eitaa logo
فلسفه نظری
2.1هزار دنبال‌کننده
458 عکس
76 ویدیو
69 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ قبل از قدرت_۱ ۱_هرموجودی به حسب ویژگیها ومختصات ومصنفات فردی‌اش آن چیزی میشودکه هست.صورت، عبارت است از مجموعه اموری که سبب هویت خارجی موجود میشود،به عبارتی آنچه منشاءآثار وفعلیت‌ موجود میباشد را صورت یاماهیت گویند.جسمانیت،رشدونمو،مختصات نوعی ومصنفات فردی از رنگ وابعادگرفته تا شرایط نگهداری وثمردهی،مجموعه ذاتیات واعراض یک درخت است که سبب شده درخت، آن‌چیزی باشد که هست.پس صورت وماهیت،مجموعه صفات هرموجودی است که سبب محدودیت وجدایی آن موجوداز دیگری‌میشود. . ۲_منشاء ماهیت کجاست؟؟شایدیکی از اصلی‌ترین سوالات تاریخ فلسفه باشد. پاسخ به آن جهت فکری هرنظام فلسفی وبلکه پارادایمی هر دوره را مشخص میکند.عجالتا دوپاسخ کلی به این سوال داده شده. الف) پیش از قرن هفدهم میلادی، پاسخ عموم فیلسوفان این بودکه ماهیت مجعول به جعل‌جاعل است یعنی خداوند ویاطبیعت، ایجاد کننده ماهیت می‌باشد. ب)از قرن هفدهم،انسان افاضه کننده ماهیت قلمداد شد. بنابرپاسخ اول،طبیعت وعالمی منحاز ومجزای از انسان وجود دارد،که حائز ویژگیها وکمالاتی است،وانسان به مثابه مدرِک حقایق باید درجهت شناخت ماهیات ایجاد شده،تلاش کند.زیراملاک فعل فردی وعمل اجتماعی بیرون ازانسان ونزدجاعل ماهیات میباشد،که انسان باید درجهت فهم وشناخت آن حرکت کند.چنانچه انسان، حقیقت را آنگونه که هست بشناسد،به سوفیا ویاحکمت نائل شده وعملش برمیزان صواب تنظیم میشود. امابنابرپاسخ دوم، انسان خود افاضه کننده وجاعل ماهیات است.یگانه واهب الصور فعال،که به قدرت فاهمه ویا فعل روان، ماهیت راصادرکرده وحقیقت ومعنا راافاضه میکند،انسان به عنوان سوژه مطلق واراده آزاد می‌باشد. اموری چون، وجود،جوهر،ماهیت،مقولات عشرارسطویی،زمان ومکان همگی توسط فاهمه بشر انشاءمیشوند. البته این بدان معنانیست که موجودی درخارج وجود نداردوانسان وجود را افاضه میکند، بلکه یقیناموجوداتی درعالم تقرر دارند،اما مانمیتوانیم آنهارا آنگونه که هستندبشناسیم، بلکه انسان، حسبِ ساختارذهن وفاهمه‌اش، ماهیات را درچارچوب مفاهیمی چون زمان ومکان وکمیت،کیفیت،جوهریت،عرضیت و...میشناسد واین امور همگی افاضات فاهمه وذهن بشرمیباشند. پس انسان ماهیت موجودات را انشاء میکندنه وجودآنهارا. چنانچه می‌گفت:طبیعت حاصل کار بشر است. یعنی فاهمه انسان است که برنومن خارجی لباس ماهیت درخت می‌پوشاندوبه آن معنامیدهد.اگرانسان نباشدپدیداری به نام درخت درعالم وجودنخواهد داشت.براین اساس ازآنجاکه انسان افاضه کننده ماهیت وحقیقت است،پس ملاک امور ومناط واقعیت وتنظیم گر عمل وفعل فردی واجتماعی خود اوست. ۳_قدرت،مفهومی است اضافی که به‌ نسبت فاعل خویش (انسان) معنامی‌یابد.اما حقیقت انسان به عنوان یک ماهیت چیست؟؟ آیا ثبوت معنایی او مانند سایرماهیات، قرین به جعل جاعل است؟؟ وحقیقت وعین‌ثابتی مشخص دارد؟؟ ویا پدیداری است که توسط سوژه مطلق(خود) معنا میشود؟؟ قدرت، هویتی حرفی دارد، که به نسبت مفهومی اسمی که محقِق ومحصِل ماهیت قدرت است معنا می‌یابد. وآن امراسمی محقق، که قبل از تعریف قدرت وفهم آن باید مشخص شود عبارت است از ،تبیین منشاء ماهیات ومعنای موجودات و همچنین ایضاح پیرامون اینکه ماهیت انسان مدرِک منفعل معرفت است؟؟ ویا فاعلِ مطلق شناسا؟؟ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ قبل از ۲ با سیطره سوژه مطلق در قدرت پیش از انسان معنا ندارد، زیرا انسان انشاء گر معنای امور ومدرِک حقایق پدیداری است. لذا عین شناخت ومعرفت اوست. چنانچه اعتقاد داشت، عقل نظری به مثابه عقل عملی وفعل بشر است. زیرا موجودات اموری خنثی وفاقد معنای فی‌نفسه هستند، انسان است که بااعطای لوازم ماهیت (مقولات عشر،زمان،مکان) قابلیت شناخت رابه موجودات ارزانی می‌دارد. پس برخلاف نظر گذشتگان، اینطور نیست که انسان در موطن عقل نظری ابتدا درک کندوبشناسد، وآنگاه در مسیرعقل عملی، اراده کرده وقدرت را اعمال کند. بلکه سرشت انسان با قدرت عجین گشته. چون می‌شناسد ومیفهمد، در آنِ واحد قدرت خویش را اعمال میکند.وچون عمل میکند،آن قدرت ارادی را ظاهر میکند. قدرت دراین معنا، عین سیطره وتسلط انسان بر امور است. تسلط بشر، با احاطه واِشراف معرفتی فرق میکند، در معرفت غیر مدرن، انسان میخواهد حقیقت ورای خویش را بشناسد تا بداند چگونه عمل کند ودر چه جهت قدرت خویش را به کار بندد تا به سعادت برسد. اما در سلطه مدرن، انسان میخواهد بشناسد تا بداند چگونه درجهت بسط استیلای خویش عمل کند. قدرت در معنای مدرن، چیزی جز تفصیل اراده آزاد او نیست. اگر قدرتش محدود شود، آزادی او مقید گشته ودر این‌صورت انسانیتش که همان سلطنت مطلقه بر همه چیز است متزلزل میشود. قدرت در تلقی مدرن، اظهار اراده است ومتعلق این ظهور، بسط تفصیلی سیطره امیال وخواست‌های بشر بر همه چیز است. اصلا ماهیات و همه چیز تا وقتی به سرانگشت قدرت بشر لمس نشود،گویی در کتم عدم می‌باشند. براین اساس علم، راهِ معرفت به حقایق خارجی و انفتاح فهم بشر در تضایف با صور وماهیات موجود نیست. بلکه در معنای مدرن عبارت است از نحوه اعمال قدرت بشر وفهم چگونه به کنترل و سلطه درآوردن امور مختلف است. علم مدرن، فزاینده معرفت نیست بلکه اعمال کننده اراده انسان است بر همه چیز است. اساسا امورمختلف باید در تیررس افق اعمال قدرت انسان قرار بگیرند تا مصداقِ شیءفی نفسه معنا دار شوند. دراین تلقی خود علم، طی فرایند اعمال قدرت ایجاد میشود لذا انسان عبارت است از قدرت سیطره جو واستیلاطلب. درعرصه نظروعلم،این اعمال قدرت به نحو افاضه ماهیت به موجودات ودر عرصه عمل وفعل، به نحو امکان کنترل شیءمورد نظر وتصرف تکنیکی_صنعتی درآن جهت دم افزونی سود وکمک به چرخه بازار می‌باشد. قدرت دراین معنا به هرنحوی که محدود شود، مذموم وناپسند است. درچنین فضایی، یعنی عدم محدودیت اعمال قدرت انسان. یعنی انسان مدرن مانعی در تحقق اراده مطلق خویش نداشته باشد. درمعنای مدرن، انسان، اعمال قدرت میکند تا آزادباشد، وآزادی طلب است تا بتواند قدرت را اعمال