eitaa logo
قرار اندیشه
256 دنبال‌کننده
464 عکس
188 ویدیو
3 فایل
✦؛﷽✦ 🍀چیزهای زیادی برای دیدن هست، ولی چه وقت می‌توان دید؟ قرار اندیشه، محفلی است برای دیدن‌های ساده و گفتن‌های بی‌پیرایه تا لابلای قلم‌زدن‌ها خود را بیابیم و تحقق خود را رقم زنیم... راه ارتباط: @ta_ghaf @mmasir
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰واهمه همیشه واهمه داشتم.. از گفتن..از نوشتن.. از اینکه پای کسی را به خانه ی امن وجود خودم باز کنم..و بگذارم بفهمد که در من چه می‌گذرد! هر بار که شروع به نوشتن می‌کنم چیزی با ناخن نازکش مغزم را مدام خراش می‌زند! که نگو..که نپرس‌. که ننویس.. انگار عادت کرده‌ایم ویترینی داشته باشیم نمایشی و درونی مستور که هیچ کس هیچ چیزش را نتواند بفهمد..! حالا بعد از این‌همه سال که خودم را فروخورده ام و همه مان رسیدیم به آخر خط بی‌کسی هی فکر می‌کنم که چرا باید این‌همه غربت را تحمل کنم؟؟ چرا همه جا برهوت و خاکستری شده و انگار همه چیز باهم بیگانه شده.. شاید به غربت رسیدیم که با خودمان روبرو شویم..با خود صادقانه ی مان..با خودی که ما را روبرو کند با هر آن‌چه که هستیم حالا با خودم می‌گویم که خب بگذار بیرون بریزی همه ی آنچه که درون داشتی بلکه با گفتنش و فریاد زدنش پیدا کنی کسی را که مانند توست!!!. بگذار صادقانه وسط بیایم و همه ام را ببینم همه ی قوت و ضعف را یکجا و باهم‌... بلکه این غربتِ قریب را بِ دَرَد! بلکه نفسم از این تنگنا رها شود! همه ی ما یک قلب صادق داریم.. یک قلبی که اگر خودش بیاید وسط آرام است. هم‌درد است هم زبان است رفیق است و پای جان آدم ها می‌ماند! اما ما مثل عنکبوت دورش تنیده ایم.. هر کجا خواستیم سر و گردنی از بقیه به هر نحو بالاتر باشیم تنیده ایم دورش..و مدفونش کردیم زیر هزاران وهمِ پوچ! حال وقتش رسیده کم کم بکَنیمشان.. تارها را باز کنیم و اجازه دهیم نفسی بکشد این حقیقتِ پنهان..این حیاتِ له شده ..بگذاریم بالا بیایدو دستمان را بگیرد و ما را از این منجلاب بیرون بکشد و از این غربت سرد برهاندمان.. ✍ @gharare_andishe
این سکانس خود حاج قاسم بود خود ایران تعارف چرا؟ ما فکر کردیم نسلی که پای گوشی تلفن همراه و اینترنت و یوتیوب و تیک تاک است دیگر کارش تمام است. فکر می‌کردیم که قهرمان‌های بازی‌های رایانه‌ای، تک‌تیراندازهای کال آف دیوتی، بی رقیبان نبردهای کلش آف کلنز اگر یک بار در واقعیت اسلحه ببینند قالب تهی می کنند. فکر می‌کردیم نسلی که هنوز ریش و سبیلش درنیامده بود و قاچاقی خودش را به خط مقدم جنگ می‌رساند تمام‌شده است. فکر می‌کردیم نسلی که روی میدان مین رقص مردانگی می‌کرد تا خط سقوط نکند تمام‌شده. دروغ چرا؟با خودمان می‌گفتیم ما که سروته‌مان را از پایگاه‌های بسیج جمع می‌کردند این شدیم وای به حال این‌ها... همه این تصورات را یک شات دوربین مداربسته ماجرای حمله تروریستی به شاه‌چراغ شست و برد. مردم در حال فرار از شلیک گلوله یک داعشی هستند، مردی در قاب دوربین‌های مداربسته زمین می‌خورد، سرش به دیوار برخورد می‌کند و ناگهان نوجوانی بی‌مهابا وارد قاب می‌شود و بی‌توجه به شلیک‌ها به مرد افتاده از نسل ما کمک می‌کند. این سناریوی فیلم‌های هالیوودی نبود که با افکت‌های مختلف، بهترین سکانس فیلم تلخی را بسازد...