eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.9هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
348 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت سالروز شهادت قسم به حضرت مولا ستم نخواهد ماند به غیر عشق کسی محتشم نخواهد ماند در این مصاف ستم محترم نخواهد ماند "رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند" @hosenih جلوی چشم خدا ساز اختلاف زدید کنار دشمنتان باده مضاف زدید برای فتح حرم هرچقدر لاف زدید به جان حضرت زینب دم از گزاف زدید "حرام زاده مقیم حرم نخواهد ماند" برای مرجع هر فاجعه ضمیر شدید و با یهود مراعات بی نظیر شدید خلاف شرع به چشمان دوست تیر شدید اگرچه از طرف دشمنان اجیر شدید "همیشه مخزن گنج و درم نخواهد ماند" مباد فکر کنی بی ستون بزرگ شدیم به عشق آل علی با جنون بزرگ شدیم به یاد مادرمان نیلگون بزرگ شدیم هزار سال شده غرق خون بزرگ شدیم "به این امید که نقش از ستم نخواهد ماند" اگر چه بار به دوشیم یار مانده هنوز درون ترکش ما انتظار مانده هنوز پس از گذشت زمستان بهار مانده هنوز علی که نیست ولی ذوالفقار مانده هنوز "که دین همیشه گرفتار غم نخواهد ماند" کسی می آید؛رکن و مقام در دستش و حکم ارث زمین مستدام در دستش برای زخم خدا التیام در دستش و عادلانه ترین انتقام در دستش "که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند" @hosenih طبیب زخم دل ما مسیح خواهد شد کنایه ها و مثل ها صریح خواهد شد در این مسیر غلط ها صحیح خواهد شد و فکر گنگ شماها فصیح خواهد شد "که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لحظهٔ وصف جوانمردی و ایثار شده بخت از روز ازل با وطنم یار شده باز هم حرف وفاداریِ بسیار شده وقت یادآوری غیرتِ سرشار شده شعله ور شد تب عشق و جنم و جرأت ما مانده در ذهن خیابان شرف و عزت ما شهر را زوزهٔ یک عده یزیدی پُر کرد هتک حرمت شد با نقشهٔ چندین نامرد یاعلی(ع) گفته و هر چند شکستیم از درد ایستادیم چه محکم وسطِ فصلی سرد تا زمینگیر شد آن فتنه و آشوبِ عظیم با بصیرت نُهِ دی خورد رقم در تقویم تا که فهمید غیوریم و کماکان بیدار نیست در مکتب ما سازش ِ با استکبار سنگی انداخت و ترسید و بنا کرد فرار دشمنی کرد و غلط کرد و شدیداً شد خوار نهراسیده از این قائله ها میهنِ ما عددی نیست به والله قسم دشمن ما خاک ما رهبری از وارث حیدر دارد إذن فرماندهی از ساقی کوثر دارد خیلِ سربازِ فدایی؛ علی اکبر دارد همت و باکری و مالک اشتر دارد مالکِ اشترمان نیمه شبی در بغداد خواب بودیم که افتاد به خاک و جان داد @hosenih بیقراریم! از این غم به خدا بیماریم هر شب جمعه کلافه، نگران بیداریم... یاد آن دستِ قلم سینه زنان میباریم خاطرات بدی از سیزده دی داریم بی علمدار شدیم و خبری از او نیست علم افتاد زمین ساعتِ تلخ یک و بیست رفت و هر آنچه که میخواست گرفت از دنیا رفت و برگشت أباالفضلی و إربا إربا رهبرم گریه کنان خواند نمازی زیبا کشت ما را غم ِ «لانعلمُ إلا خیرا»... زنده شد داغ شهادت، دلمان شد بیتاب غبطه خوردیم به حالش که خریدش ارباب @hosenih روضهٔ حضرت زهرا(س) به لبش بود مدام داشت از مادر سادات همین پُست و مقام عاقبت شد نفَسَش در وسطِ شعله تمام سوخت در آتش و با گریه به او داد سلام یاد آن لحظه که «در» سوخت و بر سر افتاد جان سپرد از غم ِ آن لحظه که مادر افتاد میرود روضه پس از «در» به کنارِ بستر مادری میکشد آه از سرِ شب تا به سحر میشود از ورم گوشهٔ ابرو مضطر خیره مانده ست به دیوار و ندارد باور- -که زمین خورد و زمانِ ستمی دیگر شد لگدی آمد و شش ماهه گلش پرپر شد وای از نیمه شب و بغضِ یتیمانِ علی(ع) اشکِ آهسته و دلشورهٔ پنهانِ علی(ع) بر لب آمد به خداوند قسم جانِ علی(ع) زخم ها شد سبب حال پریشانِ علی(ع) غسل میداد و همین دید کبودی ها را اشک میریخت و میگفت عزیزم زهرا(س)! