✅ نسیان تاریخی
عموما به موقعیت غیر #مدرن ، اعم از دوران پیش از #مدرنیته واحیانا پس از آن ،آگاهی نداریم. حجاب معاصریت بس قوی و پُرتوان است...اما هر تحول و فراروی از پارادایم حاکم، مستلزم آگاهی به وضعیت قبل وبعدآن است...واین قدرت #عقل است که میتواند ازحصار زمان ومکان فراتر رود...
نمیدانیم که آینده تمدنی ما چیست...زیرانمیدانیم که چه میخواهیم ودر آینده به دنبال چه هستیم....علت آن، عدم التفاط وتوجه به گذشته است... ما نمیدانیم که پیش از مدرنیته چه بودیم، ودر چه وضعیتی به سر میبردیم...و #مدرنیسم چه تحولاتی در ماایجاد کرده وما رابه کجا رسانده...گویی دچار نسیان تاریخی شدیم.
#علم توان از بین بردن #نسیان_تاریخی وازخودبیگانگی ما را ندارد...زیرا علوم، مقیّداتِ اطلاقات کلی هستند...علوم مشیر به غایاتِ مبادی عامه خود میباشند.
#زیگموند_فروید ادامه #کانت در #روانشناسی است#امیل_دورکیم ،هگلی است که به قید #جامعهشناسی درآمده
و #آدام_اسمیت ،دکارتی است که #اقتصاد میگوید
تعینات، مطلقاتِ مقیدشده هستند
وعلوم، فلسفه ناظربه عمل هستند
نمیتوان باجامعهشناسی،اقتصاد،سیاست، روانشناسی مدرن، از افق مدرنیته فراتر رفت...
زیرا، عقلِ این علوم، #خود_بنیاد است وعلوم، همان خودبنیادی به عمل درآمده میباشند.تا عقل واطلاقات غیرمدرن تولید نکنیم، امکانِ فرا روی از مدرنیته وحرکت به سمت آرمانهای انقلابی میسر نیست. #فلسفه،اطلاقی است که از تعین وتوجهاش به عمل، علم تولید میشود.
ما در وضعیت، نسیان فلسفی بسر میبریم وتا افق اطلاقی خویش راترسیم نکنیم، آینده کماکان مبهم است.
پرداختن به فلسفه،درافتادن به وادی انتزاعیات نیست،بلکه تاسیس مبادی وغایت علوم وهمچنین تعین اغراض ومفردات اجتماعی_تمدنی است.
#نسیان_فلسفی یعنی، عدم آشنایی و وقوف به تُراث گذشته که سبب عدم مواجهه بافلسفه حاکم #غرب میشود.
#فلسفه_اسلامی فعلی، یا به مسائل کلامی تنزل یافته، ویا قلب درعرفان شده، ویا دچارِ تک قرائتی #صدرایی وعدم توجه به مشربهای دیگر شده، ویا در دام تقلید ازفلسفه غرب وپرداختن افراطی به مباحث #معرفت_شناسی شده.الغرض خودش نیست.فلسفه ازمنطقشروع میشودبه #الهیات_بالمعنی_الاعم وسپس #الهیات_بالمعنی_الاخص میرسد
#طبیعیات میگوید #حکمت_نظری را تمام کرده وبه سراغ تاسیس مبادی فلسفی علوم و #حکمت_عملی میرود.
التفاط به خود وآنچه بودیم،قدم اول در بازشناسی هویت ملی وبازیابی اهداف انقلابی ودینی است.
#محسن_بهرامی
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅ لوکا
انیمیشن لوکا بیانی ساده از اصول پارادایمی ومعرفتی مدرنیته میباشد. تصویری که مدرنیته از انسان وجهان ارائه میدهد، محور اصلی این انیمیشن است. تصویری که لوکا به مخاطب خود ارائه میدهد ازقرار زیر است:
اولا: داروینیسم_ساینتیسم:انسان بریک بستر تطور زیستی وطی یک فرآیندپیچیده ژنتیکی،تکامل یافته واز مرحله آبزیستی به دوزیستی وزندگی درخشکی وسپس انسانوارگی تحول وتکامل یافته.
