✅ بچه ها باید باشند...
۴۰ دقیقه قبل اذان از خانه زدیم بیرون و یک ربع بعد رسیدیم به کوچهای که خدا آنجا خانه داشت. کافیشاپهای پرشور، خانههای سفید و نما رومی و یک پارک دنج، همسایههای مسجد بودند.
جلوی در از همسرم خداحافظی کردم و با آسانسور خودمان را رساندیم قسمت زنانه، در طبقه اول مسجد که مشرف بود به قسمت همکف و مردانه.
دخترم که از یک کف دست خانه، صاف افتاده بود توی یک فضای بزرگ، به ثانیه نکشیده همه قلههای پست و بلند مسجد را فتح کرد، به همه سوراخسنبهها سرک کشید و مهرها را در کامیون کوچکی که همراهمان بود، بار زد. پیرزنها چپچپ نگاهم میکردند. یکی با صدای بلند گفت: مهر من رو کجا میبری؟ و به مهر بزرگی اشاره کرد که روی بار کامیون سبز لم داده بود.
چارپایه شماره سه را دخترم از کجا باید میدانست که مال خانم صادقی است؟ خانم صادقی در اثر استفاده مدام از چارپایه شماره سه، صاحب آن شده بود و هیچکس حق نداشت به آن دست بزند. یکی دوید و دخترم را بلند کرد و چارپایه را یکجای دیگر گذاشت تا خانم صادقی چندثانیه مانده به رکوع اول نماز مغرب، از راه برسد و روی صندلی همیشگیاش بنشیند. حواسم به چارپایههای بلا استفاده ای بود که تا آخر نماز نه نمازگزاری به آنها رجوع کرد، نه طفل وروجکی.
مسجد اصلا مشتری جوان و کودک نداشت. یک پایگاه دلباز و خوش آب و هوا بود برای گعده موسفیدکردهها.
تا صدای نمازخواندن همسرم بلند شد، دخترم کودکانه ذوق زد: آقاجانه و لابلای نمازگزارها دوید خودش را رساند جلوتر از صف اول، جایی که از لای درز شیشهای طبقه بالا، آقاجان دیده میشد.
به گرد پاش نرسیدم و اقامه بستم. خوراکی، اسباببازی و موبایلم را گذاشتم دم دست که اگر برگشت سرگرم شود. تا آخر نماز همانجا ایستاده بود و بابا را نگاه میکرد. بعد سلام هم رو کرد به خانمهایی که یکی در میان در حال غفیله بودند و بااشتیاق گفت: آقاجانه.
هیچکس محل نداد، فقط یکی از خانمها با دست پای دخترم را عقب زد که به مفاتیح بزرگش برخورد نکند.
کملطفی آدمها، ذوق دیدن آقاجانش را کم نکرده بود، آمد نشست کنارم و گفت بابا را دیده که دارد نماز میخواند. داشتم به حرفهاش گوش میکردم، یک نفر زد سر شانهام. خانم مسنی روی صندلی نماز نشسته بود. سلام کردم، بیمقدمه پرسید: سکنجبین بلدین درست کنین؟ خوشحال شدم که از شلوغبازی دخترم گلایه نکرد. لبخند زدم و گفتم: نه همیشه آماده میخریم. پیرزن نگاهش شیشهای بود، لبهاش را کج کرد و گفت: بازاریا همهش اسیده، خودت درست کن. دو شاخه نبات و یک لیوان سرکه... زن بغلدستی حاجخانم، دنباله حرف را گرفت و گفت: با عسل بهتره، البته عسل رو نجوشونید که سمی میشه، فقط گرم کنید، سرکه هم فقط سیب.
آمدم بگویم چشم که پیرزن ادامه داد: روزی یک استکان بده دخترت بخوره، آروم میشه.
برگشتم به دخترم نگاه کردم که داشت بیخیال همه، عکسهای توی گوشیم را ورق میزد. گفتم: مشکلی نداره حاجخانم اقتضای سنشه.