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به مناسبت سالروز شهادت بانگ تشویش را که سر دادند بام ها یک به یک خبر دادند زهر را دست خون‌جگر دادند فیض عشاق را سحر دادند خبر آمد..،قد "ولی" تا شد تن سردار ارباً اربا شد از رکاب تو تا نگین افتاد در دلم هُرمی آتشین افتاد بر جبین سپاه چین افتاد گرچه دست تو‌ بر زمین افتاد با همین حال "بازِ طیّاری" به اباالفضل که علمداری @hosenih شیر آوردگاه..،یالت سوخت تربت ِکربلایِ شالت سوخت چشم های علی خصالت سوخت اوّل فاطمیّه بالت سوخت غیرت مادری نشان دادی مثل زهرا در آتش افتادی پای دادی رکاب حفظ شود مشک دادی که آب حفظ شود جان سپردی حجاب حفظ شود تا که این انقلاب حفظ شود رفتن‌ات بانی تداوم ماست خونِ تو مُهرِ "گامِ دُوُّم" ماست پر گشودن عجیب فرجامی است این شهادت نماد خوش‌نامی است بانیِ پختگی هر خامی است علّتِ انسجام اسلامی است از یمن تا دمشق سربازیم سوی دَّجالِ کفر می تازیم باده ی ما قوام می خواهد لب ما شُربِ جام می خواهد زخم ما التیام می خواهد رهبرم انتقام می خواهد مستِ از باده ایم..،سیّد علی همه آماده ایم سیّد علی زنگ ما زنگ استقامت بود مشق ما شاه‌راه عزت بود کاغذش برگه ی وصیّت بود آب،بابای ما "شهادت" بود بهر مُردن همیشه تکمیلیم ما شهادت طلب‌ترین ایلیم چشمه‌ساریم..،رود می گیریم از بلندی فرود می گیریم خواب را از سعود می گیریم انتقام از یهود می گیریم شک نداریم اینکه صددرصد کاخ هاشان حسینیه گردد ما از این بعد ماجرا داریم ذوالفقار جهاد را داریم قصد کشتار اشقیا داریم در "تلاویو" نقشه ها داریم... سر درِ آن..،بزرگ..،می خوانی: شهرِ سردار دِل؛سلیمانی @hosenih ظلمتِ در اتاقِ تو سخت است آه!سردار!!! داغ تو سخت است یاد این اتفاق تو سخت است گرچه داغ فراق تو سخت است شُکر..،دستی به زلف تو نرسید خنجری روی حنجرت ندوید بی حیایی تو را که پیر نکرد خنجر قاتل تو دیر نکرد نیزه ای در پر تو گیر نکرد بر تن درهمت حصیر نکرد مادر خویش را صدا نزدی خودمانیم دست و پا نزدی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شهر مدینه زندگی ام را نظر زد شاخ گل امید من را با تبر زد کشتی امید علی پهلو نگیری از این علی دلشکسته رو نگیری @hosenih این روزها تنها حبیبی ای حبیبه کمتر بکن با من غریبی ای حبیبه این رنج ها و غصه ها تقدیر من شد من را حلالم کن غمت تقصیر من شد هر جا نشستی لاله ای مانده عزیزم از تو فقط یک هاله ای مانده عزیزم این درب خانه کار دستم داد زهرا یک میخ در آخر شکستم داد زهرا آخر گذار روبهان در بیشه افتاد با ضربه ی پا از تو بار شیشه افتاد آه ای کبوتر بال و پر دادی برایم من یک سپر دادم پسر دادی برایم تو بابت من حرف بد خوردی عزیزم شرمنده پای من لگد خوردی عزیزم من التماست میکنم شاید بمانی جان علی عجل وفاتی را نخوانی اصلا بیا تو جسم حیدر را کفن کن رخت عزای مرتضا یت را به تن کن با حال بد باز احترامم می کنی تو در این محل تنها سلامم می کنی تو من ماندم و کوه غم و قلب کبابم داماد پیغمبر؛سلام بی جوابم این خانه ی مثل خرابه کشته من را لبخندهای این صحابه کشته من را @hosenih پهلو به پهلو خفتنت سوزاند من را فضه خذینی گفتنت سوزاند من را حالا بمان و خوش به حالم کن عزیزم شرمنده ام خانوم حلالم کن