eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
66 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۴۶۵ من در سن ۳۰ سالگی ازدواج کردم و الان که ۳۸ سالمه، به لطف خدا سه تا بچه قد و نیم قد دارم( ۷ ساله و ۴ ساله و ۱ ساله) قصدم از نوشتن این مطالب که در ادامه میگم اینه که به همه مامانهایی که از آوردن بچه سوم میترسند،بگم: من وااااقعاً واااااقعاً، شیرینی و لذت بچه داری رو در فرزند سوم چشیدم.😍😍 البته قبلش این رو هم بگم که فرزند سوم ما خدایی شد و ما جداً غافلگیر شدیم و من وقتی متوجه شدم، تا مدتها نمیتونستم و نمیخواستم قبول کنم و مداااام گریه میکردم و میگفتم که من آمادگی ندارم، خیلی خسته ام و بچه نمیخوام. چون بلافاصله بعد از عروسیم، باردار شده بودم و از اون موقع همش در بارداری و شیر دهی و بی خوابی های شبانه و دردسرها و اذیتهای دو تا بچه کوچیک پشت سر هم و .....بودم. خلاصه اینکه خیلی خسته بودم و دلم‌ میخواست که تا حدی آزاد باشم و کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم. وقتی متوجه بارداری سوم شدم، تماااام این مراحل بارداری و شیر دهی و سختی هایی که کشیده بودم، مثل فیلم از جلوی چشمام حرکت میکرد و مدام گریه میکردم و ناراحت بودم. البته این رو هم بگم که همسرم بسسسیار مشتاق فرزند بود و همیشه میگفت ماها که تا حدی اعتقاداتمون قوی هست، باید فرزند زیاد بیاریم و سعی کنیم بچه های خوب تربیت کنیم و بتونیم نسل شیعه رو زیاد کنیم. ولی هیچوقت نتونسته بود من رو راضی به آوردن بچه سوم بکنه و من به هیییچ عنوان بچه نمیخواستم و به شدت مواظب بودم که بچه دار نشم. ولی دوستان گلم از زمانی که دیگه به ناچار، وجود بچه سوم رو پذیرفتم، بقدری خدای مهربون در تماااام مراحل بارداری(با وجود دو تا بچه کوچیک که مدام در حال برآوردن خواسته ها و نیازها و بهونه هاشون بودم) کمکم کرد که از قبل، باورش برام غیر ممکن بود و به جرات میتونم بگم بهترین و آرام ترین و شیرینترین دوره بارداریم بود. بعد هم بدنیا اومدن و تمااااام مشکلات و سختی های داشتن سه تا بچه کوچیک که درک زیادی از مسائل اطراف رو نداشتند. و من در تمام این مراحل، از ابتدای بارداری اول تا الان، تنهای تنها و بدون هیییچ کمکی بودم و حتی همسرم هم بدلیل مشغله زیاد کاری از صبح تا ۱۰-۱۱ شب بیرون هستند. الان که پسر عزیزم یک سالش هست خدا به شدت کمکم کرده و سختی ها رو برام هموار کرده و تمام چیزهایی که برام دغدغه بوده، به آسانی تمام سپری شده. الان که فکرش رو میکنم و برام یادآوری میشه، تعجب میکنم چرا اینقدر از بارداری و بچه داری مجدد میترسیدم. باور کنید از تمام مراحل بارداری و بعد هم بچه داری سه تا بچه کوچیک بصورت همزمان با "جزء جزء" وجودم لذت بردم و فقط زیبایی و شیرینی در این مسیر را به یاد دارم و این فقط و فقط عنایت و لطف ویژه خداوند بوده.