کند. زیرا آنچه پیش از قدرت ودرمرتبه رئووس متافیزیکی و مبادی تصدیقی علم واندیشه وتفکر مدرن ثبوت دارد، تلقی سوژه محور از انسان وتلاش جهت حاکمیت فردانیت خودبنیاد انسانی درعالم است. درمعنای مدرن، انسان، اعمال قدرت میکند تا آزادباشد، وآزادی طلب است تا بتواند قدرت را اعمال کند. زیرا آنچه پیش از قدرت ودرمرتبه رئووس متافیزیکی و مبادی تصدیقی علم واندیشه وتفکر مدرن ثبوت دارد، تلقی سوژه محور از انسان وتلاش جهت حاکمیت فردانیت خودبنیاد انسانی درعالم است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
از حیث رُتبی، قبل از تحقق مسائل علوم مبادی تصدیقی آنها که قضایایی بدیهی هستند تحقق می‌یابند. این امور درواقع جهت کلی مسائل علمی وماهیت آن رامشخص میکنند. یکی از اصلی‌ترین مسائل فکری بشر بحث پیرامون ماهیت قدرت وتوان انسان در اعمال اراده وخواست خویش می‌باشد. اما باید پرسید مبادی فلسفی ورئووس متافیزیکی قدرت(که ماهیت آن‌را مشخص میکند) چیست؟؟ اموری که در تعیین معناوماهیت قدرت موثراست چه می‌باشد؟؟ مبادی تصدیقی ورئووس فلسفی قدرت(مقام قبل ازقدرت) چه قضایا ومسائلی می‌باشد؟؟ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ توبه صدرا به شخصه معتقدم دعوای فلسفه ومخالفان فلسفه یک دعوای صرفاطلبگی است وآنچنان جدی نمی‌باشدکه بخواهیم یک گروه راباعنوان مکتبی مجزا ازسایرین معرفی‌کنیم.فضلا که طرح این دعاوی بیرون ازظرف علمی خویش‌وبه نحوناقص ودربین غیراهل فن، چیزی جز احداث خصم وتداوم جدل نخواهد بود.اگرمعارف الهی به دقت مطالعه شود،خواهیم فهمیدکه معارف دینی‌حاوی روش ومنش استدلالی_فلسفی وذوقی_عرفانی می‌باشد.وهمچنین هیچ فیلسوف مسلمانی درطرح وبحث مباحث خویش بی‌توجه وبی‌تفاوت به معارف وحیانی نمیباشد. رحمت خداوندبر روح پاک استاد که آثار ایشان درطرح وبسط معارف شیعی تاثیرگذار بوده است.قویا معتقدم آثارایشان،مهم و قابل استفاده می‌باشد،امامنزلت استادنباید مانع از طرح انتقادات علمی به ایشان شود.از جمله نکات مهم،نحوه مواجهه ایشان بافلسفه وعرفان بوده است.گویا ایشان ارتکازا فلسفه رانقیض دین میدانستند،که جماعت فیلسوف،سعی درچسباندن آن به دین داشته‌اند. تاآنجا که دراین التقاط موفق شده‌اندموجبات فسادوخسران معارف دینی رارقم زده وآنجاکه پیش نرفته‌اند حسب الطاف الهی مرزهای شریعت ازخرق وهدم درامان مانده است.لذا گاها برخی از اهل فلسفه مستبصرشده وبه جفای خویش اذعان کرده وطلب استغفار از گناه خویش کرده‌اند. دراین راستامطلبی ازایشان در سایت فرداودیگرسایتهاوخبرگزاری‌ها منتشرشده بودکه جناب حکیمی درباره گفته بودند: «خود ملاصدرا اواخرعمرکتاب کوچکی داردبه نام«الحکمه العرشیه»که آن راپس ازاسفار نوشته است.اودرآن از اسفارنام برده وازاین اثرفوق‌العاده وستودنی خویش استغفارمی‌کندومی‌گوید: خدایادرکتاب مطالبی است که به دین وسنت پیامبرضررمی‌رساند. جمله اوخبریه است نه شرطیه.