eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین جانم گاه چون کارون برایت گریه می‌کردم حسین گاه چون جیحون برایت گریه می‌کردم حسین بار اول را نمی‌دانم ولی از کودکی... تا همین اکنون برایت ‌گریه می‌کردم حسین از ازل هر وقت نام تو به گوشم می‌رسید می‌شدم محزون برایت گریه می‌کردم حسین پیش تر از خلقت افسانه و عقل و جنون مثل یک مجنون برایت گریه می‌کردم حسین چند قطره اشکِ ناقابل مرا راضی نکرد کاش می‌شد خون برایت گریه می کردم حسین کاش می‌شد اشک روزافزون خدا روزی کند تاکمی افزون برایت گریه می‌کردم حسین اربعین قسمت نشد تا در حرم داخل شوم از همان بیرون برایت گریه می‌کردم حسین یاد تو افتادم و با شعرهای محتشم ... در دل هامون برایت گریه می‌کردم حسین مادری را دیدم از داغ جوانش می‌گریست با همین مضمون برایت گریه می‌کردم حسین کاش مانند شهیدان لحظه جان دادنم ... با تنی گلگون برایت گریه می‌کردم حسین  آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حسن غریب مادر تمامِ ماهِ محرم کران کران حسن است حسن حسین شده پس”حسین جان”حسن است حسن حسین شده تا حسین جلوه کُنَد اگر حسین شنیدی بدان که آن حسن است اگر ظهور کُنَد خیره خیره می‌بینیم به هر نَفَس حسن است و به هر زبان حسن است حسن شُکوهِ حسین و حسن شُکوهِ علی حسن شبیهِ رسول است پس اذان حسن است بر آستانِ علی آمدیم و فهمیدیم... هم آستان حسن است و هم آسمان حسن است به شانه‌ی حَسَنش تکیه داد زهرا گفت : که تکیه گاهِ تمامیِ خاندان حسن است حسین گفت `اَخی خیرُ مِنّی و یعنی امامِ کربُبلا نیز بی گمان حسن است بیا به میمنه و میسره زمانِ نَبَرد ببین به کرببلا شورِ هر جوان حسن است که ضربِ تیغِ علی‌اکبر‌ست یا حسن و که تیرِ حضرت عباس را کمان حسن است حسن غریب شد اما خدا گواهِ من است تمامِ مقصد این روضه‌ها همان حسن است حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
سینه‌یِ سوزانِ عمویش به روی سینه‌یِ سوزانِ عمویش اُفتاد ته گودال عمو بود به رویَش اُفتاد سینه بر سینه‌ی او داشت حرامی آمد تا جدایش بکند کار به مویَش اُفتاد او به یک دست بغل کرد عمو را اما وایِ من زخمِ لبِ تیغ به رویَش اُفتاد خواست ایندفعه عمو نَه که بگوید بابا گذرِ تیرِ سه‌شعبه به گلویش اُفتاد بسته گویم چقدر اسب از آنجا رَد شد بسته گویم چه تَرَکها به سبویش اُفتاد  حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
زیر نیزه تنش شهید شد گودال و زیر نیزه تنش ناپدید شد گودال حسین سوره‌‌ی نور ز نیزه شأن نزول حدید شد گودال و جسم عبدالله مراد بود و برایش مرید شد گودال رسید حرمله و به زنده ماندن او نا امید شد گودال پس از سنان و شبث رسید چکمه و زخمش شدید شد گودال به تن گره خورده زره شده‌ست و به روی بدن گره خورده ببین که در گودال به بوی سیب بوی یاسمن گره خورده تمام شد دوری تن حسین به جسم حسن گره خورده که جسم عبدالله چنان کفن به تن بی کفن گره خورده به لکنت افتاده چقدر نیزه به هم در دهن گره خورده چقدر سم ستور میان همهمه بر پیرهن گره خورده   مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با سر میاورم با سر میاورم این دست را که دربر دلبر میاورم دستم که جای خود تو سرتکان بده بخدا سر میاورم هرچند از عطش یک لب به خشکی لب اصغر میاورم- لب تر کنی اگر با چشم خویش چشمه کوثر میاورم اصلا تو جان بخواه اصلا بگو سپاه بیاور، میاورم رخصت اگر دهی ازبین کودکان دو سه لشکر میاورم بابای من شدی من هم شجاعت علی اکبر میاورم دقت که میکنم از عمق زخمهای تو سر در میاورم پس با خودم دوا از اشکهای حضرت مادر میاورم ای آبروی من ای