❤️❤️❤️ به عنوان مثال من در همین حین که باردار بودم، دختر بزرگترم که ۵ سالش بود رو در کلاس حفظ قرآن گذاشتم و تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشه و بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره، تونست جزء ۳۰ قرآن رو حفظ کنه. با اینکه مسیر کلاسش دور بود ولی من با دختر دو سالم همیشه همراهیش میکردیم. هم در رفت و آمد و هم در تمرینهای حفظش در منزل که همین باعث شد که بیشتر وقت های اضافه ما در منزل، به خواندن و حفظ قرآن سپری بشه که برای همگی ما بسیار دلنشین بود. و این موضوع تا همین الان بسیار در تربیت و آرامش بچه ها نقش داشته. طوری که الان هر دو تا دخترهام به خوندن و حفظ قرآن علاقه دارند و از من میخوان که باهاشون تمرین کنم و واااقعا چی میتونه بهتر از این باشه در تربیت بچه ها که در پناه قرآن و با عشق به قرآن بزرگ بشن و این رو فقط و فقط از برکات فرزند سوم و توجه ویژه خداوند میدونم که در این مسیر خیلی کمکمون کرد.🙏🌹🙏 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۴۶۵ الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متوجه بازی کردن شده، همش پیش آبجی هاش میره و با اونها سرش گرمه و کمتر به سراغ من میاد و چی میتونه بهتر از این باشه برای یک مادر که بچه ها بهونه نگیرن و با هم سرگرم باشن و خودشون با خودشون بازی کنند.☺️ که این فقط و فقط در صورتی شدنی هست که تعداد بچه ها زیاد باشه تا بتونند با هم همبازی بشن. البته نمیگم همش هم در حال بازی هستند. مثل همه بچه های دیگه، به هر حال دعوا هم میکنند، بهونه هم میگیرند. ولی واقعاً واقعاً، با هم بودن و سرگرم شدنشون با همدیگه و بازی کردن و گهگاه دعوا کردن هاشون بسیار بسیار بهتر از شرایط دو بچه و یا تک بچه هست. این رو خودم تجربه کردم که میگم. میدونید عزیزان!!! یکی دیگه از چیزهایی که همیشه از بزرگترها و دیگران شنیده بودم ولی باورم نمیشد، این بود که میگفتند بچه ها با هم بزرگ میشن و با هم تربیت میشن و تو نیاز نیست برای تربیت هر بچه جدا جدا زمان و انرژی بذاری و راه درست رو نشونش بدی!!! و واقعا الان خودم این رو به عینه تجربه کردم که چقققدر بچه ها تحت تاثیر همدیگه هستند و راه همدیگه رو دنبال میکنند و "در اکثر موارد" لازم نیست یه مطلب یا تذکر درست رو به هر کدوم جدا جدا بگی و بچه ها بصورت خیلی جالب از هم تقلید میکنند و حتی در خیلی موارد حس رقابت بینشون پیش میاد که زودتر کار درست رو انجام بدند.😃😃 و همین موضوع کلی باعث شادی و سرگرمی در منزل میشه و چی بهتر از این!!☺️((البته در این مورد بچه ها که یه کم بزرگتر میشن و خوب و بد رو متوجه میشن میشه اجرا کرد.من الان بین دخترهام که ۷ساله و ۴ ساله هستند، این حس رقابت رو اجرا میکنم)) و دیگه اینکه عزیزان فرزند سوم من به قدری با خودش برکت تو زندگی ما آورد که زندگی ما از این رو به اون رو شد و همسرم در یک سرمایه گذاری خوب که اصلا فکرش رو هم که نمیکردیم وارد شد😀 و الان الحمدالله در وضعیت مالی نسبتا مطلوبی قرار گرفتیم. ببخشید خیلی طولانی شد ولی دلم نمیاد این رو نگم. چون با تمام وجودم از این موضوع خوشحالم😅 در حال حاضر، نسبت به زمان دو بچه، وقت آزاد من بسیار بیشتر شده و من خیلی از ساعتهای روز رو مشغول انجام کارهای شخصی و مورد علاقه ام هستم. چون همونطور که گفتم بچه ها با هم سرگرم میشن و کمتر سراغ مادر میان.