eitaa logo
حلقۀ رندان
333 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
756 ویدیو
36 فایل
تجربۀ زندگی در باغ معارف آل الله علیهم صلوات الله أجمعین از دریچۀ هنر و ادب درگاه دریافت پیشنهادات و انتقادات شما: @halghe_rendan_admin جهت مشارکت بیشتر در گروه «حلقۀ رندان» عضو شوید: https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
مشاهده در ایتا
دانلود
👆🏻عکس از حجةالاسلام سیّدمحمدحسن لواسانی👆🏻 موضوع: // قالب : وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــ با پای سر به سِیْر سماوات می‌رویم احرام بسته‌ایم و به میقات می‌رویم تا بارگاه قبلهٔ حاجات می‌رویم قسمت اگر شود به ملاقات می‌رویم میقات ما حسین، ملاقات ما حسین زانو زدیم پیر و جوان بر زمین تو ما حلقه بسته‌ایم به دور نگین تو ما را کشانده است کجاها طنین تو افتاده‌ایم در گذر اربعین تو ای واژه واژه نام تو صد ماجرا حسین ما چون کبوتران حرم پر شکسته‌ایم از آشیان گذشته و از خود گسسته‌ایم چون صیدهای زخمی در خون نشسته‌ایم یعنی که دل به لذت دیدار بسته‌ایم مرهم حسین، صبر حسین و شفا حسین ای جان شرحه شرحه بگو ماجرا چه بود راز به خون تپیدن خون خدا چه بود آن جوشش صدای تو در کربلا چه بود دادی بها به خون خودت، خون‌بها چه بود ای خون پاک تو، همه‌دم خون‌بها حسین با بادها بگو که هوایم هوای توست با نای‌ها بگو که نوایم نوای توست بغضی که در تلاوت در خون رهای توست سودای آتشی‌ست که بر خیمه‌های توست ای تا ابد، نوای من بی‌نوا حسین گل‌زخم‌ها شکفته شده روی پیکرت چون کعبه فوجِ تیغ گرفته‌ست در برت بعد از تو دشت، یکسر«إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت» بالا سرت، بلند سرت، تا خدا، سرت بر ما چه رفته است به شوق تو «یا حسین»
گونه: و موضوع: قالب : وزن: شاعر: / مشابه: ـــــــــــ زلفت زپیچ و تاب فزونش طناب شد یک حلقه ده که قلب گلوی من آب شد یک قطره اشک بهر تو بحر طویل گشت یک ذره از فضیلت تو صد کتاب شد از آتش تو شکوه به افلاک ریختم یک قطره از شکایت من آفتاب شد شمعم به پیچ کوچه شبیخون ز باد خورد یا رب حسین را برسان، شب خراب شد یحیی شدن چه داشت که عیسی شدن نداشت؟ طشت آمد و فلک دلش از غصّه آب شد «دستم نمی‌رسد که دل از سینه بر کنم» زیرا بلندی دل ما زآن جناب شد جولان چشم مست تو تیغ از سپر گرفت جمعی هلاک گشته و جمعی جواب شد تحویل سال سوختگان از محرّم است یعنی حسین عید خدا انتخاب شد❤️ عاشق چو مرد گریه زچشمش نمی‌رود اشکم برای مجلس ختمم گلاب شد وقتی خدا به حشر بگوید چه داشتی سر بر کند حسین و بگوید حساب شد
گونه: و موضوع: / قالب : وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــ از هر کنار توسن بیداد تاختید تا خاندان فاطمه، ویرانه ساختید خواندید از حجاز مرا جانب عراق و‌آن ‌گاه پرده‌های مخالف نواختید کردید گر به بیعت من، نامه‌ها روان شمشیر‌ها به کشتن من از چه آختید؟ دادید بهر آب، چرا خاک ما به باد؟ دل‌های ما ز آتش حسرت گداختید کردید سرنگون، علم شرع مصطفی وز کین لوای کفر به عالم فراختید کردید ظلم و شرم نکردید از خدا خوش حقّ اهل‌بیت پیمبر شناختید پس گفت این حدیث و کسی ره به او نَبُرد در خون تپید و با جگر تشنه، جان سپرد
