eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
416 ویدیو
30 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
دلی پُرخون برايش مانده و چشمان تر زينب چه سوغاتی به همراه آوَرَد از اين سفر زينب پريشان شد زمين، هفت آسمان پيچيد و درهم شد ولي از اين جهان دارد دل‌ آشفته‌تر زينب در آن صحرا که هر کس را نصيبی از مصيبت شد همه داغ جوان ديدند، اما بيشتر زينب غروب از سر گذشت و "سر" گذشت و سرگذشتش را... که دنيا خوب می‌داند چه آورده‌ست بر زينب زمانی را که دنيا در تب سجاد می‌سوزد امامی نيست پرچم را بَراَفرازد، مگر زينب به حقْ که سفره‌ی زهرا چه مردان بزرگی را نمک پرورده‌اش کرده، پدر، همسر، پسر، زينب! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کاروان عشق را سوی وطن آورده‌ام نوغزالان حرم را در چمن آورده‌ام آن نسيم خانه‌بردوشم که از گلزار عشق بوی چندين لاله‌ی خونين‌کفن آورده‌ام هر مسافر تحفه‌ای آرد براي دوستان هان ببينيد اين ره‌آوردی که من آورده‌ام خاطرات تلخ و جان‌فرسای شام و کربلاست آنچه را از اين سفر با خويشتن آورده‌ام سينه‌ای از غم کباب و قامتی همچون کمان کتف و بازو نيلی از بند و رسَن آورده‌ام در دل افسرده‌ام بنشسته هفتاد و دو داغ ماتم جانسوز هفتاد و دو تن آورده‌ام از جفای کوفيان با اهل بيت مصطفی شکوه‌ها نزد رسول مؤتمن آورده‌ام يا رسول الله! حسينت را نياوردم اگر يادگار از يوسفت يک پيرهن آورده‌ام شد سر او بر سنان و جسم پاکش غرقِ خون رازها از آن سر و از آن بدن آورده‌ام چون بنوشيد آب ياد آريد کام خشک من اين پيام از او برای مرد و زن آورده‌ام جسم عبدالله و قاسم ديده‌ام در خون و خاک اين خبر با سوز دل بهر حسن آورده‌ام جان سپرد از غم سه‌ساله دختری در شام و من حسرتی بر دل از آن شيرين‌سخن آورده‌ام عاقبت پيروز گشتم گرچه بس ديدم ستم تک مدال افتخار اندر وطن آورده‌ام پيش رو بگذاشتم آئينه‌ی مهر حسين تا "مؤيد" را چو طوطی در سخن آورده‌ام ✍مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گفت مادر، از پسر بهرت خبر آورده‌ام دخترت زينب منم، شرح سفر آورده‌ام گر دهم شرح سفر، ترسم بيازارم دلت کز عزيزانت خبر با چشم تر آورده‌ام رفتم از کويت ولي باز آمدم دل غرق خون زاشک خونين، دامني پر از گهر آورده‌ام از عراق و شام با سنگ جفا، سوی حجاز طايران قدس را بشکسته‌پر آورده‌ام يوسفت شد صيد گرگان در زمين کربلا ارمغان پيراهنِ آن نامور آورده‌ام مادران را با جوانان از وطن بردم ولی جمله را در بازگشتن بی‌پسر آورده‌ام مادر اصغر، رباب خسته‌جان را همرهم با دلی پُر درد از داغ پسر آورده‌ام هرچه گويم باز مانَد ناتمام، اين شرح حال قصه‌ی جانسوز خود را مختصر آورده‌ام قصّه‌ی پُر غُصه‌ی زينب، «صفا» بنوشت و گفت بهر دل‌ها مايه‌ی سوز و شرر آورده‌ام ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مدينه! کاروانی سوی تو با شيون آوردم ره‌آوردم بُوَد اشکی که دامن دامن آوردم مدينه! در به‌رويم وا مکن چون يک جهان ماتم نياورد ارمغان با خود کسي، تنها من آوردم مدينه! يک گلستان گُل اگر در کربلا بُردم ولي اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم اگر موی سياهم شد سپيد از غم ولی شادم که مظلوميت خود را گواهی روشن آوردم اسيرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم که پيروزی به کف در رزم با اهريمن آوردم مدينه! اين اسارت‌ها نشد سدّ رهم بنگر چه‌ها با خطبه‌های خود به روز دشمن آوردم مدينه! يوسُف آل علی را بردم و اکنون اگر او را نياوردم، از او پيراهن آوردم مدينه! از بنی‌هاشم نگردد با خبر يک تن که من از کوفه پيغام سرِ دور از تن آوردم مدينه! گر به سويت زنده برگشتم