زن بغل دستیش دوباره دوید توی حرف ما: منظور خانم کمالی اینه که بچهتون بیشفعاله، با سکنجبین آروم میشه.
خانمکمالی با پوزخند روی صورتش گفت: بچه آروم دست به صندلی و مهر نمیزنه، پا روی مفاتیح خانم رجبی نمیذاره! پشتک و وارو نمیزنه.
خانم کمالی خبر نداشت که دخترم کلهملق را برای اولینبار، همانشب توی همان مسجد یاد گرفته و مادرش را سر کیف آورده!
آمدم بگویم پس حسنین که وقت سجده، از سر و کول رسول خدا بالا میرفتند... که فقط گفتم چشم.
قرار بود امام جدید مسجد، همسرم باشد. هماندم به شیخ عبدالزهرا پیامک دادم که من خیلی از مسجد خوشم آمده، نمازگزارهایش عالی هستند و از این به بعد من و فاطمهنورا هم هرروز با شما میآییم.
#مسجد_طراز
#تربیت_اسلامی
#مسجد_دوستدار_کودک
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ «کودکان آخرالزمانی»
🌷 استاد رحیم پور ازغدی
🌺 خانوادههای به اصطلاح مذهبی که پیامبر(صل الله علیه وآله) از آنها متنفر است.
انتشار حداکثری با شما ✅
🇮🇷 اتحادیه عماریون
🔺همدلی
🔻انقلابی گری
محمد فروهر:
#خانه_مشاوره_آنلاین | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
✅ تو انتخاب کن...
حضرت صادق- عليه السّلام- مردى را ديد كه برايش دخترى به دنيا آمد، به همين خاطر ناراحت و غضبناك بود.
✨فرمودند: «اگر خداوند متعال به تو بگويد: من برايت انتخاب كنم يا تو؟ چه مىگويى؟» گفت: مىگويم: پروردگارا! تو انتخاب كن، فرمودند: «الان خداوند برايت (دختر) انتخاب كرده (پس چرا ناراحتى؟ )»
✨سپس فرمودند: پسر بچهاى كه حضرت خضر به امر پروردگار او را كشته بود كه قرآن كريم مىفرمايد: فَأَرَدْنٰا أَنْ يُبْدِلَهُمٰا رَبُّهُمٰا خَيْراً مِنْهُ زَكٰاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً. «اراده كرديم كه براى پدر و مادرش، فرزندى پاكتر و مهربانتر نصيبشان گردد» خداوند متعال به جاى آن پسر، دخترى به آنان داد كه از نسل آن دختر، هفتاد پيامبر به دنيا آمدند.
📚 آیین بندگی و نیایش، ترجمهی کتاب عدة الداعی، ابن فهد حلی رحمة الله علیه
#جنسیت_فرزند
#سبک_زندگی_اسلامی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#دکتر_لباف
⁉️تحصیل یا فرزندآوری
اگر خانمی بیاد پیش من و در سن ۲۴ یا ۲۵ سالگی ازدواج کرده باشه، از من مشاوره باروری بخواد، و به من بگه، هنوز آمادگی ندارم، امتحانم رو ندادم، دارم کارشناسی می خونم، بعد هم می خوام کارشناسی ارشد بخونم. ضمن تمام اهمیتی که من برای علم و تحصیلات عالیه و دانشگاه رفتن برای فهم بهتر خانم ها معتقدم. بلافاصله بهش میگم، درس که همه زندگی نیست...
هیچ وقت بهش توصیه نمی کنم که تو بذار ۳۵ سالت بشه، بعد بچه دار شو... یا ۳۳ سالت بشه، بعد بچه دار شو... چون تک فرزندی رو من باهاش مخالفم. عوارض بسیار زیادی هم از نظر تربیتی، هم از نظر فرزند سالاری، از نظر روحی، اجتماعی و... بر فرزند داره.