گونه: موضوع: / قالب : وزن: شاعر: ـــــــــــ دور شو، کور شو! صدا برخاست قلب‌ها را پر از مخاطره کرد کاروان را به طرفة العینی دستۀ دزدها محاصره کرد ما نه سوداگریم نه تاجر نیست جز نان و آب ره‌توشه زاد راه است التماس دعا بار ما هست شوق شش‌گوشه چشم سردسته ناگهان تر شد لرزش شانه‌اش نمایان شد بار دیگر نقاب خود را بست اشک او در غرور پنهان شد روی زانوی خود نشست آرام راه را با اشاره‌ای وا کرد بعد سی سال سردی و تلخی چایی روضه کار خود را کرد کاروان نقطۀ سپیدی شد محو شد رفته رفته در تصویر همچنان ایستاده در صحرا راهزن، بی‌تپانچه، بی‌شمشیر نه کلاهی، نه خرقه‌ای، تنها یک لباس سپید بر تن داشت از پشیمانی‌اش خبر می‌داد چکمه‌ای که به دور گردن داشت سال شصت و یک غم و اندوه کاروان حسین برمی‌گشت دست غارت حریص شد، حتی از سر کهنه پیرهن نگذشت آب آزاد شد ولی آتش در دل خیمه‌ها پراکندند قافیه کاش‌که ربودن بود زیور از گوش دختران...
گونه: موضوع: قالب : وزن: شاعر: / ـــــــــــ پسرم رفت و طالعم برگشت خشک لب رفت و دیده ام تر گشت نه كه امروز مصطفی شده است از قدیم این پسر پیمبر گشت در طواف رسول، خونین گشت هر سنان كه به گرد اكبر گشت سرشكسته شده است كوفه دو بار مصطفی هم شبیه حیدر گشت خون دویده است بر رخ گلِ من یاس، چون لاله های احمر گشت سر به سر گشت بیع اكبر و من تا رخم با رخش برابر گشت جلوه های حسین رنگین است گاه اكبر شد و گه اصغر گشت مطلع معنی است مقطع او پسرم رفت و طالعم برگشت
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــــــــــــــــــ جنون گریخت سراسیمه از ملاقاتم شب شراب که باشد دچار افراطم بریز هرچه که داری مکن مراعاتم تو بی ملاحظه ، من نیز بی مبالاتم سیاه مست تو هستم گذشته کار از کار (شب شراب می ارزد به بامداد خمار) نمی رسد به شکوه تو فکر کوتاهم اگر مدیح تورا از خود تو می خواهم بگو که دهر به دست تو خلق شد، ما هم بگو بگو و مگو من صنایع الهم لطیف طبع خدا آنِ آشکار تویی که شعر جوششی آفریدگار تویی تو آن قصیدهء بی اختیار موزونی پر از خیالی و از هر خیال بیرونی شکوه شعر کهن در کلام اکنونی بریز قاعده ها را بهم تو قانونی سرودنِ تو حماسی ترین مغازله است جهان بدون تو اسلوب بی معادله است رسیده ام به تو در نظمی از پریشانی به شاعرانه ترین لحظه های حیرانی نگفته ام که چه می خواهم از تو...می دانی_ شراب شعر صغیر و فواد کرمانی تو ای قصیدهء اعلا مسمط عالی جنون "فاتح علی خان" در اوج قوالی کتاب معجزه در بی شمار ابوابی اگر چه نقطهء ایجاز غرق اطنابی بخوانمت منِ وامانده با چه القابی اگر خدات بگویم تو بر نمی تابی اگر ملال توام بی دریغ کن دفعم تو تیغ می کشی اما منم که ذینفعم تو همزمانِ زمان نیستی کجایی تو کنار فاطمه ای همدم حرایی تو به چشم حیرت جبرییل آشنایی تو به ذهن کوچک دنیا پر از چرایی تو تو در نهایت معراج در نبایدها نشسته ای به تماشای رفت و آمد ها تو آفتابی و هرگز نمی شوی انکار دریغ و درد که نهج البلاغه را یک بار_ کسی مرور نکرد ای شکوه بی تکرار برای مالک اشتر نوشته ای بسیار هنوز جوهر آن نامه ها تر و تازه است غریبیِ سخنت در زمین پر آوازه است به ناشناسیِ منظومهء علی نامه به الغدیر به موی سپید علامه به یا علی مددِ پوریا به هنگامه به شرمگینیِ من در چکامه و چامه تو دیگری و دلم در خیال دیگر نیست که سرنوشتی از این سرنوشت بهتر نیست...
