eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم حال دعا می‌خواست با خود ساغر آوردم سر از میخانه‌ی اهل مناجاتت درآوردم برایم باز کردی جا میان روسفیدانت به ستارالعیوبی چون تو امشب باور آوردم در این بازار بی سرمایه، خالی مانده دستانم به من اشکی بده، یوسف ببیند گوهر آوردم ببر با حلقه‌ای در گوش، من را کربلا یا رب بگو: امشب حسین‌ من! برایت نوکر آوردم :: شنیدم زیر خنجر در مناجاتش به تو می‌گفت: برای یاریِ دینت خدایا حنجر آوردم شنیدم خواهرش از روی تل، جان دادنش را دید نشد یاری کنم او را، فقط چشمِ تَر آوردم الهی بشکند دست و عصایی که بر او می‌زد الهی دق کنم وقتی از این غم سر درآوردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
[او می‌برید و من می‌بریدم...] 🔺️عبدالجواد شاعر و مرثیه‌سرای‌ عهد ناصری است که در شعر به «جودی‌» تخلص می‌کرد و به‌ اعتبار اینکه‌ در دوران‌ او، «میرزا» لقب‌ عمومی‌ شاعران‌ بوده‌، میرزای‌ جودی‌ هم‌ خوانده‌ شده‌ است‌. از زندگی‌ وی‌ اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. از مردم‌ عنبران‌ (روستایی‌ در سه‌ کیلومتری‌ طرقبه مشهد) بوده‌، در جوانی‌ به‌ مشهد رفته‌ و دکان‌ قنادی‌ باز کرده‌ و از همین‌ طریق‌ معیشت‌ خود را تأمین‌ می‌کرده‌ است‌. 🔺️دیوان‌ جودی‌، نخستین‌ بار در ۱۲۹۹ هجری به‌ امر ناصرالدین‌شاه‌ و به‌همت‌ میرزاسعیدخان‌ مؤتمن‌الملک در چاپخانه سنگی‌ آستان‌ قدس‌، به‌ خط‌ میرزاشفیع‌ اعتمادالتولیه چاپ‌ شد. 🔺️ شعر معروف زیر که بعضی ابیاتش در این چند سال اخیر دست‌خوش تغییر شده، از این شاعر بزرگ است: آن دم بریدم، از زندگی دل کآمد به مسلخ، شمر سیه دل او می‌دوید و، من می‌دویدم او سوی مقتل، من سوی قاتل او می‌نشست و، من می‌نشستم او روی سینه، من در مقابل او می‌کشید و، من می‌کشیدم او از کمر تیغ، من آه باطل او می‌برید و، من می‌بریدم او از حسین سر، من غیر از او دل 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در سینه‌ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد عاشق شوی، حرف دلم را خوب می‌فهمی ذکری شبیه "زینب کبری" نخواهد شد نوکر که جای خود، غلام نوکرانش هم درمانده و محتاج در عقبی نخواهد شد هر کس که گریان شد برای عمه‌ی سادات شرمنده پیش حضرت زهرا نخواهد شد داغ برادرها...اسارت...سیلی و غارت در چشم بانویی جز او زیبا نخواهد شد از غیرت و از عفت زهرایی‌اش پیداست حتی اگر معجر بسوزد وا نخواهد شد مِیلش شهادت بود در کرب و بلا، اما زینب نمانَد که عدو رسوا نخواهد شد بعد از ابوفاضل علمدار است و دین حق، جز با اسارت‌رفتنش برپا نخواهد شد عمری بلا دیده ولی داغی برای او مانند داغ عصر عاشورا نخواهد شد * * همراه مادر هر چه بر سر می‌زنیم انگار قاتل ز روی سینه‌ی تو پا نخواهد شد کل تن تو جای زخم نیزه و تیر است جایی برای بوسه‌ام پیدا نخواهد شد؟ ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این طرف بین عبا اکبر تو افتاده آن طرف ساقی آب‌آور تو افتاده زینت دوش نبی! بین همه وسعت دشت ته گودال چرا پیکر تو افتاده کاش میمُردم و اینگونه نمی‌دیدم که همه اعضای تو دور و بر تو افتاده جلوی پای تو باید سر من می‌افتاد جلوی پای من اما سر تو افتاده کربلا سنگ ندارد، همه جایش رمل است چقَدَر سنگ به دور و بر تو افتاده میخورد بعد تو بر روی من و روی رباب سنگ‌هایی که روی پیکر تو افتاده بین میدان مُتحیر شدنت را دیده جلوی خیمه اگر همسر تو افتاده طعنه‌ی قاتل تو، قاتل احساسم شد گفت: زیر لگدم دلبر تو افتاده گُر گرفت آتش دامان غزال حرمت گرگ از بس که پیِ دختر تو افتاده سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
وقتی اشکت ریخت روی جوهرِ تقدیرها روضه‌ات شد اولین عشقِ جوان‌ و پیرها مُهرِ داغت شد مدالِ سرخ، وقتی زخم شد سینه از سینه‌زنی‌ها شانه از زنجیرها رزقِ ما پایان ندارد مثل احسانِ کریم دیگِ نذری ته ندارد، شاهدم کفگیرها کاش می‌مردیم با «یا لَیتَنا کُنّا مَعَک» چهره‌ی تقویم‌مان سرخ است از تأخیرها ما کبوترها نبودیم آسمانت فتح شد جای ما پرواز می‌کردند سویت تیرها میهمان از دست‌های میزبان شمشیر خورد ریخت خونِ تشنه‌ات در سفره‌های سیرها قاریان، قرآنِ جسمت را تلاوت می‌کنند عالمان، بیرون کشیدند از تنت تفسیرها از مؤذن‌ها اذان می‌ریخت وقتِ کشتنت در نمازِ قتلِ تو تسبیح‌ شد تکبیرها گودی گودال پُر شد، خون مزارت را گرفت دفن شد کوهِ تنت در تلّی از شمشیرها دشتِ سرخ افتاد دستِ گلّه‌ی کفتارها آه، از حالِ فرارِ آهوانِ شیرها ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
مگر به جز تو تمنای دیگری هم هست؟ مگر به سینه تقاضای دیگری هم هست؟ برای در زدنِ این گدا به خانه‌ی تو به غیر سینه مگر جای دیگری هم هست؟ ز مدحت ای همه جان! خسته کی شوم؟ آیا به دلنوازی‌ات آوای دیگری هم هست؟ به غیر صحن و سرا و ورودیِ حرمت مگر که جنت الاعلای دیگری هم هست؟ برای من که دمادم دمت مرا جان داد مگر به جز تو مسیحای دیگری هم هست؟ به بارگاه تو نوکر زیاد هست ولی برای من مگر آقای دیگری هم هست؟ برای روضه اگر تنگمان شود دنیا هزار شکر که دنیای دیگری هم هست به خون سرخ نوشتند نامه یارانت به غیر خون مگر امضای دیگری هم هست؟ :: در آن شلوغی گودال، مادرت می‌گفت نزن مگر به تنش جای دیگری هم هست ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
تضمینی از شعر جناب مقبل کاشانی زوال ظهر، تن خسته و لب عطشان بدون لشگر و یار و بدون پشتیبان میان حلقۀ خولیّ و شمر و زجر و سنان " روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان  " نه آل فاطمه عادت به این جسارت داشت نه شیرخواره به گهواره خواب راحت داشت نه پای دخترکانش به خار عادت داشت " نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت " نه بود دست علمدار تا کند امداد نه حُرّ و عابس و مسلم برای استمداد نه اکبریّ و نه قاسم، ز بی کسی فریاد " کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد به رنگ پرتو خورشید بر زمین افتاد " همین که خیمۀ عباس بی ستون گردید دو چشم اهل حرم رنگِ اشک و خون گردید به گریه زینبش از خیمه‌ها برون گردید " هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید " هزار و یک ورق از مصحف مبین افتاد عزیز فاطمه بی یار و بی معین افتاد غروبِ حادثه بر خاک با جبین افتاد " بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد " ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید دست بر حنجره‌ات زد...