ثانیا: سکولاریسم:ددنیاوجهان حائزهیچ ساحت مجرداسرار آمیزی نیست. آنچیزی که سبب نگاه اسرارآمیز بشربه امورمختلف است، جهل وترس انسان میباشد.چنانچه نوردانش وساینس برعقول انسانهابتابد، امرقدسی زائل شده وهیچ رازی درجهان باقی نمیماند.تاوقتی لوکا به تبعیت ازعرف وخانواده ازجهان بیرون از دریا میترسید،انسانهاوزندگی در خشکی برای او امری مرموز واسرارآمیز بودند چنانچه از آب بیرون آمدوبرترس خویش فائق شد، هیچ سری باقی نماند. شخصیت جذاب وحبابیشکل عمو اوگو، که از همه اسرارآمیزترسخن میگوید، درواقع موجودی است که دراعماق تاریک دریا(نشان از جهل وفروبستگی)به تنهایی زندگی میکند. البته لوکا ودوستش آلبرتو گمان میکردند که ستارههای آسمان ماهیهای کوچک هستند وماه به عنوان بزرگترین ماهی، رئیس ونگهبان آنهاست.ماهیهای اسرارآمیز آسمانی در رویاهای لوکا حضور داشتند، اما وقتی جولیا برای او بازبان علم جدید توضیح داد که آنها اجرام آتشین آسمانی هستند وحائز هیچ امراسرارآمیزی نمیباشند، درواقع لوکا به زندگی انسانی نزدیکتر میشود وازجهل بیرون میآید.
ثالثا: سودمحوری_تکنیکزدگی: از وقتی که لوکا پابه خشکی میگذارد وانسان میشود،زندگی اجتماعی و انسانی او توام بارقابت ومسابقه میباشد.گویی اگر شوق به موتور وسپا (نماد تکنولوژی انسانی) نبود، لوکا وآلبرتو دلیلی برحضور دراجتماع نمییافتند. واین حضور همراه بایک رقابت ومسابقه دائمی است.یعنی جامعه فرصت زیست اقتصادی وتکنیکی بشراست نه ماوای ظهور استعدادهای انسانی ومرکز ثقل علم وفرهنگ ومذهب و...
رابعا: فردگرایی_آزادی: لوکا برای زندگی انسانی واستفاده از مواهب تکنولوژی وزندگی شهری، به راحتی از خانواده وجامعه خود دل میکند وآنهاراترک میکند.اودرپی آزادی ازجامعه وجهانبینی حاکم برآن است حتی به قیمت ترک وابستگان واعضای خانواده.حتی برای دستیابی به اهدافشان حاضراست محل زندگی سایر هم نوعان خود رابه فرد ماهیگیر لو بدهد، هرچنددرانتهای داستان به قیمت افشای ماهیت آبزی بودن خودحاضرمیشود دوستش آلبرتو رانجات بدهد.اما این حادثه در حین مسابقه وبرای پیروز شدن در آن رخ میدهد. یعنی وقتی افراد، عضو جامعه مدنی_تکنیکی_مصرفی مدرن شوند، ارزش ایثار وکمک پیدا میکنند. درغیراین صورت مانع آزادی وبهره مندی از مواهب زندگی مدرن هستند وترک کردن آنها هرگز باعث عذاب وجدان نمیشود.
.
خامسا: این اتفاقات درشهرساحلی پوتوروسو، شهری کوچک در ریورای ایتالیا رخ میدهد. ایتالیا پایگاه ظهور اولین اندیشههای اومانیستی و مدرن بوده است. به همین مناسبت تلاقی این حادثه داروینیستی (تبدیل شدن یک آبزی به انسان که نماد ورود به زندگی مدرن است) در مرکزتاریخی اومانیسم، یعنی ایتالیا رخ میدهد.
.
پ.ن: غرب دارای فراروایت معرفتی_تاریخی مشخصی است. انسان مطلوب مدرنیته، حیوانی است تکامل یافته، که جهت کسب سود ورقابت درجامعه مصرفی تلاش میکند، سودای تکنولوژی دارد، زندگیاش عرصه ظهور امیال فردی اوست، به هیچ امرقدسی و فرامادی باور ندارد،وساینس وعلم جدید چون نوری راهگشای او میباشد.
