eitaa logo
فلسفه نظری
2هزار دنبال‌کننده
431 عکس
71 ویدیو
52 فایل
🔮شناخت عقلانی پیرامون حقیقت‌ موجودات‌ را فلسفه‌نظری گویند. ✔والحّقُ لایعرفُ الّا بِالبُرهان لابِالرِجال @eshragh1300
مشاهده در ایتا
دانلود
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ عقل وذهن برای اهل و نام یادآور کتابها ومقالات عمیق وعلمی ونظرات واجتهادات حکمی وفلسفی میباشد. گرچه ایشان خلوت وگوشه‌گیری را بر جلوت وشهرت ترجیح داده‌اند ودر مجامع عمومی حاضرنمیشونداما وزانت وعمق فکری ایشان براهل فن وکاملین طریقت پوشیده نیست.چه اینکه ایشان در موضوعات مختلف ازنقد نسبیت و اصول فیزیک تا شرح بر مصباح الأنس و مدخل مقالات وکتب دقیقی به نگارش درآورده‌اند. دراین مختصربه بررسی اجمالی آراء خاص استاد پیرامون مساله خواهیم پرداخت. انسان میتواند به وسیله عقل به فهم حقایق خارجی آنگونه که هستندنائل شود.زیرا صورت ذهنی انطباق کامل باحقیقت خارجی دارد.امااین ابهام مطرح است که مثلا درخت یاسنگ ازمقوله میباشنداماصورت ذهنی آنهااز مقوله است دوامر غیرهم‌سنخ چگونه رابطه حاکی ومحکی دارند؟؟ درطول تاریخ پاسخهای مختلفی به این ابهام داده شده که همگی برمبنای حیث ارتسامی وحکایی صورت ذهنی ازحقیقت خارجی میباشد. استاد شاهرودی در ذیل بحث علم خداوندبه امورامتناعیه بحث وجودذهنی رامطرح میکند. ایشان خداوند راواجد علم حصولی میداند. توضیح آنکه خداوند به همه موجودات علم حضوری دارد وبه امور امتناعیه وعدمی که بهره‌ای ازوجود ندارندهم علم دارد ولی نه از سنخ حضوری زیرا امورعدمی فاقد ذات بوده وحظی ازوجود ندارند. بنابراین خداوندبه معانی این امور علم دارد واگرمتعلق علم امور معنایی باشد،حصولی است.اماعلم‌حصولی دارای ضعف است وخداوندازهرنقصی مبراست.ایشان وجه نقصِ علم‌حصولی را وساطت صورت علمیه وذهنی میداند.لذا درصدد تعریفی مجدداز علم حصولی است که قرین بانقص نباشد.براین اساس برخلاف قول مشهور،صورت ذهنی ومفهومی که نشانه ضعف علم است راذاتی علم حصولی نمیداند. دراینجااین سوال مطرح میشود که اگرعلم‌حصولی همان صورت ارتسامی ذهنی نیست، پس چه چیز میباشد؟؟ پاسخ گویای نوعی نگاه به مساله فوق میباشد.البته این نگاه استاد از سنخ التقاطهای سخیف جریان نیست، بلکه از نوع گفتگوی فیلسوفان ومعاضدت اهل فکر در حل مشکلات فکری بشر است. ایشان تسلط کافی به آراء دارد وبه وزان معرفت شناسی نقادانه آثاری به نگارش درآورده‌اند. گرچه استاد تابع کانتی نیست اما از فضاوسبک خردورزی نقادانه او متاثر است. به اعتقادایشان عقل باذهن فرق میکند. ذهن همان قوه فاهمه یاعقلِ‌فاهم است. ذهن قوه دریافت یاانشاء صورت علمیه ومفاهیم میباشد.در فلسفه اسلامی مفهوم به تنهایی حاکی ازمعنا میباشد اما به اعتقادایشان مفهوم که درموطن فاهمه یاذهن‌ تقرر داردشان حکایی وکاشفیت ازغیر ندارد. به چیزی غیراز خودش اشاره نمیکند وصرفا خودنما میباشد. اماعقل قوه فراتر از اوست که معناداری مفاهیم ذهنی را درک میکند.پس ذهن، من‌حیثُ ذهن فقط در خود می‌ایستد ومفهوم میشود. اما ذهن، من حیث هوعقل کاشفیت ومرآتیت پیدا میکند ودیگرنما میشود. لذا مفهوم ازاین حیث که در ذهن است فاقدمعنا ومحکی است.