، جگرم تیر کشید روی تل بود که دیدم نفسم می‌گیرد روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید در همان لحظه که او شاهرگت را می‌زد حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت ناگهان‌تر همه‌ی دوروبرم تیر کشید ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد خیمه‌ها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید دور هر خیمه که می‌سوخت دویدم اما نیزه‌ها خوردم و از نو کمرم تیر کشید خوب شد بچه‌ی شش‌ماهه‌ی خود را بردی پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و صورت نیلی‌اش از درد و ورم، تیر کشید مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_ مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست باز انگار که فرق پدرم تیر کشید اسب تا سینه‌ی آقا پسرت را له کرد آن طرف سینه‌ی آقا پسرم تیر کشید شش برادر همه بر روی زمین افتادند اینچنین سینه‌ی خیرالبشرم تیر کشید خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر نیزه‌ها خوردم و پای سفرم تیر کشید چه بگویم که کجای جگرم می سوزد‌ چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دیر آمدم، دیر آمدم سر را جدا کرد سر را جدا کرد و نظر در خیمه‌ها کرد خونی که مثل چشمه از هر زخم جوشید گودال را لبریز از خون خدا کرد در خون وضو کردی و افتادی به سجده یک نیزه از پشت سر آمد، اقتدا کرد از خاکِ شور مقتلت پر شد دهانت حق نمک را شمر، این‌گونه ادا کرد شمر است این که در میان قتلگاه است یا آن حرامی که مدینه شر به پا کرد دیشب سرت بر دامن من بود و حالا خولی به خورجینش سرت را برد و جا کرد چشم سپاه کوفه گریان تا ابد باد تو زنده بودی و نگاه بد به ما کرد :: دیر آمدم، دیر آمدم، سر را بریدند سر را بریدند و به سوی ما دویدند بستند با نیزه، دهانی را که از آن نام علی مرتضی را می‌شنیدند با نعل تازه روی جسمت اسب راندند ده‌تا حرامی، پای‌کوب شام عیدند شمشیرهایی که به کتف و شانه خوردند آثار بار نان و خرما را ندیدند با حرص افتادند به جان یتیمان آن‌ها که دیگر از غنیمت ناامیدند روزی شرر به چادر زهرا کشاندند امروز هم از دخترش معجر کشیدند این بی‌پناهان اهل و اطفال حسینند دنبالشان در دشت، اوباش یزیدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
