eitaa logo
گلچین شعر
13.6هزار دنبال‌کننده
637 عکس
240 ویدیو
10 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ تا که از سمت شما بوی سفر می آید آه ، در سینه ی من حس خطر می آید این چه رسمی ست که هر روز در این آبادی درد بر سینه ی دلسوخته تر می آید شده بازیچه ی دستان تو امروز دلم دارد از دست تو این حوصله سر می آید پلک بر هم نزند هر که تو را می بیند خواب در چشم منِ خسته مگر می آید و همین معجزه ی عشق گواه دل ماست اشک فرهاد که از کوه و کمر می آید سینه ام بیشه ی سبزیست و یادت هر شب باغبانیست که همراه تبر می آید این چه دردیست که در سینه ی من افتاده ست این چه آهیست که با خون جگر می آید عاقبت آه منِ بی سر و پا می گیرد پدر پیر فلک یک شبه در می آید @golchine_sher
در هر نفسم درد و غم پنهانی ست چون نهر فرات چشم من بارانی ست دریای حیات در دلم می جوشد با عشق تو زندگی من نورانی ست @golchine_sher
نزدیکی ام آموخت که از دیده معشوق هر قدر شوی دور، همان‌قدر عزیزی...!!! @golchine_sher
من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی چه کرده‌ام که مرا از خودت نمی‌دانی؟ مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی‌دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی من از غم تو غزل می‌سرایم و آن را تو عاشقانه به گوشِ رقیب می‌خوانی هزار باغِ گل از دامن تو می‌روید به هر کجا بروی باز در گلستانی قیاسِ یک به یکِ شهر با تو آسان نیست که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همین که عشق مرا "هم قطار" شد کافیست همین که با دل من بخت یار شد کافیست نگاه کرد به من بعد بوسه با لبخند به طعنه گفت به یک گل بهار شد! کافیست به دست خالی خود زل زدم میان قنوت... چقدر روزی ما انتظار شد!؟ کافیست خلاصه ی همه ی عاشقانه ها این است اگر دلی به نگاهی دچار شد، کافیست... @golchine_sher
صدفهای دریا تو را می شناسند خس و خار صحرا تو را می شناسند تو شبگرد شیدای شبهای شهری و شبهای شیدا تو را می شناسند تو آرامش کودکان یتیمی که در خواب و رویا تورا می شناسند تو زیباترین واژه آفرینش تمام غزلها تورا می شناسند مه و مهر و مهتاب و آیینه و آب ز عمق سویدا تو را می شناسند تو در خانه غفلت ما اسیری همه بهتر از ما تو را می شناسند نه تنها زمین با شما آشنایند تمام ثریا تو را می شناسند همه با تو گفتار ناگفته دارند نه اینجا که هر جا تو را می شناسند اگر چه نگارم تو در غربت هستی تمامی دنیا تو را می‌شناسند @golchine_sher
عطر و بوی اربعین آمد هوایی شد دلم کربلایی، کربلایی، کربلایی شد دلم @golchine_sher
تو می‌روی و دیده‌ی من مانده به راهت ای ماه سفر کرده خدا پشت و پناهت ای روشنی دیده سفر کردی و دارم از اشک روان آینه‌ای بر سر راهت بازآی که بخشودم اگر چند فزون بود در بارگه سلطنت عشق، گناهت آیینه‌ی بخت سیه من شد و دیدم آینده ی خود در نگه چشم سیاهت آن شبنم افتاده به خاکم که ندارم بال و پر پرواز به خورشید نگاهت بر خرمن این سوخته‌ی دشت محبّت ای برق! کجا شد نگه گاه به گاهت؟ @golchine_sher
گفتم که به دیدنم می‌آیی ای صبح تا از دل من عقده گشایی ای صبح گفتی که قرار ما ته کوچه ی شب من آمده ام پس توکجایی ای صبح @golchine_sher
پنجره، رو به تماشای تو وا میکردم بی تو با خاطر ِغمدیده چه ها میکردم! گرچه چشم و دلم از دوری تو بارانیست باز هم با دل ِباران زده تا میکردم درد عشقیست نبوسیدن پیشانی تو درد را با غم عشق ِتو دوا میکردم گفته بودم که نرو بی تو دلم میگیرد رفتی و اشک در آیینه به پا میکردم کوچه در کوچه حواسم به قدمهای تو بود گل هر قاصدکی را که رها میکردم همه جا بوی تو و روی تو و موی تو بود بی تو آه است که درحنجره جا میکردم! @golchine_sher
گیرم که بی‌دلیل دلت را شکسته‌ام اما به غیر تو به کسی دل نبسته‌ام زنجیر عقل راه مرا بر تو بسته بود این بند را به شوقِ تو از پا گسسته‌ام در غربتی که عشق برایم رقم زده‌ست یک عمر با خیال تو تنها نشسته‌ام دریا ندیده‌ام که‌ به این ننگ قانعم از زندگی گذشته و از خویش خسته‌ام چون سرو دل بریده‌ام از چارفصل باغ دلخوش به آسمانم و از خاک رسته‌ام @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سراغ من اگر می‌آیید نرم و آهسته بیایید،مبادا که ترک بردارد چینی نازکِ تنهایی من! @golchine_sher ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
چون طفل که از خوردن داروست پریشان با دوست پریشانم و بی دوست پریشان ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد آن کس که وجودم همه از اوست پریشان دست و دل من بر سر این سلسله لرزید در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان آرامش دریای مرا ریخته بر هم این زن که پری خوست... پری روست... پری شان ... با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم ؟ با دوست پریشانم و بی دوست پریشان @golchine_sher
خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد خیال کن هدف سنگ‌های کوفه و شام به روی نیزه سر دو برادرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله‌های "حواست به معجرت باشد" خیال کن حَرمت بی‌پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد کنار عمه‌ی سادات، یک‌طرف شمر و سنان و حرمله هم، سمت دیگرت باشد خیال کن که علی باشی و به مثل علی دو دست بسته کماکان مقدرت باشد یزید باشد و بزم شراب باشد و وای به تشت زر سر بابا برابرت باشد و بدتر از همه اینکه میان بزم شراب نگاه باشد و باشیّ و خواهرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی‌سال تمام آن جلوی دیده‌ی ترت باشد به اشک حضرت سجاد می‌خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم، باورت باشد @golchine_sher
مانند برکه ای که در آن عکس ماه نیست خاموش و خسته ام به دلم غیر آه نیست یک عمر با فراق تو سر کردم و هنوز چشمم به راه هست و دلم رو به راه نیست آری شبیه ریگ بیابان در این مسیر دلبر زیاد هست و یکی تکیه گاه نیست نا ممکن است بعد تو عاشق شود دلم هر سایه ای که در نظرم سرپناه نیست ما را هوای وصل تو دیوانه کرده است در مسلک شما نکند این  گناه نیست ؟ دارم به انتهای خودم می رسم ولی عمری که در هوای تو سر شد تباه نیست @golchine_sher
عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد بُرد... @golchine_sher
دست هایش در غل و زنجیر بود در اسارت بود اما شیر بود وارث خون شهید کربلا آیه ی تطهیر را تفسیر بود در دلش یاد خداوند عظیم بر لبانش هر نفس تکبیر بود تیر های حرمله را دیده بود بر دلش صد داغ با صد تیر بود در جوانی دید داغی بس بزرگ در جوانی همچنان یک پیر بود بر اسیرانِ سپاه کربلا هم امام و افسر و هم میر بود از مصیبت های روز واقعه وز جنایت ها بسی دلگیر بود با زبان و خطبه های آتشین دشمن زور و زر و تزویر بود نقشه های دشمنش نقش بر آب خطبه هایش داغ و عالمگیر بود در درون کاخ خضرای یزید خطبه هایش تیز چون شمشیر بود با صحیفه زنده شد اسلام ناب او به قرآن شارح و تفسیر بود وارث شیر خدا میر عرب در اسارت شیر در زنجیر بود @golchine_sher
خاطرت باشد کسی را خواستی مجنون کنی زخم قدری بر دلش بگذار، مرهم بیشتر... @golchine_sher
تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی و گرفتار هزاران اگر و امایی ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟ من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی عاشقی را چه نیازست به توجیه و دلیل که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی.. @golchine_sher
تمام حجم گلو پر شد از صدای دلم که گوش میکند اینجا به حرف های دلم؟ مرا به ترک غم عشق متهم نکنید! که روی ساحل عشق است رد پای دلم چقدر حس عجیبی ست حس دلتنگی بگو کجا بگذارم تو را کجای دلم؟! تو یک حقیقت محضی که باورت دارم ببین که عطر تو پیچیده در فضای دلم نگاه کن که طلب میکند تو را چشمم به من سری بزن ای صاحب صفای دلم سکوت میکنم و میچکد دلم از چشم به گوش تو برسد کاش.. های های دلم شنیده ام که تو با دیگران خوشی ایکاش دگر نمک نگذارند لا به لای دلم قسم به عشق! دعا میکنم نه نفرین، که برای لحظه ای باشی فقط به جای دلم @golchine_sher
سحرخیزتر از من عشق تو است که هر صبح زودتر از من بیدار می‌شود و تا آخر شب چشم‌ روی هم نمی‌گذارد @golchine_sher
ما بیدلیم و بر سر دل پا نهاده ایم پا در حرم به شوق تماشا نهاده ایم تا اینکه در دیار جنون راهمان دهند پا روی عقل و روی به صحرا نهاده ایم تا کوه غصه خم نکند پشت روز را این بار را به گرده ی شبها نهاده ایم گلها دمیده فصل زمستان گذشته است مثل بهار پای به هر جا نهاده ایم سنجیده ایم نامه ی اعمال خویش را کی این حساب سخت به فردا نهاده ایم مثل حباب کاسه ی وارونه بوده ایم داغ نیاز بر دل دریا نهاده ایم در فکر سال و ماه وشب و روز نیستیم تقویم را به حال خودش وا نهاده ایم @golchine_sher
می رسم، اما سلام انگار یادم می رود شاعری آشفته ام، هنجار یادم می رود با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بر دل مگیر بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود من پُر از دردم، پُر از دردم، پُر از دردم، ولی تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود راستی چندی ست می خواهم بگویم بی شمار دوستت دارم ولی هر بار یادم می رود مست و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود من پُر از شور غزل های توام، اما چرا تا به دستم میدهی خودکار یادم می رود؟ @golchine_sher