نمی گویداگردرکتاب مشکلی بودمن استغفارمی‌کنم،می‌گویدچنین چیزی هست واستغفارمی‌کنم.» اما اصل عبارت ملاصدراچنین است: 🔻«يقول هذا العبد الذليل إني أستعيذ بالله ربي الجليل في جميع أقوالي وأفعالي ومعتقداتي ومصنفاتي من كل مايقدح في صحة متابعة الشريعة التي أتانا بهاسيدالمرسلين وخاتم النبيين عليه وآله أفضل صلوات المصلين أويشعربوهن بالعزيمة و الدين أوضعف في التمسك بحبل المتين لأني أعلم يقيناأنه لايمكن لأحد أن يعبدالله كماهوأهله و مستحقه إلابتوسط من له الاسم الأعظم وهو الإنسان الكامل المكمل خليفة الله بالخلافة الكبرى في عالمي الملك والملكوت الأسفل والأعلى ونشأتي الأخرى والأولى‏» 🔻حاصل معنی آنکه: (من به خداوند پناه می‌برم از اینکه درهمه گفتارها، کردارها،پندارها ونوشتارهایم چیزی وجودداشته باشدکه درصحت پیروی شریعت ختم المرسلین اشکال وایرادی واردکند یا حتی به صورت ضمنی بخواهد احکام قطعی الهی  و در یک کلام دین خدا راسست نموده ودر تمسک به حبل المتین( ولایت انسان کامل) ایجادضعف کند،چون به طور قطعی و یقینی می‌دانم: عبادت خداوند آن گونه که او سزاوار آن است برای احدی ممکن نیست مگر به واسطه صاحب اسم اعظم که همان انسان کامل مکمل و خلیفه الله در دو عالم ملک وملکوت و دو نشأه دنیا وآخرت است.) چنانچه در متن فوق آمده سعی درمعرفی شخصیت خود و زدودن هرگونه اتهام بی‌اعتنایی به دین و ولایت انسان کامل معصوم ازخود است. اما این مطلبی که میگوید کجا!! وآن مطلب آقای (مبنی بر اینکه مقدمه کتاب حاوی توبه نامه واستغفار از است) کجا؟! حقیقتا چرا ایشان «استعیذ» را «استغفر» خوانده است؟!! پاسخی که بنده به آن رسیدم این است که ایشان تحت تاثیر ذهنیتی که نسبت به فلسفه وعرفان داشته اینگونه عبارتهای صریح و روشن را آن‌طور که خودشان می‌خواستند معنا کرده وچنین نسبتی به داده ومی‌گوید: ایشان از کتاب اسفار خود استغفار کرده و اقرار نموده که مطالبی که در آن آورده بر خلاف دین خداست!!! شاگردان ودوستداران مرحوم در ترویج کتابها ومطالب ایشان باید بدین جنبه‌های کلام ایشان التفات داشته باشند تا ناخواسته موجبات ترویج کلام غیرحقیقی نشوند. رحمت خداوند بر تمام دغدغه‌مندان معارف اهل بیت(ع)... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅قرآن،عرفان،فلسفه درباب ازدوحیث میتوان سخن گفت: روش فلسفی و علم فلسفه فلسفه عبارت‌است از: خردورزی استدلالی درباره وجود به نحوکلی.براین اساس فلسفه پیش ازآنکه علم باشد،یک سنخ مواجهه باعالم ویک نوع نگاه به موجودات وهستی می‌باشد.چنانچه انسان سعی کندازمجرای قواعدعقلی پیرامون هستی وحقیقت عالم فکرکند فعل او رانگاه وروش فلسفی گویند.امادرطول زمان سعی شد‌که این نوع نگاه به یک علم مدون باقوانین مشخص وقواعد متعین تبدیل شود. لذا بامساعی ارباب فکرواصحاب نظر علمی به نام فلسفه شکل گرفت. به موازات این دوتلقی،مخالفین ومنتقدین فلسفه به دوگروه تقسیم میشوند.گروه اول انتقاداتی به دارند. البته انتقادات این گروه به مثابه رشدوتکامل فلسفه میباشد.