🙂 دوستان عزیزم 🌷🌷🌷 اینکه برای آوردن بچه آدم بشینه، حساب و کتاب بکنه که پولش رو از کجا بیارم!!! چه جوری سختیهاش رو تحمل کنم!!! تربیتشون رو چیکار کنم!!! عزیزان دلم در اشتباه هستیم (همونطور که من بودم) فقط و فقط در این مسیر باید به خدا توکل کنیم و از خدا بخواهیم که هر چیزی که به خیر و مصلحت هست، سر راهمون قرار بده. در این دور و زمونه که بخاطر عدم امکان ازدواج برای اکثر جوونها و ممانعت بیشتر زوجها از بچه آوری بیشتر از یکی دوتا!!! به نظرم ما که قدری اعتقاداتمون قویتره و توکل به خدا در همه امورات زندگیمون، سر منشاء کارهامون هست، نباید بخاطر بهونه های بیخودی و بخصوص تنبلی، از آوردن بچه غافل بشیم.((البته الان به این نتیجه رسیدم که قبلا راحتی خودم در اولویت زندگیم بود)) یک حدیث داریم از پیغمبر اکرم «تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند. به امید اصلاح و تربیت خودمان در ابتدا و بعد تربیت فرزندان امام زمانی که انشالله باعث خیر دنیا و آخرتمان بشوند.🙏🙏 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
. 🔸️در مورد هوش مصنوعی چی می‌دونی؟! 🔹️می‌دونی با هوش مصنوعی کارا خیلی راحت شده؟! 🔸️می‌خواهی هوش مصنوعی یاد بگیری؟! 🔺️آموزش‌های هوش مصنوعی را با ما یاد بگیر😍 💢تو کانال هوش‌یار عضو بشو👇 ╭⊱ꕥ هوش‌یار | هـــــوش مصنوعــی ꕥ⊱ ✎ 💥 https://eitaa.com/joinchat/567280432C5c17cc71c0 ╰───────
من متولد ۷۷ هستم و همسرم ۷۵... ما سال ۹۵ ازدواج کردیم و سال ۹۶ هم اولین دخترمون بدنیا اومد، ده روز قبل از تولد دوسالگی دخترمون، دومین فرشتمون هم بدنیا اومد...الآن خداروشکر می‌کنیم و خیلی راضی هستیم از اینکه زود ازدواج کردیم و زود بچه‌دار شدیم... هرچی از شیرینی‌های بچه و فاصله سنی کم بگم کمه😍 خیلی با هم خوبن و هوای همو دارن و با هم بازی می‌کنن. ان‌شاءالله بچه‌های بعدیمون رو هم می‌خوایم با فاصله کم بیاریم... امام علی( علیه‌السلام) می‌فرمایند: «بدن‌ها به اندازه‌ی نیت‌ها قوی میشوند.» ما نیت کردیم، ان‌شاالله خدا توانشو میده... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
۱۰۲۰ من در سال ۸۶، تو سن ۲۰ سالگی ازدواج کردم و بعد از دوسال عقد، رفتیم سر خونه زندگی خودمون. از اونجایی که اون موقع تازه شاغل شده بودم تصمیم گرفتیم که تا دوسال بچه دار نشیم، دو ماه بعد از عروسی به پزشک زنان مراجعه کردم تا تحت نظرش باشم و این دوسال مشکلی پیش نیاد که بهم گفت بدلیل تخمدان پلی کیستیک احتمال بارداریت فقط ۳۰ درصد هستش و خیال منو راحت کرد که براحتی باردار نمیشی و ماه بعد من با جواب آزمایش مثبت تو مطبش نشسته بودم😁 ۲۳ ساله بودم که پسر اولم رو با سزارین اختیاری😔 بدنیا آوردم. ولی سر بارداری دومم حرفاش عملی شد و بعد از دوسال دوا و درمون بالاخره باردار شدم و پسر دومم رو بدنیا