#متن_خطبه_غدیر 8
بخش هشتم #خطبه_غدیر: #حضرت_مهدی عجل الله فرجه الشریف
✨ ألا إِنَّ خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا الْقائِمَ الْمَهْدِی.
✨ ألا إِنَّهُ الظّاهِرُ عَلَی الدِّینِ.
✨ ألا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ.
✨ ألا إِنَّهُ فاتِحُ الْحُصُونِ وَ هادِمُها.
✨ ألا إِنَّهُ غالِبُ کُلِّ قَبیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ وَ هادیها.
✨ ألا إِنَّهُ الْمُدْرِکُ بِکُلِّ ثارٍ لاَِوْلِیاءِ الله.
✨ ألا إِنَّهُ النّاصِرُ لِدینِ الله.
✨ ألا إِنَّهُ الْغَرّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمیقٍ.
✨ ألا إِنَّهُ یَسِمُ کُلَّ ذی فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهْلٍ بِجَهْلِهِ.
✨ ألا إِنَّهُ خِیَرَةُ الله وَ مُخْتارُهُ.
✨ ألا إِنَّهُ وارِثُ کُلِّ عِلْمٍ وَ الُْمحیطُ بِکُلِّ فَهْمٍ.
✨ ألا إِنَّهُ الُْمخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُشَیِّدُ لاَِمْرِ آیاتِهِ.
✨ ألا إِنَّهُ الرَّشیدُ السَّدیدُ.
✨ ألا إِنَّهُ الْمُفَوَّضُ إِلَیْهِ.
✨ ألا إِنَّهُ قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقُرونِ بَیْنَ یَدَیْهِ.
✨ ألا إِنَّهُ الْباقی حُجَّةً وَ لا حُجَّةَ بَعْدَهُ وَ لا حَقَّ إِلاّ مَعَهُ وَ لا نُورَ إِلّا عِنْدَهُ.
✨ ألا إِنَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَ لا مَنْصورَ عَلَیْهِ.
✨ ألا وَ إِنَّهُ وَلِی الله فی أَرْضِهِ وَ حَکَمُهُ فی خَلْقِهِ وَ أَمینُهُ فی سِرِّهِ وَ علانِیَتِهِ.
💠 @Mabaheeth
✔️ آگاه باشید! همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست.
✔️ هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.
✔️ هشدار! که اوست انتقام گیرنده از ستمکاران.
✔️ هشدار! که اوست فاتح دژها و منهدم کننده ی آنها.
✔️ هشدار! که اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و راهنمای آنان.
✔️ هشدار! که او خونخواه تمام اولیای خداست.
✔️ آگاه باشید! اوست یاور دین خدا.
✔️ هشدار! که از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.
✔️ هشدار! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او، و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.
✔️ هشدار! که او نیکو و برگزیده ی خداوند است.
✔️ هشدار! که او وارث دانش ها و حاکم بر ادراک هاست.
✔️ هان! بدانید که او از سوی پروردگارش سخن می گوید و آیات و نشانه های او را برپا کند.
✔️ بدانید همانا اوست بالیده و استوار.
✔️ بیدار باشید! هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان ] به او واگذار شده است.
✔️ آگاه باشید! که تمامی گذشتگان، ظهور او را پیشگویی کرده اند.
✔️ آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست.
✔️ هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت.
✔️ آگاه باشید که او ولیّ خدا در زمین، داور او در میان مردم و امانتدار امور آشکار و نهان است.
💠 @Mabaheeth
#متن_خطبه_غدیر 9
بخش نهم #خطبه_غدیر: مطرح کردن بیعت
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ إِنّی قَدْ بَیَّنْتُ لَکُمْ وَ أَفْهَمْتُکُمْ، وَ هذا عَلِیّ یُفْهِمُکُمْ بَعْدی. أَلا وَ إِنِّی عِنْدَ انْقِضاءِ خُطْبَتی أَدْعُوکُمْ إِلی مُصافَقَتی عَلی بَیْعَتِهِ وَ الإِقْرارِ بِهِ، ثُمَّ مُصافَقَتِهِ بَعْدی. أَلا وَ إِنَّی قَدْ بایَعْتُ الله وَ عَلِیّ قَدْ بایَعَنی. وَ أَنَا آخِذُکُمْ بِالْبَیْعَةِ لَهُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ. (إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ الله، یَدُ الله فَوْقَ أَیْدیهِمْ. فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ الله فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً.) 👈 https://eitaa.com/Nafaahat/1714
📢 هان مردمان!
✅ من پیام خدا را برایتان آشکار کرده، تفهیم نمودم. و این علی است که پس از من شما را آگاه می کند. اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه، با من و سپس با علی دست دهید تا با او بیعت کرده به امامت او اقرار نمایید. آگاه باشید من با خداوند و علی با من پیمان بسته و من اکنون از سوی خدی عزّوجل برای امامت او پیمان می گیرم. «[ی پیامبر ]آنان که با تو بیعت کنند هر آینه با خدا بیعت کرده اند. دست خدا، بالای دستان آنان است. و هر کس بیعت شکند، بر زیان خود شکسته، و آن کس که بر پیمان خداوند استوار و با وفا باشد، خداوند به او پاداش بزرگی خواهد داد.
💠 @Mabaheeth
#متن_خطبه_غدیر 10
بخش دهم #خطبه_غدیر: حلال و حرام، واجبات و محرمات
✨ مَعاشِرَ النّاسِ؛ إِنَّ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ مِنْ شَعائرِ الله، (فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما) الآیَة.
✨ مَعاشِرَ النّاسِ؛ حُجُّوا الْبَیْتَ، فَما وَرَدَهُ أَهْلُ بَیْتٍ إِلاَّ اسْتَغْنَوْا وَ أُبْشِروا، وَ لا تَخَلَّفوا عَنْهُ إِلّا بَتَرُوا وَ افْتَقَرُوا.
✨ مَعاشِرَ النّاسِ؛ ما وَقَفَ بِالْمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلاَّ غَفَرَ الله لَهُ ما سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلی وَقْتِهِ ذالِکَ، فَإِذا انْقَضَتْ حَجَّتُهُ اسْتَأْنَفَ عَمَلَهُ.