وگروه دوم باسنخ نگاه فلسفی وبالتبع باعلم فلسفه مخالف می‌باشند. جزء گروه دوم است. یکی از روش‌های در جهت نقد روش وسنخ نگاه فلسفی،استناد به مسلمات‌عندالخصم است. یعنی ایشان سعی کرده شواهدی‌از کلام خودفیلسوفان درجهت اثبات نقض ونفی نگاه فلسفی ارائه کند.ازجمله استنادبه‌کلام درجهت عدم جمع بین و روش و است. ایشان درکتاب (مقام عقل)اعتقاد داردکه مرحوم علامه قائل به جدایی دین وفلسفه وعرفان بوده. دراین باره میگوید: (این طرز فکرخاص اصحاب مکتب تفکیک نیست اهل نظروابتلامیدانند دین ماهیةً و منشاءً چیزی است وفلسفه چیزی وعرفان چیزدیگر.ازاینگونه اعترافات صریح از سوی پختگان اهل فن بسیاراست ازجمله علامه طباطبایی ایشان کسانی راکه در صددجمع بین فلسفه وعرفان ودین بر آمده‌اند رابه چهاردسته تقسیم میکند: اول_کسانی که خواستندمیان ظواهردینی وعرفان جمع کنندمثل ابن عربی. دوم_کسانی که خواستندبین فلسفه وعرفان جمع کنندمثل فارابی وسهروردی سوم_کسانی که خواستندمیان ظواهر دینی وفلسفه جمع کنندمانندقاضی سعید چهارم_کسانی که خواستندمیان همه یعنی فلسفه،دین وعرفان جمع کنندمثل ابن سینا وصدرالمتالهین وسپس درباره حاصل تلاش وکوشش این چهاردسته می‌فرماید: با وجودهمه این تلاشهااختلاف ریشه‌ای میان این سه طریق(فلسفه،عرفان،دین)به قوت خودباقی است وکوششهای فراوانی که برای ریشه کن کردن این آتش به عمل آمده نتیجه‌ای نداشته جز ریشه‌ای‌تر شدن این اختلاف وشعله‌ورترشدن آتش ناسازگاری بطوریکه دیگردرمانی برای آن نمی‌شود مانندمرگ که درمانی ندارد.این سخن صریح یکی ازبزرگان وشارحان فلسفه اسلامی است وحجتی است برای کسانی که به فلسفه نگاهی سطحی اندیشانه و تعصب آلود دارند شایدکه متنبه شوند.) 🔻اما اصل سخن درجلد پنجم کتاب چنین است: (بالجملة فهذه طرق ثلاثة فى البحث عن الحقائق والكشف عنها: الظواهر الدينية وطريق البحث العقلى وطريق تصفية النفس،أخذبكل منهاطائفة من المسلمين على مابين الطوائف الثلاث من التنازع والتدافع وجمعهم فى ذلك كزوايا المثلث.) مرحوم عبارت«الطوائف الثلاث » را به «الطـرق الثلاثـة» ترجمـه كرده است.به عبارتی علامه می‌فرمايد: «جمع ميان ظاهرگرايان،فيلسوفان وعارفان»ممكن نشده و نخواهدشد.درحالی که مرحوم حكيمى ترجمـه كرده اند:«جمع ميان ظواهردین، عرفان‌وبرهان»ممكن نشده ونخواهد شد. به عبارتی مرحوم علامه بین مقام ثبوت واثبات تفکیک قائل شده وفرموده: در مقام ثبوت وآنچه درعالم خارج محقق شده این است که طايفه‌های سه گانه، یعنی: فقهاومتکلمین، فیلسوفان واهل‌منطق، عارفان‌واهل تصوف، افراد وارباب این سه طریق اختلافاتشان زیاد است ودر طول تاریخ بایکدیگر نزاع داشتند.ونتوانسته‌اند به یک توافق کلی دست یابند. به عبارتی سخن علامه پیرامون مقام اثبات نیست یعنی نمیگوید که: خود طرق سه‌گانه یعنی ظواهردین با طريق بحث عقلى وطريق تصفيه نفس بایکدیگر غيرقابل جمع اند. مرحوم علامه در تکمیل سخن خود می‌گوید: (وقدعرفت أن الكتاب يصدق من كل من الطـرق ماهـوحق وحاشاأن يكون هناك باطن حق ولايوافقه ظاهره وحاشا أن يكون هناك حق من ظاهر أو بـاطن والبرهان الحق يدفعه ويناقضه.....