#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#وفاداری
در این میخانه مستی میکنند از فرطِ هشیاری
نمیبینند غیر از دوست را در خواب و بیداری
چو عطر از شیشه روح از جسم شوق پر زدن دارد
نمیگنجند جانها در بدنها از سبکباری
کمندِ عشق را پیچیدگی این بس که در دامش
گرفتاریست آزادی و آزادی گرفتاری
به دندان هم نشد تا خیمه، مشکِ آب را بردن
چه شرحِ جانگدازی داشت معنای وفاداری
بیابان داغ و مقصد دور، لبها خشک و دلها خون
مبار ای ابر دیگر! گر بر این صحرا نمیباری
✍ #فاضل_نظری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
ای علمدار نینوا عباس
شرف الشمس کربلا عباس
میروی از حرم به سوی فرات
دور باشی عزیزم از آفات
گفتی از غصه سینهات تنگ است
حال، امروز موقع جنگ است
گفتهای سینهات پر از درد است
رنگ اطفال تشنهام زرد است
برو اما برای آب برو
محض آرامش رباب برو
نروی هستی من از دستم
جلوی خیمه منتظر هستم
مانده چشمم به راه برگردی
جلوی خیمه گاه برگردی
ای برادر! شکوه خیمه تویی
ای علمدار! کوه خیمه تویی
تو که باشی حرم امان دارد
جان من! دخترم امان دارد
تو که باشی پناه دارم من
با وجودت سپاه دارم من
تو که باشی امید خواهر هست
تو بمانی علیِ اصغر هست
تو که باشی رقیهام شاد است
دلش از بند غصه آزاد است
تو نباشی دگر پناهی نیست
بی اباالفضل تکیهگاهی نیست
طفلِ محتاجِ آب، منتظرت
گریههای رباب منتظرت
خیمهها بی تو محشر کبراست
ای برادر برادرت تنهاست
اسدالله این حرم! برگرد
قوت قلب خواهرم! برگرد
دشمنان بی حیا و نامردند
دور این خیمهگاه میگردند
✍ #مجتبی_شکریان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد
تجدید شد وضوی نماز امام عشق
بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد
تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد
سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد
«غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود
در عُمرِ خویش خندهٔ دنداننما نکرد»
دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی
دندان او هم آن گرهی بسته وا نکرد
معراج او به روی زمین شد ز پشت زین
همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد
مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت
حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد
✍ #علی_انسانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
من قدرتی دیگر به تن ندارم
دستی دگر چون در بدن ندارم
دشمن چو بسته راه من ز هر سو
به خیمه راه آمدن ندارم
افتادهام تنها به چنگ دشمن
و آن بازوی لشگرشکن ندارم
زین حال من، عدو گرفته نیرو
چون قدرتی دیگر به تن ندارم
شد پاره مشگ و آبها فرو ریخت
به خیمه، روی آمدن ندارم
شرمندهام اخا، چو پیشم آیی
من قدرت بر پا شدن ندارم
زینب مگر چشم مرا ببندد
در کربلا، مادر که من ندارم
پوشیدهام لباس فخر و عزت
چه غم اگر که من کفن ندارم
به مادرم امالبنین بگوئید:
دیگر غمی ازین محن ندارم
جز وصف حال عاشقان حسانا
در مَطلبی میل سخن ندارم
✍ مرحوم #حبیب_الله_چایچیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
تابید بر آب، ماهتابی
در آب، قدم زد، آفتابی
گفتند: گرفته آب در دست
راوی سخنی به جا نگفتهست
از ذهن بلند این علمدار
حتی نگذشت، فکر این کار
این دست در آب؟ نه! خیال است
نزدیک دهان؟ مگو، محال است
لب تشنه حسین و تر لبانش؟
حتی نگذشت از گمانش
هیهات! اگر عموی اصغر
حتی به خیال، لب کُند تر
حتی نگذشت از ضمیرش
سیراب ببیندش، امیرش
ای بیخبر از مرام عباس!
