#هشتگ های فاطمیه👇
#طلیعه_فاطمیه
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_فراق_پدر
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_مناجات
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_مناجات
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کلبه_احزان
#حضرت_زهرا_س_اذان_بلال
#حضرت_زهرا_س_وصیت
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#زبان_حال_امام_حسن_ع
#زبان_حال_امام_حسین_ع
#زبان_حال_امام_زمان_عج
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
چون لاله به پشت در شکفتی زهرا
از شدت درد ، شب نخفتی زهرا
میسوزم از این داغ ، که تا آخر عمر
تو سوختی و به من نگفتی زهرا
*
تو رفتی و رفت دیگر از چشمم خواب
من ماندم و یک سینه از داغ کباب
دیدی به کجا کشید کار من و تو؟
زنده است ابوتراب و تو بین تراب
*
رخش طعنه به شام تار می زد
مدینه غربتش را جار می زد
خدا داند که در هنگام غسلش
کفن بر جسم زهرا زار می زد
شاعر: #علی_سلطانی
@dobeity_robaey
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
وقت تنگ است و غرق غمهایم
شب گذشته... چقدر تنهایم...
بر زمین مانده کار زهرایم
چقَدَر غسلدادنش سخت است...
@hosenih
خواستم تا کفن کنم به تنش
چون که دستم نشست بر بدنش
«لاله» افتاد روی پیرُهنش
چقَدَر غسلدادنش سخت است...
تازه دیدم سپیدی گیسوش
و خراشی که مانده بر ابروش
لمس کردم کبودی بازوش
چقدر غسل دادنش سخت است
این همه درد را خدا چه کنم
با غم و بغض بیصدا چه کنم
گریههای حسین را چه کنم
چقدر غسل دادنش سخت است
صورتش را گذاشت روی بهشت
از لبانش چکید بوی بهشت
«کلّمینی نرو به سوی بهشت»
چقدر غسل دادنش سخت است
@hosenih
مانده آن یک کلام تا گودال
«یا بنی» که گفت رفت از حال
بدن بیسری که شد پامال
چقدر غسل دادنش سخت است
شاعر: #حسین_کریمی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
کوهم ولی از فراق تو لرزیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
می سوزم از این داغ که وقت غسلت
رویی که به من نشان ندادی دیدم
شاعر: #علی_سلطانی
@dobeity_robaey
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
هفت آسمان، از غم گریبان چاک می کرد
وقتی علی خورشید خود را خاک می کرد
@hosenih
دستِ لحد در آن غروبِ لیلة القدر
خاکِ تأسف بر سرِ ادراک می کرد
منظومه ی غم بی حضور آفتابش
خورشید را شرمنده ی افلاک می کرد
مردی که آن شب آرزویِ مرگ خود داشت
با گریه، اشک دخترش را پاک می کرد
یک خانه ی بی مادر و یک بستر سرد
پایان تلخ قصه را غمناک می کرد
@hosenih
آری... مدینه قدر کوثر را ندانست
آن شب خدا تفسیر "ما ادراک" می کرد
شاعر: حجتالاسلام #محمد_موحدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
امشب چه خبر شد، نشنيديد خبر را؟!
در خاك بجوييد هلا قرص قمر را
امشب كه على غسل دهد هستى خود را
اى كاش خبردار كند مرغ سحر را
@hosenih
سرمى نهد امشب به سر شانه ديوار
تا بشنود از هر نفسى شعله در را
اين داغ سقيفه ست كجا مى رود از ياد؟
داغى كه چنان سوخته يكباره جگر را
حق دارد اگر باغچه را پر كند از اشك
هرلحظه على مى شنود زخم تبر را
همراه گلش آمده با بغض شبانگاه
بايد بسپارد به دل خاك، گهر را
@hosenih
اين بود همان ياس كه در باغ تو پژمرد؟!
حيدر چه جوابى دهد اينبار پدر را
اين روضه ى سربسته بماند كه بماند!
