2⃣9⃣5⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🌷 #روحالله را نمیشناختم.
یک سالی در اردوی #راهیان_نور او را دیدم و باهم، هم صحبت شدیم.
🌷یادم میاد در مورد یک #بنری که در اردوگاه نصب شده بود صحبت میکردیم.
🌷 روحالله در میان حرفهایش گفت: «تو این دوره زمونه گاهی #تاثیر یه کلیپ یک دقیقهای یا یه عکس و پوستر از یک ساعت منبر و سخنرانی بیشتره...»
🌷این حرفش در من خیلی اثر کرد. تاثیر حرف او بود که به سمت «کارهای #گرافیکی» رفتم.
🌷بعد از چند سال وقتی با رفقا به بهشت زهرا(س) آمده بودیم، در کمال تعجب با #مزارِ او روبهرو شدم.
🌷بعد از شهادتش متوجه شدم که او هم در کارهای هنری و گرافیکی و کامپیوتری سررشته داشته و معتقد بوده: #سرباز_امام_زمان باید همه کاری بلد باشه.
شهید_مدافع_حرم
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔆 خورشید باش!
♨️ خورشید است و تابشش!
فرض کنید خورشید فقط خودش را روشن میکرد، یا فقط خود را گرم میکرد، آن موقع با جهانی #تاریک و #سرد رو به رو بودیم!
🔥 اصلا خورشید به #گرما بخشی و #نور بخشی معروف است و این #تاثیر خورشید بر محیط اطراف است که این منبع عظیم #انرژی را انقدر کارآمد و پرفایده میکند، انرژی که در خلقت جاری میشود و موجب رشد گیاهان و زندگی و حیات میشود...
💎 بعضی انسانها هم به منبع انرژی بزرگی وصل هستند، منبعی که تمام شدنی نیست و هزینهای هم ندارد...
این منبع انرژی را میشناسیم، امید ...
💥 انرژی که در خون افراد جاری میشود و آنها را به #حرکت میاندازد و پیش میبرد، اما بعضی افراد این منبع انرژی بزرگ را فقط برای خودشان نگه نمیدارند...
⭐️ آنها امید میتابند و دیگران را هم پرانرژی میکنند، مثل خورشید... امیدی که حالا در خون دیگران هم جریان مییابد و این حرکت به یک #حرکت_جمعی تبدیل میشود...
💪 آقا در #بیانیه_گام_دوم این کار را ریشهای ترین جهاد معرفی میکنند و ما را به جهاد دعوت میکنند
🔗 اما چگونه این امید را به دیگران هم منتقل کنیم؟
نظرات و مطالبتون رو به @h_azizi ارسال کنید تا پس از بررسی در کانال هم قرار دهیم.
👌 #آینده_روشنه
#گام_دوم_انقلاب
@gamedovomenghelab
#خاطرات_شـهدا
🌻هیچگاه #نماز اول وقتش ترک نمیشد.❌ همیشه و در هر شرایطی سعی میکرد نماز #جماعت را برپا کند. وقتی نماز میخواند، صورتش از اشک خیس میشد،😭 خصوصا گاهی که نمیدانم چه مسائلی برایش پیش میآمد ولی میدیدم #سید با صدای بلند در نماز گریه میکرد.‼️ آنقدر گریه میکرد که اطرافیان را تحت #تاثیر قرار میداد.
🌻به مناسبت #شهادت برادر کوچکترش، سید حسین، به تهران آمده بودیم😔. بعد از مراسم ختم، از پدر و مادرش عذرخواهی کرد و گفت: «باید به #منطقه برگردم، نمیتوانم در تهران بمانم». حتی من خواهش کردم که چون حسین تازه شهید شده،‼️ بمانم و در دیگر مراسم او شرکت کنم. اما او گفت: «شما بدون من تا حالا در #تهران نبودید، حالا هم نباشید.»
🌻ساعت 12 شب به طرف #جنوب حرکت کردیم. در راه مرتبا از حسین صحبت میکرد و میگفت: «سن حسین کمتر از من بود،😢 کمتر از من هم جبهه بود، ولی چون #خالص بود خدا او را طلبید.»واقعا میسوخت 🔥و من تا آن زمان او را آنطور #ندیده بودم.
🌻 همان روز که به #اندیمشک رسیدیم، به منطقه رفت، شب🌙 دوشنبه بود که #تماس گرفت و گفت: «حاج خانم، شب دعای توسل📖 بگیرید.» گفتم: مگر خبری هست؟ و ایشان تاکید کردند: «شما سعی کنید دعای توسل بگیرید.» 💯و بعد گفت: «حاج خانم شما مرا #حلال کنید.»
🌻من باور نکردم و طبق عادت خود ایشان به #شوخی گفتم: «میخواهید احساسات مرا تحریک کنید⁉️ گفت: «نه حاج خانم، این دفعه با دفعههای دیگر فرق میکند. شما مرا #حلال کنید.» گفتم: «من که از شما بدی ندیدم شما باید مرا حلال کنید.» گفت: «من از شما جز خوبی😇 چیز دیگری ندیدم، شما همیشه به خاطر من #آواره بودید.»
🌻تا آن موقع هیچ وقت این طوری #خداحافظی نکرده بودیم.😔 حاجی دقیقا میدانست چه زمانی #شهید میشود و من غافل بودم....
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
📎 قائممقام لشگر ۲۷ محمدرسولالله(ص)
#سردارشهید_سیدمحمدرضا_دستواره🌷
#سالروز_شهادت
http://eitaa.com/joinchat/2590638082Cd5b472439f