مکن عيبم که من اين نيمه‌جان را هم به صد جان‌کندن آوردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من از سفـر، جگر داغدیـده آوردم سرشک دیـده و قدّ خمیده آوردم من از دیـار شهیـدان عشق می‌آیم پیام‌هـــا ز گلــوی بریــده آوردم رسیده بـر جگـرم زخم نیزۀ خولی خبر ز سینـۀ از هم دریـده آوردم گـزارش بـدن پــاره‌پــاره را دارم خبر ز پیکر در خون کشیده آوردم ز دشت کرب‌وبـلا پاره‌پاره پیرهنی ز شش برادر در خون تپیده آوردم خجالتم مده ای باغبان گلشن وحی سلام بر تو ز گل‌های چیده آوردم برای مـادر مظلومه چادری خاکی از آن سه‌ساله یتیم شهیده آوردم در این سفر عوض درّ و گوهر و یاقوت برای مـادر خـود اشک دیـده آوردم من از محل یهـودی‌نشین شـام آیم ز بام سنگ به فرقم رسیـده می‌آیم ز آفتاب رسالت از این سفر «میثم!» خبر ز مـاه به خـون آرمیـده آوردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آه از آن دم که کاروان امید دم دروازه‌ی مدینه رسید سوی آن کاروان به صدها آه بادلی خسته آمد عبدالله اشک حسرت زدیدگانش سفت تسلیت بر امام چارم گفت بعد ازآن هرطرف نظر انداخت زینبش را درآن میان نشناخت ناگه از دل کشید زینب آه گفت با همسرش که عبدالله منم آن جان آمده برلب به کجا می‌روی؟ منم زینب آبله‌پا وخسته آمده‌ام قدخمیده، شکسته آمده‌ام گر بپرسی چرا خمیدم من یک جهان بار غم کشیدم من زینب تو که جامه‌اش نیلی‌ست چهره‌ی او کبود از سیلی‌ست تو چه دانی که من چه غم دیدم دست‌هایی زتن قلم دیدم یک طرف قاسمم فدا گردید یک طرف اکبرم به خون غلطید غرق خون تا گلوی اصغر شد حنجر خشک او زخون تر شد سوره‌ی والضحی به نی دیدم سراز تن جدا به نی دیدم شمع جانم اگر که آب شده سینه‌ی من زغم کباب شده آه از جان و دل کشیدم من ناله‌ی فاطمه شنیدم من گه گلم را به گریه بوئیدم گه گلوی بریده بوسیدم گر چنین پیرم و زمین‌گیرم کرده داغ حسین من، پیرم از غم یوسفم سخن دارم در کفم کهنه پیرهن دارم گربه شام و به کوفه رفتم من بی بهار و شکوفه رفتم من بر دلم داغ و غم فزونتر شد چون گلم در خرابه پرپر شد دلم از داغ لاله‌ها افروخت صدجگر خسته چون «وفایی» سوخت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ز جا برخیز مادر! شور محشر را بپرس از من نه، عاشورای از محشر سیه‌تر را بپرس از من زصحرای بلا با داغ هجده لاله می‌آیم به خون غلطیدن گل‌های پرپر را بپرس از من به این پیراهن صد پارۀ خونین نگاهی کن شمار زخم‌های جسم بی سر را بپرس از من اگر لیلا نبوده کربلا، من بوده‌ام مادر به خون آغشتن رخسار اکبر را بپرس از من رباب از شدّت غم گریه بگرفته گلویش را لب خشک و تلظّی‌های اصغر را بپرس از من همان ناگفته بهتر، قصّۀ پیشانی و محمل سر نی صوت قرآن برادر را بپرس از من پس از مرگ شهیدان در میان آن‌همه دشمن وداع آخر بابا و دختر را بپرس از من اگر از لاله‌های بوستان خود نمی‌پرسی غم گل‌های عبدالله جعفر را بپرس از من تن پاک حسینت زخم روی زخم شد امّا به حلق تشنۀ او آب خنجر را بپرس از من اگر چه کُشت بانگ العطش پیوسته زینب را خجالت‌های عبّاس دلاور را بپرس از من ز سوز خویش (میثم!) تا که عالم را بسوزانی مصیبت‌نامۀ آل پیمبر را بپرس از من ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نسیم طف که در این کوچه‌ها گذر دارد برای چشم به در مانده‌ای خبر دارد چنان عظیم بود این خبر چنان جانسوز بشیر حادثه هم، شِکوه از بشر دارد   کجاست مادر آن سرو سر بریده؟ کجاست؟ مگو کجاست! چه مادر ! مگر پسر دارد؟ به آسمان خمیده خبر چگونه دهند؟ که خانه‌ی تو، نه خورشید نه قمر دارد تمام شهر به پای بقیعِ آهش سوخت دعا کنید که از گریه دست بر دارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را همچو مادر برسر قبر پیمبر آمدم ای مدینه همره یک کاروان رنج و ملال سوی تو با کودکان نازپرور آمدم ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین چون پرستویی مهاجر گرکه بی‌پر آمدم کاخ استبداد را با خطبه‌ام آتش زدم دشمنان را ناتوان دیدم، توانگر آمدم وقت رفتن قاسم و عباس و اکبر داشتم بی علیِ اصغر و عباس و اکبر آمدم دیده‌ام خونین بدن گل‌های باغ عشق را ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم یوسف آل علی را دشمنان کشتند و من همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم گرکه ریزم برسر خود خاک غم، عیبم مکن کزکنار پیکری صد چاک و بی‌سر آمدم گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو زینبم من، کز سفر با دیدۀ تر آمدم با «وفایی» کز خودم دادم نشان، از این دیار اشک ریزان رفتم و، با دیدۀ تر آمدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مـن حامــل ســلام سـران بریـده‌ام مادر! سؤال کن که بگویم چه دیده‌ام داغ حسین تو کمرم را شکسته است تیر شکسته یا کـه کمـان خمیده‌ام؟ جانم به لب رسیده در این ره هزاربار تـا در کنـار تـربت جــدم رسیـده‌ام جز آب تیغ و نیزه و شمشیر کوفیان آبـی نداده‌انـد بــه گل‌هـای چیده‌ام بار غمی کز آن کمر آسمان شکست من با قد خمیده بـه دوشم کشیده‌ام از لحظه‌ای که چشم به دنیا گشوده‌ام نـاز غم حسیـن بـه جانـم خریـده‌ام مـن داغــدار فاطمـۀ چــار‌سالــه‌ام سوغات، گشتـه پیرهن آن شهیده‌ام در زخم‌هـای آبله گم‌گشتـه پای من از بس بـه روی خار مغیلان دویده‌ام هم گریه بر حسین تو کردم قدم‌قدم هم لحظه‌لحظه خنـدۀ دشمن شنیده‌ام در قتلگه چو کـوه، مقـاوم بُـدم، ولی در مجلس یزیـد، گریبــان دریـده‌ام «میثم» به سوز سینه از آن سوخته که من آتــش درون سینــۀ او آفــریــده‌ام ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زينب آئينه‌ی جلال خداست چشمه‌ی جاری كمال خداست ردّ پايش مسير عاشوراست خطبه‌هايش سفير عاشوراست مثل كوهِ وقار برگشته وه چه با افتخار برگشته غصّه و ماتم دلش پيداست رنگ مشكی محملش پيداست پشت دروازه خواهری آمد خواهر بی برادری آمد نيمه‌جانی كه كاروان آورد با خودش چند نيمه‌جان آورد كاروانی كه شيرخواره نداشت گوش‌هايي كه گوشواره نداشت گرچه خورشيد عالمين شده چند وقتی‌ست بی حسين شده چند وقت‌ست ديده‌اش ابری‌ست بر سرش سايه‌ی برادر نيست آسمان بود و غم اسيرش كرد خاطرات رقيه پيرش كرد بهر اُمّ البنين خبر آورد از ابالفضل يك سپر آورد از حسينش فقط كفن آورد چند تا تكّه پيرهن آورد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روزی که رفتم از مدینه محترم بودم عباس و اکبر داشتم، بی درد و غم بودم دور از نگاه این و آن، پرده‌نشین بودم من کعبه‌ی آل علی روی زمین بودم دور و برم بودند بانوها و دخترها بار شتر بودند چادرها و معجرها قد فلک کوتاه بود از دوش من آری... جای رقیه بود در آغوش من آری... روزی که رفتم روزگارم حال بهتر داشت زینب میان این مدینه شش برادر داشت امروز برگشتم شکسته، پیر، آشفته برگشته‌ام با روضه‌های داغ و ناگفته من در میان هلهله گودال را دیدم جنجال را دیدم، تنی پامال را دیدم هر ناله‌ای که می‌زدم بی سود و حاصل بود موی حسینم در میان مُشت قاتل بود این زینبی که آمده، آزارها دیده سخت است اما کوچه و بازارها دیده این زینبی که آمده، قامت کمان بوده بعد از حسین هم‌صحبتِ شمر و سنان بوده بی احترامی‌ها به من در هر مسیری بود بر قامت دخت علی رَخت اسیری بود بین نگاه صد حرامی رفته‌ام، ای وای! بزم میِ اوباش شامی رفته‌ام، ای وای! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e