در چاه بيابيد مگر شرح خبر را
شاعر: #محمدمهدى_عبداللهى
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حضرت_زهرا_س_شهادت
بیهوا آغاز شد فصل خزانِ خانه اش
بسته شد دستان حیدر در میانِ خانه اش
در ازای نانِ نذری ها که زهرا(س) پخته بود
با هجوم انداختند آتش به جانِ خانه اش
@hosenih
فکر و ذکرش روز و شب «الجّار ثمّ الدّار» بود
سنگ بود اما دلِ همسایگانِ خانه اش
کوچه ای باریک، دیواری که دودآلود بود
یک درِ آتش گرفته شد نشانِ خانه اش
در سکوتِ نیمه شب، آهسته، دلتنگ پدر
رفت مظلومانه یار مهربانِ خانه اش
عاقبت از آنچه می ترسید آمد بر سرش
راهیِ تابوت شد یارِ جوانِ خانه اش
خانهٔ بی فاطمه(س) شد بیت الأحزانِ علی(ع)
تیره شد با کوهی از غم، آسمانِ خانه اش
بغض کرد و بچه هایش را در آغوشش گرفت
اشک آمد بیهوا شد میهمانِ خانه اش
گریه میکردند با هم! بیشتر اما حسن(ع)...
چادری پا خورده میشد روضه خوانِ خانه اش
گرچه می بوسیدشان اما غم بی مادری
بود معلوم از نگاهِ کودکانِ خانه اش
@hosenih
تشنه لب بیدار میشد نیمه شب تا که حسین(ع)
آه برمیخواست فوراً از نهانِ خانه اش
باز زینب(س) تکیه بر دیوار خوابش برده بود
می شکست اینگونه هر آن استخوانِ خانه اش!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#هشتگ های فاطمیه👇
#طلیعه_فاطمیه
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_فراق_پدر
#حضرت_زهرا_س_مدح
#حضرت_زهرا_س_مناجات
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_مناجات
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#حضرت_محسن_بن_علی_ع_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کلبه_احزان
#حضرت_زهرا_س_اذان_بلال
#حضرت_زهرا_س_وصیت
#حضرت_زهرا_س_شب_شهادت
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شهادت
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
#زبان_حال_امام_حسن_ع
#زبان_حال_امام_حسین_ع
#زبان_حال_امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
#حضرت_زهرا_س_شهادت
پیر شد خانوم ِ خانه... حیف شد...
رفت با غربت شبانه...حیف شد...
دید جای دلخوشی آزار از-
فتنهٔ دوره زمانه... حیف شد...
@hosenih
حیف شد آن دستِ خیّر شد کبود
با غلاف و تازیانه، حیف شد...
روی پهلو شب به شب سر باز کرد
زخم ها دانه به دانه... حیف شد...
همدم و سنگ صبورش را علی(ع)
بُرد حیران روی شانه... حیف شد...
بیقرارانه سپردش دستِ خاک
بی مزار و بی نشانه... حیف شد...
بی توقع، با کسالت، زود رفت
با محبت! بی بهانه... حیف شد...
@hosenih
بچه ها عادت به مِهرش داشتند
مادریِ عاشقانه، حیف شد...
بعد از این دیگر مبدّل شد به اشک
خنده های کودکانه، حیف شد!...
شاعر: #مرضیه_عاطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
دنیا به چشمش ازتوبهتر را نخواهد دید
عالم دگر مثل تو دلبر را نخواهد دید
@hosenih
دیگر علی بعد از تو روز خوش نخواهد داشت
دیگر کسی لبخند حیدر را نخواهد دید
با حافظ قرآن بگو فکر کفن باشد
از صبح فردا روی کوثر را نخواهد دید
آری حسن دلخوش به غسل نیمه شب بود
میگفت علی بازوی مادر را نخواهد دید
حیدر سه دفعه تا در خانه زمین افتاد
مردی چنین در شعله همسر را نخواهد دید
@hosenih
هرکس تورا رنجاند بانو مطمئن باشد
روز جزا روی پیمبر را نخواهد دید
شاعر: #محمود_یوسفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زهرا_س_شام_غریبان
هلال میشود از بار ماتمش قد ماه
به خاک میچکد اشک و به عرش میرود آه
@hosenih
به زیر چوبهی تابوت، شانه ای لرزان
درون سینه پر از بغض ماتمی جانکاه
هوای باغچه ی خانه را خزان زده است
که عمر مادرمان شد شبیه گل کوتاه
چقدر غصه ز چشم پدر سرازیر است؟
نگاه میکند از گوش چشم جانب چاه
صدای سوختهی در هنوز میآید
که روز من شده از دود آه شام سیاه
گذشتن از دل کوچه دوباره مشکل شد
از اتفاق پر از خاطرات بستن راه
@hosenih
شب است و هفت نفر در سکوت میخواند
به عزت و شرف لا اله الا الله
شاعر: #احمد_حیدری
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e