این ننگ کجا و نام عباس
کی بگذرد از خیال دریا
نوشیدن آب، قبل مولا؟
سقای حرم! دوباره برخیز
منگر تو به مشک پاره، برخیز
این مشک، عمود اگر گذارد
اندازهی اصغر آب دارد
برخاست عمو و مشک برداشت
افسوس! که آن عمود نگذاشت
ای بارگه ادب، اباالفضل!
ای ساقی تشنهلب، اباالفضل!
از چهره، بکش نقاب امشب
ماهی تو، بیا بتاب امشب
بنگر قمرا ! که بیقراریم
داریم تو را و غم نداریم
ای کارگشای ارمنیها
سوگند دعای ارمنیها
حق است که دارد این همه مست
دستی که دل از حسین برده ست
زنجیر فراق، بسته ما را
بی دست، بگیر دست ما را
حیدر نسبی، علی تباری
تو وارث برق ذوالفقاری
سقا و برادر حسینی
دلداده و دلبر حسینی
احوال زمانه بس عجیب است
ای میر حرم! حرم غریب است
ماییم و غم و دعای عهدی
ای ماه عمو! بگو به مهدی:
عالم، همه بیقرار اویند
عمریست در انتظار اویند
او که حسنی است در کرامت
تکرار حسین، در شجاعت
مانند علیست، هیبت او
مثل قمر است، غیرت او
ای دست گره گشا، اباالفضل!
یا عشق! دخیل یا اباالفضل!
✍ #قاسم_صرافان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرمها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضهی دست بریده وسط علقمه بود
روضهخوان دست بدون رمق فاطمه بود
✍ #محسن_عرب_خالقی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
::
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
✍ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#شب_نهم #شب_تاسوعا
بی تو از خانهی بی روح جهان بیزارم
ماه در دست به دنبال تو شب بیدارم
تا نگاه تو در آیینهی قلبم جاریست
زیر باران بلا، چتر محبت دارم
روی پیشانی من خط خجالت پیداست
وای بر من که برای تو فقط سربارم
دوست دارم که شبیه دل غمگین فرات
روی پاهای عمو جان تو سر بگذارم
علم افتاده و بی سایهی سر مانده جهان
سوز اشکم که بر این دشت بلا میبارم
آمد و رو به حرم گفت حسین آن لحظه
بدنش را نشد از روی زمین بردارم
گفت «ای اهل حرم میر و علمدار» که رفت
خیمهها را به که باید پس از این بسپارم؟
✍ #علی_گلی_حسین_آبادی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#ورود_به_ماه_محرم #شب_نهم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
خاطرم این روز و این شبهاست درهم بیشتر
سال را دور تو میگردم محرم بیشتر
هر دلی چیزی برای خود فراهم کرده است
من ولی داغ تو را کردم فراهم بیشتر
بند بندم سوخت از ترکیب بند محتشم
در نیاوردم سر از این راز مبهم بیشتر
اول هر ماه پشت ماه خم میشد ولی
در عزای اشرف اولاد آدم بیشتر
کعبه و رکن و صفا و مروه و خیف و منا
جمله میگریند از داغ تو، زمزم بیشتر
لحظه لحظه شد دوتا پشت تو از هفتاد داغ
تا شد از داغ برادر قامتت خم بیشتر
✍ #عباس_شاهزیدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #روز_تاسوعا #شب_نهم #تاسوعا
هر قدر میخواهد این دل، این دلِ تنها تو را
در عوض هرگز نمیخواهد دمی دنیا تو را !