می دونم که این خانم بعد از فرزند اول، باید فرزند دوم و سوم رو هم بیاره... لذا بهش توصیه می کنم تو شش ماه دیگه، نه حداکثر یک سال دیگه فرصت داری... اولین بچه رو بیار، مسئله باروری خودت و قدرت باروری همسرت یه بار آزمایش بشه، بعد با فاصله گذاری مناسب بین بچه ها، می تونی به بقیه دَرست هم ادامه بدی...
وقتی من میگم فرد می تونه بعد از ۳۵ سالگی هم باردار بشه، به این معنی نیست که بهترین زمان باروری، اون موقع است. طبیعتا مادر هرچه جوان تر باشه، انرژیش برای بچه داری و تحمل بارداری بهتره...
#فرزندآوری
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۴۶۵
#فرزندآوری
#فواید_و_برکات_فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_اول
من در سن ۳۰ سالگی ازدواج کردم و الان که ۳۸ سالمه، به لطف خدا سه تا بچه قد و نیم قد دارم( ۷ ساله و ۴ ساله و ۱ ساله)
قصدم از نوشتن این مطالب که در ادامه میگم اینه که به همه مامانهایی که از آوردن بچه سوم میترسند،بگم:
من وااااقعاً واااااقعاً، شیرینی و لذت بچه داری رو در فرزند سوم چشیدم.😍😍
البته قبلش این رو هم بگم که فرزند سوم ما خدایی شد و ما جداً غافلگیر شدیم و من وقتی متوجه شدم، تا مدتها نمیتونستم و نمیخواستم قبول کنم و مداااام گریه میکردم و میگفتم که من آمادگی ندارم، خیلی خسته ام و بچه نمیخوام.
چون بلافاصله بعد از عروسیم، باردار شده بودم و از اون موقع همش در بارداری و شیر دهی و بی خوابی های شبانه و دردسرها و اذیتهای دو تا بچه کوچیک پشت سر هم و .....بودم.
خلاصه اینکه خیلی خسته بودم و دلم میخواست که تا حدی آزاد باشم و کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم.
وقتی متوجه بارداری سوم شدم،
تماااام این مراحل بارداری و شیر دهی و سختی هایی که کشیده بودم، مثل فیلم از جلوی چشمام حرکت میکرد و مدام گریه میکردم و ناراحت بودم.
البته این رو هم بگم که همسرم بسسسیار مشتاق فرزند بود و همیشه میگفت ماها که تا حدی اعتقاداتمون قوی هست، باید فرزند زیاد بیاریم و سعی کنیم بچه های خوب تربیت کنیم و بتونیم نسل شیعه رو زیاد کنیم.
ولی هیچوقت نتونسته بود من رو راضی به آوردن بچه سوم بکنه و من به هیییچ عنوان بچه نمیخواستم و به شدت مواظب بودم که بچه دار نشم.
ولی دوستان گلم از زمانی که دیگه به ناچار، وجود بچه سوم رو پذیرفتم،
بقدری خدای مهربون در تماااام مراحل بارداری(با وجود دو تا بچه کوچیک که مدام در حال برآوردن خواسته ها و نیازها و بهونه هاشون بودم) کمکم کرد که از قبل، باورش برام غیر ممکن بود و به جرات میتونم بگم بهترین و آرام ترین و شیرینترین دوره بارداریم بود.
بعد هم بدنیا اومدن و تمااااام مشکلات و سختی های داشتن سه تا بچه کوچیک که درک زیادی از مسائل اطراف رو نداشتند.
و من در تمام این مراحل، از ابتدای بارداری اول تا الان، تنهای تنها و بدون هیییچ کمکی بودم و حتی همسرم هم بدلیل مشغله زیاد کاری از صبح تا ۱۰-۱۱ شب بیرون هستند.