نه، نه این خود حقیقت بود که جلوی دوربین بی‌کیفیت مداربسته آمد و جایزه اسکار مردانگی را در جشنواره قلب‌های ما تصاحب کرد. این خود شهید حججی بود، خود آرمان علی وردی بود، خود حاج قاسم بود، اصلاً خود ایران بود. من سر تعظیم فرود آوردم در مقابل این سکانس، من دست‌هایم بالاست، مبالغه نیست، خون حاج قاسم در حال جوانه زدن است من دیروز اولین شکوفه‌اش را دیدم. من تسلیمم در مقابل این بزرگ‌مرد کوچک شاه‌چراغ... 🖋️مرتضی قربانی
پیراهنی خونین.. اسم پیراهن خونین که می‌آید ناخودآگاه ‌روضه‌ای در ذهنم ترسیم می‌شود... پیراهنی خونین و چاک چاک با تفاوت آنکه اینجا جسم شهید را با احترام طوافِ خانه عشق می‌دهند و بر دستان مردمی عاشق پرور راهی میعادگاهشان می‌کنند... و این مردم با تشییع شهید عهدی را در دل خود یاد آور می‌شوند و محکم تر بر سرِ ماندنِ آن عهد قسم می‌دهند. یا بگویم شهید با شهادتش عهدی را در دل و جانمان زنده می‌کند...و یادآور آن حیاتِ حقیقی مان می‌شود اینجا حتی خانواده شهدا تکریم می‌شوند و کسی آن‌ها را نه دشنامی می‌دهد و نه حتی از سیلی زدن خبریست.... اما قسمتی دیگر از این روایت پیراهن خونین که آدمی را در حیرت می‌برد، آن است که به ازای هر یک قطره خونِ شهید، عالَم، حیاتی دیگر پیدا می‌کند و قلوب بیدارتر و زنده تر می‌شود... نمی‌دانم سِّرِ این گونه شهادت در چیست! شهید حججی شهید سلیمانی شهدای شاه چراغ هرکدام در میدانی حماسه آفرین بودند اما در مظلوم ترین و آرام ترین حالتِ ممکن به فیض شهادت نائل می‌شوند و دل آدمی جوری دیگر برای مظلومیت این چنین رَشیدانی می‌سوزد و خون می‌شود... @gharare_andishe
قرار اندیشه
شجاعت و مردانگی تنها از افسر و سپاه و نیروی انتظامی نبود؛ تنها در استاد و مدیر و مقام بلند مرتبه نبود؛ شجاعت گوهر نابی است که مهم نیست در چه مقام و منسب و تحصیلی باشی؛ فقط کافیست در هر کجای عالم هستی، محکم پای خودت و کار خودت بمانی. حتی همان جارو کردنت با نیت و اینکه انجام وظیفه‌ات به نحو احسنت باشد، تو را در وقت خودش جایی قرار می‌دهد که بهترین خودت را بدون ترس و چشم داشتی در یک لحظه به میان آوری؛ لحظه ای که نشانگر مدتی‌است که تو نفست را می‌ساختی و جالب آنکه آن اتفاق را هم از خود نمی‌دانی و می‌دانی قدرتت از کجا سرچشمه گرفته، ایمان و یقینی که به حضور تام حضرت داشته‌ای، ایمان و یقینی که سلاح دشمن را از کار می‌اندازد. یا حتی می‌توانی نوجوانی ۱۰ ساله باشی که هنگام زمین خوردن دیگری که جای پدرت یا نهایتا برادر بزرگترت هست و در ظاهر او باید بزرگتری کند و حامی تو باشد آن وقت تو بمانی و کمکش کنی، فارغ از اختلاف سنی فارغ از آنکه حتی لحظه ای درنگ کنی که او از تو بزرگتر است و... می‌دانم جثه کوچکت او را از زمین بلند نمی‌کرد اما روح بزرگت نه تنها موجب دلگرمی آن مرد و دلگرمی جانِ ما شد، بلکه قدرتی به او داد تا از جایش برخیزد و تو را هم راهی کند از آن صحنه‌ی پر التهاب که هرکس به فکر خویش است.... روح بزرگت کوچکی خودم را یادآور شد و بزرگی و وسعتی که می‌توان داشته باشم و نباید آن را هرگز از یاد برم و به همین اکتفا کنم. کوچکی قدت و بزرگی روحت تلنگری بر وجودم بود که آدمی تا چه اندازه می‌تواند بزرگ باشد. 🔰صحنه ها رخ می‌دهند تا نظاره گر تمامی مردیها و نامردیها شویم؛ آن وقت خودت را ورق می‌زنی که در این لحظات کجای صحنه خواهم بود! آنگاه که نمی‌توان برنامه ای از پیش ریخت که چه خواهم کرد و در یک آن، همه چیز رخ می‌دهد و خودِ حقیقی و واقعی‌ات به صحنه می‌آید. @gharare_andishe