این تصویری است مدرن ازانسان که در عموم انیمیشنها وفیلمها وسریالهای آنها مشاهده میشود. اماباید پرسید فراروایت معرفتی_تاریخی ما (به عنوان انسانهای شرقی_ایرانی_مسلمان) چیست؟؟
ما چه موضعی نسبت به: علم جدید، صنعت وتکنولوژی، ارزشهای فردی مثل آزادی وفردمحوری، سودمحوری واصالت منفعت، منطق مصرفی، سکولاریسم وقدس زدایی ازعالم وجامعه، و....داریم؟؟
آیاموارد فوق را میپذیریم وتنها به کشیدن روکشی اسلامی به آنها اکتفا میکنیم؟؟ یا آنکه تفسیری دیگر از عالم وآدم ارائه میدهیم؟؟
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
غرب دارای فراروایت معرفتی_تاریخی مشخصی است. انسان مطلوب مدرنیته، حیوانی است تکامل یافته، که جهت کسب سود ورقابت درجامعه مصرفی تلاش میکند، سودای تکنولوژی دارد، زندگیاش عرصه ظهور امیال فردی اوست، به هیچ امرقدسی و فرامادی باور ندارد،وساینس وعلم جدید چون نوری راهگشای او میباشد.
این تصویری است مدرن ازانسان که در عموم انیمیشنها وفیلمها وسریالهای آنها مشاهده میشود. اماباید پرسید فراروایت معرفتی_تاریخی ما (به عنوان انسانهای شرقی_ایرانی_مسلمان) چیست؟؟
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅ قبل از قدرت_۱
۱_هرموجودی به حسب ویژگیها ومختصات ومصنفات فردیاش آن چیزی میشودکه هست.صورت، عبارت است از مجموعه اموری که سبب هویت خارجی موجود میشود،به عبارتی آنچه منشاءآثار وفعلیت موجود میباشد را صورت یاماهیت گویند.جسمانیت،رشدونمو،مختصات نوعی ومصنفات فردی از رنگ وابعادگرفته تا شرایط نگهداری وثمردهی،مجموعه ذاتیات واعراض یک درخت است که سبب شده درخت، آنچیزی باشد که هست.پس صورت وماهیت،مجموعه صفات هرموجودی است که سبب محدودیت وجدایی آن موجوداز دیگریمیشود.
.
۲_منشاء ماهیت کجاست؟؟شایدیکی از اصلیترین سوالات تاریخ فلسفه باشد. پاسخ به آن جهت فکری هرنظام فلسفی وبلکه پارادایمی هر دوره را مشخص میکند.عجالتا دوپاسخ کلی به این سوال داده شده.
الف) پیش از قرن هفدهم میلادی، پاسخ عموم فیلسوفان این بودکه ماهیت مجعول به جعلجاعل است یعنی خداوند ویاطبیعت، ایجاد کننده ماهیت میباشد.
ب)از قرن هفدهم،انسان افاضه کننده ماهیت قلمداد شد.
بنابرپاسخ اول،طبیعت وعالمی منحاز ومجزای از انسان وجود دارد،که حائز ویژگیها وکمالاتی است،وانسان به مثابه مدرِک حقایق باید درجهت شناخت ماهیات ایجاد شده،تلاش کند.زیراملاک فعل فردی وعمل اجتماعی بیرون ازانسان ونزدجاعل ماهیات میباشد،که انسان باید درجهت فهم وشناخت آن حرکت کند.چنانچه انسان، حقیقت را آنگونه که هست بشناسد،به سوفیا ویاحکمت نائل شده وعملش برمیزان صواب تنظیم میشود.
امابنابرپاسخ دوم، انسان خود افاضه کننده وجاعل ماهیات است.یگانه واهب الصور فعال،که به قدرت فاهمه ویا فعل روان، ماهیت راصادرکرده وحقیقت ومعنا راافاضه میکند،انسان به عنوان سوژه مطلق واراده آزاد میباشد. اموری چون، وجود،جوهر،ماهیت،مقولات عشرارسطویی،زمان ومکان همگی توسط فاهمه بشر انشاءمیشوند.
البته این بدان معنانیست که موجودی درخارج وجود نداردوانسان وجود را افاضه میکند، بلکه یقیناموجوداتی درعالم تقرر دارند،اما مانمیتوانیم آنهارا آنگونه که هستندبشناسیم، بلکه انسان، حسبِ ساختارذهن وفاهمهاش، ماهیات را درچارچوب مفاهیمی چون زمان ومکان وکمیت،کیفیت،جوهریت،عرضیت و...میشناسد واین امور همگی افاضات فاهمه وذهن بشرمیباشند. پس انسان ماهیت موجودات را انشاء میکندنه وجودآنهارا. چنانچه #هگل میگفت:طبیعت حاصل کار بشر است. یعنی فاهمه انسان است که برنومن خارجی لباس ماهیت درخت میپوشاندوبه آن معنامیدهد.اگرانسان نباشدپدیداری به نام درخت درعالم وجودنخواهد داشت.براین اساس ازآنجاکه انسان افاضه کننده ماهیت وحقیقت است،پس ملاک امور ومناط واقعیت وتنظیم گر عمل وفعل فردی واجتماعی خود اوست.