گودالِ قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟ این بوی آشنایی از تربت حبیب است هر ظهر تشنه اینجا، در حیرت اولوالعزم قرآن به روی خاک و انجیل بر صلیب است نهج الفصاحه در خون، نهج البلاغه در اشک جبریل پر شکسته، بر خاک‌ها عجیب است قصد نماز دارد خورشید خون گرفته وقتی رسول اکرم بر نیزه‌ها خطیب است قد قامت الصلاتش، صد اوج در فراز است حی علی الفلاحش، صد موج در نشیب است در این حرای زخمی، پیچیده سوره‌ی کهف لحنش چه دلنشین و صوتش چه دلفریب است از بس که خیزران‌ها خط بر لبش کشیدند_ سرمشق اهل عالم، خط‌های این کتیبه است شیب الخضیب دارد، خد التریب دارد با السلام رد شو، منظور هر غریب است آهسته پای بگذار، بال فرشته پهن است با احتیاط بگذر، این خاک بی رقیب است اینجا غریبه‌ها هم، یک جور آشنایند هر کس غریب‌تر شد، او بیشتر حبیب است شش‌گوشه‌ی مراد است، این عرش خاک خورده هرکس نیامد اینجا، از عشق بی نصیب است احساس استجابت، در این حریم جاری‌ست این جا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است در این محیط زخمی، در این فضای مجروح هر کس نفس کشیده، عمری‌ست بی شکیب است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
تو نخوردی آب، دریا سوخت، دریا حیف شد گونه‌ات را بوسه زد شن‌های صحرا حیف شد سجده کردی، ای امام بی جماعت بین خون لشکرت کو که نمازت شد فرادی... حیف شد خوش قد و بالا، عصایِ روزِ پیری داشتی اکبرت که رفت افتادی تو از پا، حیف شد با چه حساسیتی موی تو را شانه زدم دست شمر افتاد آن گیسوی زیبا حیف شد رفت از گودی به قصد آب آوردن هلال آب را آورد، دیر آورد اما، حیف شد پای هر سوزن که زد زهرا برایت اشک ریخت ماند زیر پای لشگر اشک زهرا، حیف شد لااقل پیراهنت را در نمی‌آورد کاش زحمت دستان زهرا مادر ما حیف شد محض برپا کردن آن خیمه‌ها زحمت کشید زحمت عباس با این سوختن‌ها حیف شد ✍ سروده گروه 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
تا حسین ازجان گذشت و سوی قربانگاه رفت از زمین تا آسمان، پیوسته دود آه رفت چون قدم در وادی سرخ منا می‌زد حسین از حرم تا قتلگه، زینب صدا می‌زد حسین ذوالجناح او به خیمه سر به‌خاک غم نهاد ازفغان کودکان، لرزه به عرش حق فتاد چون که آتش ازغمش بر ماسوا می‌زد حسین از حرم تا قتلگه، زینب صدا می‌زد حسین مثل برق ازپیش چشمش می‌گذشت آن لحظه‌ها دست بر سر، داشت بر لب، ناله‌ی واغربتا داغ وقتی بر دل اهل ولا می‌زد حسین از حرم تا قتلگه، زینب صدا می‌زد حسین قاتل از یک سو دوید و زینب از یک سو دوید قاتل اوخنجر و زینب ز دل آهی کشید با هزاران زخم دم از ربنّا می‌زد حسین از حرم تا قتلگه، زینب صدا می‌زد حسین لحظه‌ای که با خدا، لبریز شور و حال بود اول معراجِ او از خاک آن گودال بود درهمان لحظه که پَر سوی خدا می‌زد حسین از حرم تا قتلگه، زینب صدا می‌زد حسین از زمین تا آسمان، گلبانگ واویلا رسید ناگهان برگوش او، فریادی از زهرا رسید چون که سر بر دامن خیرالنسا می‌زد حسین از حرم تا قتلگه، زینب صدا می‌زد حسین ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
