبت آن، همه مخلوقاتی که در پناه پیوند با این حقیقت به صورت شئون و تجلیات یک حقیقت واحد وحدت می یابند، به صورت اشیایی مستقل و متکثر در می آیند. انسانی که از وطن حقیقی خود که همان خانه خداوند است، خارج میشود، در جهانی قرار میگیرد که در آن حقیقت خود و هیچ یک از اشیای پیرامون خود را نمیشناسد. او در این جهان با خدا و با آنچه پیرامون اوست، ناآشنا و بیگانه است. با آنکه خودِ کاذب او در مرکز این عالم است، این خود در حاشیه اشیایی دیگر قرار میگیرد که به واسطه او در کثرت قرار گرفتهاند. وقوع در محیط ناآشنا و بیگانه، اضطراب، وحشت و ناآرامی را به دنبال می آورد. این صفات از متن هستی و واقعیتی برمیخیزند که انسان برای خود تصویر نموده و تا زمانی که این هستی و واقعیت کاذب و دروغین ادامه داشته باشد، آن صفات نیز باقی خواهد بود. انسان مادامی که هستی و وجود را به خود نسبت می دهد، با نیستی و عدم همخانه است؛ زیرا در هر موردی که هستی کاذب باشد، نیستی نیز صادق است. هویت و حقیقت انسان چیزی جز همان پیوند و ارتباط محض او با خداوند نیست و به بیان دیگر، چیزی جز آیت، نماد و نشانه هستی مطلق نمی باشد. انسان در متن این تعلق و در پناه پیوند با خداوند، با خود و جهان نیز آشنا می شود و در آرامش به سر میبرد، اما هرگاه نماد و نشانه و اسم بودن نسبت به خداوند را از دست بدهد و سهمی از هستی و واقعیت را برای خود تصویر کند و به آن قائل شود، در غیبت و غفلت از خود و جهان مستغرق میگردد. در این صورت، هستی خودبنیاد همچون سرابی او را میفریبد؛ بدینسان که او هرگاه فرصت تامل در این سراب را بیابد، و به آن نزدیک شود، چیزی جز نیستی نمیبیند؛ نیستیای که دست رد و آیت غضب و فرمان نهی خداوند بر نامحرمان است. بر این اساس، آیا برای مدعیانی از این قبیل، آنگاه که قصد ورود به عالم اسرار را دارند، پاسخ و جوابی جز نیستانگاری و شکاکیتی که ملازم با آن است، خواهد بود؟
جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی میگردد:
📙کتاب "هستی و هبوط" نوشته حمید پارسانیا
📗کتاب"نماد و اسطوره" نوشته حمید پارسانیا
📕کتاب "جهانهای اجتماعی" نوشته حمید پارسانیا
گفتمان
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
«من قبلك كان العالم نثراً؛
ثمّ أتيتِ فكان الشعر.»
اين جهان پیش از تو، نثر بود؛
آمدی، شعر شد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای آمدنت مبدأ تاریخ تغزّل
تأخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را...
___
#دل_نوشت
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
انسان همیشه آن طور که احمقانه با همنوع خود رفتار می کند ، با یک اتومبیل یا موتورسیکلت رفتار نمی کند. وقتی اتومبیل خراب می شود ، این کار او را حمل بر گناه نمی داند. او نمی گوید تو یک اتومبیل شرور هستی پس دیگر به تو بنزین نمی دهم تا یاد بگیری خودت حرکت کنی. بلکه صاحب اتومبیل تلاش می کند که مشکل آن را بیابد و حل کند. انسان حداقل باید همین رفتار را با همنوع خود داشته باشد.
#برتراند_راسل
کتاب: چرا مسیحی نیستم
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
#شعر_آخر_شب ☕
اگر از عشق می پرسی بگویم عشق غمگین است
ولی در خود غمی دارد که آن غمواره شیرین است
من از علامه های عشق خط دارم که مجنونم
برای عاشقان دارالفنون دارالمجانین است
سفرها کردم از مغرب به مشرق تازه فهمیدم
که چین دامنش بسیار پهناور تر از چین است
وصال و ترس دل کندن، فراق و داغ و جان کندن
نمیدانم که تقدیر دلم آن است یا این است
چه ساده مادرم عمری خدا عمرت دهد میگفت
دعا میکرد در ظاهر نمیدانست نفرین است
___
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻
🔹 _ما در حال حاضر میخواهیم در یکزمان مترجم، متفکر، مبارز سیاسی، فیلسوف و خوشتیپ باشیم و این نمیشود.
🔸 _فلسفه اساساً کار آسانی نیست. اگر کسی بخواهد بهطورجدی فلسفه بخواند، این کار نوعی نظم و انضباط روحی و روانی میخواهد. برای اینکه فلسفه در ایران احیا شود، باید از کلاس فلسفه که متکی به خطابه است دوریکنیم و متن محوری را جایگزین کنیم .