اخلاق در وضع کنونی.MP3
28.47M
🎙 🔹متن خوانی و گفتگو 🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی" دکتر داوری 🔹فصل نهم : ایدئولوژی و اخلاق 🔹بخش اول 🔹 جلسه دهم ٢٤ مرداد ١٤٠٢ @gharare_andishe
قرار اندیشه
🎙#مسئله_اخلاق 🔹متن خوانی و گفتگو 🔹کتاب "اخلاق در زندگی کنونی و شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم ان
🔹اگر در این جهان امکانِ نافرمانی وجود دارد و بشر نیز می‌خواهد نافرمانی بکند، چگونه می‌توان جامعه ای خوب داشت؟ دنیای امروز برای شکل دادن مدنیت، سودای بهشت زمینی دارد. جایی که همه خوب هستند. اینجاست که ایسم ها پیدا می‌شوند. ظهور ایسم ها در این تمناست که می‌خواهد جمعی را به یک اعتقاد درآورد و همه در اطاعت از آن‌ اعتقاد باشند. ایسم ها یک نحوه قدرت است که زاییده جهان تکنیک است و با انسان کاری می‌کند که دیگر خودش نباشد و دیگر در طاعت خواهد بود. سودای ایسم ها جامعه خوبی است که در آن نافرمانی نیست و البته در زمینی که ذاتش نافرمانی است. در نتیجه اینجا کسی نباید خودش باشد. آنچه در مسئله شهادت تجربه می‌کنیم، قرار گرفتن در راهی است که این «بودن» از انسان‌ها گرفته نمی‌شود اما انسان‌ها در ذیل یک ولایت قرار می‌گیرند که در آن ولایت در نهایت جامعه خوب را پدید می‌آورد در عین حالی که در دل این جامعه بدی‌ها وجود دارد. 🔸چگونه می‌شود از سودای ایسمها رها شد تا دوباره اخلاق پیش آید؟ به ظاهر تناقض وجود دارد زیرا اخلاق بانگ باطن است و از یک بانگ درونی فعلی انجام می‌شود و ایدئولوژی سیطره بیرون است و فعل تحت تأثیر یک امر بیرونی انجام می‌گیرد... گویی مسئله شهادت در انقلاب، یکی از اساسی ترین مسائلی که با آن روبرو می‌شود، رها شدن از همین ایسم و ایدئولوژی است... @gharare_andishe
باز به شوقی اومدم زیارت شهدا سر ظهر است و هوا گرم؛ خلوت است چیزی که کمتر اینجا پیدا میشه.. میرم تو آفتاب زیارت شهدا دو پسربچه که معلومه برادر هستن، از پشت سر دارن میان؛ دو شاخه گل دستشونه برادر بزرگتر مزار شهید رو نشون میده و به برادر کوچک اشاره می‌کنه گل رو بذار، سربندت رو هم بزن، تا ازت عکس بگیرم. بردار کوچکتر راه رو بلد نیست، دور خودش می‌پیچه تا مزار رو پیدا می‌کنه از هرچی اونجا می‌بینه، سؤال می‌کنه؛ این چیه؟ این رو چرا اینجا گذاشتن؟ همین‌طور تند تند داره می‌پرسه من دخالت می‌کنم و جواب سؤالش رو می‌دم یدفعه متوجهِ بودنِ من می‌شه خجالت می‌کشه و مدام از برادر بزرگتر می‌خواد که بریم پیش مامان! معصومیت چهره اش و مردانگی اش گیراست. هرچی برادر بزرگتر اصرار می‌کنه «وایسا عکستو بگیرم»، قبول نمی‌کنه مدام می‌خواد از اونجا بره -وایسا اینهمه راه اومدیم! -نه، بریم پیش مامان!! اولش می‌خوام با نگاه مهربون تری کاری کنم که عکسشو بگیره ولی با دیدنش منصرف میشم خ مردتر از اینهاست دوست نداره با خانم غريبه حرف بزنه. دارن