ای چاره‌سازِ مردم عالم، حسین جان آرامِ قلب‌های پُر از غم، حسین جان بابِ نجات مردم درمانده از گناه شرط قبول توبه‌ی آدم، حسین جان خواندیم آیه‌آیه غمت را و سوختیم تفسیر سرخ سوره‌ی مریم، حسین جان فرصت کم است! روزی چشم مرا بده آقای گریه‌های دمادم، حسین جان جانِ تمام مرثیه‌خوانان فدای تو ای شور روضه‌های محرم، حسین جان در پای روضه‌های تو جانْ نذر کوچکی است ما را ببخش بابت این کم، حسین جان :: افتاده‌ای میانه‌ی گودال روی خاک تسبیح دانه‌دانه‌ی درهم، حسین جان بر روی نیزه‌های غریبی چه می‌کنی؟! خورشید نسل‌های مکرم،‌ حسین جان ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روضه‌خوان‌ها شب‌به‌شب غمگین به منبر می‌رسند با همان یک "یا حسین" از "سر" به آخر می‌رسند روضه‌ها را از پسر تحویل بابا داده و از سرِ بر نیزه‌ی بابا به دختر می‌رسند گاه مابینِ مقاتل پا‌به‌پای بیت‌ها سمت سقا می‌روند اما به اکبر می‌رسند ارباً اربا روضه‌ی سختی‌ست اما غالباً روضه سنگین می‌شود وقتی به اصغر می‌رسند گوش تا گوش علی را تیر از هرسو بُرید روضه‌خوان‌ها در همین مقتل به حنجر می‌رسند شمر می‌آید به گودال و به دستش خنجر است روضه‌ها از روی تل اینجا به خواهر می‌رسند من گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را، روضه‌ها از میان نیزه و خنجر به پیکر می‌رسند روضه‌ای سرتاسر گودال را پُر کرده است یا بنُیَّ... ناله‌ها از سمت مادر می‌رسند عصر عاشوراست اما خیمه‌ها در آتش‌اند دشمنان دارند از هرگوشه‌ای سر می‌رسند زینب از هرسو یتیمی را بغل وا می‌کند دختران فکر حجابند و به معجر می‌رسند :: شام در راه است و بر هر بام مردم منتظر نیزه‌داران یک‌به‌یک دارند با سر می‌رسند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
لطف زمین گرم تو را نُه فَلَک نداشت گودال تو چه داشت که مُلک و ملک نداشت جز خانه‌ات تمام جهان خاک غربت است بی کربلا بشر وطن مشترک نداشت این حرف عاشقان تو هنگام مردن است بی گریه بر تو زندگی اصلاً نمک نداشت مادر گذاشت خاک تو را بر زبان من شیرش حلال باد! به کار تو شک نداشت یادش بخیر تا که تو لبخند می‌زدی زهرا دگر نگاه به باغ فدک نداشت آخر چگونه چوب به لب‌های تو زدند... ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
حیدر رسیده بود، پیمبر رسیده بود همراه این دو، سوره‌ی کوثر رسیده بود خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ آن لحظه‌ای رسید که لشگر رسیده بود از خاتم حسین، تعاریف بی‌شمار به گوش ساربان ستمگر رسیده بود کار عصا و نیزه و شمشیر شد تمام نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود خنجر نمی‌برید گلوی حسین را به بوسه گاه حضرت مادر رسیده بود حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است با قتل صبر، صبرش اگر سر رسیده بود هنگام ظهر کشتن آقا شروع شد اما غروب، کار به آخر رسیده بود ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
