بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
7 رمضان 1439
فرار از... (قسمت اول)
به یُمن ماه مبارک #رمضان، وارد سفرۀ #قرآن شدیم تا سفری در سه سورۀ #شعرا، نمل و قصص داشته باشیم و در عین حفظ ظاهر آیات، اسرار باطنی آنها را برای حرکت خود درک کنیم؛ که این همان تفسیر انفسی است. علاوه بر دریافت احکام، اخلاق و اعتقادات از قرآن که صدالبته لازم است، مهمترین نوع ارتباط با قرآن، همین است که لطایف معرفتی و حقایق ذوقی آن را درک کنیم و بچشیم.
در سورۀ شعرا به جریان حضرت #موسی رسیدیم. حضرت موسی اولین پیامبری بود که خدا بی واسطۀ فرشته با او سخن گفت: "وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى..." [1]. تبیین جریانهای مختلف مربوط به آن حضرت در این سه سوره، جایگاه خاصی به آنها داده که هرکس بخواهد مظهر #ولایت و خلیفۀ خدا شود، میتواند با آنها سیر کند.
ذکر موسی بهر روپوش است، لیک / نور موسی نقد توست، ای مرد نیک
موسی و فرعون در هستیِ توست / باید این دو خصم را در خویش جُست
درواقع انسان، هم موسی است و هم #فرعون؛ که فرعون، همان شجرۀ جسمانی و غرایز طبیعی است و موسای درون، شجرۀ روحانی و قوای نفس ناطقه. چنانکه در تاریخ نیز موسی مظهر تامّ #جمال بود و فرعون، مظهر تامّ #جلال. البته هردو در وجود، همه چیز از خدا گرفته بودند؛ اما یکی به انتخاب خود، فقط جسمانیتش را ظهور داد و یکی به اوج روحانیت رسید.
فرعون از بس امکانات ظاهری داشت و مردم او را بزرگ میداشتند، مست شده بود و خود را خدای همه میدید: "أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى" [2]. خدا هم وقتی موسی از معجزۀ اژدها شدن عصا ترسید، به او فرمود: "لاتَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى" [3]؛ یعنی با اثبات عُلوّ رتبه برای موسی، او را مقابل کسی فرستاد که ادعای مقام عُلوّ داشت.
ریشۀ این فرعونیت، نگاه غلطی است که خیلی از ما هم داریم و خوشبختی را در این میدانیم که خدا همه چیز را در دنیا به کسی بدهد. وقتی هم ما #سعادت حقیقی را نبینیم و چشم بر زیباییهای اولیاء خدا ببندیم، طاووسنماها جای طاووس را میگیرند. برای همین است که در طول تاریخ همیشه فراعنه، بنیامیهها، بنیعباسها و شاهان مختلف حاکم شدهاند و موسیها و مهدیها به غیبت رفتهاند. هستند و مردم به آنها معتقدند؛ اما جایشان خالی است و در زندگی عینی و عملی انسانها نقش چندانی ندارند.
..........
[1] سورۀ شعرا، آیۀ 10.
[2] سورۀ نازعات، آیۀ 24 : من پروردگار برتر شما هستم!
[3] سورۀ طه، آیۀ 68 : نترس، همانا تو برتری.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_پنجم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
7 رمضان 1439
فرار از... (قسمت دوم)
گفتیم طبق آیۀ #قرآن، حضرت #موسی پس از قتل غیرعمد یکی از فرعونیان، ترسید و فرار کرد. در نظر اول از ظاهر آیه چنین برمیآید که او از ترس کشته شدن گریخت. اما وقتی ماجرای آن حضرت را دنبال میکنیم، میبینیم وقتی به حضرت #شعیب میرسد و سرگذشت خود را میگوید، شعیب پاسخ میدهد: "...لاتَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ" [4]؛ نترس که از قوم ظالم نجات یافتی. گویی موسی درواقع از ظلم #فرعون میترسیده که اکنون شعیب، او را امان میدهد.
از سوی دیگر، خواندیم که پس از این فرار، خدا به حضرت موسی حکمت و رسالت داد. آیا کسی که از ترس جانش فرار کرده باشد، کارش سزاوار چنین نتیجهای است؟ از این دو نکته میتوان نتیجه گرفت فرار حضرت موسی صرفاً مادی و صوری نبود؛ بلکه آنچه او را فراری داد، ظلم فرعونی بود. او از نقص فرعون گریخت، چون طلب کمال و حبّ بقا داشت.