مَعاشِرَ النَّاسِ؛ الْحُجّاجُ مُعانُونَ وَ نَفَقاتُهُمْ مُخَلَّفَةٌ عَلَیْهِمْ وَ اللهُ لا یُضیعُ أَجْرَ الُْمحْسِنینَ.✨
🕋 هان مردمان! همانا حج و عمره از شعائر و آداب و رسوم خدایی است. پس زائران خانه خدا و عمره کنندگان بر صفا و مروه بسیار طواف کنند.
🕋 هان مردمان! در خانه خدا حج گزارید؛ که هیچ خاندانی داخل آن نشد مگر بی نیاز شد و مژده گرفت، و کسی از آن روی برنگردانید مگر بی بهره و نیازمند گردید.
🕋 هان مردمان! مؤمنی در موقف (عرفات، مشعر، منا) نمانَد مگر این که خدا گناهان گذشته او را بیامرزد و بایسته است که پس از پایان اعمال حج [با پرونده ی پاک ] کار خود را از سر گیرد.
🕋 هان مردمان! حاجیان دستگیری شده اند و هزینه های سفرشان جبران می شود و جایگزین آن به آنان خواهد رسید. و البته خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد کرد.
💠 @Mabaheeth
ادامه بخش دهم #خطبه_غدیر: حلال و حرام، واجبات و محرمات
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ حُجُّوا الْبَیْتَ بِکَمالِ الدّینِ وَ التَّفَقُّهِ، وَ لا تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمشَاهِدِ إِلاّ بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاعٍ.
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ کَما أَمَرَکُمُ الله عَزَّوَجَلَّ، فَإِنْ طالَ عَلَیْکُمُ الْأَمَدُ فَقَصَّرْتُمْ أَوْ نَسِیتُمْ فَعَلِیّ وَلِیُّکُمْ وَ مُبَیِّنٌ لَکُمْ، الَّذی نَصَبَهُ الله عَزَّوَجَلَّ لَکُمْ بَعْدی أَمینَ خَلْقِهِ. إِنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَ مَنْ تَخْلُفُ مِنْ ذُرِّیَّتی یُخْبِرونَکُمْ بِما تَسْأَلوُنَ عَنْهُ وَ یُبَیِّنُونَ لَکُمْ ما لا تَعْلَمُونَ.
✨ ألا إِنَّ الْحَلالَ وَ الْحَرامَ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ أُحصِیَهُما وَ أُعَرِّفَهُما فَآمُرَ بِالْحَلالِ وَ اَنهَی عَنِ الْحَرامِ فی مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَةَ مِنْکُمْ وَ الصَّفْقَةَ لَکُمْ بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ فی عَلِیّ أمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ الأَوْصِیاءِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذینَ هُمْ مِنِّی وَ مِنْهُ إمامَةٌ فیهِمْ قائِمَةٌ، خاتِمُها الْمَهْدی إِلی یَوْمٍ یَلْقَی الله الَّذی یُقَدِّرُ وَ یَقْضی.
💠 @Mabaheeth
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ وَ کُلُّ حَلالٍ دَلَلْتُکُمْ عَلَیْهِ وَ کُلُّ حَرامٍ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ فَإِنِّی لَمْ أَرْجِعْ عَنْ ذالِکَ وَ لَمْ أُبَدِّلْ. أَلا فَاذْکُرُوا ذالِکَ وَ احْفَظُوهُ وَ تَواصَوْا بِهِ، وَ لا تُبَدِّلُوهُ وَ لا تُغَیِّرُوهُ. أَلا وَ إِنِّی اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: أَلا فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْروفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ.
✨ ألا وَ إِنَّ رَأْسَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ أَنْ تَنْتَهُوا إِلی قَوْلی وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ یَحْضُرْ وَ تَأْمُروُهُ بِقَبُولِهِ عَنِّی وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ أَمْرٌ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ وَ مِنِّی. وَلا أَمْرَ بِمَعْروفٍ وَ لا نَهْی عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا مَعَ إِمامٍ مَعْصومٍ.
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ الْقُرْآنُ یُعَرِّفُکُمْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُکُمْ إِنَّهُمْ مِنِّی وَ مِنْهُ، حَیْثُ یَقُولُ الله فی کِتابِهِ: (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فی عَقِبِهِ). وَ قُلْتُ: «لَنْ تَضِلُّوا ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما.
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ التَّقْوی، التَّقْوی، وَ احْذَرُوا السّاعَةَ کَما قالَ الله عَزَّوَجَلَّ: (إِنَّ زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَیءٌ عَظیمٌ). اُذْکُرُوا الْمَماتَ (وَ الْمَعادَ) وَ الْحِسابَ وَ الْمَوازینَ وَ الُْمحاسَبَةَ بَیْنَ یَدَی رَبِّ الْعالَمینَ وَ الثَّوابَ وَ الْعِقابَ. فَمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثیبَ عَلَیْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَیْسَ لَهُ فِی الجِنانِ نَصیبٌ.
🕋 هان مردمان! خانه ی خدا را با دین کامل و دانش ژَرف، دیدار کنید و از زیارتگاهها جز با #توبه و بازایستادن [از گناهان ] برنگردید.
✔️ هان مردمان! #نماز را به پا دارید و #زکات بپردازید همان سان که خداوند عزّوجل امر فرموده. پس اگر زمان بر شما دراز شد و کوتاهی کردید یا از یاد بردید، علی صاحب اختیار و تبیین کننده ی بر شماست. خداوند عزّوجل او را پس از من امانتدار خویش در میان آفریدگانش نهاده. همانا او از من و من از اویم. و او و فرزندان من از جانشینان او، پرسش های شما را پاسخ دهند و آن چه را نمی دانید به شما می آموزند.
✔️ هان! روا و ناروا بیش از آن است که من شمارش کنم و بشناسانم و در این جا یکباره به روا فرمان دهم و از ناروا بازدارم. از این روی مأمورم از شما بیعت بگیرم که دست در دست من نهید در مورد پذیرش آن چه از سوی خداوند آورده ام درباری علی #امیرالمؤمنین و اوصیای پس از او که آنان از من و اویند. و این امامت به وراثت پایدار است و فرجام امامان، مهدی است و استواری امامت تا روزی است که او با خداوند صاحب قدر و قضا دیدار کند.
هان مردمان! شما را به هرگونه روا و ناروا راهنمایی کردم و از آن هرگز برنمی گردم. بدانید و آگاه باشید! آن ها را یاد کنید و نگه دارید و یکدیگر را به آن توصیه نمایید و در آن [احکام خدا] دگرگونی راه ندهید. هشدار که دوباره می گویم: بیدار باشید! #نماز را به پا دارید. و #زکات بپردازید. و #امر_به_معروف کنید و از منکر بازدارید.