آبرو‌ حیثیّت دینی‌ حسین یک‌تنه ناجی آئینی‌ حسين خون تو احیای اسلام عزیز راه مکتب را تو تضمینی‌ حسین هم شریعت را اصالت‌بخش تو هم طریقت را جهان‌بینی‌ حسین تو قنوت مستجابی در نماز بر دعای خلق آمینی‌ حسین گریه‌کن‌های خودت را روز حشر در لوای خویش می‌چینی حسین تو پناه محشری، از وحشتِ دختران خویش غمگینی حسین خار می‌چینی چرا پشت خیام عصر عاشورا چه می‌بینی حسین؟ پای مجروح یتیمان تو را نیست جز شلاق تسکینی حسین آه از دلواپسی امشبت وای از فردا و حال زینبت وای اگر فردا تو تنهاتر شوی بی‌اباالفضل و علی‌اکبر شوی وای اگر فردای پر رنج و ملال جسم قاسم را ببینی پایمال وای اگر فردا در آن قحطی آب حرمله از غنچه‌ات گیرد گلاب وای فردا جای زهرا مادرت خواهرت باید ببوسد حنجرت وای اگر فردا تو ای سالار دین از فرس ناگه بیفتی بر زمین وای اگر حال تو را ناخوش کنند تیرها بر پیکرت جا خوش کنند وای هر جا بوسه زد احمد بر آن می‌نشیند نیزه‌ای تا استخوان لحظه‌ی پایان عمرت آه، آه شمر می‌آید به سمت قتلگاه وای اگر زانو زند بر پیکرت خنجرش افتد به روی حنجرت وای اگر با ضربه‌های بی‌امان سر جدا گردد ز جسمت آن‌زمان ... وای اگر در شام روزی این سرت پرت گردد روبروی دخترت نازدانه دخترت دق می‌کند خواهرت از غصه هق‌هق می‌کند ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شده آتش بیار صحرا شمر جان ندارد برای بلوا شمر هر که آمد به محضرت امروز دست خالی نرفت حتی شمر جان زهرا! به جانت افتادند دو سه تا شمر نه چهل تا شمر گره افتاده است در مویت چه کسی وا‌کند خودم یا شمر؟ وقت ذبح‌ات تعارفش کردند همه گفتند که بفرما شمر قتل وهن است نیت این‌ها همگی رفته‌اند اما شمر ... لب گودال ناسزایی گفت با همان طعنه کشت ما را شمر ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد زینب کنار رأس برادر شکسته شد از دور دید ، شمر کجا پا گذاشته اینگونه شد نماز عقیله نشسته شد می دید دسته دسته به گودال آمدند می دید جسم دلبر خود دسته دسته شد با نیزه ای که روی گلویش گذاشتند راه نفس کشیدن ارباب بسته شد خیلی مسیرِ خیمه و گودال را دوید یک نصفه روز قدر چهل سال خسته شد ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
برگشته‌ای بدون سوارت به خیمه‌گاه در امتداد واقعه، در عصر اشک و آه دلواپس کسی‌ست نگاهت قدم قدم گاهی اگر به پشت سرت می‌کنی نگاه یالت چقدر سرخ... خیالت چقدر سرخ... چشمت به خون نشسته چرا؟ آه ذوالجناح! ای مرکب بهشت خدا! پس حسین کو؟ افتاده عرش روی زمین در کجای راه؟.. تن‌ها رها به دشت... خدایا چه بی‌سپر! سرها به ‌روی نیزه... دریغا چه بی‌گناه! فریاد «یا بُنَیَّ» جهان را گرفته‌ است بوی مدینه می‌وزد از سمت قتلگاه ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
جیبشان پر می‌شود جیب هر مرد و زن و پیر و جوان پر می‌شود با فروش دین خود کوفیان بی‌مروت جیبشان پر می‌شود هرکسی بیعت شکست یک سپر گندم برایش رایگان پر می‌شود آه از اشباه الرجال... قصه‌ی کوفی جماعت در جهان پر می‌شود چوب‌خط عده‌ای در بزنگاه خطیر امتحان پر می‌شود لشگر ابن زیاد با هجوم مردمی نامهربان پر می‌شود محض تکفیر حسین دشت از یک عده بی‌نام‌ونشان پر می‌شود کوله‌بار حرمله بعد بغض و کینه از تیر و کمان پر می‌شود شمر مهمانش شده دامن مهمان به لطف میزبان پر می‌شود قتل صبرش را ببین قتلگاه از خولی و شمر و سنان پر می‌شود روضه خیلی سخت شد با سر نیزه همه حجم دهان پر می‌شود هر شکاف زخم او با عصای پیرمردی ناتوان پر می‌شود فاخر است انگشترش با عقیقش دست‌وبال ساربان پر می‌شود بعد غارت شک نکن جیب خولی از النگوی زنان پر می‌شود از رد پای شبث چادر طفل یتیم کاروان پر می‌شود پیش چشمان رباب مشک‌های خالی از آب روان پر می‌شود گوش اطفال حرم از رجزخوانی چوب خیزران پر می‌شود ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