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــــــــــــــــــــــــــ هر جمیلی که بدیدیم بدو یار شدیم هر جمالی که شنیدیم گرفتار شدیم پیش هر لاله رخی ناله و زاری کردیم چون بدیدیم ترا از همه بیزار شدیم خار اغیار بسر پنجه غیرت کندیم تا ز عکس رخ گلزار تو رخسار شدیم بیخیر بر در میخانهٔ عشق افتادیم قدح باده کشیدیم و خبردار شدیم مست بودیم و سر از پای نمیدانستیم از الست تو سراپا همه هشیار شدیم خفته بودیم در اقلیم عدم آسوده از سماع کن بیحرف تو بیدار شدیم شربت لعل لبت بود شفای دل ما هر گه از چشم خوشت خسته و بیمار شدیم چه سعادت که در ایام غمت دست نداد خنک آندم که بعشق تو گرفتار شدیم فیضها از پی عشقت بدل و جان بردیم زانسبب معتکف خانهٔ خمار شدیم دم بدم نفخهٔ از غیب بجان می‌آید تاز گلبانگ اشارات تو در کار شدیم تا امانت بسپاریم کرم کن مددی بامید مددت حامل این بار شدیم هر کسی در همه کار از تو مدد میجوید فیض هم از تو مدد یافت که هشیار شدیم
گونه: موضوع: شاعر: ـــــــــــــــ آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته حالا گرفته روضه غريبانه بازهم بنيان گذار روضه سالار كربلا ميگفت از فضائل و اسرار كربلا تأكيد بر زيارت بسيار كربلا خرجى راه داده به زوار كربلا از او بخواه روزى سالانه بازهم نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها شاگردهايشان همه در رختخواب ها آتش زدند بر در يك خانه بازهم . حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند تكرار شد مصيبت پروانه بازهم آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه ترسيده است دخترِ دردانه بازهم يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد آسيب ديد غيرت مردانه بازهم دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه! دست كسى به سوى حجابى نرفت نه از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم . بي احترام رفت ولى عمّه زينبش بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش وقت گريز شد دل ديوانه بازهم بالاى تخت قائله اى بود، واى من پيش رباب حرمله اى بود، واى من زينب ميان سلسله اى بود، واى من چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من خون شد روان از آن لب جانانه بازهم در مجلس يزيد دمادم ستيز بود حرف از حراج روسرى و سينه ريز بود دستى به سمت پرده نشينى عزيز بود مردى كنيز زاده به فكر كنيز بود لعنت به اين كلام وقيحانه بازهم
گونه: موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــ خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند پارسایانِ سفرکرده به آفاق شهود در نسیم صلوات تو مناجات کنند پیش آیینه ی پیشانی تو هر شب و روز ماه و خورشید تقاضای ملاقات کنند پی به یک غمزه ی اشراقی چشمت نبرند گرچه صد مرحله تحصیل اشارات کنند بعد از این، حکمتیان نیز به سر فصل حیات عشق را با نفس سبز تو اثبات کنند قدسیان چون ز تماشای تو فارغ گردند عطر انفاس تو را هدیه و سوغات کنند بعد از این شرط نخستین سلوک این باشد که خط سیر نگاه تو مراعات کنند ...❤️ ـــــــــــــــ به جهت پیوستن به و مشاهدۀ آثار بیشتر لطفاً لینک زیر را لمس بفرمائید:👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1185873964Cab5f90b3dd