✔️ و بدانید که ریشه ی #امر_به_معروف این است که به گفته ی من [درباره ی امامت ] برسید و سخن مرا به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمانِ من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاریِ سخنان من باز دارید؛ همانا سخن من، فرمان خدا و من است و هیچ #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر ی جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد.
✔️ هان مردمان! قرآن بر شما روشن می کند که امامان پس از علی، فرزندان اویند و من به شما شناساندم که آنان از او و از من اند. چرا که خداوند در کتاب خود می گوید: «امامت را فرمانی پایدار در نسل او قرار داد...» و من نیز گفته ام که: «مادام که به قرآن و امامان تمسک کنید، گمراه نخواهید شد.»
✔️ هان مردمان! #تقوا را، تقوا را رعایت کرده، از سختی رستخیز بهراسید همان گونه که خداوند عزّوجل فرمود: «البته زمین لرزه ی روز رستاخیز، حادثه ی بزرگ است...»
مرگ، قیامت، و حساب و میزان و #محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش کیفر را یاد کنید. آن که نیکی آورد، پاداش گیرد. و آن که بدی کرد، بهره ی از بهشت نخواهد برد.
💠 @Mabaheeth
#متن_خطبه_غدیر 11 / بخش آخر
بخش یازدهم #خطبه_غدیر: بیعت گرفتن رسمی
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ إِنَّکُمْ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ تُصافِقُونی بِکَفٍّ واحِدٍ فی وَقْتٍ واحِدٍ، وَ قَدْ أَمَرَنِی الله عَزَّوَجَلَّ أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِکُمُ الْإِقْرارَ بِما عَقَّدْتُ لِعَلِیّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ، وَ لِمَنْ جاءَ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنّی وَ مِنْهُ، عَلی ما أَعْلَمْتُکُمْ أَنَّ ذُرِّیَّتی مِنْ صُلْبِهِ.
🗣 فقُولُوا بِأَجْمَعِکُمْ: «إِنّا سامِعُونَ مُطیعُونَ راضُونَ مُنْقادُونَ لِما بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنا وَ رَبِّکَ فی أَمْرِ إِمامِنا عَلِیّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ. نُبایِعُکَ عَلی ذالِکَ بِقُلوُبِنا وَ أَنْفُسِنا وَ أَلْسِنَتِنا وَ أَیْدینا. علی ذالِکَ نَحْیی وَ عَلَیْهِ نَموتُ وَ عَلَیْهِ نُبْعَثُ. وَ لا نُغَیِّرُ وَ لا نُبَدِّلُ، وَ لا نَشُکُّ (وَ لا نَجْحَدُ) وَ لا نَرْتابُ، وَ لا نَرْجِعُ عَنِ الْعَهْدِ وَ لا نَنْقُضُ الْمیثاقَ.
🗣 وعَظْتَنا بِوَعْظِ الله فی عَلِی أَمیرِالْمؤْمِنینَ وَ الْأَئِمَّةِ الَّذینَ ذَکَرْتَ مِنْ ذُرِّیتِکَ مِنْ وُلْدِهِ بَعْدَهُ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مَنْ نَصَبَهُ الله بَعْدَهُما. فَالْعَهْدُ وَ الْمیثاقُ لَهُمْ مَأْخُوذٌ مِنَّا، مِنْ قُلُوبِنا وَ أَنْفُسِنا وَ أَلْسِنَتِنا وَ ضَمائِرِنا وَ أَیْدینا. مَنْ أَدْرَکَها بِیَدِهِ وَ إِلاَّ فَقَدْ أَقَرَّ بِلِسانِهِ، وَ لا نَبْتَغی بِذالِکَ بَدَلاً وَ لا یَرَی الله مِنْ أَنْفُسِنا حِوَلاً. نَحْنُ نُؤَدّی ذالِکَ عَنْکَ الدّانی و القاصی مِنْ اَوْلادِنا و اَهالینا، وَ نُشْهِدُ الله بِذالِکَ وَ کَفی بِالله شَهیداً وَ أَنْتَ عَلَیْنا بِهِ شَهیدٌ.
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ ماتَقُولونَ؟ فَإِنَّ الله یَعْلَمُ کُلَّ صَوْتٍ وَ خافِیَةَ کُلِّ نَفْسٍ، (فَمَنِ اهْتَدی فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها)، وَ مَنْ بایَعَ فَإِنَّما یُبایِعُ الله، (یَدُالله فَوْقَ أَیْدیهِمْ).
مَعاشِرَ النّاسِ؛ فَبایِعُوا الله وَ بایِعُونی وَ بایِعُوا عَلِیّاً أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ الْأَئِمَّةَ (مِنْهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ) کَلِمَةً باقِیَةً.
✔️ یهْلِکُ الله مَنْ غَدَرَ وَ یَرْحَمُ مَنْ وَفَی (وَ مَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ الله فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیماً).
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ قُولُوا الَّذی قُلْتُ لَکُمْ وَ سَلِّمُوا عَلی عَلیّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ، وَ قُولُوا: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصیرُ)، وَ قُولوا: (اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِی لَوْلا أَنْ هَدانَا الله) الآیةَ.
🔸 هان مردمان! شما بیش از آنید که در یک زمان با یک دست من بیعت نمایید. از این روی خداوند عزّوجل به من دستور داده که از زبان شما اقرار بگیرم و پیمان ولایت علی #امیرالمؤمنین را محکم کنم و نیز بر امامان پس از او که از نسل من و اویند؛ همان گونه که اعلام کردم که ذرّیّه من از نسل اوست.
🗣 پس همگان بگویید:
«البتّه که سخنان تو را شنیده پیروی می کنیم و از آن ها خشنودیم و بر آن گردن گذار و بر آن چه از سوی پروردگارمان در امامت اماممان علی #امیرالمؤمنین و امامان دیگر - از صلب او - به ما ابلاغ کردی، با تو پیمان می بندیم با دل و جان و زبان و دست هایمان. با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مُرد و با آن اعتقاد برانگیخته می شویم. و هرگز آن را دگرگون نکرده، شک و انکار نخواهیم داشت و از عهد و پیمان خود برنمی گردیم.