۳_قدرت،مفهومی است اضافی که به نسبت فاعل خویش (انسان) معنامییابد.اما حقیقت انسان به عنوان یک ماهیت چیست؟؟
آیا ثبوت معنایی او مانند سایرماهیات، قرین به جعل جاعل است؟؟ وحقیقت وعینثابتی مشخص دارد؟؟ ویا پدیداری است که توسط سوژه مطلق(خود) معنا میشود؟؟
قدرت، هویتی حرفی دارد، که به نسبت مفهومی اسمی که محقِق ومحصِل ماهیت قدرت است معنا مییابد. وآن امراسمی محقق، که قبل از تعریف قدرت وفهم آن باید مشخص شود عبارت است از ،تبیین منشاء ماهیات ومعنای موجودات و همچنین ایضاح پیرامون اینکه ماهیت انسان مدرِک منفعل معرفت است؟؟ ویا فاعلِ مطلق شناسا؟؟
#محسن_بهرامی
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅ قبل از #قدرت_۲
با سیطره سوژه مطلق در #عصر_مدرن قدرت پیش از انسان معنا ندارد، زیرا انسان انشاء گر معنای امور ومدرِک حقایق پدیداری است. لذا #قدرت عین شناخت ومعرفت اوست. چنانچه #یوهان_گوتلیب_فیشته اعتقاد داشت، عقل نظری به مثابه عقل عملی وفعل بشر است. زیرا موجودات اموری خنثی وفاقد معنای فینفسه هستند، انسان است که بااعطای لوازم ماهیت (مقولات عشر،زمان،مکان) قابلیت شناخت رابه موجودات ارزانی میدارد. پس برخلاف نظر گذشتگان، اینطور نیست که انسان در موطن عقل نظری ابتدا درک کندوبشناسد، وآنگاه در مسیرعقل عملی، اراده کرده وقدرت را اعمال کند. بلکه سرشت انسان با قدرت عجین گشته. چون میشناسد ومیفهمد، در آنِ واحد قدرت خویش را اعمال میکند.وچون عمل میکند،آن قدرت ارادی را ظاهر میکند. قدرت دراین معنا، عین سیطره وتسلط انسان بر امور است. تسلط بشر، با احاطه واِشراف معرفتی فرق میکند، در معرفت غیر مدرن، انسان میخواهد حقیقت ورای خویش را بشناسد تا بداند چگونه عمل کند ودر چه جهت قدرت خویش را به کار بندد تا به سعادت برسد. اما در سلطه مدرن، انسان میخواهد بشناسد تا بداند چگونه درجهت بسط استیلای خویش عمل کند. قدرت در معنای مدرن، چیزی جز تفصیل اراده آزاد او نیست. اگر قدرتش محدود شود، آزادی او مقید گشته ودر اینصورت انسانیتش که همان سلطنت مطلقه بر همه چیز است متزلزل میشود. قدرت در تلقی مدرن، اظهار اراده است ومتعلق این ظهور، بسط تفصیلی سیطره امیال وخواستهای بشر بر همه چیز است. اصلا ماهیات و همه چیز تا وقتی به سرانگشت قدرت بشر لمس نشود،گویی در کتم عدم میباشند.
براین اساس علم، راهِ معرفت به حقایق خارجی و انفتاح فهم بشر در تضایف با صور وماهیات موجود نیست. بلکه #علم در معنای مدرن عبارت است از نحوه اعمال قدرت بشر وفهم چگونه به کنترل و سلطه درآوردن امور مختلف است. علم مدرن، فزاینده معرفت نیست بلکه اعمال کننده اراده انسان است بر همه چیز است. اساسا امورمختلف باید در تیررس افق اعمال قدرت انسان قرار بگیرند تا مصداقِ شیءفی نفسه معنا دار شوند. دراین تلقی خود علم، طی فرایند اعمال قدرت ایجاد میشود لذا انسان عبارت است از قدرت سیطره جو واستیلاطلب. درعرصه نظروعلم،این اعمال قدرت به نحو افاضه ماهیت به موجودات ودر عرصه عمل وفعل، به نحو امکان کنترل شیءمورد نظر وتصرف تکنیکی_صنعتی درآن جهت دم افزونی سود وکمک به چرخه بازار میباشد.