صید دست و پا زده در خون عموی من باید دعا کنم هر طور هست پیش عمو، جان فدا کنم باید حسین را با ذکر ‘لا افارق عمی` صدا کنم باید به گوش دشت یا مجتبی بگویم و طوفان به پا کنم باید به دست خویش مرهم برای زخم عمو دست و پا کنم لبهای خویش را با زخمهای پیکر او آشنا کنم باید شتاب کرد عمه رهام کن به امامم وفا کنم دستم به دامنت بگذار سینه را سپر سنگها کنم تا لااقل کمی ازاین تن جداشده دفع بلا کنم باید به هر طریق از دست عمه دست خودم را رها کنم از حال میروم وقتی نمانده است، به گودال میروم دستم جدا شده در قتلگاه شور قیامت به پا شده گودال قتلگاه لبریز از صدای سم اسب‌ها شده جان میکنم ولی شکر خدا که پیش تو جانم فدا شده ای تکیه گاه عرش حیف از تنت که با لگدی جابجا شده بر پیکرت چطور بیش از هزار زخم دهان‌باز جا شده؟ در جشن زخمهات نیزه فرو نشسته و شمشیر پا شده محکم نفس بکش تیری که در گلوی تو رفته‌ست تا شده تنها نه حنجرت از هم تمام پیکرت اینگونه وا شده معلوم نیستی از بسکه صورت تو پر از رد پا شده پس محتضر شدم با تیر حرمله به تو نزدیک تر شدم  حامد تجری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسر نمیخواهی؟ مرا حساب نکردی؟پسر نمیخواهی؟ بگو ببینم عمو جان سپر نمیخواهی؟ چرا از اکبر و قاسم سوال پرسیدی؟ برای مرگ تو از من نظر نمیخواهی؟ خودت صدا زده ای: یاوری در اینجا نیست؟ هنوز مانده عمو یک نفر !نمیخواهی سپر ندارم عمو ،سر که هست!بازو هست! کبوترت شده ام بال و پر نمیخواهی قبول دارم اگر زیر دست و پا هستم ردم مکن، نکند دردسر نمیخواهی! مخواه بعد تو بر عمه دردسر بدهم عمو برای خودم بهترست ،سر بدهم! از این طرف پسری میدوید در گودال از آنطرف خودِ مادر رسید در گودال رسید شمر و شکست استخوان عجیب این است که روی سینه آقا پرید در گودال نشست روی تن هر دو ؟من نمیدانم سر عمو و پسر را برید در گودال کشید خنجر و بعد از دوازده ضربه صدای وا پسرم را شنید در گودال عجیب تیر سه شعبه شبیه خیاطی ست که دوخت هر دو بدن را شدید در گودال خودش که گفت :عمو زیر دست و پا هستم شبیه قاسم شد ، قد کشید در گودال چکار کرده سم اسب ها نمیدانم ! تن حسین شده ناپدید در گودال عصا به دست برایش چه هدیه ای آورد دوباره نیزه ، نه ، زخمی جدید در گودال  امیر حسین آکار لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ابری رسید و پیکرت را بر بدن دوخت بر پیکر ارباب گوئیا کفن دوخت تیری رسید و جسم عبدالله را هم بر پیکر ارباب جای پیرهن دوخت سر را به سر دل را به دلبر حرمله وای با تیر بی رحمش دهن را بر دهن دوخت گودال جای جنگ بیش از یک نفر نیست در جنگ نامردی شد و تن را به تن دوخت در اصل عبدالله با اهدای بوسه لب را به لبهای عمو جای حسن دوخت  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
خودش به دست خودش خودش به دست خودش کودک،انتخاب شده ستاره ای ست که هم سطح آفتاب شده علی اصغرِ شش ماهه رفت و او مانده هزار مرتبه از این قضیه آب شده هزار بار دم رفتنش به سمت جلو یکی رسیده و او نقشه اش خراب شده عذاب می کشد از اینکه راه می رود و تمام دلخوشی عمه و رباب شده سپاه عمه اسیرند و مرد خوشحال است که جزء لشکر عباس احتساب شده مگر که کودک بی ادعا گناهش چیست که بین لشکریان کشتنش ثواب شده کجای دشت نشستی بلند شو عباس که بی تو کشتن اطفال، نیز باب شده همین که تیر به سمتش روانه شد خندید که با رقیه سر جنگ بی حساب شده حسین مثل کتاب غم است و عبداله به تیر حرمله ای جِلد این کتاب شده  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا رضیع الحسین رسید آخر سر پای گفت و گو به گلو