امكان ندارد(حاشا)كه ظاهروباطن قرآن باهم نسازندياظاهروباطن، مخالف برهان عقلى باشند.) یعنی اگر مرحوم حکیمی به این قسمت دوم کلام مرحوم علامه توجه میکردند دچار چنین خلط مهمی نمیشدند. جالب اینجاست که باآنکه علامه در قسمت دوم صراحتا ظواهردین وطریق عقلی وطریق ذوق وشهود را بایکدیگر قابل جمع میداند بازهم جناب حکیمی به کلام خود پافشاری میکند ومیگوید: (اختلاف ريشه‌ای ميان اين سه طريق(فلسفه، عرفان و دين)به قوت خود باقى است)!!!! این بیان نشان دهنده آن است که مرحوم حکیمی بیش ازآنکه دعو فهم وتفسیر سخن علامه را داشته باشد در صدد اثبات نگاه تفکیکی خود بوده است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
قدرت، اصلی‌ترین غایت عالم مدرن است. در علم، صنعت، هنر، تکنولوژی وانحاء حیات اجتماعی، کسب قدرت وحفظ آن یکی از اصلی ترین مبادی فعل وعمل انسانی است اما قدرت چیست؟؟ تعیین معنای قدرت، جهت زیست تمدنی ما را رقم میزند اماپیش از پاسخ به این سوال، باید ببینیم بر روی کدام زمین ایستاده‌ایم وازچه منظری به مقوله قدرت نگاه میکنیم....زاویه نگاه ما، معنای قدرت را مشخص میکند....باید ببینیم پیش از تعیین معنای قدرت کدام جهان‌بینی برماحاکم است...متافیزیک یا مقام ماتقدم ویا مقام پیش از قدرت تعیین کننده ماهیت و معنای مفاهیم ومقولات علوم انسانی است. زاویه نگاه ما به عالم وهستی، که درمراتب بعدی تعیین کننده جهت شوون زندگی است،( متافیزیک)ویا(مقام پیش ازعلم) آن امر نامیده میشود. @falsafeh_nazari
فلسفه نظری
✅ قبل از #قدرت_۲ با سیطره سوژه مطلق در #عصر_مدرن قدرت پیش از انسان معنا ندارد، زیرا انسان انشاء گر
🔻 در این مقاله و فرسته قبلی سعی کردم به دو کلان متافیزیک (مقام پیش از قدرت) اشاره‌ای مختصر داشته باشم
علوم، قیام صدوری به فلسفه دارند. علم تَعیُّنِ مضاف فلسفه است. فلسفه نیز توصیف تحصلی وساختاری، نسبت‌مندی انسان با هستی می‌باشد. البته توصیفات انسان از نسبت‌مندی خویش با هستی، منحصر درفلسفه نیست هنر و حکایات ذوقی وشهودی نیز بیان این امر می‌باشند. منتهی این دوامر قدرت تعیین‌مندی وزایش علم را ندارند. علم برای تحققش نیاز به یک کلان‌روایت ساختارمند‌منطقی دارد. زیرا اثبات موضوع علم وتبیین وتوضیح مبادی تصوری_تصدیقی آن توسط یک ساختار روشمند منطقی صورت میپذیرد واین مساله از عهده هنر وبیانات ذوقی به دور است. @falsafeh_nazari
🔻فلسفه مقام اطلاق تحصلی، وعلم مرتبه تعیُنِ موضوعی است. نسبت‌مندی انسان با عالم، اطلاق حضوری بشر می‌باشد. علوم وفلسفه میخواهند نسبت حضوری انسان را معین ومتشخص کنند. @falsafeh_nazari
🔻فلسفه مقام عقل است. فعل فردی واجتماعی، مقام جسم وعلم مقام برزخ این دو امر میباشد. هر سه در وعاء قَدَر و اراده تفصیلی،تدریجی،بشر محقق می‌شوند نسبت‌مندی انسان با عالم، مقامِ قضا می‌باشد که در وعاء ادراک حضوری، واحد،دفعی بشر محقق می‌شود. @falsafeh_nazari