عقل است که فراروی از مفهوم داردومیفهمد که این صورت علمیه به چیزی اشاره میکند.لذا عقل شانِ کاشفیت دارد وعقل همان علم حصولی است.پس علم حصولی توام باصورت ذهنی نیست بلکه همراه باکاشفیت است. در سنت فلسفه اسلامی اولا چیزی به نام فاهمه که کارکردی جدای ازعقل دارد وجود ندارد، ثانیا تمایزی بین مفهوم ومعنا یا فاهمه وعقل نیست. زیرا مفهوم ازآن حیث که مفهوم است، دیگرنما میباشد وحاوی معناست. اما نزد کانت مفاهیم متعلق به قلمرو فاهمه هستندوعقل فراروی ازفاهمه دارد. به عبارتی فاهمه قدرت شناخت است اما به لحاظ شکل و نه محتوا.از این رو تعلق فاهمه همیشه جزئی است وتنها خودرا نشان میدهد. اما عقل ازطریق استنتاج درصدد لغزاندن نوک پیکان شناخت از برابر ایستایی به برابر ایستای دیگر است.از دید کانت استدلال کار عقل است و نه فاهمه.  بنابراین، تفاوت فاهمه و عقل از این حیث این است که فاهمه تنها آنچه را که بدان می‌نگرد می‌بینداما عقل هر معرفتی را در ارتباط ونسبت با معرفت‌های دیگر می‌سنجد. ازاین طریق ایشان مشکل وجود ذهنی را حل میکند.ایشان میگوید صورت علمیه اصلا به ماهیت ومعنایی اشاره نمیکند چه برسد به آنکه به جوهر یاعرض اشاره کند.لذادرفرایندشناخت اصلا معنایی به ذهن نیامده که حالا بخواهیم بگوییم جوهراست یاعرض. تنها یک صورت آمده که به تنهایی هیچ حکایتگری ندارد. لذا محذور جمع جوهروعرض در وجود ذهنی منتفی است.زیرا عقل است که معانی را به صورت‌های ذهنی افاضه میکند... 👇👇👇
از طرفی ایشان به ابهام علم خداوند به امور عدمی نیز پاسخ می گوید.علم حصولی قرین با صورت ذهنی نیست بلکه لازم آن انکشاف میباشد. و چون خداوند به معانی امور عدمی وامتناعی علم دارد لذا علمش به این امور از سنخ حصولی است. منتهی علم حصولی حق‌تعالی کامل بوده وبه نحوشهودی است نه ارتسامی. ➖برای بررسی آراء استاد علی عابدی شاهرودی پیرامون نقادی دستگاه شناخت و مساله وجودذهنی میتوانید به برخی کتابهای ایشان مثل (سنجش واکتشاف)و(نقدقوه شناخت) وبرخی مقالات استاد در این رابطه مراجعه کنید. ➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠 درباره میتوان گفت که ایشان صاحب یک مشرب وخُردِمکتب مستقل فلسفی است. آنچه درباره ایشان حائز اهمیت است، احاطه کامل به میراث فلسفه اسلامی وفلسفه غرب مخصوصا سنت معرفت‌شناسی انتقادی کانتی است.مواجهه ایشان باسنت وروش،انتقادی کانتی از سنخ انفعال والتقاط‌های سخیف جریان روشنفکری نیست. بلکه از نوع گفتگوی فیلسوفان ومعاضدت اهل فکر درحل مشکلات فکری بشر است. 🔸فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
❇️ مساله وجود ذهنی و آیت‌الله عابدی‌شاهرودی ✍️محسن بهرامی پژوهشگر فلسفه: برای اهل فلسفه و عرفان نام آیت الله علی عابدی شاهرودی، یادآور کتابها و مقالات عمیق و علمی و نظرات و اجتهادات حکمی و فلسفی می باشد. گرچه این استاد، خلوت و گوشه گیری را بر جلوت و شهرت ترجیح داده و در مجامع عمومی حاضر نمی شود، اما وزانت و عمق فکری وی بر اهل فن و کاملین طریقت پوشیده نیست.چه اینکه وی در موضوعات مختلف از نقد نسبیت انیشتین و اصول فیزیک نیوتونی تا شرح بر مصباح الأنس فناری و مدخل اصول فقه مقالات وکتب دقیقی به نگارش درآورده است. در این مختصربه بررسی اجمالی آراء خاص استاد علی عابدی شاهرودی پیرامون مساله وجود ذهنی خواهیم پرداخت.👇 https://hawzahnews.com/xbyyg @HawzahNews| حوزه‌نیوز