میرن تو دلم می‌گم یه ذره بچه چقدر مرد بود! بعد از اون دارم از مسیر شهیدی دیگه رد می‌شم خ شلوغه مثل همیشه کلی خانمهای بدحجاب دور مزار شهید نشستن و از حاجت گرفتن های خودشون از شهید باهم حرف می‌زنند. دختری که جلوی من قدم زنان مسیر رو طی می‌کرد و شالش مدام می‌افتاد، بالاخره اینجا پای حرف این خانم‌ها نشست. جلوتر یک لحظه نشستم که پیرمردی با قد خمیده توجهم رو جلب کرده، داره مدام با آفتابه ای آب میاره برای گلستانی که دور مزار پسر شهیدش درست کرده؛ هشت تا گلدون بزرگ پر از گل، دور تا دور مزار چیده و معلومه که مسیر تا شیر آب رو تو این گرما چند بار رفته و آمده. 🔅عجب قصه هایی در این گلستان جریان داره... نشستم یه گوشه و به گفتگوی صبح با دوستم فکر می‌کنم. سؤال جدی او هنوز هم تو ذهنم هست که الآن اخلاق دیگه جوابگوست اما شریعت نه، چون اخلاق از درون افراد هست و شریعت یه نیروی بیرونیه و اون چیزی که فرد خودش به اون برسه قابل احترامه... صدای نوحه داره میاد و پدر شهید هنوز مشغول آب آوردن و سبز نگه داشتن گلهای این گلستانه... این شهدا از جانِ جانِ جانِ ما هستند، شهیدِ بر جان ما... خود ما هستند که از ما به ما نزدیکترند و چگونه است آنچه از جان ما برمی‌آید؟! @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. در زمانه نیست انگاری که ناامنی بر آدمی چیره می‌گردد، انسان چنان از خود بیخود شده که دست به نابودی همه چیز می‌زند و جز لذت آنی چیزی برای انسان معنا نخواهد داشت. در چنین وضعیتی خون شهید است که شریان و رگ حیات جامعه است و قصه حیات جامعه و انسان را به او برمی‌گرداند. شهید امنیت همان نوری است که در میان ظلمت و سیاهی ها، روشنایی وجود را به چشم می‌آورد و راه آینده را در جامعه باز می‌کند و افق حیات را نمایان می‌کند. @gharare_andishe
شاید بتوان گفت پیاده روی اربعین، آیینه و انعکاسیست از آنچه که می‌توان در آینده بود. رستاخیز اربعین از درون انسان‌ها نشأت می‌گیرد و وام‌دار هیچ ضرورتی نیست و چون جان انسان‌هاست که آن‌ها را دعوت می‌کند، جنبه‌ای از انسان آشکار می‌شود که در زندگی ملال‌آور و عادت‌زده‌ امروز، مستور شده‌ است. به عبارت دیگر این رویداد می‌تواند نوری بر راه آینده بیاندازد و آنها را وارد عالمی سیاسی کرده و انسان را واجد عقلی کند که بتواند در دنیای امروز و مناسبات خاصش راهی اصیل بگشاید. پیاده‌روی اربعین مجموعی از فهم انسانی و سیاسی و وجودی‌ست و از فهم تقدس مآبانه و انزوا طلبانه کاملا جداست و چه‌بسا به دلیل همین ویژگی می‌تواند ندایی را درون همه‌ی انسان‌ها طنین انداز کند تا با رهایی از مقابله‌های مشهور و کوچک و سطحی با شرایط دنیای معاصر، وجود دیگر بیابد و دنیایی دیگر را لمس کند. چه بسا بتوان گفت از وجوه مهم اربعین و پیاده‌روی و مناسبات شاعرانه‌ی آن، نمایش انسانی دیگر بودن است، که با تفکر می‌تواند به تحقق کامل آن فکر کرد و درک کرد که راه‌حل‌های جزیی و راهکارهای ذهنی گرهی نمی‌گشاید بلکه با پای در راه اربعین گذاردن می‌توان به حکمتی عملی دست یافت که گشاینده‌ی مسائل و مشکلات ما باشد. ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر وَه که با خرمنِ مجنونِ دل افگار چه کرد ✍ @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰«کار فرهنگی شهید همدانی از زبان حاج قاسم»: در کار فرهنگی باید ورودی ها باز باشد و خروجی‌ها به هنر خود ما برمی‌گردد... 🔹وسعت نگاه شهید حقیقتی را می‌یابد که اصالت آدمیست و همان را نشانه می‌گیرد... وسعتی که وجه يماني افراد دیده می‌شود و تنها وجدان حقیقی به میان می‌آید تا جلوات حق ظهور نماید و دلها بهم متصل گردند. و این تو هستی که می‌توانی واسطه تجلی نور باشی و حقیقت خود را نیز در آن نمایان کنی و خودی را بیابی که او می‌خواهد و خود ها نیز یکدیگر را ذیل نور حق خواهند یافت و آنجاست که یگانگی ما رقم می‌خورد. ✍ @gharare_andishe
. کربلا فرصتی است که انسان، خود را در نسبت با سرآغاز می‌یابد و از آن‌جاست که گویی می‌توان دیگری را یافت؛ بدون آنکه تفاوت‌ها از هر جنس و نوع، مانعی بر سر این نسبت باشد! گویا انسان‌ها دوباره یکدیگر را پیدا می‌کنند و فرصت و مجالی می‌یابند تا عهدی تازه کنند. همچون کودک تازه متولدشده‌ای که با گریه و اشک، پدر و مادر خود را جستجو می‌‌کند. آری در کربلا، غربت انسان در این دنیا آشکار می‌شود و غم غربت به سراغ انسان می‌آید و آنقدر اشک می‌ریزد تا مادر، که مظهر رحمت الهی است او را در آغوش می‌گیرد. جهان امروز، جهان بی‌غمی و بی‌دردی است و چشمه‌ی اشک در وجود انسان خشکیده است و انسان، ناتوان از یافتن مادر خویش، همچون کودکی‌ست که مشغول شیرین‌زبانی خویش در میان انسان‌ها دست به دست می‌شود اما وقتی به گریه افتاد دیگر همه را رها می‌کند و این مادر است که شتابان خود را به او می‌رساند و در آغوش می‌گیرد. آری انسان امروز زینت‌المجالس است و نسبتی با دیگری ندارد و لذا پوچ و بی‌معناست. کربلا، فرصت و مجالی است برای گریه و زاری تا راه انس و نسبت با جهان گشوده شود و انسان با درک غربت، راه قرب را بیابد. @soha_sima
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴 میان سرخی سینه افقها در بین وسعت دیدگان صحرا رسیده از سفر کاروان خسته رسیده محمل دختران زهرا... @gharare_andishe
48.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. کربلا، فرصت و مجالی است برای گریه و زاری تا راه انس و نسبت با جهان گشوده شود و انسان با درک غربت، راه قرب را بیابد. . 🎥 روضه‌ی کربلا @soha_sima
هربار از کربلا و برای کربلا روضه خوانده‌شده اما اینبار کربلاست که روضه می‌خواند یعنی خودش، مرثیه‌خوان‌ست کربلا روضه‌ی مکشوف میخواند برای ساکنان زمین و فرامی‌خواندشان به آغوشش آدمیان را که در حصار زیبای خود پر از نعمتند و چنان غرق آن، که نقمت آن را نمی‌بینند. کربلا، همچون مادری دلشکسته که از دوری فرزند به گریه آمده و چشم به در دوخته تا شاید، اشارت‌هایش را دریابند منتظر است... همچون مادری غمخوار، که روحِ در تن‌ْآرمیده‌ی فرزند را می‌بیند و میخواهد با مادری‌اش، چشمه‌ی اشک فرزند را باز کند. تا غم‌ بی‌کسی و یتیمی‌اش را به یاد آورد. و بعد که فرزند را خوب آرام کرد، قصه‌ی شهری را برایش بگوید که در آن انسان بود انسان بود و وقتی که در آن خدا بر زمین پای گذاشت و قصه‌ی آدم از سر، آغاز شد و عشق جاری شد... کربلایی صدای پای عشق را در گوش فرزندانش زمزمه می‌کند و انسان اشک می‌ریزد و رنج و غربت خود را به یاد می‌آورد تا شاید در این دنیای بی‌دردی، دردی هم نصیبش شود و هوایی برای تنفس بیابد. @gharare_andishe