[ی رسول خدا] ما را به فرمان خدا پند دادی درباره ی علی #امیرالمؤمنین و امامان از نسل خود و او، که حسن و حسین و آنان که خداوند پس از آنان برپا کرده است. پس عهد و پیمان از ما گرفته شد از دل و جان و زبان و روح و دستانمان. هر کس توانست با دست وگرنه با زبان پیمان بست. و هرگز پیمانمان را دگرگون نخواهیم کرد و خداوند از ما شکست عهد نبیند. و نیز فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خود خواهیم رسانید و خداوند را بر آن گواه خواهیم گرفت. و هر آینه خداوند بر گواهی کافی است و تو نیز بر ما گواه باش.»
🔸 هان مردمان! چه می گویید؟ همانا خداوند هر صدایی را می شنود و آن را که از دل ها می گذرد می داند. «هر آن کَس هدایت پذیرفت، به خیر خویش پذیرفته. و آن که گمراه شد، به زیان خود رفته.» و هر کَس بیعت کند، هر آینه با خداوند پیمان بسته؛ که «دست خدا بالای دستان آن هاست.»
🔸 هان مردمان! اینک با خداوند بیعت کنید و با من پیمان بندید و با علی #امیرالمؤمنین و حسن و حسین و امامان پس از آنان از نسل آنان که نشانه ی پایدارند در دنیا و آخرت.
💐 @mabaheeth
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ إِنَّ فَضائِلَ عَلی بْنِ أَبی طالِبٍ عِنْدَ الله عَزَّوَجَلَّ - وَ قَدْ أَنْزَلَها فِی الْقُرْآنِ - أَکْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِیَها فی مَقامٍ واحِدٍ، فَمَنْ أَنْبَاَکُمْ بِها وَ عَرَفَها فَصَدِّقُوهُ.
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ مَنْ یُطِعِ الله وَ رَسُولَهُ وَ عَلِیّاً وَ الْأَئِمَةَ الَّذینَ ذَکرْتُهُمْ فَقَدْ فازَفَوْزاً عَظیماً.
✨ معاشِرَ النَّاسِ؛ السّابِقُونَ إِلی مُبایَعَتِهِ وَ مُوالاتِهِ وَ التَّسْلیمِ عَلَیْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنینَ أُولئکَ هُمُ الْفائزُونَ فی جَنّاتِ النَّعیمِ.
✨ معاشِرَ النّاسِ؛ قُولُوا ما یَرْضَی الله بِهِ عَنْکُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئاً.
✨ اللهمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ (بِما أَدَّیْتُ وَ أَمَرْتُ) وَ اغْضِبْ عَلَی (الْجاحِدینَ) الْکافِرینَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.
✔️ خداوند مکّاران را تباه می کند و به با وفایان مهر می ورزد. «هر که پیمان شکند»
جز این نیست که به زیان خود گام برداشته، و هر که بر عهدی که با خدا بسته پابرجا ماند، به زودی خدا او را پاداش بزرگی خواهد داد.»
✔️ هان مردمان! آن چه بر شما برگفتم بگویید و به علی با لقب #امیرالمؤمنین سلام کنید و بگویید: «شنیدیم و فرمان می بریم پروردگارا، آمرزشت خواهیم و بازگشت به سوی تو است.» و نیز بگویید: «تمام سپاس و ستایش خدایی راست که ما را به این راهنمایی فرمود وگرنه راه نمی یافتیم» - تا آخر آیه.
✔️ هان مردمان! هر آینه برتری های علی بن ابی طالب نزد خداوند عزّوجل - که در قرآن نازل فرموده - بیش از آن است که من یکباره برشمارم. پس هر کس از مقامات او خبر داد و آن ها را شناخت او را تصدیق و تأیید کنید.
✔️ هان مردمان! آن کَس که از خدا و رسولش و علی و امامانی که نام بردم پیروی کند، به رستگاری بزرگی دست یافته است.
✔️ هان مردمان! سبقت جویانِ به بیعت و پیمان و سرپرستی او و سلام بر او با لقب #امیرالمؤمنین، رستگارانند و در بهشت های پربهره خواهند بود.
هان مردمان! آن چه خدا را خشنود کند بگویید. پس اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند، خدا را زیانی نخواهد رسانید.
پروردگارا، آنان را که به آن چه ادا کردم و فرمان دادم ایمان آوردند، بیامرز. و بر مُنکران کافر خشم گیر! و الحمدللّه ربّ العالمین.
💐 @mabaheeth
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞️ حاضران به غائبان برساننــد ....
شما که پیام غدیر را شنیدی و فهمیدی؛
آنرا به گوش چند نفر رسانیدهای؟
رسالت من و شما، امروز در قبال غدیر چیست؟
┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈
#مشارکت_در_اطعام_غدیر 🍲🍛
#مبلغ_غدیر_باشیم
#عید_غدیر 💚🎊
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
هدایت شده از مباحث
💳 شماره کارت و حساب جهت دریافت هدایای شما جهت اطعام در روز عید غدیر
6037991763842170[با ضربه بر روی شماره کارت، کپی می شود] مبلغ واریزی تا الان : ۱۰۰,۰۰۰ تومان واریزی اول ، دوم ، سوم ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در صورت واریز به شناسهٔ @ali_Shamabadi اعلام بفرمائید. ┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈┈ #مشارکت_در_اطعام_غدیر #عید_غدیر | #غدیر 💚🎊 ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰─────────
هدایت شده از مباحث
خطبه غدیر.pdf
7.74M
📜 متن کامل خطبه غدیر را بخوانیم
📖 همراه با ترجمه فارسی
#خطبه_غدیر #عید_غدیر #غدیر
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
هدایت شده از مباحث
1001 fazilat.pdf
7.97M
#کتاب | #مطالعه
📗 هزار و یک فضیلت از زندگانی #امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
✍️ محمد رضا رمزی اومدی
📖 نام این کتاب 1001 فضیلت است؛ اما نویسنده در این کتاب، نزدیک 2100 فضلیت را به نقل از منابع اهل سنت آورده است.