✅ فلسفه قیاس 1_ عبارت است از ترکیب دومقدمه به نحو تالیفی(واجدحدمشترک)که منجر به ظهور قضیه سوم یا نتیجه شود. قیاس همان است ولی به نحو و روشمند.درواقع نقشه راهی است که نحوه کشف مجهول رانشان میدهد.قیاس، رافعِ است. توضیح آنکه: مثلا تردید داریم که آیا دنیا حادث است یانه؟درواقع شک داریم که محمولی به نام‌ حدوث برموضوعی به نام دنیا حمل میشود یاخیر. پس جهل تصدیقی به معنای تردید درحمل محمول وحکم برموضوعی خاص میباشد.برای رفع آن، تحقیق ومطالعه کرده وبه تفکر می‌پردازیم ودرنهایت می‌فهمیم که دنیاحادث است. آنچه دراین بین رخ داده این است که واسطه‌ وامرسومی را بین محمول وموضوع یافتیم، که سبب صدق حمل محمول برموضوع شده است. آن امر سوم را مینامیم. پس حدوسط مانند چسبی است که دو امر جدای ازهم رابه یکدیگر متصل میکند. درمثال ما آن واسطه ترکیب است.امر مرکب ازانضمام اجزاءخارجی تشکیل یافته.یعنی اجزاء آن موجود ابتدا پراکنده بوده وعلتی آنها رابه یکدیگر مرتبط کرده. وهمین امردلالت برحدوث دارد.دنیانیز مرکب میباشد.پس قاعدتا حادث است. براین اساس امرسومی که سبب حملِ حدوث بر دنیا شده، ترکیب میباشد.لذا این واسطه که ذهن رااز جهل خارج کرده اصطلاحاحدوسط نامیده میشود. این فرایند، یعنی اینکه دو امرجدای از هم( موضوع‌ومحمول،اصغرواکبر)رابه واسطه امرسومی به یکدیگر حمل‌ومتصل کنیم همان حقیقت قیاس میباشد.درمرحله بعداین کشف عقلی رابایدبه نحوقاعده‌مند درشکل یک فرمول مفهومی بیان کنیم.براین اساس محمول وموضوع وحدوسط رابه نحو قضایای مفیدقیاس بیان میکنیم: صغری: دنیا مرکب است. کبری: هرمرکبی حادث است. نتیجه: دنیا حادث است. . 2_ قیاس ازدومقدمه ویک نتیجه تالیف یافته که اهمیتش به خاطروجود نتیجه میباشد.زیرا نتیجه ظهور مفهومی حدوسط است.در مقدمات، ذهن مشغول ترتیب ونظم دادن به مفاهیم معلوم وارتباط موضوع ومحمول با حدوسط است.به عبارتی ذهن دراین‌مرحله حکایت از نوع حرکتی(فکر) که انجام داده میباشد.اماحدوسط مارا به خارج رساندونتیجه بیانگر صورت مفهومی کشف ورفع جهل‌بوسیله حدوسط است. البته در فضای پساکانتی،قواعدمنطق حرکت انتزاعی ذهن ونوعی بازی بامفاهیم می‌باشدکه به دلیل بیان کُنش‌های ادراکی ذهن اهمیت دارند.امادر ذهن شان حکایت از خارج داردلذا فلسفه ازطریق ذهن ومفهوم درصددشناخت واقعیت آنگونه که هست میباشد.براین اساس منطق قواعدحرکت صحیح فکر است تا بتواند ذهن رابه خارج برساند. اماسوال اصلی این است که حدوسط قیاس ونتیجه چگونه حاصل شده؟؟؟واز کجابدست آمده؟؟ ➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