الان که پسر عزیزم یک سالش هست خدا به شدت کمکم کرده و سختی ها رو برام هموار کرده و تمام چیزهایی که برام دغدغه بوده، به آسانی تمام سپری شده.
الان که فکرش رو میکنم و برام یادآوری میشه، تعجب میکنم چرا اینقدر از بارداری و بچه داری مجدد میترسیدم.
باور کنید از تمام مراحل بارداری و بعد هم بچه داری سه تا بچه کوچیک بصورت همزمان با "جزء جزء" وجودم لذت بردم و فقط زیبایی و شیرینی در این مسیر را به یاد دارم و این فقط و فقط عنایت و لطف ویژه خداوند بوده.❤️❤️❤️
به عنوان مثال من در همین حین که باردار بودم، دختر بزرگترم که ۵ سالش بود رو در کلاس حفظ قرآن گذاشتم و تا قبل از اینکه وارد مدرسه بشه و بتونه خوندن و نوشتن یاد بگیره، تونست جزء ۳۰ قرآن رو حفظ کنه. با اینکه مسیر کلاسش دور بود ولی من با دختر دو سالم همیشه همراهیش میکردیم.
هم در رفت و آمد و هم در تمرینهای حفظش در منزل که همین باعث شد که بیشتر وقت های اضافه ما در منزل، به خواندن و حفظ قرآن سپری بشه که برای همگی ما بسیار دلنشین بود. و این موضوع تا همین الان بسیار در تربیت و آرامش بچه ها نقش داشته. طوری که الان هر دو تا دخترهام به خوندن و حفظ قرآن علاقه دارند و از من میخوان که باهاشون تمرین کنم و واااقعا چی میتونه بهتر از این باشه در تربیت بچه ها که در پناه قرآن و با عشق به قرآن بزرگ بشن و این رو فقط و فقط از برکات فرزند سوم و توجه ویژه خداوند میدونم که در این مسیر خیلی کمکمون کرد.🙏🌹🙏
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۴۶۵
#فرزندآوری
#فواید_و_برکات_فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#قسمت_دوم
الان که پسرم یه کم بزرگتر شده و متوجه بازی کردن شده، همش پیش آبجی هاش میره و با اونها سرش گرمه و کمتر به سراغ من میاد و چی میتونه بهتر از این باشه برای یک مادر که بچه ها بهونه نگیرن و با هم سرگرم باشن و خودشون با خودشون بازی کنند.☺️
که این فقط و فقط در صورتی شدنی هست که تعداد بچه ها زیاد باشه تا بتونند با هم همبازی بشن.
البته نمیگم همش هم در حال بازی هستند. مثل همه بچه های دیگه، به هر حال دعوا هم میکنند، بهونه هم میگیرند. ولی واقعاً واقعاً، با هم بودن و سرگرم شدنشون با همدیگه و بازی کردن و گهگاه دعوا کردن هاشون بسیار بسیار بهتر از شرایط دو بچه و یا تک بچه هست.
این رو خودم تجربه کردم که میگم.
میدونید عزیزان!!!
یکی دیگه از چیزهایی که همیشه از بزرگترها و دیگران شنیده بودم ولی باورم نمیشد، این بود که میگفتند بچه ها با هم بزرگ میشن و با هم تربیت میشن و تو نیاز نیست برای تربیت هر بچه جدا جدا زمان و انرژی بذاری و راه درست رو نشونش بدی!!!