این برای ما درس است که بدانیم از چه چیز باید فرار کرد. ما اغلب نگاهمان به جسم است و تمام همّ و غم خود را برای آن میگذاریم. هر خطری هم آن را تهدید کند، پا به فرار میگذاریم. اما نگران خطراتی که روحمان را تهدید میکند، نیستیم. ما عقیدهمان خدایی است، اما زندگیمان فرعونی. برای همین هم نه دنیا را به دست میآوریم، نه آخرت را.
سالها #نماز خواندهایم، اما هنوز در حسرتِ یک رکعت با حضور قلب میسوزیم. عمری روزه گرفتهایم، اما #تقوا که نتیجۀ روزه است، در ما حاصل نشده؛ و اوج تقوا این است که حضور خدا را در زندگیمان همواره درک کنیم و جز او را نبینیم.
حضرت موسی در قصری باشکوه، تحت تربیت فرعون بزرگ شده بود و بهترین امکانات را داشت. اما از موقعیتی که در آن بود، فرار کرد؛ چون میدانست دنیای بدون خدا، فرعونی است. اما ما از دنیای پیشرفته و پرطمطراق، گریز نداریم. حتی خدا را هم در این سیستم فرعونی میپرستیم؛ چون از وقتی چشم باز کردهایم، از او فقط همینها را خواستهایم. این است که دینمان برای ما، درک حضور خدا و ظهور اسماء الهی را به ارمغان نمیآورد.
این نوع زندگی، حجاب #فطرت است و هرچه نقش #دنیا را بیشتر داشته باشد، حجاب بین ما و حضور خدا نیز بیشتر میشود. چون دنیا با تمام جلواتش ظهور فعل خداست؛ اما خدا با #اسماء خود که عین ذاتش هستند، در ما حضور دارد. فاصلۀ این دو، مثل نوک ناخن با قلب است؛ هردو مال ما هستند و اگر اذیت شوند، دردمان میآید. اما ارزششان یکی نیست و اگر مجبور شویم یکی را انتخاب کنیم، حتماً قلب را بر ناخن ترجیح میدهیم.
دنیا هم مال خداست؛ اما از او خیلی دور است. در عوض، #روح و آگاهی و علممان به اسماء، مثل قلب است و نزدیک خدا. ولی واقعاً ما در طلب و تعلق، حبّ و بغض، و نگرانی و شادی، به کدام بُعد اهمیت میدهیم؟ از کدامیک حاضریم فرار کنیم تا دیگری را داشته باشیم؟ اگر لازم شود برای حفظ دینمان چیزی از دنیایمان را کنار بگذاریم، آیا میتوانیم؟
وجودمان دین را قبول دارد؛ اما وقتی در تضادهای دنیا سر دوراهی قرار میگیریم، نمیتوانیم دین را به قیمت ضرر دنیا انتخاب کنیم. این، روحیۀ فرعونی است. دنیا، امیال بدن و هوای نفس، ما را تربیت کردهاند و برای همین وقتی ندای فطرت و روح میآید که از اسارت امیال رها شویم، نمیتوانیم. اما موسی وقتی فرعون به خاطر تربیتش بر او منّت گذاشت، پاسخ داد:
"وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَيَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَني إِسْرائيلَ." [5]
آیا بر من منّت میگذاری که بنیاسرائیل را بردۀ خود کردهای؟!
امکاناتی که فرعون به آنها داده بود و اکنون منّتش را میگذاشت، فقط زنجیر اسارت بود. اما موسی نمیخواست به ظلم آلوده شود؛ برای همین فرار کرد. بعد هم از فرعون خواست بنیاسرائیل را رها کند تا با او روانه شوند.
..........
[4] سورۀ قصص، آیۀ 25.
[5] سورۀ شعرا، آیۀ 22.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_پنجم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
7 رمضان 1439
فرار از... (قسمت سوم)
امروز هم ما چه در روابط خانوادگی و چه روابط اجتماعی باید از حقوقمان بگذریم تا آلوده نشویم. روایت داریم که در آخرالزمان، زمین پر از ظلم و جور میشود و دینداری مثل نگه داشتن آتش در کف دست است [6]. اگر بخواهیم درست زندگی کنیم، باید واقعاً محتاط باشیم و خیلی چیزها را از دست بدهیم. ولی ما تلاش میکنیم همۀ حقوقمان را نگه داریم؛ اگرچه کلی گناه در دامنمان بیفتد.