آوردم. تو اتاق عمل دکتر بهم گفت بخاطر سزارین دیواری رحمت نازک شده، حواست باشه دیگه باردار نشی، همونجا زدم زیر گریه که من بازم بچه می‌خوام، دوست دارم دختر دار شم😢 پسر دومم ۲/۵ ساله بود که فهمیدم دچار بیماری MS شدم. سه چهار سالی گذشت تا به شرایط مناسب برسم و بیماریم تقریبا سرکوب بشه... دوباره فیل م یاد هندوستان کردو بعد از فرمایشات رهبری مبنی بر جهاد فرزندآوری حس کردم باید هم آرزوی چندساله ام رو عملی کنم و هم به فرمان رهبرم لبیک بگم. خیلی به همسرم اصرار کردم تا بالاخره پذیرفت و وقتی پسر دومم ۷ ساله بود در سن ۳۷ سالگی باردار شدم. وقتی فهمیدم تو راهی من دختره، انگار دنیا رو بهم دادن و وقتی پزشکم در هفته ۱۸ بارداری بهم گفت بدلیل نازک شدن محل سزارین قبلی و احتمال پارگی رحم باید ختم بارداری بدیم دنیا رو سرم خرااااب شد.😭 یاد حرف دکتر سر سزارین دومم افتادم که بهم گفت دیگه باردار نشو. ولی من دخترمو میخواستم، کلی آرزوی داشتنش رو داشتم، زنده بود و من حرکاتش رو حس میکردم. 😔 اون شب تو بیمارستان بستری شدم تا صبح برام تو کمیسیون پزشکی تصمیم گیری کنند. چه شب سختی بود من و مادرم یه لحظه چشم رو هم نذاشتیم و کار من شده بود گریه و کار مادرم دعا و توسل، دست به دامن حضرت زهرا س شدم و دخترمو از ایشون خواستم. تا صبح نذر و نیاز و دعا و درخواست معجزه... و بالاخره صبح بعد از انجام سونو گرافی مجدد معجزه ای که منتظرش بودیم رخ داد و پزشک کمیسیون گفت یه مقدار ضخامت دیواره رحمم از چیری که پزشکم گفته (۱میلی متر) بالاتره (۳میلی متره) و با این حساب بارداری رو میشه تا هفته ۲۴-۲۶ ادامه داد. انگار دنیا رو بهم داده بودن، از هفته ۱۸تا هفته ۲۴ لحظه شماری کردم و دستم رو از دامن اهل بیت و شهدا نکشیدم و مطمئن بودم حضرت زهرا هدیه ش رو از من پس نمیگیره😌 هفته ها گذشت و در کمال ناباوریِ پزشکان، با رحمی که بافتش از بین رفته و محدود به لایه نازک سروز شده بود من به هفته ۳۱ بارداری رسیدم و دخترم ۳۱ هفته، یعنی ۷ماهه بدنیا اومد. ریحانه زهرای من معجزه ی حضرت زهرا ست... خدا رو شکر که لطفش رو شامل حالم کردو این لیاقت رو بهم داد تا بار دیگه مادر شدن رو تجربه کنم و یه نفر رو به شیعیان امیرالمومنین اضافه کنم دخترم و دو تا پسرام فدایی صاحب الزمان ان شاالله ❤️ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️چکار کنیم تا بتونیم بدون ناراحتی و تنش، جوونامون رو توی تصمیمای مهم زندگی‌شون همراهی کنیم؟ 1⃣ برا این که بتونید تو مسائلی مثل ازدواج با فرزندتون همراه بشین، سعی کنید به جای استفاده از جایگاه پدرانه یا مادرانه، از رابطۀ دوستی و رفاقت استفاده کنید. 2⃣ تلاش کنید توی مسأله‌ای مثل ازدواج، علاوه بر توجه به رابطۀ رفاقتی، مانند یه مشاور کنار فرزندتون قرار بگیرید. 3⃣ بین انتخاب اشتباه و اختلاف سلیقه فرق بذارید. گاهی فرزندتون به دلایلی، چشمش رو به روی همۀ واقعیتای ازدواج بسته و می‌خواد انتخاب خطرناکی رو انجام بده. ولی گاهی هم صرفاً سلیقۀ اون با شما متفاوته. 