قدرت دراین معنا به هرنحوی که محدود شود، مذموم وناپسند است. درچنین فضایی، #آزادی یعنی عدم محدودیت اعمال قدرت انسان. یعنی انسان مدرن مانعی در تحقق اراده مطلق خویش نداشته باشد.
درمعنای مدرن، انسان، اعمال قدرت میکند تا آزادباشد، وآزادی طلب است تا بتواند قدرت را اعمال کند. زیرا آنچه پیش از قدرت ودرمرتبه رئووس متافیزیکی و مبادی تصدیقی علم واندیشه وتفکر مدرن ثبوت دارد، تلقی سوژه محور از انسان وتلاش جهت حاکمیت فردانیت خودبنیاد انسانی درعالم است. درمعنای مدرن، انسان، اعمال قدرت میکند تا آزادباشد، وآزادی طلب است تا بتواند قدرت را اعمال کند. زیرا آنچه پیش از قدرت ودرمرتبه رئووس متافیزیکی و مبادی تصدیقی علم واندیشه وتفکر مدرن ثبوت دارد، تلقی سوژه محور از انسان وتلاش جهت حاکمیت فردانیت خودبنیاد انسانی درعالم است.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
از حیث رُتبی، قبل از تحقق مسائل علوم مبادی تصدیقی آنها که قضایایی بدیهی هستند تحقق مییابند. این امور درواقع جهت کلی مسائل علمی وماهیت آن رامشخص میکنند.
یکی از اصلیترین مسائل فکری بشر بحث پیرامون ماهیت قدرت وتوان انسان در اعمال اراده وخواست خویش میباشد.
اما باید پرسید مبادی فلسفی ورئووس متافیزیکی قدرت(که ماهیت آنرا مشخص میکند) چیست؟؟
اموری که در تعیین معناوماهیت قدرت موثراست چه میباشد؟؟
مبادی تصدیقی ورئووس فلسفی قدرت(مقام قبل ازقدرت) چه قضایا ومسائلی میباشد؟؟
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅ توبه صدرا
به شخصه معتقدم دعوای فلسفه ومخالفان فلسفه یک دعوای صرفاطلبگی است وآنچنان جدی نمیباشدکه بخواهیم یک گروه راباعنوان مکتبی مجزا ازسایرین معرفیکنیم.فضلا که طرح این دعاوی بیرون ازظرف علمی خویشوبه نحوناقص ودربین غیراهل فن، چیزی جز احداث خصم وتداوم جدل نخواهد بود.اگرمعارف الهی به دقت مطالعه شود،خواهیم فهمیدکه معارف دینیحاوی روش ومنش استدلالی_فلسفی وذوقی_عرفانی میباشد.وهمچنین هیچ فیلسوف مسلمانی درطرح وبحث مباحث خویش بیتوجه وبیتفاوت به معارف وحیانی نمیباشد.
رحمت خداوندبر روح پاک استاد #محمدرضا_حکیمی که آثار ایشان درطرح وبسط معارف شیعی تاثیرگذار بوده است.قویا معتقدم آثارایشان،مهم و قابل استفاده میباشد،امامنزلت استادنباید مانع از طرح انتقادات علمی به ایشان شود.از جمله نکات مهم،نحوه مواجهه ایشان بافلسفه وعرفان بوده است.گویا ایشان ارتکازا فلسفه رانقیض دین میدانستند،که جماعت فیلسوف،سعی درچسباندن آن به دین داشتهاند. تاآنجا که دراین التقاط موفق شدهاندموجبات فسادوخسران معارف دینی رارقم زده وآنجاکه پیش نرفتهاند حسب الطاف الهی مرزهای شریعت ازخرق وهدم درامان مانده است.لذا گاها برخی از اهل فلسفه مستبصرشده وبه جفای خویش اذعان کرده وطلب استغفار از گناه خویش کردهاند. دراین راستامطلبی ازایشان در سایت فرداودیگرسایتهاوخبرگزاریها منتشرشده بودکه جناب حکیمی درباره #ملاصدرا گفته بودند:
«خود ملاصدرا اواخرعمرکتاب کوچکی داردبه نام«الحکمه العرشیه»که آن راپس ازاسفار نوشته است.اودرآن از اسفارنام برده وازاین اثرفوقالعاده وستودنی خویش استغفارمیکندومیگوید: خدایادرکتاب مطالبی است که به دین وسنت پیامبرضررمیرساند. جمله اوخبریه است نه شرطیه.نمی گویداگردرکتاب مشکلی بودمن استغفارمیکنم،میگویدچنین چیزی هست واستغفارمیکنم.»
