بسماللهالرحمنالرحیم
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
شب بیست و یکم رمضان 1439
علم انسانی (قسمت اول)
دانستیم #علم، مساوی #حیات و ظهور وجود است و هرجا نور وجود پرتو انداخته، نور علم هم هست. هرکه علمش بیشتر، زندهتر و حیاتش کاملتر و هرکه علمش کمتر، حیاتش کمتر و ناقصتر.
گفتیم انسان علاوه بر قوای جسمانی، قوای روحانی نیز دارد که اگر آنها را به علم شهودی و حضوری نشناسد، رشد و حیات انسانی نخواهد داشت. این علم، سه رتبه دارد: آیۀ محکم که #معرفت نفس و معرفت مبدأ و معاد است، فریضۀ عادل که اصلاح #نفس و تعدیل قواست و سنّت قائم که روش و آیین #شریعت برای عموم و برای همیشه است. سایر علوم، اضافی هستند و تنها اگر بر پایۀ این سه علم باشند، مفیدند؛ وگرنه سودی ندارند.
این علم، همان است که خدا به انسان تعلیم داده و نورش را در #قلب هرکس بخواهد، میاندازد. همان وجود است که از گنج مخفی حق به ظهور رسیده و در قالب نازل مادی آمده که آمادۀ پذیرش آن است. این علم قطعاً با صعود همراه است و میتواند انسان را از عالم اسفل به عالم احسن برساند. پس اگر موجب صعود نشود، عین جهل است؛ چه علم روز باشد که کافر و منافق هم دارند و وجودشان سعه ندارد، چه علم دین باشد که با هوای نفس، حجاب اکبر شود!
علم ذهنی، صورتی از معلوم واقعی است که در ذهن میآید و خواص معلوم را ندارد. مثل اینکه شناخت آتش در ذهن، ما را نمیسوزاند یا علم ذهنی به آب، چیزی را تر نمیکند. اما در علم حضوری و شهودی یا همان معرفت، عین معلوم در وجود فرد حاضر میشود و آثار عینی میگذارد. پس حتماً او را از مرحلۀ حیوانی به حیات روحانی و ربّانی میرساند.
غایت این نوع علم، رسیدن به نفس مطمئنّه است که ندای "ادْخُلي جَنَّتي"[1] میشنود. اما اگر نرسد، یا نفس امّاره میشود که به محض مرگ، در جهنم است، یا نفس لوّامه میشود که به شهود خدا نرسیده و باید برزخها طی کند.
این همان علمی است که طلبش بر همه واجب است [2] و «ز گهواره تا گور» باید در جستجوی آن بود. در طلب این علم است که اگر کسی بمیرد، شهید از دنیا رفته است و ملائکه بر او نازل میشوند و تا بهشت، همراهیاش میکنند.
حضرت علی(علیهالسلام) در حکمت 147 نهجالبلاغه میفرماید:
"النَّاسُ ثَلَاثَةٌ؛ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ."
مردم سه دستهاند: عالم ربّانی، متعلّمی که در راه نجات است و پشههای دستخوشِ باد که سرگرداناند!
عالِم، کسی است که سیر و سلوک کرده، تمام استعدادها و قوّههایش را به فعلیت رسانده و با رهایی از اسارت بُعد بشری، به وجود الهی و اوصاف حقتعالی متخلّق شده است. او عین صفات حق شده و به علم حق، داناست و عوامل هلاک و نجات نفس را عیناً یافته است.
متعلّم هم کسی است که در طلب علم است و البته صعود و سلوک دارد، نه اینکه فقط علوم مقدماتی دین را بخواند و بداند. مانند حضرت موسی که از خضر خواست با علمش او را رشد دهد [3] و خضر، عالم ربّانی بود.
عالِم حتماً باید دستگیری کند و راه ببرد؛ وگرنه عالِم نیست. متعلّم هم مساوی است با تبعیت. ما در دنیا یا باید تحت سرپرستی کسی باشیم و او نیازهایمان را تأمین کند یا خودمان دست به کار شویم و نیازهایمان را برطرف کنیم، وگرنه میمیریم. در عالم معنا نیز اگر عالِم نیستیم و به قدری از بُعد بشری رها نشدهایم که بتوانیم پیوسته با اسماء الهی ارتباط برقرار کنیم، باید متعلّم باشیم و دست به دامن عالِمی شویم که پیوسته اسماء الهی را به جانمان بنوشاند.
اگر غیر از این باشد و در وادی علم نباشیم، مردهایم! پس چرا به این وضع، تن دادهایم؟ چرا عمرمان را فقط برای علوم و آگاهیهای دنیا و روزیهای مادی صرف میکنیم و هرچه میخواهیم، دنبالش میرویم؟ اما برای عالم معنا میگوییم وقت نداریم، گرفتاریم و تبعیت و دنبالهروی برایمان سخت است!