4⃣ در مواردی که احساس می‌کنین فرزندتون انتخاب خطرناکی انجام داده، با سیاستِ رفاقت و مشورت می‌تونید اون رو وارد مسیر ارتباط با یه مشاور باتجربه کنید. 5⃣ اگه به هر دلیلی نتونستید از انتخاب خطرناک فرزندتون جلوگیری کنید، بعد از ازدواجش، از اون فاصله نگیرید. قطعاً فرزند شما پس از ازدواج نیاز بیشتری به شما داره. باز هم سیاستِ رفاقت و مشورت رو در پیش بگیرید، چون در این صورت اگه مشکلی هم تو زندگی‌شون اتفاق بیافته، شما می‌تونید روزنۀ امیدی برا حلّ مشکلاتش باشید. 📚 تا ساحل آرامش "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰۲۱ من خودم یکماه بعد از تولد یک‌سالگی پسرم فهمیدم که باردارم و به شدت شوکه شده بودم و اصلا نمیتونستم تصور کنم که با یه بچه‌ی کوچیک چطوری میشه باردار بود اونم درست زمانی که اثاث کشی در پیش داشتیم. تو یه لحظه همه‌ی سختیا از ذهنم گذشت، اینکه پسرم هنوز داره شیر میخوره گناه داره، اینکه جواب حرف مردمو چی بدم، اینکه چطور از پس یه بچه‌ی کوچیک بربیام و.... وقتی دکتر رفتم سونو، چیزی تو رحمم نشون نداد و دکتر گفت احتمالا خارج از رحمه، بماند که ته دلم خوشحال شدم که حداقل قرار نیست ۹ ماه بارداری رو تحمل کنم اما بعدش پشیمون شدم و سپردم به خدا... یکی دو روز قبل از عاشورا بود که رفتیم مشهد، اونجا از امام رضا خواستم که اگه قراره این بچه بمونه خودشون کمک کنن و توانشو بهم بدن... البته اینم بگم که خداروشکر با دور کاری همسرم موافقت شد و کارشونو آوردن خونه و حسابی کمک حالم بودن... ۹ ماه بارداری با همه‌ی سختیهاش و با این نگرانی که پسرمو کجا بذارم برم بیمارستان گذشت(چون مادر وخواهرم شرایط نگه داشتن پسرمو نداشتن) روز زایمان رسید و من سراسر استرس بودم، چون این‌بار میدونستم که قراره چه سختی هایی بکشم. بعد از زایمان فقط یه نظر پسرمو دیدم و بعدش بردن ان‌ ای سیو بخاطر افت اکسیژن... دلتنگی برای پسر اولم و حال بد و درد شدید و بستری شدن نی‌نی همه دست به دست هم دادن که من یه دل سیر گریه کنم😁😂 خلاصه سرتونو درد نیارم الان نی‌نی ۶ ماهشه و تو بغلمه وپسر اولم دوسال ودوماهشه و درحال بدو بدو کردن و پایین بالا پریدن😂 اگه از سختی‌ها بخوام بگم که کم نیست، مثلا یکیش اینکه نمیشه با خیال راحت نی‌نی رو زمین گذاشت چون امکان داره مورد ضرب و شتم قرار بگیره😁 یا اینکه داداشش میاد میشینه روش🤕 مورد بعدی اینکه وقتی مامان مریض میشه متاسفانه با تمام حال بد و مریضی باید دوتا بچه کوچیک‌و مدیریت کنه و هرکدوم یه سری نیازها دارن😣 مورد بعدی اینکه ممکنه بچه اول حسادت کنه به بغل کردن و محبت کردن به نی‌نی و امکان داره رفتارهایی نشون بده که از نظر بقیه خوشایند نیاد. مورد بعدی اینکه یه مدت باید کلا قید مسافرت رفتن و مهمونی رفتن رو بزنید چون بالاخره شرایط با یدونه بچه داشتن فرق میکنه و سختی‌ها دوبرابر شدن ... و مورد آخر که خودم خیلی اذیت شدم بابتش، نی‌نی ما تا ۳ ماهگی کولیک شدید داشت و از ساعت ۸ شب به بعد دل درداش شروع می‌شد و فقط جیغ میزد، مسلما