🔸 همان است بنحو روشمند ومنطقی اهمیت قیاس به سبب وجود است. قیاس بوسیله حدوسط سبب کشف معلوم ودرنتیجه خروج از ذهن میشود. اماسوال اصلی این است که حدوسط چگونه حاصل شده؟؟ واز کجا بدست آمده؟؟ چگونه از جهل خارج میشود وحقیقت را می‌یابد؟؟ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅خروج از ذهن در مقاله قبل گفتیم که بیان تالیفی_مفهومی حرکت ذهن جهت نیل به واقعیت می‌باشد. اهمیت قیاس به وجودِ است. اینکه با مجهولی برخورد میکنیم وسپس به فکرومطالعه وتحقیق پرداخته وآنگاه پاسخ را می‌یابیم به معنای یافتن حدوسط میباشد. اماسوال اصلی این است که حدوسط چگونه حاصل شده؟؟ واز کجا بدست آمده؟ ذهن چگونه از جهل خارج میشود وحقیقت را می‌یابد؟؟ دراین باره به طور کلی سه نظریه وجود دارد: اول_ به پیروان مکتب کلامی  اطلاق می‌شود.این گروه قائل به تقدم نقل(قرآن وحدیث)بر بودند. به اذعان آنها اراده الهی علت حقیقی واصلی وقوع تمام امور است. حتی افعال انسان همگی بلاواسطه تحت تاثیر علم واراده میباشد.به نحوی که میتوان فاعل حقیقی همه امور راخدا دانست.اشعریون این مساله رادر عبارت(لاموثر فی الوجود الّا الله)بیان میکردند. براین اساس حدوسط را خداوند به نحو مستقیم در ذهن انسان قرار میدهد.به عبارتی مقدمتین قیاس ونتیجه،هیچ ارتباطی بایکدیگر ندارند واساسا ذهن هیچ‌حرکت ارادی وبی‌واسطه‌ای(فکر)جهت کشف معلوم انجام نمیدهد.بلکه خداوند مقدمتین واخذنتیجه رادر ذهن ماقرارداده. البته تنهااشاعره نبودندکه سعی داشتندبا پاسخهای وربط مستقیم اموربه خداوندسوالات وابهامات فکری را پاسخ دهند.در نیزگروهی از متفکران چنین روشی رابرگزیدند. فیلسوف فرانسوی درپاسخ به این ابهام که چگونه به وجودطبیعت خارج یقین دارید؟ میگفت خداوندفریب نمیدهد،چون درکتاب مقدس به وجود جهان خارج اذعان شده پس خارج وجود دارد.همچنین برای حل کردن شکاف بین و دکارتی واینکه نفس باآنکه جوهرمجرداست چطورمیتواندصورت طبیعت خارجی که جوهر جسمانی میباشد را اخذ کند؟نظریه رویت‌فی‌الله رابیان کرد و گفت ذهن درانطباع صورت‌علمیه درواقع صورت اشیاءرادرعلم الهی میبیند. دوم_ گروهی دیگر از  مسلمان بودندکه به تقدم عقل دربرابر نقل تاکید داشتند.معتزله برخلاف اشاعره تنهاخدارا فاعل امورنمیدانستند، بلکه به اراده انسان واینکه بشرمیتواند بی‌واسطه به انجام کارهابپردازدقائل بودند.ازاین روی معتزله کشف امرمجهول ویافتن حدوسط ورسیدن به واقعیت را نتیجه حرکت مستقیم وارادی خود ذهن میدانستند.مقدمتین قیاس علتِ به وجود آمدن نتیجه میباشند.از آنجا که ذهن درمعلومات وداشته‌های خودحرکت میکند ومعلومات رادرکناریکدیگرقرار میدهد به کشف حدوسط ورفع جهل نائل میشود. گرچه بیان معتزله درنگاه اول وجیه‌النظر است اماانتقادات زیادی بدان وارد شد ➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