اما اصل عبارت ملاصدراچنین است:
🔻«يقول هذا العبد الذليل إني أستعيذ بالله ربي الجليل في جميع أقوالي وأفعالي ومعتقداتي ومصنفاتي من كل مايقدح في صحة متابعة الشريعة التي أتانا بهاسيدالمرسلين وخاتم النبيين عليه وآله أفضل صلوات المصلين أويشعربوهن بالعزيمة و الدين أوضعف في التمسك بحبل المتين لأني أعلم يقيناأنه لايمكن لأحد أن يعبدالله كماهوأهله و مستحقه إلابتوسط من له الاسم الأعظم وهو الإنسان الكامل المكمل خليفة الله بالخلافة الكبرى في عالمي الملك والملكوت الأسفل والأعلى ونشأتي الأخرى والأولى»
🔻حاصل معنی آنکه: (من به خداوند پناه میبرم از اینکه درهمه گفتارها، کردارها،پندارها ونوشتارهایم چیزی وجودداشته باشدکه درصحت پیروی شریعت ختم المرسلین اشکال وایرادی واردکند یا حتی به صورت ضمنی بخواهد احکام قطعی الهی و در یک کلام دین خدا راسست نموده ودر تمسک به حبل المتین( ولایت انسان کامل) ایجادضعف کند،چون به طور قطعی و یقینی میدانم: عبادت خداوند آن گونه که او سزاوار آن است برای احدی ممکن نیست مگر به واسطه صاحب اسم اعظم که همان انسان کامل مکمل و خلیفه الله در دو عالم ملک وملکوت و دو نشأه دنیا وآخرت است.)
چنانچه در متن فوق آمده #ملاصدرا سعی درمعرفی شخصیت خود و زدودن هرگونه اتهام بیاعتنایی به دین و ولایت انسان کامل معصوم ازخود است. اما این مطلبی که #صدرا میگوید کجا!! وآن مطلب آقای #حکیمی (مبنی بر اینکه مقدمه کتاب حاوی توبه نامه واستغفار #صدرالمتالهین از #فلسفه است) کجا؟!
حقیقتا چرا ایشان «استعیذ» را «استغفر» خوانده است؟!!
پاسخی که بنده به آن رسیدم این است که ایشان تحت تاثیر ذهنیتی که نسبت به فلسفه وعرفان داشته اینگونه عبارتهای صریح و روشن را آنطور که خودشان میخواستند معنا کرده وچنین نسبتی به #صدرا داده ومیگوید: ایشان از کتاب اسفار خود استغفار کرده و اقرار نموده که مطالبی که در آن آورده بر خلاف دین خداست!!!
شاگردان ودوستداران مرحوم #استاد_حکیمی در ترویج کتابها ومطالب ایشان باید بدین جنبههای کلام ایشان التفات داشته باشند تا ناخواسته موجبات ترویج کلام غیرحقیقی نشوند.
رحمت خداوند بر تمام دغدغهمندان معارف اهل بیت(ع)...
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
✅قرآن،عرفان،فلسفه
درباب #فلسفه ازدوحیث میتوان سخن گفت: روش فلسفی و علم فلسفه
فلسفه عبارتاست از: خردورزی استدلالی درباره وجود به نحوکلی.براین اساس فلسفه پیش ازآنکه علم باشد،یک سنخ مواجهه باعالم ویک نوع نگاه به موجودات وهستی میباشد.چنانچه انسان سعی کندازمجرای قواعدعقلی پیرامون هستی وحقیقت عالم فکرکند فعل او رانگاه وروش فلسفی گویند.امادرطول زمان سعی شدکه این نوع نگاه به یک علم مدون باقوانین مشخص وقواعد متعین تبدیل شود. لذا بامساعی ارباب فکرواصحاب نظر علمی به نام فلسفه شکل گرفت.
