eitaa logo
گلچین شعر
14.4هزار دنبال‌کننده
834 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
کدام شعرت را در یک صبح بارانی نوشته‌ای؟ بعد از آنکه انگشتان خیسِ ابر آنقدر به شیشه‌ی پنجره زد تا بیدارت کرد، همان را در گوش من زمزمه کند! @golchine_sher
گم کن مرا وفکر کن اصلا نبوده ام غرقم کن وخيال کن اين من نبوده ام اصلا بگو نديده ونشنيده ای مرا اصلا بگو مجاز به بودن نبوده ام دور سر تو گشته ام وپرت...هيچوقت دلگير از مرام فلاخن نبوده ام نشکن مرا زياد مزاحم نميشوم تا بوده ام وبال به گردن نبوده ام انکار کن مرا و من اقرار ميکنم يک لحظه در تصور اين زن نبوده ام @golchine_sher
یک اتفاق ساده مرا بی‎قرار کرد باید نشست و یک غزل تازه کار کرد   در کوچه می‎گذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد از ذهن من گذشت که با سنگ می‌شود آیا چه کارها که در این روزگار کرد؟ با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت طغیان رودهای روان را مهار کرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت بی سرپناه‎ها همه را خانه‎دار کرد یا می‎شود که نام کسی را بر آن نوشت با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت زد شیشه‎ای شکست و دوید و فرار کرد با سنگ مفت می‎شود اصلا به لطف بخت  گنجشک‌های مفت زیادی شکار کرد یا می‌شود که سنگ کسی را به سینه زد جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ اینگونه گفت و سخت مرا بی‎قرار کرد :   تنها به یک جوان فلسطینی‌ام بده با من ببین که می‌شود آنگه چه کار کرد! @golchine_sher
هرگاه یک نگاه به بیگانه می‌کنی خون مرا دوباره به پیمانه می‌‌کنی ای آنکه دست بر سر من می‌کشی! بگو فردا دوباره موی که را شانه می‌‌کنی؟ گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن! باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌‌کنی ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدی در سینه‌ی شکسته‌دلان خانه می‌کنی؟ بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت چون رنگ رخنه در پر پروانه می‌کنی عشق است و گفته‌اند که یک قصه بیش نیست این قصه را به مرگ خود افسانه می‌کنی @golchine_sher
این چه جنگی‌ست که چشمان تو با من دارد این دلِ خسته چرا این همه دشمن دارد خود بگو جز منِ دل‌سوخته مهرپرست آتش عشق تو را کيست که روشن دارد؟ شمعم و گریه‌ام از جانِ برافروخته است به خدا آن‌چه سرم آمده شیون دارد در غمم جامه ز تن می‌درد و می‌گرید هرکه احساس به قدرِ سر سوزن دارد مثل اسپند مرا هر تپشی فریاد است قصه ی رنجِ من ای دوست «شنیدن» دارد @golchine_sher
حالا که نیستم پیراهنم را اتو بزن دکمه‌هایم را ببند کفش‌هایم را برق بیانداز بُگذار نبودنم مرتب باشد. @golchine_sher
انگار انتظار به پایان نمی‌رسد داغ فراق یار به پایان نمی‌رسد پاییزها دو مرتبه تکرار می‌شوند این سال بی‌بهار به پایان نمی‌رسد باران عشق تا که نباری به هیچ وجه قحطی در این دیار به پایان نمی‌رسد خورشید پشت پرده غیبت طلوع کن چون بی تو شام تار به پایان نمی‌رسد سردرگم است بی تو زمان و عجیب نیست مرکب که بی سوار به پایان نمی‌رسد هر جمعه ندبه خوانده‌ام اما بدون تو این جمعه‌های زار به پایان نمی‌رسد عجّل فرج به روی لب و توشه‌ها سیاه هجران که با شعار به پایان نمی‌رسد @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
هدایت شده از رباعی_تک بیت
ای آرزوی کویر! بارانم باش! در سفره ی دل داغ تر از نانم باش! خورشید شدم سیر تماشات کنم؛ تنها گل آفتابگردانم باش! @robaiiyat_takbait