موضوع: نویسنده: ـــــــــــ مي دانيد آقا سيد قصه از جايي شروع شد كه برايتان زيارتنامه نوشتيم و آنقدر بالايتان برديم كه دستمان بهتان نرسد و بگوييم خميني شدن محال است ... قصه از جايي آغاز شد ملاك تجديد بيعت با آرمانهاي شما شد ماشينهاي پلاك سياسيي تشريفات مشكي و تاج گلهاي رز فرانسوي و هرچقدر تاج گل بزرگتر بود و سربازهاي شق و رق و اخموي بيشتري براي حملش نياز بود قطعا تجديد بيعت ما هم مستحكم تر بود .... از وقتي كه مراسم سالگردتان در مرقدتان داراي پاركينگ وي آي پي شد و خواص با ميله و نرده از عوام جدا شدند و مرمرهاي ايتاليايي و چلچراغ هاي چك و لهستاني نور رساني صحن و بارگاهتان را برعهده گرفتند خيلي چيز ها عوض شد. آقاسيد روح الله تعارف كه نداريم شما را نفهميديم نخوانديم نشنيديم نشناختيم ... خود من هنوز يك دور كامل صحيفه تان را نخوانده ام و اسم و نامتان براي خيلي ها دكان شده است و صفا ميكنند... شما با زبان خودمان حرف ميزديد و اگر حرفي از شما مغفول ماند دليلش اين بود كه بعضي جاهايش به مذاقمان خوش نيامد و همه ي تو براي همه ي ما ضرر داشت... سر از خاك بردار و ببين با انقلابت كه حالا نخلي تنومند شده براي خودش چه كرديم ... هر كداممان يك قرائتي از تو داريم و قصه فيل است در اتاق تاريك ...آقا روح الله من خيلي وقت است به خيلي چيزها با شك نگاه مي كنم ... دو دل شده ام آقا روح الله مثل حاج حيدر در باديگارد ... مي خواهم اسلحه ام را( قلمم) را مدتي غلاف كنم و فكر كنم ...به قول حاج حيدر من اومدم محافظ شخصيت نظام باشم نه شخص...
موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ــــــــــــــــــ از غم دوست در این میکده فریاد کشم‏ ‏‏دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم‏ ‏‏داد و بیداد که در محفل ما رندی نیست‏ ‏‏که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم‏ ‏‏شادیم داد غمم داد و جفا داد و وفا‏ ‏‏با صفا منت آن را که به من داد کشم‏ ‏‏عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری‏ ‏‏بار هجران و وصالت بدل شاد کشم‏ ‏‏مردم از زندگی بی‌تو که با من هستی‏ ‏‏طرفه سری است که باید بر استاد کشم‏ ‏‏سال‌ها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید‏ ‏‏انتظار فرج از نیمه خرداد کشم‏💔 . . .
موضوع: قالب شعر: وزن: شاعر: مشابه: ـــ همه‌جا مشت گره کرده تب فریاد است وقت با سر به زمین خوردن استبداد است وقت افتادن رعشه‌ست به جان شب تار از دل مرد و زن و پیر و جوان رفته قرار وقت سیلی زدن صورت طراری‌هاست لحظه‌ی معجزه و موعد بیداری‌هاست ماه پنهان شده در سیطره‌ی ابر سیاه «هرکه دارد به سرش شور و نوا بسم الله…» عشق پیمانه به پیمانه جنون می‌ریزد از دل مدرسه‌ی فیضیه خون می‌ریزد اینکه برخاسته چون سرو سهی ایران است همه جا صحبت غوغای کفن‌پوشان است همه جا صحبت این است کسی می‌آید «مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید» همه جا باز پر از شور و شرر می‌گردد «یک نفر مانده از این قوم که برمی‌گردد» شب این شهر اگر سرد و اگر تاریک است اندکی صبر عزیزان! که سحر نزدیک است فجر پیداست از این فاصله، شب رفتنی است شاه درمانده و بی‌اصل و نسَب رفتنی است کوچه به کوچه خیابان به خیابان با ماست بانگ تکبیر بلند و تب توفان با ماست مستی جام شراب است ز تاک افتاده هر شهیدی که چونان لاله به خاک افتاده بشمارید در این راه همه سرها را فوج در فوج ببینید کبوترها را تب ققنوس در این طایفه افتاده ببین! همه‌جا پر شده از عاشق و دلداده ببین! سوختن در سفر عشق چه شوری دارد پس از این حادثه خورشید چه نوری دارد خاک پر گوهر و از لاله لبالب داریم دست بگذار به پیشانی ما، تب داریم تب عشق است که افتاده به جان همه‌مان جان‌مان هم به فدای وطن ما ایران نفسی مانده در این سینه که فریاد کشیم «انتظار فرج از نیمه‌ی خرداد کشیم»