و واقعا الان خودم این رو به عینه تجربه کردم که چقققدر بچه ها تحت تاثیر همدیگه هستند و راه همدیگه رو دنبال میکنند و "در اکثر موارد" لازم نیست یه مطلب یا تذکر درست رو به هر کدوم جدا جدا بگی و بچه ها بصورت خیلی جالب از هم تقلید میکنند و حتی در خیلی موارد حس رقابت بینشون پیش میاد که زودتر کار درست رو انجام بدند.😃😃 و همین موضوع کلی باعث شادی و سرگرمی در منزل میشه و چی بهتر از این!!☺️((البته در این مورد بچه ها که یه کم بزرگتر میشن و خوب و بد رو متوجه میشن میشه اجرا کرد.من الان بین دخترهام که ۷ساله و ۴ ساله هستند، این حس رقابت رو اجرا میکنم))
و دیگه اینکه عزیزان فرزند سوم من به قدری با خودش برکت تو زندگی ما آورد که زندگی ما از این رو به اون رو شد و همسرم در یک سرمایه گذاری خوب که اصلا فکرش رو هم که نمیکردیم وارد شد😀 و الان الحمدالله در وضعیت مالی نسبتا مطلوبی قرار گرفتیم.
ببخشید خیلی طولانی شد ولی دلم نمیاد این رو نگم. چون با تمام وجودم از این موضوع خوشحالم😅 در حال حاضر، نسبت به زمان دو بچه، وقت آزاد من بسیار بیشتر شده و من خیلی از ساعتهای روز رو مشغول انجام کارهای شخصی و مورد علاقه ام هستم. چون همونطور که گفتم بچه ها با هم سرگرم میشن و کمتر سراغ مادر میان.🙂
دوستان عزیزم 🌷🌷🌷
اینکه برای آوردن بچه آدم بشینه،
حساب و کتاب بکنه که پولش رو از کجا بیارم!!! چه جوری سختیهاش رو تحمل کنم!!! تربیتشون رو چیکار کنم!!! عزیزان دلم در اشتباه هستیم (همونطور که من بودم)
فقط و فقط در این مسیر باید به خدا توکل کنیم و از خدا بخواهیم که هر چیزی که به خیر و مصلحت هست، سر راهمون قرار بده.
در این دور و زمونه که بخاطر عدم امکان ازدواج برای اکثر جوونها و ممانعت بیشتر زوجها از بچه آوری بیشتر از یکی دوتا!!! به نظرم ما که قدری اعتقاداتمون قویتره و توکل به خدا در همه امورات زندگیمون، سر منشاء کارهامون هست، نباید بخاطر بهونه های بیخودی و بخصوص تنبلی، از آوردن بچه غافل بشیم.((البته الان به این نتیجه رسیدم که قبلا راحتی خودم در اولویت زندگیم بود))
یک حدیث داریم از پیغمبر اکرم
«تَناکَحوا تَناسَلوا تَکثُروا»، خدای متعال از مسلمانها خواسته که زیاد بشوند، افزایش پیدا کنند.
به امید اصلاح و تربیت خودمان در ابتدا و بعد تربیت فرزندان امام زمانی که انشالله باعث خیر دنیا و آخرتمان بشوند.🙏🙏
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
.
🔸️در مورد هوش مصنوعی چی میدونی؟!
🔹️میدونی با هوش مصنوعی کارا خیلی راحت شده؟!
🔸️میخواهی هوش مصنوعی یاد بگیری؟!
🔺️آموزشهای هوش مصنوعی را با ما یاد بگیر😍
💢تو کانال هوشیار عضو بشو👇
╭⊱ꕥ هوشیار | هـــــوش مصنوعــی ꕥ⊱
✎ 💥 https://eitaa.com/joinchat/567280432C5c17cc71c0
╰───────
#ارسالی_مخاطبین
من متولد ۷۷ هستم و همسرم ۷۵...
ما سال ۹۵ ازدواج کردیم و سال ۹۶ هم اولین دخترمون بدنیا اومد، ده روز قبل از تولد دوسالگی دخترمون، دومین فرشتمون هم بدنیا اومد...الآن خداروشکر میکنیم و خیلی راضی هستیم از اینکه زود ازدواج کردیم و زود بچهدار شدیم...