📚 برشی از مصاحبه با #محمد_علی_مرادی
- اینکه مترجم فقط یکزبان خارجی بداند، برای ترجمه متون سنگینی چون هگل و کانت کافی نیست. این نباید زحمات این دوستان را بیارزش کند. اما ما باید به سمتی برویم که بتوانیم با استانداردهای جهان حرکت کنیم. ما نمیتوانیم زمانی که نقد سیاسی را مطرح میکنیم، در استاندارهای جهانی سخن بگوییم، اما وقتی خودمان دستبهکار تولید میشویم، این استاندار را نداشته باشیم. پس یک ترجمۀ قابلقبول شرایطی دارد. نخستین شرط آن، تحصیل آن رشته به همان زباناصلی است. بعدازآن است که باید تکلیف خود را روشن کنیم. آیا ما میخواهیم مترجم باشیم یا متفکری در قلمرو زبان فارسی؟ بسیاری به من میگویند چرا ترجمه نمیکنی؟ جواب من این است که چون تخصص ترجمه را ندارم. ترجمۀ متون فلسفی مانند کانت و هگل یک شرط لازم دارد که آنهم آموزش در این رشته است؛ اما یک شرط کافی نیز دارد و آنهم دانش ترجمه این متون است که من نه علاقهاش را دارم نه تخصصش را. پس ما باید بهطرف این شکل مدرن از تقسیمکارها برویم و از این اصطلاحات مندرآوردی جهانسومی مانند «مترجم-متفکر» بیرون بیاییم.
- مترجمی کاری بهطور عمده تخصصی و صوری است که شیوۀ زندگی خاص خود را میطلبد. به نظرم این شعار سپهری وصف حال اوست: «به سراغ من اگر میآیید نرم و آهسته بیاید». به نظرم آقای ادیب سلطانی این پروژه را در سطح استاندار جهانی دنبال کرده است. حال میتوان با بنیادهای نظری او در مورد زبان اختلاف داشت؛ اما کسی نمیتواند در این شک کند که او دقیقترین ترجمه از کانت در تمامی زبانها را صورت داده است. ترجمۀ او از انگلیسی و فرانسوی هم دقیقتر است؛ اما اینکه چرا ترجمۀ او را نمیخوانند، اما ترجمۀ انگلیسی کانت در محافل آکادمیک ما خوانده میشود، دلیلش برمیگردد به اینکه فلسفه اینجا هنوز شأن و منزلت خود را ندارد. ما در ترجمه یک استاندارد جهانی داریم و آنهم ادیب سلطانی است. حالا اگر کسی میخواهد در فرم زبانی دیگر، بهطور مثال سنت فروغی، آن را ترجمه کند که کاری بسیار عالی است، باید دقتهای ادیب سلطانی را داشته باشد. توجه کنید که ادیب سلطانی در ساختار زبان آلمانی این کتاب را ترجمه کرده است.
-ما باید بدانیم که مترجم متفکر نیست و باید تلاش کنیم که این دو مقوله را از یکدیگر تفکیک کنیم. ما در حال حاضر میخواهیم در یکزمان مترجم، متفکر، مبارز سیاسی، فیلسوف و خوشتیپ باشیم و این نمیشود؛ اما راجع به ده درصد و نود در صد بههرحال ما که نمیتوانیم به فهم ناب از هیچ متفکر کلاسیکی دستیابیم. آن جوان هم که به همان سطح از فهم رسید و در آن راستا تلاش کرد، بازهم خوب است که تلاش میکند. من از این موسسههای پرسش و رخداد و امثالهم دوری میکنم، چون آنجا مونولوگ است.
-باید موسسههایی راه بیندازیم که دیالوگ-محور باشند.
- باید متن را خواند و سر کلاس نباید آنچنان محیط رعب و وحشتی ایجاد کرد که دانشجو نتواند حتی همان درک دهدرصدی خودش را بیان کند. بیان همان ده درصد، آغازِ درستی است؛ اما باید او یاد بگیرد. باید تن به انتقاد بسپرد و میتوان البته همان درک دهدرصدی او را موردنقد قرارداد. کلاسهای من متنخوانی است و همواره این را میگویم که در سر کلاس آنکس که چیزی میگوید، هرچند اشتباه، برای من بسیار جالبتر است تا آنکسی که بخواهد فقط مصرف کند. پس همان تلاشهای عنایت، مرتضوی، زیبا جبلی و پرهام شروع راهی است که میخواهیم آغاز کنیم؛ اما باید از آنها عبور کنیم. کما اینکه هگل و کانت و فیشته و شیلینگ و هایدگر را در خود زبان آلمانی با تصحیحهای گوناگون چاپ میکنند. ما باید این نکته را مدنظر داشته باشیم که متن کلاسیک را نمیتوان صددرصد فهمید؛ اما ما تلاش میکنیم این متون را دوباره فهم کنیم. این تلاشی انسانی است که باید دوباره پرسید و دوباره فهمید، چراکه فرهنگ بشری چیزی جز این اندوختهها ندارد.
_____
#فلسفه #ترجمه #علوم_انسانی
__
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ @ensani_islami ༻