به موازات این دوتلقی،مخالفین ومنتقدین فلسفه به دوگروه تقسیم میشوند.گروه اول انتقاداتی به #علم_فلسفه دارند. البته انتقادات این گروه به مثابه رشدوتکامل فلسفه میباشد.وگروه دوم باسنخ نگاه فلسفی وبالتبع باعلم فلسفه مخالف میباشند.
#مکتب_تفکیک جزء گروه دوم است.
یکی از روشهای
#استاد_محمدرضا_حکیمی در جهت نقد روش وسنخ نگاه فلسفی،استناد به مسلماتعندالخصم است. یعنی ایشان سعی کرده شواهدیاز کلام خودفیلسوفان درجهت اثبات نقض ونفی نگاه فلسفی ارائه کند.ازجمله استنادبهکلام #علامه_طباطبایی درجهت عدم جمع بین #قرآن و روش #فلسفه و#عرفان است. ایشان درکتاب (مقام عقل)اعتقاد داردکه مرحوم علامه قائل به جدایی دین وفلسفه وعرفان بوده.
#حکیمی دراین باره میگوید:
(این طرز فکرخاص اصحاب مکتب تفکیک نیست اهل نظروابتلامیدانند دین ماهیةً و منشاءً چیزی است وفلسفه چیزی وعرفان چیزدیگر.ازاینگونه اعترافات صریح از سوی پختگان اهل فن بسیاراست ازجمله علامه طباطبایی ایشان کسانی راکه در صددجمع بین فلسفه وعرفان ودین بر آمدهاند رابه چهاردسته تقسیم میکند: اول_کسانی که خواستندمیان ظواهردینی وعرفان جمع کنندمثل ابن عربی.
دوم_کسانی که خواستندبین فلسفه وعرفان جمع کنندمثل فارابی وسهروردی سوم_کسانی که خواستندمیان ظواهر دینی وفلسفه جمع کنندمانندقاضی سعید چهارم_کسانی که خواستندمیان همه یعنی فلسفه،دین وعرفان جمع کنندمثل ابن سینا وصدرالمتالهین وسپس درباره حاصل تلاش وکوشش این چهاردسته میفرماید: با وجودهمه این تلاشهااختلاف ریشهای میان این سه طریق(فلسفه،عرفان،دین)به قوت خودباقی است وکوششهای فراوانی که برای ریشه کن کردن این آتش به عمل آمده نتیجهای نداشته جز ریشهایتر شدن این اختلاف وشعلهورترشدن آتش ناسازگاری بطوریکه دیگردرمانی برای آن نمیشود مانندمرگ که درمانی ندارد.این سخن صریح یکی ازبزرگان وشارحان فلسفه اسلامی است وحجتی است برای کسانی که به فلسفه نگاهی سطحی اندیشانه و تعصب آلود دارند شایدکه متنبه شوند.)
🔻اما اصل سخن #علامه_طباطبایی درجلد پنجم کتاب #تفسیر_المیزان چنین است:
(بالجملة فهذه طرق ثلاثة فى البحث عن الحقائق والكشف عنها: الظواهر
الدينية وطريق البحث العقلى وطريق تصفية النفس،أخذبكل منهاطائفة من
المسلمين على مابين الطوائف الثلاث من التنازع والتدافع وجمعهم فى ذلك
كزوايا المثلث.)
مرحوم #حکیمی عبارت«الطوائف الثلاث » را به «الطـرق الثلاثـة» ترجمـه
كرده است.به عبارتی علامه میفرمايد: «جمع ميان ظاهرگرايان،فيلسوفان وعارفان»ممكن نشده و
نخواهدشد.درحالی که مرحوم حكيمى ترجمـه كرده اند:«جمع ميان ظواهردین، عرفانوبرهان»ممكن نشده ونخواهد شد.