______________
📖 فهرست فصول کتاب:
1️⃣ تفسیر 114 آیه از قرآن کریم که در شأن امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نازل شده در کتب تفسیری اهل سنت
2️⃣ بیش از 400 حدیث در کتب کهن اهل سنت در شأن امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
3️⃣ بیش از 400 مورد اقرار و یا شهادت به برتری و یا فضایل امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در کلام صحابه و علمای ممتاز اهل سنت
4️⃣ نکات بدیع و تازه درباره روایت غدیر خم در کتب اهل سنت
5️⃣ شناساندن شخصیت معاویه علیه اللعنة و العذاب
6️⃣ پاسخ به دوازده شبهه پر تکرار و کتاب راهی دیگر برای کشف حقیقت
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
هدایت شده از مباحث
matlae-eshgh.pdf
14.74M
📗 #کتاب
💍 #مطلع_عشق
❣️"مجموعهای از پندها و نصایح حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای مدظله العالی به زوجهای جوانی که توفیق یافتهاند پیوند زناشویی خود را با آهنگ کلام ایشان هماهنگ کنند."
📖 موضوع : #سبک_زندگی
📄 تعداد صفحات : ۲۲۲ صفحه
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان ۲۹
سفره ی خلیفه
شریك بن عبد اللّه نخعی، از فقهای معروف قرن دوم هجری، به علم و تقوا معروف بود. مهدی بن منصور، خلیفه ی عباسی، علاقهی فراوان داشت كه منصب «قضا» را به او واگذار كند، ولی شریك بن عبد اللّه برای آنكه خود را از دستگاه ظلم دور نگاه دارد زیر این بار نمی رفت.
نیز خلیفه علاقه مند بود كه «شریك» را معلم خصوصی فرزندان خود قرار دهد تا به آنها علم حدیث بیاموزد. شریك این كار را نیز قبول نمی كرد و به همان زندگی آزاد و فقیرانه ای كه داشت قانع بود.
روزی خلیفه او را طلبید و به او گفت:
«باید امروز یكی از این سه كار را قبول كنی:
- یا عهده دار منصب «قضا» بشوی
- یا كار تعلیم و تربیت فرزندان مرا قبول كنی
- یا آنكه همین امروز ناهار با ما باشی و بر سر سفره ی ما بنشینی. » .
شریك با خود فكری كرد و گفت: حالا كه اجبار و اضطرار است، البته از این سه كار، سومی بر من آسانتر است.
خلیفه ضمنا به مدیر مطبخ دستور داد كه امروز لذیذترین غذاها 😋 را برای شریك تهیه كن. غذاهای رنگارنگ از مغز استخوانِ 🍗 آمیخته به نبات و عسل تهیه كردند و سر سفره آوردند.
شریك كه تا آن وقت همچو غذایی نخورده و ندیده بود، با اشتهای كامل خورد.
خوانسالار آهسته بیخ گوش خلیفه گفت: «به خدا قسم كه دیگر این مرد روی رستگاری نخواهد دید. » .
طولی نكشید كه دیدند شریك، هم عهده دار تعلیم فرزندان خلیفه شده و هم منصب «قضا» را قبول كرده و برایش از بیت المال مقرری نیز معین شد.
روزی با متصدی پرداخت حقوق حرفش شد. متصدی به او گفت: «تو كه گندم به ما نفروخته ای كه اینقدر سماجت می كنی؟ » .
شریك گفت: «چیزی از گندم بهتر به شما فروخته ام، من #دین خود را فروخته ام. » [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . مروج الذهب مسعودی، جلد 2، حالات مهدی عباسی
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان ۳۰
شكایت همسایه
شخصی آمد حضور رسول اكرم و از همسایه اش شكایت كرد كه مرا اذیت می كند و از من سلب آسایش كرده.
رسول اكرم فرمود: «تحمّل كن و سر و صدا علیه #همسایه ات راه نینداز؛ بلكه روش خود را تغییر دهد. » .
بعد از چندی دومرتبه آمد و شكایت كرد. این دفعه نیز رسول اكرم فرمود:
«تحمل كن. » .
برای سومین بار آمد و گفت: «یا رسول اللّه این همسایه ی من دست از روش خویش برنمی دارد و همان طور موجبات ناراحتی من و خانواده ام را فراهم می سازد. »
این دفعه رسول اكرم به او فرمود: «روز جمعه كه رسید، برو اسباب و اثاث خودت را بیرون بیاور و سر راه مردم كه می آیند و می روند و می بینند بگذار، مردم از تو خواهند پرسید كه چرا اثاثت اینجا ریخته است؟ بگو از دست همسایه ی بد، و شكایت او را به همه ی مردم بگو. »
شاكی همین كار را كرد.
همسایه ی موذی كه خیال می كرد پیغمبر برای همیشه دستور تحمّل و بردباری می دهد، نمی دانست آنجا كه پای دفع ظلم و دفاع از حقوق به میان بیاید اسلام حیثیت و احترامی برای متجاوز قائل نیست. لهذا همینكه از موضوع اطلاع یافت به التماس افتاد و خواهش كرد كه آن مرد اثاث خود را برگرداند به منزل و در همان وقت متعهد شد كه دیگر به هیچ نحو موجبات آزار همسایه ی خود را فراهم نسازد [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . اصول كافی ، جلد 2، باب «حق الجوار» ، صفحه ی 668.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان ۳۱
درخت خرما 🌴
سمرة بن جندب یك اصله درخت خرما در باغ یكی از انصار داشت. خانه ی مسكونی مرد انصاری كه زن و بچه اش در آنجا به سر می بردند همان دم در باغ بود.
سمره گاهی می آمد و از نخله ی خود خبر می گرفت، یا از آن خرما می چید. و البته طبق قانون اسلام «حق» داشت كه در آن خانه رفت و آمد نماید و به درخت خود رسیدگی كند.
سمره هر وقت كه می خواست برود از درخت خود خبر بگیرد، بی اعتنا و سرزده داخل خانه می شد و ضمناً چشم چرانی 👀 می كرد.
صاحبخانه از او خواهش كرد كه هر وقت می خواهد داخل شود، سرزده وارد نشود. او قبول نكرد. ناچار صاحبخانه به رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) شكایت كرد و گفت: «این مرد سرزده داخل خانه ی من می شود. شما به او بگویید بدون اطلاع و سرزده وارد نشود، تا خانواده ی من قبلاً مطلع باشند و خود را از چشم چرانی او حفظ كنند. » .
رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) سمره را خواست و به او فرمود: «فلانی از تو شكایت دارد، می گوید تو بدون اطلاع وارد خانه ی او می شوی، و قهرا خانواده ی او را در حالی می بینی كه او دوست ندارد. بعد از این اجازه بگیر و بدون اطلاع و اجازه داخل نشو. » سمره تمكین نكرد.