هرچی از شیرینیهای بچه و فاصله سنی کم بگم کمه😍 خیلی با هم خوبن و هوای همو دارن و با هم بازی میکنن. انشاءالله بچههای بعدیمون رو هم میخوایم با فاصله کم بیاریم...
امام علی( علیهالسلام) میفرمایند: «بدنها به اندازهی نیتها قوی میشوند.» ما نیت کردیم، انشاالله خدا توانشو میده...
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۱۰۲۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#مشیت_الهی
من در سال ۸۶، تو سن ۲۰ سالگی ازدواج کردم و بعد از دوسال عقد، رفتیم سر خونه زندگی خودمون.
از اونجایی که اون موقع تازه شاغل شده بودم تصمیم گرفتیم که تا دوسال بچه دار نشیم، دو ماه بعد از عروسی به پزشک زنان مراجعه کردم تا تحت نظرش باشم و این دوسال مشکلی پیش نیاد که بهم گفت بدلیل تخمدان پلی کیستیک احتمال بارداریت فقط ۳۰ درصد هستش و خیال منو راحت کرد که براحتی باردار نمیشی و ماه بعد من با جواب آزمایش مثبت تو مطبش نشسته بودم😁
۲۳ ساله بودم که پسر اولم رو با سزارین اختیاری😔 بدنیا آوردم. ولی سر بارداری دومم حرفاش عملی شد و بعد از دوسال دوا و درمون بالاخره باردار شدم و پسر دومم رو بدنیا آوردم.
تو اتاق عمل دکتر بهم گفت بخاطر سزارین دیواری رحمت نازک شده، حواست باشه دیگه باردار نشی، همونجا زدم زیر گریه که من بازم بچه میخوام، دوست دارم دختر دار شم😢
پسر دومم ۲/۵ ساله بود که فهمیدم دچار بیماری MS شدم. سه چهار سالی گذشت تا به شرایط مناسب برسم و بیماریم تقریبا سرکوب بشه...
دوباره فیل م یاد هندوستان کردو بعد از فرمایشات رهبری مبنی بر جهاد فرزندآوری حس کردم باید هم آرزوی چندساله ام رو عملی کنم و هم به فرمان رهبرم لبیک بگم.
خیلی به همسرم اصرار کردم تا بالاخره پذیرفت و وقتی پسر دومم ۷ ساله بود در سن ۳۷ سالگی باردار شدم.
وقتی فهمیدم تو راهی من دختره، انگار دنیا رو بهم دادن و وقتی پزشکم در هفته ۱۸ بارداری بهم گفت بدلیل نازک شدن محل سزارین قبلی و احتمال پارگی رحم باید ختم بارداری بدیم دنیا رو سرم خرااااب شد.😭
یاد حرف دکتر سر سزارین دومم افتادم که بهم گفت دیگه باردار نشو. ولی من دخترمو میخواستم، کلی آرزوی داشتنش رو داشتم، زنده بود و من حرکاتش رو حس میکردم. 😔
اون شب تو بیمارستان بستری شدم تا صبح برام تو کمیسیون پزشکی تصمیم گیری کنند. چه شب سختی بود من و مادرم یه لحظه چشم رو هم نذاشتیم و کار من شده بود گریه و کار مادرم دعا و توسل، دست به دامن حضرت زهرا س شدم و دخترمو از ایشون خواستم.
تا صبح نذر و نیاز و دعا و درخواست معجزه... و بالاخره صبح بعد از انجام سونو گرافی مجدد معجزه ای که منتظرش بودیم رخ داد و پزشک کمیسیون گفت یه مقدار ضخامت دیواره رحمم از چیری که پزشکم گفته (۱میلی متر) بالاتره (۳میلی متره)
و با این حساب بارداری رو میشه تا هفته ۲۴-۲۶ ادامه داد.