مانند گلی،سرخ و سفید و زردی دنیای مرا غرقِ تماشاکــــردی صدشکر که هر کجای دنیا باشی با رویشِ صبحِ تازه بر میگردی! @golchine_sher
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﺩﻧﺠﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ی ﺧﻮﺩ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.... ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮشر ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ آﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد ﺯﻧﺪﮔﯽ آﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ ﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.………. زندگی کن ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ ﻗﺼﻪ ی ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ .... ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ .... ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ .... ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ .... ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ... ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ... ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ @golchine_sher
حال و هوای داستانش فرق می‌کرد ماه درون آسمانش فرق می‌کرد از خنده اش باغ بهاری سبز می شد او مثل سعدی بوستانش فرق می‌کرد می ریخت از زنبور لبهایش گل سرخ طعم عسل های دهانش فرق می‌کرد مثل کبوتر با غزل -گل خنده می ساخت هر نغمه از بین لبانش فرق می‌کرد ریواس و مریم در میان چنته اش داشت حتی کلام مهربانش فرق می‌کرد یک باره رفت و داغ او آتشفشان شد او شعله ی آتشفشانش فرق می‌کرد او یک پری در هیات انسانی اش بود آری فقط او داستانش فرق می‌کرد... @golchine_sher
آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد راه دهید یار را آن مه ده چهار را کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد چاک شده است آسمان غلغله‌ای‌است در جهان عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما زان که ز گفت‌و‌گوی ما گرد و غبار می‌رسد @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و یاد تو آن سنگی ست که مواج می‌کند مرداب تنهایی مرا @golchine_sher
به خود گفتم دل از اندیشهٔ‌ دیدار بردارم تمامِ عمر «تنها» دست روی دست بگذارم نباید می‌نوشتم پاسخ آن نامه را اما نشد از دست‌خط دوست یک‌دم چشم بردارم نوشتم هرچه از هم دورتر، آسوده‌تر اما کسی در گوش من می‌گفت من دلتنگِ دیدارم کسی از دور می‌آید به جنگِ عقل و می‌ترسم مبادا عشق باشد اینکه می‌آید به پیکارم اگر شب‌های دلتنگی نمی‌آیم به دیدارت نمی‌خواهم تو را با گریه‌های خود بیازارم @golchine_sher
فرج یعنی دعای عهد خواندن، عهد را بستن دعا یعنی پلی از فرش تا عرش خدا بستن فرج یعنی دلِ سجاده را با اشک‌ها شستن دهان هرچه شیطان است را با ربنا بستن.. در امواج بلندِ آل یاسین غوطه‌ور بودن دلِ خود را در این طوفان به لطفِ ناخدا بستن فرج یعنی به سوز ناحیه، حق را قسم دادن دخیلِ اشک را بر تکیه‌های کربلا بستن توسل‌های ما در هر سه‌شنبه معنی‌اش این است درِ دل را به روی هرچه غیر از اِنَّما بستن خوشا مثل شهیدانِ مدافع زندگی کردن به سر سربند یا مهدی و یابن المصطفی بستن @golchine_sher
هر بار با صدای تو از پشت سیم‌ها پل می‌زنم به خاطره‌ای از قدیم‌ها لبخند تو تلافی یک عمر خستگی‌ست لبخند من تلاقی امّید و بیم‌ها آه! ای تمام آنچه که باور نداشتم ای حسرت همیشگیِ «می‌رسیم»ها این ماجرا برای همیشه تمام شد وقتی شکست بین من و تو حریم‌ها پرواز هم غبار دلم را نمی‌برد مانند گرد روی تن یاکریم‌ها امشب شبیه قاصدکی کوچ می‌کنم فردا بپرس حال مرا از نسیم‌ها دستم اگر به سوی تو کوتاه‌تر شده پایم درازتر شده باز از گلیم‌ها @golchine_sher