..........
[1] سورۀ فجر، آیۀ 30 : در بهشتم وارد شو.
[2] الكافی، ج1، ص30 ؛ بحارالأنوار، ج1، ص173 و ص186 ؛ الإرشاد، ج1، صص230-231.
[3] سورۀ کهف، آیۀ 66.
ادامه دارد...
#خلاصه
#شب_بیستویکم
#شب_قدر
#رمضان1439
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
شب بیست و یکم رمضان 1439
علم انسانی (قسمت دوم)
این #علم انسانی، با تدریس و خواندن و شنیدن و حالات خیالی به دست نمیآید؛ نوری است که #قلب آماده و امتحانشده میخواهد تا بتواند از عالِم، تبعیت و به او اقتدا کند و نسبت به او مودّت داشته باشد. تا جایی که حتی علم دین بدون مودّت نمیتواند انسان را زنده کند. عالِم، خودش به #ولایت رسیده و مظهر شده؛ متعلّم هم با تبعیت از او، قابل پذیرش ولایت میشود تا عالِم کامل در وجودش کار کند و نفسش را به استخدام عقل درآورد.
عالِم ربّانی باید در نفس و قلب متعلّم، کار کند و آن را بالا ببرد. متعلّم هم باید خود را به دست او بدهد تا با تولدی دوباره، إحیا شود. این تولد ثانوی که شرط ورود به حیات انسانی است، به دست عالِم ربّانی صورت میگیرد و میتواند با تولد اولی که از پدر و مادر جسمانی است، بسیار متفاوت باشد.
به عنوان مثال در طول تاریخ دیدهایم زید که پدر و مادرش کافر بودند، فرزند پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) شد یا محمدبنابیبکر، پسر حضرت علی(علیهالسلام) شد و سلمان مسیحی "سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ" [4] شد. اما در عوض، پسر #نوح که این تولد را نداشت، "لَيسَ مِن أهلکَ" [5] شد!
در زمان حضرت نوح، بسیاری بودند که حیات #دنیا را میخواستند و به هیچ صراطی مستقیم نمیشدند. اما عدهای هم متعلّم بودند و میخواستند با تبعیت از نوح، زنده باشند. خداوند به نوح فرمان داد این گروه اندک را در کشتی خود جمع کند و به جای امنی برساند؛ بقیه هم قرار بود در جهل خود بمیرند.
وقتی کشتی با مسافرانش به راه میافتاد، نوح به فرزندش گفت: «پسرم، با ما سوار کشتی شو و با کافران مباش.» اما او نپذیرفت و عذاب آمد. نوح عرضه داشت: «پروردگارا، پسرم از اهل من است؛ وعدۀ تو هم حقّ است که اهلم را نجات میدهی.» خدا فرمود: «ای نوح، او از اهل تو نیست؛ او عملی ناصالح است. پس چیزی را که به آن علم نداری، نخواه. همانا من تو را پند میدهم که از جاهلان نباشی!» نوح پاسخ داد: «پروردگارا، به تو پناه میبرم از اینکه آنچه را نمیدانم، بخواهم و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود.» [6]
اما قضیه چیست؟ مگر حضرت نوح، فرزندش را نمیشناخت؟ آیا نمیدانست پسرش کیست؟ پس منظور، کدام علم است؟ خداوند هم نمیگوید: او پسرت نیست؛ بلکه میفرماید: «از اهلت نیست.» این همان است که گفتیم باید دوباره متولد شد. فرزند نوح اگرچه جسمش از او متولد شده بود، افکار و اعتقاداتش سالم نبود و فساد معنوی داشت؛ یعنی از صراط حق، منحرف بود و از نظر وجودی، اهل نوح به حساب نمیآمد. پس درخواست نجات او، از جهل بود.
ما هم میگوییم: پسرم، همسرم، خانهام، زندگیام...؛ و همه از جهل است. بیشتر درخواستهایمان نیز از همین جهل ناشی میشود. هرگاه فقر بیاید، ثروت میخواهیم؛ اگر بیماری باشد، شفا میخواهیم؛ اگر شأن و مقاممان در خطر بیفتد، میخواهیم حفظش کنیم و... . یا اگر فرزندمان در شناخت خدا و دین و خودشناسی ضعیف باشد، خطر جدّی نمیبینیم و احساس ناراحتی و نگرانی نمیکنیم. اما اگر دچار بیماری سختی شود، نگران و مضطرب میشویم و با چون و چرا به خدا، نذر و نیاز میکنیم تا خطر از سرش بگذرد!