عزیزم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به مناسبت سالروز شهادت ای پسندیده ی خدا، سردار مالک اشتر ولا ، سردار جز شهادت نبود لایق تو ای براه ولی فدا، سردار داغ تو خونجگر کند ما را خون تو زنده تر کند ما را تازه بیدار تر شدیم، آری خون مظلوم اثر کند ما را گر چه این قلب رهبرم خون شد همت انتقام افزون شد بلکه با خون حاج قاسم ها فتنه های دگر دگرگون شد @hosenih ای بنازم به استقامتشان میدمد لاله ها ز قامتشان بخدا بر مشام جان آید عطر پیروزی از قيامتشان رهبر و مقتدایمان فرمود نبرد خصم زین جنایت سود عزمها را کنید اينك جزم که زمان فرج بیاید زود رفت با خون مالک اشتر اقتدار نظام، بالاتر به ولایت قسم، ألا قاسم بی تو تنها نماند این رهبر يارِ سردار کو به کو مهدی کیست "من ينتظر " ابو مهدی به يقين لحظه ی شهادتشان با تو گشتند روبرو مهدی حاج قاسم که کربلایی شد آسمان نیز نینوایی شد شهدا را گرفت در آغوش که بسر دوره ی جدایی شد ای علمدار جبهه ی اسلام ای به وقت نیازها، اقدام نزد زهرا به فاطمیه شدی با علمدار کربلا اکرام @hosenih آنکه فرمان شام هجرت داد نیمه ی شب، طلوع فجرت داد ای امیر مدافعان حرم موسم زینبيه أجرت داد ایکه معشوق، هم کلامت باد جان ما نذر انتقامت باد سر سردار و زانوی ارباب سرِ آقایمان سلامت باد ای دلت غرق حضرت معبود عهد ما انتقام سیلی بود رفتی اما به رجعتت بر گرد باز همراه مهدی موعود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دو راهزن، دو حرامی، دو پست بی تقوا شدند مانع و بستند راه زهرا را یکی از آن دو نفر آمد و لجاجت کرد سرِ قباله به خیرالنسا جسارت کرد @hosenih نمک به زخم دلش بین کوچه پاشیدند به اشک مادر ما آن دو رذل، خندیدند همین که بر رخ گل، ضرب تازیانه نشست به خشت کوچه چنان خورد، بار شیشه شکست دلیل دارد اگر ضربه سخت و سنگین بود عفیفه بود و سرش بین کوچه پایین بود همان جراحت سختی که داشت از مسمار دوباره تازه شد آن دم که خورد بر دیوار به روی خاک نشست و سرش زمین افتاد به پیش چشم حسن بود و ناله سر می داد زمین و عرش برین پر غبار شد ای وای دو چشم مادر سادات تار شد ای وای شکست قد حسن با نظر به ابرویش همین که دید رخش را سفید شد مویش @hosenih فلک به سوی زمین رو به سرنگونی بود میان دست حسن، گوشوار خونی بود رساند مادر خود را به خانه و دق کرد از آن به بعد فقط کنج خانه هق هق کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شهید حافظانه ای برای سردار دل ها حاج قاسم سلیمانی آن که وقت سحر از غصه نجاتش دادند خوش به حالش که چنین آب حیاتش دادند بهر دیدار خدا بال و پرش بگشودند عاشقی بود که اینگونه براتش دادند @hosenih شاه شیرین دهنان ساقی شکر شکنان لحظه ی آخر از آن شاخه نباتش دادند آنقدر عاشق ارباب دو عالم بوده ست تا که دستور به فیض عتباتش دادند ماه کنعانی ما را به تماشا بردند از کرامات خدایی برکاتش دادند او ملک بوده و فردوس برین جایش بود حقش این بود که نور و نفحاتش دادند عرش آراسته و عود به مجمر کردند قدسیان آمده اند و درجاتش دادند @hosenih محتشم ها همگی نیک ستودند او را مثل نُقل و شکر انبوه صفاتش دادند سال ها تشنه ی دیدار جمالش بودند برده اند آخر و شهد صلواتش دادند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شهید 🌷آن شب جمعه ساعت یک و بیست... آن شب جمعه ساعت یک و بیست جغد آمد قرارمان را برد سردی دی به انجماد رسید شهر خشکش زد و زمین پژمرد مانده بودیم غرق بهت خبر کاش تکذیب می رسید از راه اشک‌ها بی‌صدا که باریدند شعله زد در جگر غمی جانکاه @hosenih آن شب جمعه ساعت یک و بیست گویی افتاد بر زمان آتش غلیانی شگرف در دل بود چون غم خاص قصه‌ی آرش آن شب جمعه ساعت یک و بیست وقت اسطوره‌های فردا شد مرد میدان عاشقی پر زد راز افسانه ها هویدا شد رد دیوی پلید پیدا بود گل سرخی شکفته پرپر شد گرچه ققنوسمان در آتش رفت وقت ققنوس های دیگر شد آن شب جمعه ساعت یک و بیست دست و انگشتری به خاک افتاد روضه کربلا زبانه کشید در دل کشور حسین‌آباد داغ،کم کم مسیر خشم گرفت راه فریاد مرگ بر دشمن راه ایستاده ایم تا آخر راه جانم فدای تو میهن داغ، کم کم مسیر خشم گرفت بچه‌ها یک‌شبه بزرگ شدند عده ای این وسط مضطربِ خنده‌هاشان کنار گرگ شدند گرده از زخم نارفیق پر است بگذریم از کنارشان به سکوت آن شب جمعه ساعت یک و بیست آدمیت دوید سمت سقوط ناله‌هامان اگرچه بسیارند داغ سردار اگرچه بی حد است با شهادت دوباره زنده شدیم قلبمان داده با ولایت دست @hosenih نام تو با شهید معرکه شد می‌تپد در تمام حنجره‌ها خون مظلوم آورد به خروش قلب دنیای خواب غم‌زده را هر شب جمعه ساعت یک و بیست وقت صبّار بودن است و شکور زود می‌آیی کنار ما سردار که زیادند مژده‌های ظهور شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شهید شبِِ دلگیر پر مخاطره بود آسمان بغض بی امانی داشت گوییا در تبلور مهتاب شام غم قصد روضه خوانی داشت نیمه شب بود آرزویش را لابلای قنوت نجوا کرد یاد کل مدافعان حرم شبنم اشک خود هویدا کرد @hosenih لرزه افکند بر شیاطین با رجز حیدری و فاطمی اش دشمن از سایه اش هراسان بود چه رسد از جدال قاسمی اش لرزه انداخت بر تن عدوان یل و اسطوره ی شجاعت بود با تمام رشادتش سردار در پی جرعه ی شهادت بود شوق رفتن میان چشمش بود ذکر زینب به روی لبهایش اشهدش را که خواند هدیه گرفت گل سرخی ز دست مولایش گوییا در وداع آخر او شهدا آمدند استقبال قتلگاهش گریز روضه ی سخت در هیاهوی شیب یک گودال بین آن هجمه های آتش و دود دست سردار تا ز تن افتاد یاد سقای تشنه لب آنجا در کنار برادرش جان داد خودمانیم لحظه ی اخر نزْدِ خواهر که دست و پا نزده تن او نیزه زار دشت نشد مادر خویش را صدا نزده @hosenih خودمانیم لحظه ی آخر خم نشد از غم کسی پشتش یا به یغما نرفت اموالش مانده انگشترش به انگشتش او علمدار رهبرش بودو پشت رهبر خمید از غم او انقلابی به پاشد از سردار بعد از آن ماجرای ماتم او شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شهید تا گِرا دادند و در وجدان و ایمان جا زدند پای قتلِ قطعیِ سردارمان امضا زدند عده ای پست نفوذي؛ با تبسم در نقاب بر تمام زحمتش ناجور پشت پا زدند @hosenih خانهٔ ایرانمان را داد دستِ امنیت تیشه را نامردها بر مرهم ِ غم ها زدند مردِ رو در رو شدن با او نبودند عاقبت تیرشان را بزدلان از آن سرِ دنیا زدند شد مواجه بیهوا با کینهٔ پهبادها آتشی بر پیکرِ عشق عزیزِ ما زدند زیر نور ماه دستش شد جدا از پیکرش حضرت عباس(ع) را هم سخت بی پروا زدند @hosenih رفت و از داغش ستونِ خیمهٔ دلها شکست پس گریز روضه هایش را به تاسوعا زدند ساعت از یک رد شد و رزق شهادت را گرفت در همین ساعت دقیقاً حاج قاسم را زدند! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
به مناسبت سالروز شهادت محافظ یک عمر از غم‌های زینب آب گشتی پای دفاعِ از حرم بی تاب گشتی آخر شبِ جمعه گرفتی اذن ِدیدار همراه مادر زائر ِ ارباب گشتی شاعر: @dobeity_robaey
شهید یک عمر شهید بود و دل باخته بود بردشمن و نفس خویشتن تاخته بود از پیکر سوخته، نبودش باکی او سوخته ای بود که خودساخته بود شاعر: @dobeity_robaey