درسِ شیرینی که از فواره ها آموختیم: در درختِ سربُلندی میوه یِ افتادگی ست @golchine_sher
کاری با تو نداشتم! گوشه دنج کافه همیشگی خلوت کرده بودم آمدی قهوه ات را خوردی چشم هایت را جا گذاشتی و رفتی حالا من ماندم با ازدحام کافه ای شلوغ با تقدیر و فال همیشگی ام چشم هایت... @golchine_sher
گاهی هم باید یک میخ برداشت و کوبید جلویِ عقربه‌هایِ ‌ساعت ! تا تمام نشود این لحظاتِ با هم بودن ... @golchine_sher
گاهی به شوق دیدن من بال و پر بخواه اینجا دلی گرفته برایت... سفر بخواه! وقت قنوت نام مرا زیر لب ببر اشکی بریز و آه... مرا در سحر بخواه! ای آینه! بیا و در این روزگار سنگ تصویری از ظرافت و شعر و هنر بخواه برف است و برف... دست تو را گرم میکنم من آتشم! کناره نگیر و خطر بخواه عشق آنچه کنج سینه بماند نبوده است! از دکّه ی کنار خیابان خبر بخواه تصویر تو به سینه ی هر غار حک شده ست این عشق را به قدمت عصر حجر، بخواه میخواهمت به قدمت تاریخ عاشقان میخواهی ام اگرچه، از این بیشتر بخواه... @golchine_sher
فدای آن گل پژمرده در موی پریشانت بر این آشفتگی دستی بکش دستم به دامانت اگر از مو طناب محکمی می بافتی، حافظ نمی افتاد بی تردید در چاه زندانت اگر قد قامتت را با صف مستان نمی بستی یکی خیام را می دید با تکبیر گویانت پی ات افتاده اند از مولوی ها تا غزالی ها ملاک عارفان و فیلسوفان است چشمانت! به آتش می کشد پیش تو، سعدی بوستانش را که توفیقی نه چندان است از وصف دو چندانت کسی سر در نیاورد از پریشانی شاعرها تو هرگز در نیاوردی سرت را از گریبانت زبان حال هر شعری همین جمله ست، می دانم همین یک سطر کوتاه: «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» حالا که بازی می کند پیری شبیه کودکان هر روز در عرض خیابانت... @golchine_sher
به شب سلام؛ که بی تو، رفیق راه من است ...! @golchine_sher
شرمیست در نگاه ِ من؛ اما هراس نه کم‌صحبتم میان شما، کم حواس نه! چیزی شنیده‌ام که مهم نیست رفتنت درخواست می‌کنم نروی، التماس نه! از بی‌ستارگیست دلم آسمانی است من عابری«فلک»زده‌ام، آس و پاس نه من می‌روم، تو باز می‌آیی، مسیر ِ ما با هم موازی است ولیکن مماس نه پیچیده روزگار ِتو ، از دور واضح است ا از عشق خسته می شوی اما خلاص نه...! @golchine_sher
ای خوش‌خبر بیا که نظرها عوض شود تا تلخیِ تمام خبرها عوض شود اینجا مسافران همه بیراهه می‌روند برگرد تا مسیر سفرها عوض شود درها به بسته بودن خود خو گرفته‌اند جوری بیا که عادت درها عوض شود پیداست انقلاب عظیمی است پیش رو تا جای زیرها و زبرها عوض شود... @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
بیا از عطرِگل سرشارمان کن به مهر و آشتی وادارمان کن تو ای صبحِ دل انگیزِ بهاری بیا با بوسه ای بیدارمان کن! @golchine_sher
تقدیم به شهدای مدافع حرم (شهدای مدافع حرم استان مازندران که در خانطومان ) آسمانی شدند اي کبوترها كه باران بوسه زد بر بالتان آسمان دریا به دریا می کند دنبالتان از پرستو ها شنيدم باز می گردید زود چشم ها را فرش کردم پای استقبالتان با صنوبرها كه می رقصند همراه نسیم اين غرور ناگهان را می کنم پامالتان موج ها روح مرا پابند دریا کرده اند می روم ساحل به ساحل سوی حس و حالتان با تمام این هزاران بار می بالم به خود تا خدا بادا زمین و آسمان ها مالتان با نوای کاروان رفتید و ما دور از شما هر زمان سبز و بهاری باد ماه و سالتان اي مسافرها كه مهمان ملائک می شوید با خودم هربار مي گويم خوشا برحالتان @golchine_sher