فرمود: «پس درخت را بفروش. » سمره حاضر نشد.
رسول اكرم قیمت را بالا برد، باز هم حاضر نشد.
بالاتر برد، باز هم حاضر نشد.
فرمود: «اگر این كار را بكنی، در بهشت برای تو درختی خواهد بود. » باز هم تسلیم نشد.
پاها را به یك كفش كرده بود كه نه از درخت خودم صرف نظر می كنم و نه حاضرم هنگام ورود به باغ از صاحب باغ اجازه بگیرم.
در این وقت رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: «تو مردی زیان رسان و سختگیری، و در دین #اسلام زیان رساندن و تنگ گرفتن وجود ندارد. »[¹]
بعد رو كرد به مرد انصاری و فرمود: «برو درخت خرما را از زمین درآور و بینداز جلو سمره. » .
رفتند و این كار را كردند. آنگاه رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) به سمره فرمود: «حالا برو درختت را هر جا كه دلت می خواهد بكار. » [2]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . «انك رجل مضار و لا ضرر و لا ضرار. »
[2] . وسائل ، جلد 3، كتاب الشفعة، باب «عدم جواز الاضرار بالمسلم» ، صفحه ی 329، حدیث 1 و 3 و 4.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان ۳۲
در خانه ی امّ سلمه
آن شب را رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) در خانهی ام سلمه بود. نیمه های شب بود كه ام سلمه بیدار شد و متوجه گشت كه رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) در بستر نیست. نگران شد كه چه پیش آمده؟ حسادت زنانه، او را وادار كرد تا تحقیق كند. از جا حركت كرد و به جستجو پرداخت. دید كه رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) در گوشه ای تاریك ایستاده، دست به آسمان بلند كرده اشك می ریزد و می گوید:
🤲 «خدایا چیزهای خوبی كه به من داده ای از من نگیر.
🤲 خدایا مرا مورد شماتت دشمنان و حاسدان قرار نده.
🤲 خدایا مرا به سوی بدی هایی كه مرا از آنها نجات داده ای برنگردان.
🤲 خدایا مرا هیچ گاه به اندازه ی یك چشم بر هم زدن هم به خودم وامگذار. »
شنیدن این جمله ها با آن حالت، لرزه بر اندام ام سلمه انداخت. رفت در گوشه ای نشست و شروع كرد به گریستن. گریهی ام سلمه به قدری شدید شد كه رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) آمد و از او پرسید:
«چرا گریه می كنی؟ » .
- چرا گریه نكنم؟! تو با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داری اینچنین از خداوند ترسانی، از او می خواهی كه تو را به خودت یك لحظه وا نگذارد، پس وای به حال مثل من.
- ای امّ سلمه! چطور می توانم نگران نباشم و خاطر جمع باشم؟ ! یونس پیغمبر یك لحظه به خود واگذاشته شد و آمد به سرش آنچه آمد [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . بحار ، جلد 6، باب «مكارم اخلاقه و سیره و سننه» .
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان ۳۳
بازار سیاه
عائله ی #امام_صادق علیهالسلام و هزینه ی زندگی آن حضرت زیاد شده بود. امام به فكر افتاد كه از طریق كسب و تجارت عایداتی به دست آورد تا جواب مخارج خانه را بدهد.
هزار دینار سرمایه فراهم كرد و به غلام خویش- كه «مصادف» نام داشت- فرمود:
«این هزار دینار را بگیر و آماده ی تجارت و مسافرت به مصر باش. » .
مصادف رفت و با آن پول از نوع متاعی كه معمولاً به مصر حمل می شد خرید و با كاروانی از تجار كه همه از همان نوع متاع حمل كرده بودند به طرف مصر حركت كرد.
همینكه نزدیك مصر رسیدند، قافله ی دیگری از تجار كه از مصر خارج شده بود به آنها برخورد. اوضاع و احوال را از یكدیگر پرسیدند. ضمن گفتگوها معلوم شد كه اخیرا متاعی كه مصادف و رفقایش حمل می كنند بازار خوبی پیدا كرده و كمیاب شده است. صاحبان متاع از بخت نیك خود بسیار خوشحال شدند، و اتفاقاً آن متاع از چیزهایی بود كه مورد احتیاج عموم بود و مردم ناچار بودند به هر قیمت هست آن را خریداری كنند.
صاحبان متاع بعد از شنیدن این خبر مسرّت بخش با یكدیگر هم عهد شدند كه به سودی كمتر از صددرصد نفروشند.
رفتند و وارد مصر شدند. مطلب همان طور بود كه اطلاع یافته بودند. طبق عهدی كه با هم بسته بودند بازار سیاه به وجود آوردند و به كمتر از دو برابر قیمتی كه برای خود آنها تمام شده بود نفروختند. 😔
مصادف با هزار دینار سود خالص به مدینه برگشت. خوشوقت و خوشحال به حضور امام صادق علیهالسلام رفت و دو كیسه كه هر كدام هزار دینار داشت جلو امام گذاشت.
امام پرسید: «اینها چیست؟ » گفت: «یكی از این دو كیسه سرمایه ای است كه شما به من دادید، و دیگری- كه مساوی اصل سرمایه است- سود خالصی است كه به دست آمده. » .
امام: «سود زیادی است، بگو ببینم چطور شد كه شما توانستید این قدر سود ببرید؟ » .
💭 - قضیه از این قرار است كه در نزدیك مصر اطلاع یافتیم كه مال التجاره ی ما در آنجا كمیاب شده. هم قسم شدیم كه به كمتر از صد درصد سود خالص نفروشیم، و همین كار را كردیم.
- سبحان اللّه! شما همچو كاری كردید؟ ! قسم خوردید كه در میان مردمی مسلمان بازار سیاه درست كنید؟ ! قسم خوردید كه به كمتر از سود خالصِ مساوی اصل سرمایه نفروشید؟ ! نه، همچو تجارت و سودی را من هرگز نمی خواهم.
سپس امام یكی از دو كیسه را برداشت و فرمود: «این سرمایه ی من» و به آن یكی دیگر دست نزد و فرمود: «من به آن كاری ندارم. » .
آنگاه فرمود:
«ای مصادف! شمشیر زدن از #كسب_حلال آسانتر است. » [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . «یا مصادف مجالدة السیوف اهون من طلب الحلال. » : بحارالانوار ، جلد 11 / صفحه 121.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان ۳۴
وامانده ی قافله
در تاریكی شب، از دور صدای جوانی به گوش می رسید كه استغاثه می كرد و كمك می طلبید و مادر جان، مادر جان می گفت.