به عبارتی مرحوم علامه بین مقام ثبوت واثبات تفکیک قائل شده وفرموده: در مقام ثبوت وآنچه درعالم خارج محقق شده این است که طايفههای سه گانه، یعنی: فقهاومتکلمین، فیلسوفان واهلمنطق، عارفانواهل تصوف، افراد وارباب این سه طریق اختلافاتشان زیاد است ودر طول تاریخ بایکدیگر نزاع داشتند.ونتوانستهاند به یک توافق کلی دست یابند. به عبارتی سخن علامه پیرامون مقام اثبات نیست یعنی نمیگوید که: خود طرق سهگانه یعنی ظواهردین با طريق بحث عقلى وطريق تصفيه نفس بایکدیگر غيرقابل جمع اند. مرحوم علامه در تکمیل سخن خود میگوید:
(وقدعرفت أن الكتاب يصدق من كل من الطـرق ماهـوحق وحاشاأن يكون
هناك باطن حق ولايوافقه ظاهره وحاشا أن يكون هناك حق من ظاهر أو بـاطن
والبرهان الحق يدفعه ويناقضه.....امكان ندارد(حاشا)كه ظاهروباطن قرآن باهم نسازندياظاهروباطن، مخالف برهان عقلى باشند.) یعنی اگر مرحوم حکیمی به این قسمت دوم کلام مرحوم علامه توجه میکردند دچار چنین خلط مهمی نمیشدند.
جالب اینجاست که باآنکه علامه در قسمت دوم صراحتا ظواهردین وطریق عقلی وطریق ذوق وشهود را بایکدیگر قابل جمع میداند بازهم جناب حکیمی به کلام خود پافشاری میکند ومیگوید:
(اختلاف ريشهای ميان اين سه
طريق(فلسفه، عرفان و دين)به قوت خود باقى است)!!!!
این بیان نشان دهنده آن است که مرحوم حکیمی بیش ازآنکه دعو فهم وتفسیر سخن علامه را داشته باشد در صدد اثبات نگاه تفکیکی خود بوده است.
#محسن_بهرامی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💠فلسفه نظری
@falsafeh_nazari
قدرت، اصلیترین غایت عالم مدرن است.
در علم، صنعت، هنر، تکنولوژی وانحاء حیات اجتماعی، کسب قدرت وحفظ آن یکی از اصلی ترین مبادی فعل وعمل انسانی است
اما قدرت چیست؟؟
تعیین معنای قدرت، جهت زیست تمدنی ما را رقم میزند
اماپیش از پاسخ به این سوال، باید ببینیم بر روی کدام زمین ایستادهایم وازچه منظری به مقوله قدرت نگاه میکنیم....زاویه نگاه ما، معنای قدرت را مشخص میکند....باید ببینیم پیش از تعیین معنای قدرت کدام جهانبینی برماحاکم است...متافیزیک یا مقام ماتقدم ویا مقام پیش از قدرت تعیین کننده ماهیت و معنای مفاهیم ومقولات علوم انسانی است.
زاویه نگاه ما به عالم وهستی، که درمراتب بعدی تعیین کننده جهت شوون زندگی است،( متافیزیک)ویا(مقام پیش ازعلم) آن امر نامیده میشود.
#محسن_بهرامی
@falsafeh_nazari
فلسفه نظری
✅ قبل از #قدرت_۲ با سیطره سوژه مطلق در #عصر_مدرن قدرت پیش از انسان معنا ندارد، زیرا انسان انشاء گر
🔻 در این مقاله و فرسته قبلی سعی کردم به دو کلان متافیزیک (مقام پیش از قدرت) اشارهای مختصر داشته باشم
علوم، قیام صدوری به فلسفه دارند. علم تَعیُّنِ مضاف فلسفه است.
فلسفه نیز توصیف تحصلی وساختاری، نسبتمندی انسان با هستی میباشد.
البته توصیفات انسان از نسبتمندی خویش با هستی، منحصر درفلسفه نیست
هنر و حکایات ذوقی وشهودی نیز بیان این امر میباشند.
منتهی این دوامر قدرت تعیینمندی وزایش علم را ندارند.
علم برای تحققش نیاز به یک کلانروایت ساختارمندمنطقی دارد. زیرا اثبات موضوع علم وتبیین وتوضیح مبادی تصوری_تصدیقی آن توسط یک ساختار روشمند منطقی صورت میپذیرد واین مساله از عهده هنر وبیانات ذوقی به دور است.
#محسن_بهرامی
@falsafeh_nazari
🔻فلسفه مقام اطلاق تحصلی، وعلم مرتبه تعیُنِ موضوعی است.
نسبتمندی انسان با عالم، اطلاق حضوری بشر میباشد.
علوم وفلسفه میخواهند نسبت حضوری انسان را معین ومتشخص کنند.
#محسن_بهرامی
@falsafeh_nazari