انگار دنیا رو بهم داده بودن، از هفته ۱۸تا هفته ۲۴ لحظه شماری کردم و دستم رو از دامن اهل بیت و شهدا نکشیدم و مطمئن بودم حضرت زهرا هدیه ش رو از من پس نمیگیره😌
هفته ها گذشت و در کمال ناباوریِ پزشکان، با رحمی که بافتش از بین رفته و محدود به لایه نازک سروز شده بود من به هفته ۳۱ بارداری رسیدم و دخترم ۳۱ هفته، یعنی ۷ماهه بدنیا اومد. ریحانه زهرای من معجزه ی حضرت زهرا ست...
خدا رو شکر که لطفش رو شامل حالم کردو این لیاقت رو بهم داد تا بار دیگه مادر شدن رو تجربه کنم و یه نفر رو به شیعیان امیرالمومنین اضافه کنم
دخترم و دو تا پسرام فدایی صاحب الزمان
ان شاالله ❤️
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دکتر_سعید_عزیزی
📌با بچه لجباز چطور رفتار کنیم؟
#تربیت_فرزند
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#استاد_عباسی_ولدی
⁉️چکار کنیم تا بتونیم بدون ناراحتی و تنش، جوونامون رو توی تصمیمای مهم زندگیشون همراهی کنیم؟
1⃣ برا این که بتونید تو مسائلی مثل ازدواج با فرزندتون همراه بشین، سعی کنید به جای استفاده از جایگاه پدرانه یا مادرانه، از رابطۀ دوستی و رفاقت استفاده کنید.
2⃣ تلاش کنید توی مسألهای مثل ازدواج، علاوه بر توجه به رابطۀ رفاقتی، مانند یه مشاور کنار فرزندتون قرار بگیرید.
3⃣ بین انتخاب اشتباه و اختلاف سلیقه فرق بذارید. گاهی فرزندتون به دلایلی، چشمش رو به روی همۀ واقعیتای ازدواج بسته و میخواد انتخاب خطرناکی رو انجام بده. ولی گاهی هم صرفاً سلیقۀ اون با شما متفاوته.
4⃣ در مواردی که احساس میکنین فرزندتون انتخاب خطرناکی انجام داده، با سیاستِ رفاقت و مشورت میتونید اون رو وارد مسیر ارتباط با یه مشاور باتجربه کنید.
5⃣ اگه به هر دلیلی نتونستید از انتخاب خطرناک فرزندتون جلوگیری کنید، بعد از ازدواجش، از اون فاصله نگیرید. قطعاً فرزند شما پس از ازدواج نیاز بیشتری به شما داره. باز هم سیاستِ رفاقت و مشورت رو در پیش بگیرید، چون در این صورت اگه مشکلی هم تو زندگیشون اتفاق بیافته، شما میتونید روزنۀ امیدی برا حلّ مشکلاتش باشید.
📚 تا ساحل آرامش
#سبک_زندگی_اسلامی
#خانواده_مستحکم
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#ارسالی_مخاطبین
✅ آخرین جنین های فریز شده شون بوده...😍
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_بعداز_35_سالگی
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#سوال_مخاطبین
✅ سوالات شما...
لطفا تجارب شخصی خود را در زمینه سوالات مطرح شده با ما به اشتراک بگذارید👇
🆔@dotakafinist3
🆔@dotakafinist3
#ذخیره_بندناف
#معرفی_پزشک
#بارداری_شیره_به_شیره
#کلستاژ_بارداری
#بیماری_روحی
#توده_در_سینه
#مدیربت_اقتصادی
#چندقلوزایی
#تحصیل
#زایمان_فیزیولوژیک
#بارداری_بعداز_35_سالگی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۲۱
#فرزندآوری
#بارداری_خداخواسته
#بارداری_شیره_به_شیره
#سختیها
من خودم یکماه بعد از تولد یکسالگی پسرم فهمیدم که باردارم و به شدت شوکه شده بودم و اصلا نمیتونستم تصور کنم که با یه بچهی کوچیک چطوری میشه باردار بود اونم درست زمانی که اثاث کشی در پیش داشتیم.