شتر🐫 ضعیف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و سرانجام از كمال خستگی خوابیده بود. هر كار كرد شتر را حركت دهد نتوانست. ناچار بالا سر شتر ایستاده بود و ناله می كرد. در این بین رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) كه معمولاً بعد از همه و در دنبال قافله حركت می كرد- كه اگر احیاناً ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد تنها و بی مددكار نماند- از دور صدای ناله ی جوان را شنید، همینكه نزدیك رسید پرسید:
«كی هستی؟ » .
- من جابرم.
- چرا معطّل و سرگردانی؟ .
- یا رسول اللّه! فقط به علت اینكه شترم از راه مانده.
- عصا همراه داری؟ .
- بلی.
- بده به من.
رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) عصا را گرفت و به كمك آن عصا شتر را حركت داد و سپس او را خوابانید؛ بعد دستش را ركاب ساخت و به جابر گفت: «سوار شو. » .
جابر سوار شد و با هم راه افتادند. در این هنگام شتر جابر تندتر حركت می كرد.
پیغمبر در بین راه دائماً جابر را مورد ملاطفت قرار می داد. جابر شمرد، دید مجموعاً بیست و پنج بار برای او طلب آمرزش كرد.
در بین راه از جابر پرسید: «از پدرت عبد اللّه چند فرزند باقی مانده؟ »
- هفت دختر و یك پسر كه منم.
- آیا قرضی هم از پدرت باقی مانده؟
- بلی.
- پس وقتی به مدینه برگشتی، با آنها قراری بگذار، و همینكه موقع چیدن خرما شد مرا خبر كن.
- بسیار خوب.
- زن گرفته ای؟
- بلی.
- با كی #ازدواج كردی؟
- با فلان زن، دختر فلان كَس، یكی از بیوه زنان مدینه.
- چرا دوشیزه نگرفتی كه همبازی تو باشد؟
- یا رسول اللّه! چند خواهر جوان و بی تجربه داشتم، نخواستم زن جوان و بی تجربه بگیرم، مصلحت دیدم عاقله زنی را به همسری انتخاب كنم.
- بسیار خوب كاری كردی. این شتر را چند خریدی؟
- به پنج وقیه ی طلا.
- به همین قیمت مال ما باشد، به مدینه كه آمدی بیا پولش را بگیر.
آن سفر به آخر رسید و به مدینه مراجعت كردند. جابر شتر را آورد كه تحویل بدهد، رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) به «بلال» فرمود: «پنج وقیه ی طلا بابت پول شتر به جابر بده، بعلاوه ی سه وقیه ی دیگر، تا قرضهای پدرش عبد اللّه را بدهد، شترش هم مال خودش باشد. » .
بعد، از جابر پرسید: «با طلبكاران قرارداد بستی؟ »
- نه یا رسول اللّه!
- آیا آنچه از پدرت مانده وافی به قرضهایش هست؟
- نه یا رسول اللّه!
- پس موقع چیدن خرما ما را خبر كن.
موقع چیدن خرما رسید، رسول خدا را خبر كرد. پیامبر آمد و حساب طلبكاران را تسویه كرد و برای خانواده ی جابر نیز به اندازه ی كافی باقی گذاشت [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . بحار ، جلد 6، باب «مكارم اخلاقه و سیره و سننه»
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان ۳۵
بند كفش 🩴
#امام_صادق علیه السلام با بعضی از اصحاب برای تسلیت به خانه ی یكی از خویشاوندان می رفتند. در بین راه بند كفش امام صادق علیه السلام پاره شد به طوری كه كفش به پا بند نمی شد. امام كفش را به دست گرفت و پای برهنه به راه افتاد.
ابن ابی یعفور- كه از بزرگان صحابه ی آن حضرت بود- فوراً كفش خویش را از پا درآورد، بند كفش را باز و دست خود را دراز كرد به طرف امام تا آن بند را بدهد به امام كه امام با كفش برود و خودش با پای برهنه راه را طی كند.
امام با حالت خشمناك روی خویش را از عبد اللّه برگرداند و به هیچ وجه حاضر نشد آن را بپذیرد و فرمود:
«اگر یك سختی برای كسی پیش آید، خود آن شخص از همه به تحمّل آن سختی اولی است. معنا ندارد كه حادثه ای برای یك نفر پیش بیاید و دیگری متحمّل رنج بشود. » [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . بحارالانوار ، ج /11ص 117.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان ۳۶
هشام و فرزدق
هشام بن عبد الملك با آنكه مقام ولایت عهدی داشت و آن روزگار- یعنی دهه ی اول قرن دوم هجری- از اوقاتی بود كه حكومت اموی به اوج قدرت خود رسیده بود، هرچه خواست بعد از طواف كعبه 🕋 خود را به «حجرالاسود» برساند و با دست خود آن را لمس كند میسر نشد.
مردم همه یك نوع جامه ی ساده كه جامه ی احرام بود پوشیده بودند، یك نوع سخن كه ذكر خدا بود به زبان داشتند، یك نوع عمل می كردند، چنان در احساسات پاك خود غرق بودند كه نمی توانستند درباره ی شخصیت دنیایی هشام و مقام اجتماعی او بیندیشند. افراد و اشخاصی كه او از شام با خود آورده بود تا حرمت و حشمت او را حفظ كنند، در مقابل ابّهت و عظمت معنوی عمل حج ناچیز به نظر می رسیدند.
هشام هرچه كرد خود را به «حجرالاسود» برساند و طبق آداب حج آن را لمس كند، به علت كثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلندی برایش كرسی گذاشتند. او از بالای آن كرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی كه همراهش آمده بودند دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشای منظره ی پرازدحام جمعیت پرداختند.
در این میان مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزكاران. او نیز مانند همه یك جامه ی ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور كعبه طواف كرد. بعد با قیافه ای آرام و قدمهایی مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. جمعیت با همه ی ازدحامی كه بود، همینكه او را دیدند فوراً كوچه دادند و او خود را به حجرالاسود نزدیك ساخت. شامیان كه این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند كه مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود كه خود را به حجرالاسود نزدیك كند، چشمهاشان خیره شد و غرق در تعجب 😳 گشتند. یكی از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص كیست؟ » هشام با آنكه كاملا می شناخت كه این شخص علی بن الحسین زین العابدین است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی شناسم. » .