..........
[4] بحارالأنوار، ج10، ص123.
[5] سورۀ هود، آیۀ 46.
[6] سورۀ هود، آیات 40 تا 47.
ادامه دارد...
#خلاصه
#شب_بیستویکم
#شب_قدر
#رمضان1439
@Lotfiiazar
خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر در شهر تهران
شب بیست و یکم رمضان 1439
علم انسانی (قسمت سوم)
این آیات به ما میگوید علمی که فقط براساس ظواهر باشد، #جهل است. اهل و خانواده فقط کسانی نیستند که رابطۀ خونی دارند؛ بلکه باید از دو جهت مادی و معنوی منسوب باشند، یعنی ویژگیهای اخلاقی و روحی نیز مهم است. یا خوشبختی صرفاً به داشتن مال و مقام و سلامت جسمی نیست؛ بلکه در چیزی است که ابدیتمان را بسازد.
ما یک عمر با تمایلات مادی و شهوات #دنیا زندگی کردهایم و فقط در پی جلب منافع و دفع ضررهای ظاهری بودهایم که هیچکدام دوام و بقا ندارند. غافل از اینکه ابدیتی در پیش داریم که یک میلیارد سالِ دنیا هم در برابر آن هیچ است. پس حتی اگر تمام دنیا را بگیرند و بهرۀ کوچکی در ابدیت بدهند، باز بهصرفه است.
نوح در برابر ادعای باطل خود که پسرش را اهل خواند، صفت خدا را حجت آورد و به او گفت: «وعدۀ تو حقّ است»؛ اما اگر حقّ است، که سؤال ندارد! برای همین هم مورد عتاب خدا قرار گرفت که وقتی آگاهی همهجانبه به #حکمت موضوعی ندارد، دفع یا جلب آن را درخواست نکند؛ و اگر کرد، طلب مغفرت نماید، وگرنه از زیانکاران است.
حق، حقّ است؛ چه در خوشی و ثروت و سلامت و چه در سختی و فقر و مرگ و هر امتحان دیگر. نمیشود او را در جمالش حق ببینیم و اگر جلالش آمد، بگوییم ناحقّ است! اگر او را حق میدانیم، در همه حال باید به خواستش راضی باشیم. البته وظایف سر جای خود هستند؛ اما با #قلب مطمئن و آرام و بینش توحیدی.
خداوند انسان را آیینۀ سرتاپانمای #اسماء خود آفریده و نمونۀ تمام عوالم را در وجود او قرار داده است. هر لحظه یک بلکه چند قوّه در او به فعلیت میرسد و تمام هستی در کارند تا این اتفاق بیفتد. اما روی جان انسان به هر طرف باشد، در همان جهت به فعلیت میرسد.
اگر وجه قلبش به سوی علم حقیقی باشد، در جهت نورانیت، بالفعل میشود و با نور اسماء الهی و ارواح طیّبۀ علما و ائمه(علیهمالسلام) وجودش وسیع و فطرتش تقویت میگردد؛ چه بفهمد، چه نفهمد. مثل اینکه کودک وقتی در آغوش مادر شیر میخورد، به هر حال رو به رشد است و بالأخره یک روز خواهد فهمید که اعضا و قوایش وسعت گرفتهاند.
اما اگر وجهۀ قلب، رو به آگاهیهای دنیا و نیازهای ماده باشد، ارواح پلید و شیاطین بر او حاکم میشوند و او را از مسیر فطرتش منحرف میکنند. تا جایی که خدا را جاهلانه میپرستد و دچار #حرام میشود؛ بعد هم مخالفتهای خود را توجیه میکند.
برای همین است که وجود عالِم و تبعیت از او در هر زمانی لازم است. عالِم حقیقی نیز امام معصوم و انسان کامل است که همواره باید روی زمین باشد تا متعلّمان به او رجوع کنند و دنبالش بروند. امروز هم امام زمان ما حضرت مهدی(عجّلاللهفرجه) است که باید هر روز با دعاهای واردشده و سلامهای قلبی با او بیعت کنیم.
اصلاً رحِم اصلی که باید با آن صلۀرحم داشت، معصومین(علیهمالسلام) هستند. البته روشن است که منظور در این بحث، #روح و حقیقت نورانی امام است؛ نه جسم او که همیشه در دسترس نیست. اما با این حال در زمان غیبت، علمایی هم هستند که مظهر امام شدهاند و متعلّمان باید وجه قلب خود را رو به آنها کنند تا به حقیقت نورانی امام، متصل شوند.
پایان
#خلاصه
#شب_بیستویکم
#شب_قدر
#رمضان1439
@Lotfiiazar