کمان به کینه سخن گفت مو به مو به گلو پدر علی به علی ایستاد و آخر گفت جواب تیرِ پس از تیر را گلو به گلو علی به عشق عمو تشنه بود و زد فریاد تن مرا چه نیازی ست بی عمو به گلو نشان حرمله از مشک و چشم و خیمه گذشت رسید ظهر دهم بعد جست و جو به گلو از آن دو قطره ی شیری که در گلو خشکید مشام تیر گمانم که برد بو به گلو به لحظه روز پدر شد سیاه وقتی، رفت طلوع ظهر گلو در پس غروبِ گلو هزار نکته باریک تر ز مو یعنی که بند شد تن اصغر به لطف مو به گلو زمان برای علی گفتن آنقدر کم بود که ماند کودک شش ماهه `آرزو به گلو”  محمد رضا رضائی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
مهربونی چقدر توو حرف زدن مهربونی تو مث بابام حسن مهربونی توو مدینه به همه گفته بودم بیشتر از همه با من مهربونی عمو جون مثل بابام کریم میشم واسه تو مدافع حریم میشم نمی‌ذارم تورو از من بگیرن بدون تو من بازم یتیم میشم نیمدازم کسی چپ نگات کنه زبونش لال کسی بد صدات کنه سفارش کرده بابام به مادرم من و قاسمو باید فدات کنه شمر لعنتی! برو پاپس بکش از تن عزیز زهرا دس بکش عمو جون! من جلوشونو می‌گیرم قربونت بشم یه کم نفس بکش اومدم که مشکلا رو حل کنم تا به حرفای بابام عمل کنم دستم از تنم جدا شده عمو چجوری حالا تورو بغل کنم؟ گفته بودم خودمو نشون میدم پاش بیفته واسه‌ی تو خون میدم عاقبت بخیر شدن همینه که من دارم توو بغل تو جون میدم آرش براری لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
رفت بی صبرانه رفت بی صبرانه و ناگاه، کنج قتلگاه شد رصد با چشم ِ صد گمراه، کنج قتلگاه تا که فهمیدند نور چشم های مجتبی ست(ع) تا شدند از کُنیه اش آگاه کنج قتلگاه- -زیر لب گفتند این لقمه خوراکِ حرمله ست(لع) آمده یک طُعمه دلخواه کنج قتلگاه بد عطش دارد! گمانم رفت سیرابش کند با سه شعبه! تا رسید از راه کنج قتلگاه کرد اصابت نیزه ها بر نوجوانیِ تنش می کشید از عمقِ جانش آه، کنج قتلگاه ضربه شمشیر را محض ِ عمو، با جان خرید دستش از آرنج شد کوتاه کنج قتلگاه جایِ بابایش حسن(ع) محکم در آغوشش گرفت گریه کرد و گفت «وا أمّاه» کنج قتلگاه تیرها از راهِ کتفش قصدِ قلبش داشتند دست و پا میزد عجب جانکاه کنج قتلگاه بوسه زد یکریز غرقِ خون عمو بر صورتش شد نفس هایش کم و کوتاه کنج قتلگاه در مدارِ کینۂ جنگ جمل بر خاک ریخت... خونِ ثارالله(ع) و عبدالله(ع) کنج قتلگاه!  مرضیه عاطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عود تا عود عود تا عود است باید در پی مجمر بیفتد رزق ما باید به دست ساقی کوثر بیفتد نفس سرکش را به بند معرفت باید ببندی جنگ باید در ید مردان جنگاور بیفتد تا توان داری بیا جبران لغزش های خود کن توبه را نگذار تا به ساعت آخر بیفتد دود بی دینی به چشم مردم دین دار رفته آتش غفلت به جان چوب خشک و تر بیفتد فیض پشت در نشستن را نگیرد کاش از ما آن امیری که به پای او سر نوکر بیفتد هر چه بد باشم یقین دارم که او خوب است با من طفل بازیگوش کی از چشم یک مادر بیفتد؟ در ثواب روضه ی ارباب این بس که جهنم سرد خواهد شد اگر اشکی ز چشم تر بیفتد کاش می مردیم از داغ علیِ اصغر او کاش محشر کار ما دست علی اکبر بیفتد جان زهرا را به لب می آورد وقتی حسینش اولاً بی جان و تشنه ثانیاً با سر بیفتد مادرش گیسو پریشان میکند وقتی ببیند شمر با خنجر به جان گودی حنجر بیفتد چشم عباس و علی اکبر اگر دور است حتماً چشم خولی به لباس و چادر و معجر بیفتد آه از آن لحظه که انگشتر از انگشتت در آمد نیزه ای را که سنان کوبید از پشتت در آمد مظاهر کثیری نژاد لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