در این هنگام چه كسی بود- از ترس هشام كه از شمشیرش خون می چكید- جرأت به خود داده او را معرفی كند؟ !
ولی در همین وقت همام بن غالب، معروف به «فرزدق» ، شاعر زبردست و توانای عرب، با آنكه به واسطه ی كار و شغل و هنر مخصوصش بیش از هركَس دیگر می بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ كند، چنان وجدانش تحریك شد و احساساتش به جوش آمد كه فوراً گفت: «لكن من او را می شناسم» و به معرفی ساده قناعت نكرد، بر روی بلندی ایستاده قصیده ای غرّا - كه از شاهكارهای ادبیات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هیجان كه روح شاعر مثل دریا موج بزند می تواند چنان سخنی ابداع شود- بالبدیهه سرود و انشاء كرد. در ضمن اشعارش چنین گفت:
«این شخص كسی است كه تمام سنگریزه های سرزمین بطحا او را می شناسند. این كعبه او را می شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می شناسند. » .
«این، فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزكار پاك پاكیزه ی مشهور. » .
«اینكه تو می گویی او را نمی شناسم، زیانی به او نمی رساند. اگر تو یك نفر فرضاً نشناسی، عرب و عجم او را می شناسند. » . . . [¹]
هشام از شنیدن این قصیده و این منطق و این بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع كردند و خودش را در «عسفان» بین مكه و مدینه زندانی كردند. ولی فرزدق هیچ اهمیتی به این حوادث- كه در نتیجهٔ شجاعت در اظهار عقیده برایش پیش آمده بود- نداد، نه به قطع حقوق و مستمری اهمیت داد و نه به زندانی شدن؛ و در همان زندان نیز با انشاء اشعار آبدار از هجو و انتقاد هشام خودداری نمی كرد.
علی بن الحسین علیه السلام مبلغی پول برای فرزدق- كه راه درآمدش بسته شده بود- به زندان فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع كرد و گفت: «من آن قصیده را فقط در راه عقیده و #ایمان و برای خدا انشاء كردم و میل ندارم در مقابل آن پولی دریافت دارم. ».
بار دوم علی بن الحسین آن پول را برای فرزدق فرستاد و پیغام داد به او كه:
«خداوند خودش از نیت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نیت و قصدت پاداش نیك خواهد داد. تو اگر این كمك را بپذیری به اجر و پاداش تو در نزد خدا زیان نمی رساند» و فرزدق را قسم داد كه حتماً آن كمك را بپذیرد. فرزدق هم پذیرفت [²]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] .
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته
و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه كلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
و لیس قولك من هذا بضائره
العرب تعرف من انكرت و العجم
[2] . بحار ، جلد11 / صفحه 36.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان ۳۷
بزنطی
احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی، كه خود از علما و دانشمندان عصر خویش بود، بالاخره بعد از مراسله های زیادی كه بین او و #امام_رضا علیه السلام ردّ و بدل شد و سؤالاتی كه كرد و جوابهایی كه شنید، معتقد به امامت حضرت رضا علیهالسلام شد.
روزی به امام گفت: «من میل دارم در مواقعی كه مانعی در كار نیست و رفت و آمد من از نظر دستگاه حكومت اشكالی تولید نمی كند شخصاً به خانه ی شما بیایم و حضورا استفاده كنم. » .
یك روز، آخر وقت، امام رضا علیه السلام مَركب شخصی خود را فرستاد و بزنطی را پیش خود خواند. آن شب تا نیمه های شب به سؤال و جوابهای علمی گذشت. مرتبا بزنطی مشكلات خویش را می پرسید و امام جواب می داد. بزنطی از این موقعیت كه نصیبش شده بود به خود می بالید و از خوشحالی در پوست نمی گنجید.
شب گذشته و موقع خواب شد.
امام خدمتكار را طلب كرد و فرمود: «همان بستر شخصی مرا كه خودم در آن می خوابم بیاور برای بزنطی بگستران تا استراحت كند. » .
این اظهار محبت، بیش از اندازه در بزنطی مؤثر افتاد. مرغ خیالش به پرواز درآمد. در دل با خود می گفت الان در دنیا كسی از من سعادتمندتر و خوشبخت تر نیست.
😇 این منم كه امام مركب شخصی خود را برایم فرستاد و با آن مرا به منزل خود آورد.
☺️ این منم كه امام نیمی از شب را تنها با من نشست و پاسخ سؤالات مرا داد. بعلاوه ی همه ی اینها این منم كه چون موقع خوابم 🛏 رسید امام دستور داد كه بستر شخصی او را برای من بگسترانند.
❓ پس چه كسی در دنیا از من سعادتمندتر و خوشبخت تر خواهد بود؟
😇 بزنطی سرگرم این خیالات خوش بود و دنیا و مافیها را زیر پای خودش می دید.
ناگهان امام رضا علیه السلام در حالی كه دستها را به زمین عمود كرده بود و آماده ی برخاستن و رفتن بود، با جمله ی «یا احمد» بزنطی را مخاطب قرار داد و رشته ی خیالات او را پاره كرد، آنگاه فرمود:
«هرگز آنچه را كه امشب برای تو پیش آمد مایه ی فخر و مباهات خویش بر دیگران قرار نده؛ زیرا صعصعة بن صوحان كه از اكابر یاران علی بن ابیطالب علیه السلام بود مریض شد، علی به عیادت او رفت و بسیار به او محبت و ملاطفت كرد، دست خویش را از روی مهربانی بر پیشانی صعصعه گذاشت، ولی همینكه خواست از جا حركت كند و برود، او را مخاطب قرار داد و فرمود: این امور را هرگز مایه ی فخر و مباهات خود قرار نده. اینها دلیل بر چیزی از برای تو نمی شود. من تمام اینها را به خاطر تكلیف و وظیفه ای كه متوجه من است انجام دادم، و هرگز نباید كسی این گونه امور را دلیل بر كمالی برای خود فرض كند. » [¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . بحار ، جلد 12 / صفحه 14
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
📖 غدیر و خطری که مسلمین را تهدید می کند← ابتدای مطالعه
📖 مسئله نفاق← ابتدای مطالعه
📖 ولاء ها و ولایت ها ← ابتدای مطالعه
#عید_غدیر | #غدیر | #مطالعه
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────