#موسی در اصل، گناهی مرتکب نشده بود که از مجازات بترسد. بر فرض هم اگر میخواستند او را مجازات کنند، آنقدر برای #فرعون عزیز بود که بخشیده شود و کارش به اعدام نکشد. پس، از این لحاظ، دلیلی برای فرار نداشت. اما فرار کرد، چون جانش طالب کمال بود و نمیخواست در آن امکانات، آلوده شود.
#دنیا ما را هرلحظه به ظلم آلوده میکند یا به سویی میکشاند که به دیگران ظلم کنیم. اما آنقدر #فطرت را کنار زدهایم که بیمحابا در ظلم میرویم. بعد هم اثرش را میبینیم که نور معنا از دلمان رفته، قرآن را نمیفهمیم، شیرینی و لذت روزه را نمیچشیم و... . هیچچیز برایمان رنگ معنا ندارد، چون فرار از دنیامحوری نداریم و روحیهمان فرعونی شده است.
مگر #قرآن نیامده زندگی ما را درست کند؟ پس در همین امور دنیا باید بتوانیم با آن حرکت کنیم؛ نه اینکه بگذاریم دنیا حجاب و مانعمان در فهم قرآن شود. تمام هستی به عشق خدا در حرکتاند. اما ما انسانها به اسارت علل و اسباب دنیا درآمدهایم و به جای عشق خدا، عاشق این جلواتش شدهایم.
موسی فهمید که وجودش زیباست و ظلم را دوست ندارد. برای همین به کلی از سیستم فرعونی بیرون آمد. سببساز حقیقی را یافت و اسباب از نظرش افتادند؛ اسبابی که تا آن زمان برایش کار کرده و او را پرورش داده بودند. وقتی رشد و پرورش وجودی برایش اتفاق افتاد، فرار کرد. ظاهراً از فرعون؛ اما درحقیقت از خود گریخت یعنی از موسایی که با آن اسباب و شرایط و تحت حاکمیت فرعون تربیت شده بود.
اصلاً فرار، لازمۀ هستی است؛ فرار از حقیقت علمی به تعین عینی، از استعداد به مظهریت. هریک از ما در عین اینکه فرد واحدی هستیم، آگاهیهای گوناگون داریم؛ مثل هنر آشپزی یا خیاطی و علم به خوب و بد یا درست و غلط. روشن است که اگر نتوانیم تا پایان عمر، این آگاهیها را به عینیت برسانیم و در عالم خارجی پیاده کنیم، دیوانهکننده است و تحملش برایمان سخت میشود. اما وقتی آنها را به ظهور میرسانیم و عینی میکنیم، وسعت و بقا پیدا میکنیم و لذت و نشاطش را میچشیم؛ چون ذاتاً حبّ بقا داریم و حرکت با این حبّ، مساوی است با از علم به عین درآمدن.
اما مسئله اینجاست که آگاهیهای ما فقط همین استعدادها نیست. مقصد ما ابدیت است؛ نه همین چند سال عمر دنیا. اگر به تعین آگاهیها و نشاط و آرامش ناشی از آن در همین فاصلۀ تولد تا مرگ محدود شویم، خیلی دور از حقایق زندگی کردهایم و با آمدن امام، خیلی فاصله داریم. اما باز هم اگر نه در بیرون، بلکه در روحیۀ درونی، یک فرار موسوی داشته باشیم، آمدن امام نزدیک میشود.
..........
[6] الكافی، ج1، ص341 و مستدکالوسائل،ج12، ص33.
ادامه دارد...
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_پنجم
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
7 رمضان 1439
فرار از... (قسمت چهارم)
تمام جنگها، اختلافات و تفرقههای سیاسی، مذهبی یا خانوادگی، ریشهاش این است که همه میخواهند علم محدود خود در دنیا را به عینیت بکشانند؛ یعنی همانطور که خودشان میدانند درست است، دنیای اطرافشان را بسازند. برای همین با هم تضاد و دشمنی پیدا میکنند. اما اگر به علم نامحدود برسند، دیگر جنگ و دعوایی نیست و هرکس در سفرۀ علم اسمائی خود، نهایت لذت و نشاط را خواهد چشید.