تو این شرایط باید مادر خونسرد باشه و با آرامش این چند ساعت‌ رو بگذرونه ولی خب با وجود یه بچه‌ی بازیگوش که دقیقا تو همون لحظات یسری درخواست‌ها داره یکم اوضاع سخت میشه😫 همه‌ی این سختی‌ها هست ولی خب لحظات بامزه هم دارن 🥰 مثلا وقتی داداش بزرگه میاد نی‌نی رو بغل میکنه و بوسش میکنه و با زبون خودش میگه عدییییدم🤪خیلی لحظه‌ی شیرین و دلچسبیه برای مادر... در آخر امیدوارم هرکس که آرزوی مادر شدن داره خدا دامنش رو سبز کنه و هر کس که این شرایط رو داره خدا ان‌شاءالله کمکش کنه که راحت‌تر عبور کنه 🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
ذخیره بندناف... من قبلا مدتی در یکی از بانک های بندناف خصوصی کار کردم، پروسه ش اینه که شما تو بارداری مراجعه می‌کنید به بانک مدنظرتون، یه سری آزمایش براتون می‌نويسن که اونارو میدید (آزمایش هایی مثل هپاتیت و.. ) اگر مشکلی نبود و امکان ذخیره وجود داشت، با یک فرد هماهنگ میشه که زمان زایمان رو بهش اطلاع میدید و میاد خون بندناف رو تو اتاق زایمان میگیره و میبره بانک برای ذخیره. شما هم اولش یه هزینه ای میدید و بعد هم سالانه یه مبلغی رو به عنوان شارژ پرداخت می‌کنید. اما بانک های بند ناف دو دسته هستن، خصوصی و عمومی. تو بانک بندناف خصوصی هزینه نگهداری پرداخت می‌کنید و نمونه شما فقط برای خودتون ذخیره میشه. اما در بانک عمومی پولی نمی‌دید و سلول ها برای هرکس که نیاز پیدا کنه و تطابق داشته باشه استفاده میشه. اما اگر شما به عنوان یکی از اهدا کننده ها بهش نیاز داشته باشید در اولویت قرار میگیرید. کاربرد سلول های بنیادی این خون در درمان بیماری هایی مثل سرطان خون و لنفوم و بعضی انواع اختلالات خونی و دیابت نوع 1، پارکینسون و لوپوسه. اما باید دقت داشته باشید که تعداد سلول های بندناف افراد مختلف متفاوته. بنابراین احتمالش خیلی زیاده که حتی در صورت ابتلا به یکی از این بیماری ها مخصوصا در سنین بالاتر (که وزن بدن بیشتره) این تعداد سلول ذخیره شده کافی نباشه و در هرصورت لازم باشه از یک یا چند واحد دیگه خون بندناف افراد دیگه هم استفاده بشه. یا کلا سلول از منابع دیگه ای مثل مغز استخوان گرفته بشه. ضمنا برای بیماری کم خونی داسی شکل عملا خون خود فرد مناسب نیست و "باید" سلول های فرد دیگه ای استفاده بشه. بنابراین من پیشنهاد میکنم اگر تمایل به ذخیره خون بندناف دارید، سراغ اهدای عمومی برید. اینجوری هم هزینه نمی‌دید و هم اگه هیچ وقت نیازتون نشد، به بقیه افراد کمک کردید. حقیقتش بانک های خصوصی بندناف بیشتر به منبع درآمد تبدیل شدن و اونقدرا که تبلیغ میشه کارایی ندارن چون عملا تعداد بسیاااار کمی از افراد هستن که ذخیره کردن به اون خون نیاز پیدا میکنن و همون میزان براشون کافیه. (مگر اینکه خودتون یا فرزندان دیگه تون همین الان مبتلا هستن و به خاطر اونها میخواید خون بندناف رو بگیرید که در این صورت بانک خصوصی براتون بهتره.) "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبارزه تن به تن😂😍 کانال غذای خیابانی 😋 @mazehaa 🍵🥮🥘🥗🌯🌮🫔 @mazehaa 🍵🥮🥘🥗🌯🌮🫔 @mazehaa 🍵🥮🥘🥗🌯🌮🫔