فرازی از یک دید بالای بلندی ازدحام صد حرامی، دور یک بیتُ‌الحَرام حمله‌ور، بر کعبه دید اصحاب فیل دشتی از نمرود گِرد یک خلیل.. کَعب نی‌ها گِرد کعبه، در طواف سنگ‌ها دارند قصد اعتکاف.. «دیده‌ای تلفیق خون و خاک را؟ بر زمین افتادن افلاک را؟» دیده‌ای مرگی بدین حَد، باشُکوه؟ دیده‌ای تکیه دهد بر نیزه کوه؟ دیده‌ای پَرپَر، گُل احساس را؟ دیده‌ای یک یاس و، صد‌ها داس را؟ دیده‌ای صد سنگ و یک آیینه را؟ نُو به نُو، صد کینۀ دیرینه را؟.. ماهتابی با شفق، آمیخته‌ست خون پیشانی به رویش ریخته‌ست.. زخمه‌ها در پردۀ بیداد بود یک گلو، صد حنجره فریاد بود :: دید بالای بلندی، خواهر‌ است دست او گه بر فلک، گه بر سر است درد، در دل بود بر لب آه داشت یا «رسول‌الله» و «یا الله» داشت.. هر دو تن، گویی دو بی‌جان پیکرند شاهد جان دادن یکدیگرند در صدای او، ولی جوهر نبود جوهر گفتار، با خواهر نبود.. در نگاه خود، پیام صبر داشت کوه را با استواری وا گذاشت ای امید من برو اینجا مباش خود نمک بر زخم‌های من مپاش.. رُو به خیمه رهبری آغاز کن خار، بَر کَن، راه طفلان باز کن ماه من، منظومه‌ام را کن رَصَد بوی آتش بر مشامم می‌رسد.. آسمان در شب، پر از اَنجُم شود در دل شب، قرص ماهم گم شود جستجوی خویش را دنبال کن گر نجُستی، روی در گودال کن.. کودکان ما همه دُر‌دانه‌اند گِرد شمع داغ‌ها پروانه‌اند بر سر بیمار من تیمار باش در کنارش کاروان‌سالار باش.. :: هر چه گفتش چشم بربند از حسین زینب، امّا دل نمی‌کَند از حسین داشت یک تن بیمِ جان دو امام گاه در گودال، دل، گه در خیام زین طرف، بی‌یار، مانده یک غریب ز آن طرف، بیمار می‌خواهد طبیب مرغ دل، گه در حرم، پَر می‌کشید گه به سوی قتلگه، سر می‌کشید.. بود زینب، مُحرِمِ حجّ وفا گه به سوی مَروه، گاهی در صفا زیر پایش دید می‌لرزد زمین رنگ گردون، همچو روی شرمگین.. آب‌ها، گویی تلاطُم می‌کنند بادها هم، راه خود گم می‌کنند جامه گردون در خُم نیلی زند خود به روی خود، شفق سیلی زند ز آسمان، خورشید باشد جلوه‌گر یا که داغی را نهاده بر جگر؟.. رنگ از مهتابِ روی او پرید بوی پرپر گشتن گُل را شنید عشق، کوه صبر را از جای کَند رفت سوی مجمر آتش، سپند پای از ره ماند، امّا دل دواند بر زمین چون سایه، خود را می‌کشاند.. با تن بی‌جان، سوی جانانه رفت شمع، سوسو می‌زد و پروانه رفت.. آمد و دید از عِناد قوم کین گوشوار عرش، بر روی زمین.. بانگ زد: آیین مهمانی‌ست این؟ کافران! رسم مسلمانی‌ست این؟.. آه ای نفرین بی‌حد، بر شما نیست آیا یک مسلمان در شما؟ این گلو را مصطفی بوسیده‌ست صد گُل از گلبرگ رویش چیده‌ست.. دیدۀ او،‌ مشعل اُمّ‌القُرا‌ست سینۀ او، لوح محفوظ خداست سرخ بود این گُل، که بر آن رنگ زد؟ کی به یک آیینه، صد‌ها سنگ زد؟ این شَفَق‌رخسار، ماه زینب است کعبۀ دل، قبله‌گاه زینب است.. از لبش دارد حیات، آب حیات دست هَستی خواهد از دستش برات.. :: دیده‌ای در پیش چشم خواهری خنجری و، قاتلی و، حنجری؟.. دیده‌ای روی حریر، الماس را؟ دیده‌ای داسی نبُرّد یاس را؟.. خواهر از این سو و از آن سو، عدو بود یک خنجر، به روی دو گلو گر چه او را طاقت دیدن نبود هم‌چنان‌ وحی،‌ آمد از بالا فرود لیک با او هاله‌ای از نور بود چشم خفّاشان به رویش کور بود از خدای عشق، نیرو می‌گرفت صبر، زیر بازوی او می‌گرفت پیکر بی‌جان خود را می‌کشاند می‌فتاد و عشق او را می‌دواند تا حسین از عزم او آگاه شد صحنه بیش از زخم‌ها، جانکاه شد گفت، ای همسَنگر من خواهرم ای تو ناموس خدا رُو در حرم.. باز سوی خیمه‌ها پیمود راه ای قلم برگرد سوی خیمه‌گاه.. بس زبان افصح اینجا لال شد کسی چه می‌داند چه در گودال شد.. هر قلم اینجا شکسته بهتر‌ است جز لبان عشق، بسته بهتر‌ است :: نِی توان دارد زبان، بر گفتنش نِی دلی را طاقت بشنفتنش.. آیه‌های عاشقی تفسیر شد خنجری با حنجری درگیر شد.. باغ را عطر خدا پُر کرده بود کربلا را دو صدا پر کرده بود خواهری گفتا: به قربان سرت بانویی گفتا: بمیرد مادرت آسمانا، گریه سر کن بر زمین «سر بریدند آسمان را در زمین» ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
سرم خاک کف پای حسین است دلم مجنون صحرای حسین است بُوَد پرونده‌ام چون برگ گل پاک در این پرونده امضای حسین است بهشت ارزانی خوبان عالم بهشت من تماشای حسین است به‌وقت مرگ چشمم را نبندید که چشم من به سیمای حسین است تمام هستی‌ام باشد دل من که لبریز از تولاّی حسین است چراغ از بهر قبر من نیارید چراغم روی زیبای حسین است خوش آن صورت که در فردای محشر بر آن نقش کف پای حسین است دلی جای خدا باشد که آن دل پر از نور تجلاّی حسین است نترسانیدم از روز قیامت قیامت قدّ و بالای حسین است ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
ای کاش مردم از تو حاجت می‌گرفتند از حالت چشمت بشارت می‌گرفتند باید به‌جای بردن انگشتر از دست از فیض انگشتت اشارت می‌گرفتند وقتی‌که قرآن تو را از نی شنیدند درسی فراتر از تلاوت می‌گرفتند... باید زِ کام خشک سقای تو در آب درس وفاداری و غیرت می‌گرفتند افسوس از آن مردمانی که سرت را از دست یکدیگر غنیمت می‌گرفتند ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش سلام کرد به جدّش... سلامی از سر صدق سلام آن‌ که کند جان فدای جانانش سلام کرد بر آن گونه‌های خاک‌آلود بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش سلام کرد بر آن بوسه‌گاه نورانی سلام آن‌ که کند جان خویش قربانش سلام آن‌ که دلش زخمی مصیبت‌هاست سلام آن‌ که اگر بود کربلا، جانش، میان طف، سپر نیزه و سنان می‌شد و می‌سپرد به شمشیرها گریبانش... سلام آن‌ که اگر نینوا حضور نداشت علی‌الدوام شده نالۀ فراوانش سلام آن‌ که سرازیر می‌شود هر روز به جای اشک روان، سیل خون ز چشمانش... ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net