✅درباره تدریج وتحقق چنانچه استعداد وقابلیت نهفته موجودی،به فعلیت برسد، واین سیراز خفی به ظهور باتدریج ونه دفعتا،محقق شود حرکت واقع شده.حرکت درضمن تدریج رخ میدهد. زیرا سیراز پنهانی به آشکارگی، درمیان ابعادمکانی وسطح وحجم شیءِ مُتِمَکِن محقق میشود، ونفس بایدبه خرقِ حجُبِ قارّ مبادرت ورزد تابتواند ازکثرتِ جسم، وحدت فعلیت را ظاهر کند. حرکت همان ظهور وجود است، از مرتبه استعدادکه ثبوت اجمالی دارد،به فعلیت که تقرر تفصیلی دارد.چنانچه این حرکت اشتدادی را به سنجه کمیت درآوریم وآنرا اندازه‌گیری کنیم آنرا زمان میگویند. پس زمان همان حرکت وجودی است که برایش مرز واندازه لحاظ کرده‌ایم. موجودات مادی در حال شدن وبسط می‌باشند.وهر تفصیلی، اجمالِ توسعه یافته است. بنابراین عالم دنیا ظرفِ تحقق تفاصیل ماهوی میباشد. امامقامِ اجمال ماتقدم که دنیا بیان گر مشروح ماتاخر آن است چیست؟؟ کدام اجمال است که دنیا اینگونه در حال بسط وتفصیلش می‌باشد؟؟ عالمِ ملکوت،همان تفرجگاهِ ارواح ونزهتگه نفوس سماوی، اجمالی است که عالم ناسوت ودنیایی مادی با زبان حرکت وآوای تدریج درحال بیان وتشریحش می‌باشد. کلمات براثر برخورد دَم بامقاطعِ فَم، ایجادمیشوند.قبل از آنکه کلمه‌ ازلسان انسان خارج شود، به نحو اجمال درذهن به صورت یک معنانهفته می‌باشد. ابتدا به مفهومی فکر می‌شود وآنگاه آنرابیان میکنیم.فکرولفظ یک چیزاند،امایکی مقام اجمال ودفعی است،ودیگری مقام تفصیل وتدریج. وجودذهنی مقدمه مجمل وجود تفصیلی لسانی است. وعالم دنیاکه ظرف ظهور موجودات مادی است، وجودلسانی وتفصیلی عالم ملکوت که ظرف ظهور موجودات مثالی است می‌باشد.وحدت مفهوم درضمن کثرت الفاظ حضور دارد.چه اینکه درصورت فقدانش، کلمات،الفاظ مبهم وبی‌معنای میباشندکه حاکی ازچیزی نیستند.وحدت ملکوت دربطن این دنیا حضور دارد.و عالم مادی بیان تدریجی همان معنای ملکوتی میباشد. آنچه در دنیا به نحو تدریجی درحال وقوع است،درملکوت به طور دفعی موجود است.همه چیزمحقق شده است، فقط نیاز به زمان داریم تا ظاهر شوند. این مساله ناقض اختیاربشر نیست،زیرا اراده یعنی انتخاب بین مقدراتی که وضع شده‌اند. ماتصمیم میگیریم که کدام راه را انتخاب کنیم، فی‌الواقع باید راهی ازقبل وجود داشته باشدتا اراده مابه یکی تعلق بگیرد.وزندگی یعنی انتظار، جهت دریافت تدریجی آثاروعوارض آنچه انتخاب کرده‌ایم. تخطی از اراده ودستور الهی مستلزم هزیمت وعذاب است واین امر مقدرومحتوم میباشد.چنانچه اراده ما به مطلوب مولی تعلق بگیرد، زندگی، ظرف تحقق تدریجی آثاروبرکات آن انتخاب می‌باشد. گمان مااین است که فعلِ انسان، فعالِ مایشاء ومحققِ امورات عالم است.اما انسان برآنچه مقدر شده حکم میکند. ما بر بستر یک وحدت دفعی زیست میکنیم.گرچه توسط کثرات احاطه شدیم ومحکوم به حرکت میباشیم، اما این آبشار پرصلابت وخروشان از بلندای کوه مقدراتِ اجمالی درحال تنزل وظهور تدریجی است. آنکه بر بلندای این کوه نشیند، شاهدِ آنچه میخواهد بشود میشود. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
آنچه در دنیا به نحو تدریجی درحال وقوع است،درملکوت به طور دفعی موجود است.همه چیزمحقق شده است، فقط نیاز به زمان داریم تا ظاهر شوند. @falsafeh_nazari