منتها این حرکت باید از یک جا شروع شود؛ و کجا بهتر از امت #شیعه؟ بیایید لااقل ما شیعیان، فراسوی ماده زندگی کنیم. هرلحظه به خود بگوییم: فقط این ظواهر نیست و حقیقتی در درونمان هست که آن باید به عینیت برسد. وگرنه فردا که هرکس مهمان سفرۀ تعین خویش است، دستمان خالی خواهد بود!
ما آگاهیهای زیادی داریم که عینی نشدهاند. مثلاً دوست داریم #گناه نکنیم، مهربان باشیم و اگر کسی به ما بدی کرد، درونمان به هم نریزد و کینه به دل نگیریم. اما در عالم واقع، اینگونه نیستیم. شاید امروز فشارش را چندان حس نکنیم؛ چون علمهای دیگری که داریم و در امور محدود دنیا به ظهور میرسانیم، مشغولمان میکنند. اما فردا همین آگاهیهای خفته که به عین نیامدهاند، ما را زجر میدهند و دیوانهمان میکنند.
ما امروز نمیتوانیم این طلبهای زیبا را به تحقق برسانیم، نه برای اینکه قدرتش را نداریم؛ بلکه چون از اسارت بُعد جسمانی فرار نمیکنیم. درنتیجه فردا هم که متناسب با شرایط ابدی، لازم داریم علممان عینی شود، نمیتوانیم و آنوقت این نتوانستن برایمان جهنم میشود. میگوییم: «خدایا، مرا به دنیا برگردان تا کار را درست کنم!» [7] یا اصلاً میگوییم: "...يا لَيْتَني كُنْتُ تُراباً" [8]؛ کاش خاک بودم و اینهمه آگاهیها و طلبها و عشقهای زیبا نداشتم!
ما نمیتوانیم به خدا بگوییم: «چون طلبم این است، خودت آن را به من بده!» نه امروز میتوانیم بگوییم، نه فردا؛ چون اختیار داریم. خدا فقط شرایط ظهور طلبمان را داده و میدهد؛ خودمان باید حرکت کنیم و طلبمان را به دست آوریم. حرکت چیست؟ شهود نفس نسبت به علمی که از خدا گرفته یعنی اسماء الهی.
البته علوم دنیایی هم از خداست؛ اما فقط اینها نیست و ما نباید علم را در نیازهای عالم ماده محدود کنیم. وگرنه میشویم مصداق این آیه که میفرماید:
"يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ." [9]
علم دارند، اما به ظاهری از حیات دنیا؛ و از آخرت، غافلاند!
یعنی اگرچه در وجودشان از آخرت هم آگاهاند، بر آگاهی خود پردۀ #غفلت کشیدهاند.
..........
[7] اشاره به آیات 99 و 100 سورۀ مؤمنون.
[8] سورۀ نبأ، آیۀ 40.
[9] سورۀ روم، آیۀ 7.
پایان
#خلاصه
#رمضان1439
#جلسه_پنجم
@Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
خلاصۀ #جلسۀ_پنجم، 5 #محرم_1441
#قیامت_کبری (شریعت)
تطابق #شریعت و #هدایت_تکوینی را با این توضیح میتوان بهتر درک کرد؛ ما ممکن است کارهایی بکنیم که #نفس امارهمان خیلی لذت ببرد؛ اما عمق وجودمان ردشان میکند. ممکن است فکر کنیم بهبه این کار، به اعتبار ذهنی و توهمی چقدر منافع دارد، ولی عمق وجودمان به ما میگوید این کار فایده ندارد. این یعنی...
متن کامل در لینک زیر:
http://saehat.ir/comment/2862
@Lotfiiazar
سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
خلاصۀ #جلسۀ_پنجم، #فاطمیه، 29 #جمادیالاول_1441
#بصیرت (#خطبه_فدکیه)
ما بچههای آخرالزمانیم؛ اگر #انقلاب_درونی نکنیم، به هیچ جا نمیرسیم. #انقلاب_بیرونی را بهتر از ماها کردند. هنوز هم میکنند و خون میدهند. ولی ما فقط ابراز احساسات میکنیم! چه فایده؟ ببینیم خودمان چه هستیم. نگذاریم انفعال از بیرون، تار و پود دین و ایمانمان را شل کند و رو به کهنگی و فرسودگی ببرد. فکر نکنیم حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) نفَسش از جای گرم درمیآمد که این حرفها را میزد! به راستی چه کسی...
متن کامل در لینک زیر:
Saehat.ir/خلاصه-دروس/بصیرت-فاطمیه/خطبۀ-فدکیه-بصيرت-فاطميه
@Lotfiiazar