حسینِ جان... قلبم چنان مشتاق توست که دهانم خشک شده و خواب از چشمهایم ربوده شده و فقط زل زده به همه ی اتفاقات اطرافم که همه چیز چیده شود و من به تو برسم! نه می‌توانم قدمی بردارم و نه می‌توانم حرفی بزنم! همه می‌پرسند که می‌روی؟ دهانم قفل شده مبهوتم!!! حسینِ جانم!!حسینِ قلبم! من به وسعت همه ی روحم تو را می‌خواهم ...مرا بگیر ببر برای خودت... من تحفه هم نیستم که پیشکش تو بشوم اما جاااانم همه ی جانم تو را می‌خواند... حسینِ جان..در میان انبووووه آدم‌هایی که به سراغ تو می آیند مرا هم سرازیر کن بگذار این رویای شیرین این مدتم مزه اش در دهانم بماند و به جانم بنشیند.. مثل طفلی که ذوق چیزی را دارد هر شب بین الحرمین را تصور می‌کنم و دلم روشن می‌شود. .. شووور و عشق در دلم به غلیان می افتد و حرارت به تنم می‌نشیند و دلی که برایت می‌رود ... و لبی که فقط با دیدن حرم تو لبخند می‌زند و چشمی که به شوق دیدن تو می‌گرید...حسینِ من... حسینِ جان ِ من!! عاجزانه..عاشقانه می‌خواهمت مرا هم ببر... @gharare_andishe
💠 دورِ هم جمع شده‌ایم، تا به کمکِ واژه‌ها، از نو با اربعین دیدار کنیم. 🏴 به موازاتِ اربعین امسال، کانال «باز اربعین» همّت کرده است برای تبادل و به‌اشتراک‌گذاری متن‌هایی که دربارهٔ رخداد اربعین نوشته می‌شوند و از شما عزیزان دعوت می‌کند نوشته‌های خود را برای انتشار با ما به اشتراک بگذارید. 📜 می‌توانید نوشته‌هایتان را برای قرارگیری در کانال، به شناسهٔ زیر ارسال بفرمایید: 💬 @mmnaderi @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
پادکست - واژه‌ها در نسبت با اربعین.mp3
20.35M
🎧 «واژه‌ها در نسبت با اربعین» 🎙️ استاد طاهرزاده @baaz_arbaeen | …باز، اربعین
سکرات ایمان در این زمان.mp3
11.46M
🎧 «سکرات ایمان در این زمان» 🎙️ استاد طاهرزاده @baaz_arbaeen | …باز، اربعین @soha_sima
🏴🏴🏴 که داغش تا قیامت آتشی بر جان ما باشد. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*قسمتی از خطبه حضرت زينب در شام* اگر مصایب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم ولی بدان قدر تو را کم می کنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار می شمارم، این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشمها گریان و سینه ها سوزان است. چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خونهای ما از این پنجه های ناپاک بچکد و پاره های گوشت ما از دهان های ناپاک شما بیرون بیفتد و شما گرگهای وحشی پیوسته به سراغ آن بدن‌های پاک و پاکیزه آئید و بچه کفتارها آنها را در خاک بغلطانند؟ ای یزید! اگر امروز (پیروزی بر ما) را غنیمتی برای خود دانستی، زود باشد که آن را غرامت خود خواهی یافت. در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستاده ای و هرگز خداوند بر بندگانش ستم نخواهد کرد. من فقط به خدا شکوه می کنم و تنها بر او اعتماد می نمایم. ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، (چراغ) وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم از تو پاک نجواهد شد. @gharare_andishe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠رستاخیز جان خسته و بی رمق رسیده بود به موکبی ایرانی که بالاخره می‌توانستند زبان او را بفهمند. با همان توان اندک و در حالی که مدام اشک می‌ریخت، شماره خانه خود که به گمانم روستایی در ایلام بود را به مسئول موکب می‌داد و او بالاخره شماره را گرفت و پیرزن با ته مانده توانش، لبخندی بر چهره اش نقش بست. کمک کردم به داخل موکب بیاید و جایی مستقر شود.. با لرزه ای که بر اندامش بود، مدام می‌گفت پسرم الان نگرانم میشه، یه کلیه اش کار نمیکنه و نگرانی براش مثل سمّه؛ الان دنبال من می‌گرده و نگران شده.... از حرفهاش متوجه شدم در ورودی کربلا کاروانش رو گم کرده و چندین مرتبه دور تا دور حرم را چرخیده و کسی رو پیدا نکرده؛ بالاخره موکبی پیدا کرده که ایرانی بودند و همونجا نشسته.... اصلا آرام نمی‌شد نه از خستگی که از نگرانی پسرش... مادر است دیگر... هیچ جوری آرام نمی‌شد ... مادری دیگر که توان راه رفتن نداشت، آن سوی موکب نشسته بود. چاره کار، خودِ او بود. کنارش نشست و با زبان محلی خود شروع به دلداری او کرد و او مانند بچه ای در کنار مادر آرام گرفت.. همچنان داشت ادامه می‌داد... از علقمه می‌گفت، از علمدار.. از مادر علمدار... و اینجا بشر چه نزدیک است به ملکوت؛ گویی حقیقت وجود آدمی است که ظهور می‌یابد و خودِ خود را نظاره می‌کند. تو گویی در تعلق به کربلاست که وجود انسان معنا می‌گیرد... @gharare_andishe
یکی از دوستان که اصالتا خوزستانی است، عنوان می‌کرد که در سنت اهالی عراق پیاده روی های متعددی وجود دارد از قبیل پیاده روی اربعین، پیاده روی نیمه شعبان به سمت کربلا، مشایه شهادت امام کاظم، مشایه به سوی نجف در وفات پیغمبر صلی الله علیه و آله و... در این میان پیاده روی اربعین بیشتر مخصوص «زن و بچه» شمرده می‌شود... و مردان بیشتر رسم موکب داری دارند... پی نوشت: آنهایی که در پی گرفتن قلمروهای زنانه از قبیل حجاب، خانه، روضة،... از زن هستند، نفهمیده اند که این قلمرو به گستردگی عالمی‌ به میان می‌آید و جهانی را در آستانه تحول می‌بَرَد... این تحول و رستاخیز اگرچه نرم است، اما جهانِ ما را می‌سازد چراکه ظرفیتی زنانه نیز در خود دارد.... @gharare_andishe
زندگی و حیات واقعی جنسش دنیایی نیست بلکه جنسش چیز دیگری است ماورای این دنیای مادی و نسبت هایش؛ اینجا فهمیدم که دنیایی بالاتر و برتر از زمین وجود دارد که معنای حیات در آن کاملا متفاوت است با آنچه ما فهمیده ایم و درک کرده ایم. اینجا نه آسایش به آن معنای دنیایی وجود دارد، نه تفریح و شادی های بچگانه زودگذر؛ ولی عجیب شادی و سرحال! آیا فکر کرده ای که این حال خوش از کجا آمده؟؟! اینجا کجاست؟ همه اش عشق است و شور همه اش حرکت است و حرکت ... مقصد این راه کجاست که همه به این شتابان می‌روند؟ ... اینها حتما دیده‌اند، چشیده‌اند که این‌گونه شتابان به سویش می‌روند وگرنه با این همه خستگی راه چطور می‌شود این‌قدر پر انرژی قدم برداشت؟! اینجا اینقدر همه را می‌پذیرند که کوچک، بزرگ، پیر، جوان، کودک، ...همه با لذت می‌روند و این همان حضوری است که باید همیشه در آن بود و زندگی کرد. این همان زندگی واقعی است... @gharare_andishe