تو یه لحظه همهی سختیا از ذهنم گذشت، اینکه پسرم هنوز داره شیر میخوره گناه داره، اینکه جواب حرف مردمو چی بدم، اینکه چطور از پس یه بچهی کوچیک بربیام و....
وقتی دکتر رفتم سونو، چیزی تو رحمم نشون نداد و دکتر گفت احتمالا خارج از رحمه، بماند که ته دلم خوشحال شدم که حداقل قرار نیست ۹ ماه بارداری رو تحمل کنم اما بعدش پشیمون شدم و سپردم به خدا...
یکی دو روز قبل از عاشورا بود که رفتیم مشهد، اونجا از امام رضا خواستم که اگه قراره این بچه بمونه خودشون کمک کنن و توانشو بهم بدن...
البته اینم بگم که خداروشکر با دور کاری همسرم موافقت شد و کارشونو آوردن خونه و حسابی کمک حالم بودن...
۹ ماه بارداری با همهی سختیهاش و با این نگرانی که پسرمو کجا بذارم برم بیمارستان گذشت(چون مادر وخواهرم شرایط نگه داشتن پسرمو نداشتن)
روز زایمان رسید و من سراسر استرس بودم، چون اینبار میدونستم که قراره چه سختی هایی بکشم. بعد از زایمان فقط یه نظر پسرمو دیدم و بعدش بردن ان ای سیو بخاطر افت اکسیژن...
دلتنگی برای پسر اولم و حال بد و درد شدید و بستری شدن نینی همه دست به دست هم دادن که من یه دل سیر گریه کنم😁😂
خلاصه سرتونو درد نیارم
الان نینی ۶ ماهشه و تو بغلمه وپسر اولم دوسال ودوماهشه و درحال بدو بدو کردن و پایین بالا پریدن😂
اگه از سختیها بخوام بگم که کم نیست، مثلا یکیش اینکه نمیشه با خیال راحت نینی رو زمین گذاشت چون امکان داره مورد ضرب و شتم قرار بگیره😁 یا اینکه داداشش میاد میشینه روش🤕
مورد بعدی اینکه وقتی مامان مریض میشه متاسفانه با تمام حال بد و مریضی باید دوتا بچه کوچیکو مدیریت کنه و هرکدوم یه سری نیازها دارن😣
مورد بعدی اینکه ممکنه بچه اول حسادت کنه به بغل کردن و محبت کردن به نینی و امکان داره رفتارهایی نشون بده که از نظر بقیه خوشایند نیاد.
مورد بعدی اینکه یه مدت باید کلا قید مسافرت رفتن و مهمونی رفتن رو بزنید چون بالاخره شرایط با یدونه بچه داشتن فرق میکنه و سختیها دوبرابر شدن ...
و مورد آخر که خودم خیلی اذیت شدم بابتش، نینی ما تا ۳ ماهگی کولیک شدید داشت و از ساعت ۸ شب به بعد دل درداش شروع میشد و فقط جیغ میزد، مسلما تو این شرایط باید مادر خونسرد باشه و با آرامش این چند ساعت رو بگذرونه ولی خب با وجود یه بچهی بازیگوش که دقیقا تو همون لحظات یسری درخواستها داره یکم اوضاع سخت میشه😫
همهی این سختیها هست ولی خب لحظات بامزه هم دارن 🥰 مثلا وقتی داداش بزرگه میاد نینی رو بغل میکنه و بوسش میکنه و با زبون خودش میگه عدییییدم🤪خیلی لحظهی شیرین و دلچسبیه برای مادر...
در آخر امیدوارم هرکس که آرزوی مادر شدن داره خدا دامنش رو سبز کنه و هر کس که این شرایط رو داره خدا انشاءالله کمکش کنه که راحتتر عبور کنه 🤲
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075