برکت زندگی... در مورد اینکه یکی از دوستان تو کانالتون پرسیده بودند دو قلو باردارن و آیا ممکنه دو قلو دستگاه نره، در جوابشون بگم که من دو قلو دارم اما من دو قلو هام چون خیلی اورژانسی به دلیل نامعلوم ۳۲هفته طبیعی دنیا اومدن، دستگاه رفتن. من آمپول ریه هم هنوز نزده بودم. اما تو اطرافیانم هم چنتا دو قلو داشتیم که نیازی به دستگاه نشد. اگر وارد هفته ۳۶ بشوند به احتمال زیاد دستگاه نمیخواهند انشاالله در مورد مدیریت مالی حقیقت اینه که برکت خیلی مهمه، من با ورود بچه هام برکت رو احساس کردم نه فقط بخاطر وجود بچه ها برکت مال زیاد بشه بعد از به دنیا اومدشون رفت و اومد خونه مون بیشتر شده، خیلی صدقه می‌دهیم و هدیه هم به بچه های دیگه و یا عیدی هم زیاد می‌دهیم. غذا با اینکه خودم سختمه برا پختنش کمی که زیاد تر بپزم سعی میکنم با مثلا دختر عموی بچه هام که میاد بازی کنه بخوریم یا ببرم خونه مادر بزرگم که پیر هستن یا اینجور مسائل چون اوایل بچه داریم، خیلی احساس نیاز به کمک داشتم سعی میکنم هر کمکی از دستم بر بیاد بکنم. اگه جایی میرم دست خالی نرم یا هر توصیه دیگه ای که بشنوم توی اسلام شده، در کل اسراف نکردن و مخصوصا حتی اگه چیزی نداریم یه چیز ساده رو با یه بچه مهمونش کنیم و بخوریم سفره دار بودن فکر کنم مهمه. کلا قبل از بچه ها، با وجودی که صرفه جویی خیلی میکردم خیلی تعجب میکردم که چرا اون جور که من صرفه جویی میکنم اوضاع خوب نیست. ضمن اینکه ما خیلی کسی خونه مون نمیومد سالی یکی دوبار نهایت مهمان دعوت میکردیم. اینکه آدما همون غذای کم و ساده رو دور هم بخورن مهمه، برن خونه ی هم و سفره دار باشن خیلی برکت میاره. من خیلی دوست دارم اما قبلا اینجوری نمیشد خیلی، الانم خیلی نمیشه ها ولی بیشتر از قبل شده بنظرم یه موضوع دیگه ای هم که هست مدیریت پول و حساب نکردن روی همه ی درآمده، خرده خرید های خونه بیشتر با منه مایحتاج روزانه بجز مواقع خاص مهمانی.کادو برای اطرافیان پوشاک اینها همه با منه، خرید های کلی مثل گوشت و هزینه تعمیر وسایل و اینها با همسرم. به همسرم گفتم من نمیخوام اصلا بدونم شما ازین به بعد چقدر درامد دارین یه مقداریشو که نه، خیلی کم ولی معقولی که زیاد هم نیست به من ماهیانه بدهید من هزینه هامو و پس اندازمو اینجور تنظیم میکنم. البته ایشون اهل خرج کردن برای خودشون نیستن یا خرید چیزهای اضافه و مدت زیادی هم سر کار هستن، به هر حال اینجور مدیریت که فکر کنند مثلا بجای ده میلیون کلا هشت میلیون درآمد دارن و اون دو تومن بره یه حساب دیگه حالا من یا خودشون، اینجوری پس انداز خوبی پیدا میکنن. ضمن اینکه مثلا ده هزار تومن(یا بیشتر) از دو میلیون رو هم بذارن برای اموال خدا یعنی برای نیازمندان، اینجوری فکر میکنم آدم هم متوجه مخارج غیر ضروری و حذف اونا میشه، هم پس انداز برای مخارج مهم زندگیش پیدا میکنه و هم انشالله برکت مال پیدا میکنه. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075