🔸 چگونه حاصل میشود؟؟ نحوه اخذ نتیجه ورفع جهل چگونه میباشد؟؟ به لحاظ مفهومی چگونه از خود خارج شده و واقعیت را می‌یابد؟؟ این ابهامات زمینه ساز نزاع سه جریان بزرگ فکری در شد. هرکدام پاسخی برای سوالات فوق یافتند. 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅فرآیند تعقل گرچه بیان در باب اراده الهی واختیار انسانی قابل پذیرش ومنطبق باآموزه‌های میباشداماآنچه درباب امر و وجوه آن مثل استنباط در بیان داشتند خالی از ابهام نبود. محل‌نزاع برسر امر و دو وجه آن یعنی یافتن در قیاس و یافتن در فرایند است. جهل دوقسم میباشد: تصوری وتصدیقی. گاهی به حدود و ذاتیات موجودی علم نداریم(جهل تصوری) وگاهی به حقیقت وجودی ماهیات که همان احکامش میباشد جهل داریم. یعنی درحمل حکم برموضوع تردید داریم(جهل تصدیقی) برای رفع باید تعریف وحدود درستی ازموجود ارائه دهیم به نحوی که مبین ذاتیات حقیقی آن باشدودر رفع بایدحدوسط که سبب حمل محمول برموضوع میباشد راپیداکنیم. به بیان ساده وقتی بامجهول برخورد میکنیم، ذهن به حرکت درمعلومات میپردازدتحقیق وتفحص میکند،کتاب میخواندوبرای رفع اشکال نزداساتید میرود،اما درتمام این فرایند ابهام مجهول کماکان پابرجاست تا آنکه ناگهان بارقه‌ای در ذهن وجان انسان می‌تابدوامرمجهول زائل شده ونور طلوع کرده وانسان بالوجدان درک میکند که براثرفهمیدن مطلب، حالتی جدید درنفسش ایجاد میشود که همان علم میباشد. پس تعقل دو مرحله دارد: مقدمه)حرکت دربین کلیات جهت یافتن معلوم. نتیجه)طلوع معلوم که منجر به درک ماهیت وحدوداشیاء میشود.یعنی یافتن حدوسط درقیاس ومعرِف درتعریف. سوال اصلی اینجاست که نتیجه تعقل از کجا حاصل میشود؟؟ به عبارتی آن کشف باطنی که سرآغاز خروج از جهل به سمت علم است،وسبب ارائه قیاسی صحیح یاتعریفی دقیق میشود، چگونه در ذهن حاصل میشود؟ معتزله میگفتند ذهن براثرحرکت درمعلومات بارقه حدوسط رامی‌یابد.واصلافرایندتعقل ویافتن نتیجه،معلول حرکت ذهن بین معلومات است. درتعقل نوعی حرکت رخ میدهد.یعنی ذهن انسان درحالت جهل نسبت به پذیرش صورمعقوله استعدادصرف است.ودرفرایند تعقل،این استعداد وحالت بالقوه به فعلیت میرسد.نکته مهم این است که هیچ شیء از قوه به فعلیت نمیرسد مگر به واسطه یک شیءدیگر که ذاتاً فعلیت دارد.وقتی ذهن نسبت به چیزی جاهل است یعنی فاقد فعلیت علمی می‌باشد.وقتی ذهن فاقد فعلیت است چطور خودش میتواند علت ظهور آن فعلیت باشد؟؟ در بحث علیت گفته میشود اعطاکننده چیزی نمیتواندفاقدش باشد.اگر ذهن علت ظهورنتیجه درفرایند تعقل است، قبل از رسیدن به نتیجه فاقدآن بوده،پس چگونه میتواندسبب ظهور امری شود که خودفاقدش است؟؟ . این انتقادات زمینه ساز ظهور نظریه سوم شد. فلاسفه وحکماء مسلمان به عنوان منتقدین اصلی معتزله واشاعره نظری دیگر دراین زمینه داشتند ➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ هیچ شیء از قوه به فعلیت نمیرسد مگر به واسطه یک شیءدیگر که ذاتاً فعلیت دارد.وقتی ذهن نسبت به چیزی جاهل است یعنی فاقد فعلیت علمی می‌باشد.وقتی ذهن فاقد فعلیت است چطور خودش میتواند علت ظهور آن فعلیت باشد؟؟ @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
۱_به موازات مراتب هستی، انسان نیز دارای مقامات وجودی است. هستی باطن عبارت است از: وجودِ واحدِ بسیطِ دفعی(قلم قضا) وهستی ظاهر همان: وجودِ کثیرِ مرکبِ تدریجی است(لوح قدر) به موازات قلم قضا، درباطن ما: ادراکِ حضوری، مندمجِ،بسیط موجود است که همان کشفِ باطنی باطن است وبه موازاتِ لوح قدر: ادراکِ حصولی، مستوفای، مفهومی موجوداست که همان فهم ظاهری ظاهر است. ۲_ ظاهر، همان باطن است به نحو تفصیلی. کسی میتواند در ساحت ادراک مفهومی وتمثیلی ظاهری حرکت کند که به اشارات حضوری باطن آگاه باشد. هنر محاکات نفس است از وجودِ فی‌غیره..هنر بیان حالات واوصاف انفسی حقیقت است درقالب وزن ورنگ ونغمه وصوت والحان و... بیان تمثیلی باطن است...ظاهرنمایی آن وجودفی‌غیره رابطی است... هنرمند تااهل باطن نباشد، به ساحت زیبایی راه ندارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari
✅ عقل فعال پیش از انسان به مثابه جزئی از مجموعه طبیعت وقسمتی از پیکره عظیم کیهان_عالم به حساب می‌آمد. بودنِ انسان درضمنِ کل، تاحدی مهم ومحوری است که مهمترین صفتش یعنی در نسبت با بودنِ بر بستر کل، قابل تحقق است. درضمنِ کل بودن انسان، به معنای ارتباط ارگانیکی باطبیعت که برای بقاءجسمانی نیازبه آب وهوا وغذا وموجودات دیگر دارد نمی‌باشد. بلکه بدین معناست که به فعلیت رسیدن ابعادانسانی تنهادرصورت اتصال وجودی با نفسِ کل وعقلِ کل ممکن است. منظور از عقلِ کل همان میباشد.موجودی مجرد که حقایق عالم عنصری و ماهیاتِ طبیعت دراو محقق است. گویی خزینه وصندوق ذخیره حقایق علمی وافاضه کننده آن است. عقل بشر زمانی ظاهر میشود که با عقل فعال متصل شود. اساسا عقلانیت یعنی فرآیند دریافت حقایق از عقل کل. چنانچه انسان کتاب میخواند و به تحقیق وتفحص علمی میپردازد همه این امور زمینه ساز اتصال با آن موجود مجرد که معلمِ عقلی آسمانی است میباشد. یک مثال محسوس جهت درک مطلب: انسان مانند گوشی همراه است که درصورت اتصال با اینترنت(عقل فعال)میتواند از اطلاعات آن بهره‌مند شود. فرآیند خریدبسته اینترنتی وسرچ در گوگل مانند تفکرواستدلال وتحقیق است، زمینه ساز اتصال با اینترنت که اطلاعات زیادی درآن موجود است(عقل فعال) میباشد. البته این صرفا مثالی بودجهت درک مساله. وگرنه قابل اذعان است که عقل فعال علاوه بر کارکرد که همان افاضه کردن و استدلال و وحد موجودات است دارای نقش هم میباشد.یعنی عامل ایجاد ماهیات وکثرات درعالم مادیات است. براین اساس پاسخ فلاسفه به اینکه حدوسط استدلال ازکجا آمده به نوعی جامع نگاه و است. همچون اعتزالیون قائل به فعالیت ذهن بشر درکسب حدوسط بوده ومانند اشاعره به عدم قیام حصولی فکربه نفس باور دارند. این نگاه درتعارض قطعی با تفسیر از انسان است.در نگاه انسان یک اتم نفسانی مستقل قائم به خود است که در تمام امور از عقلانیت گرفته تا زندگی فردی واجتماعی کاملا خودکفاست ونیاز به ارتباط باپیکره عظیم کیهان_عالم نداشته واساسا هرگونه نیاز به هدایت آسمانی وقدسی به معنای محدودیت آزادی واختیار وی میباشد. فرض وجود عقل فعال وموجود آسمانی که واسطه دریافت فیوضات الهی ازجمله علم وعقلانیت به انسان میباشدبرای بشر مدرن غیرقابل ادراک است. به تعبیر : انسان (درمعنای مدرن) اختراع جدیدی است. زیرا بشر هیچگاه تا این حدقائم به خود وتنها نبوده است. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 💠فلسفه نظری @falsafeh_nazari