خاكِ عالم بر سرِ دنیا، كه چشمِ دوستان
جست و جو باید كند در سینهی صحرا تو را
تو خودت مشتاق هستی میهمانِ ما شوی
لیک میراند گناه از خانههای ما تو را
روز، روزِ توست، چون روزِ عمویِ توست، آه
كم نخواهد داشت هرگز روزِ تاسوعا تو را
گرچه میگویند هستی در تمامِ روضهها
بیشتر حس میكنم در روضهی سقّا تو را
دستهایم را دخیلِ دستِ آقایی كنم
كه خبر داده است از حاجاتِ نوكرها تو را
با دَمِ "ای ساقی لبتشنگان" خواهیم خواند
در عزایِ ساقیِ لبتشنگان، آقا تو را
✍ #محمدعلی_بیابانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی #شب_نهم
به بزم ماتم جدّت، بیا اباصالح
شده محرّم جدّت، بیا اباصالح
شعار صبح ظهور تو یالثارات است
به زیر پرچم جدّت، بیا اباصالح
به اشک چشم محبان سیدالشهدا
که ریخت در غم جدّت، بیا اباصالح
هنوز خون گلوی حسین میجوشد
به حُرمت دَم جدّت، بیا اباصالح
چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است
به اشک نم نم جدّت، بیا اباصالح
به لحظهای که به زانو، کشان کشان آمد
کنار علقمه جدّت، بیا اباصالح
نوای " انکسر ظهری " اَش به گوش آید
به قامت خم جدّت، بیا اباصالح
قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا
به ذبح اعظم جدّت، بیا اباصالح
به جا به جا شدن آیههای یک سوره
به جسم درهم جدّت، بیا اباصالح
یکی لباس تنش برده و یکی دیگر
ربوده خاتم جدّت، بیا اباصالح
دعای آخر او در میان گودالی
نموده زَمـزمَه جدّت: بیا اباصالح
✍ #محمود_مربوبی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
بدون چشمۀ لعلش نبود در همه هستی
نه چشمهای نه قناتی، نه دجلهای نه فراتی
دمیده بر سر دنیا چه آفتاب بلندی
نشسته در شب لیلا چه ماه با برکاتی
قدش چه سرو بلندی، چه گیسویی چه کمندی
چه مرتضی سکناتی، چه مصطفی وجناتی
چه دلبری چه دلیری، چه بیمثال و نظیری
چه یوسفی چه عزیزی، «چه ماورای صفاتی»
حواس قافله رفتهست در صدای اذانش
هلا چه حیّ علایی، چه عجّلوا بصلاتی
حسین با پسرش ردّ شدند از غزل من
پسر چه ماه جمیلی، پدر چه باب نجاتی
چه روزها که به لیلا گذشت و رفتی و میگفت
«مضی الزمان و قلبی یقول انّک آتی»
✍ #عباس_شاهزیدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
گفت یارب خود تسلای دلی پر آه باش
در کنارم شاهد این لحظهی جانکاه باش
بازهم در جنگِ با شب ماه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
اینکه دارد سوی میدان میرود جان من است
روز عاشورا گمانم عید قربان من است
خوب میدانم که در این رفتنش برگشت نیست
هیچ بویی جز جدایی در هوای دشت نیست
داغ سنگینیست اما چون تو میبینی خوشاست
چون تو میبینی مرا، هر داغ سنگینی خوشاست
تکه تکه میپسندی ساغرم را، ای به چشم
کشته میخواهی ببینی اکبرم را، ای به چشم
اکبرم را میدهم، آب آورم را میدهم
اینکه چیزی نیست؛ حتی اصغرم را میدهم
کیست اینکه مثل زهرا، راه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
بر جبین لشکر کفار چین انداخته
عدهای را با نگاه خود زمین انداخته
عدهای با دیدنش گفتند او پیغمبر است
دیگری فریاد میزد حیدر است این حیدر است
او دلش میخواست باشد پیش بابا سربلند
آن قدر شمشیر زد، شد ضجهی لشکر بلند
خواست در آغوش خود گیرد پیمبر را ولی
نیزه آمد جای پیغمبر در آغوش علی
آه این مرکب چرا گمراه دارد میرود
اکبر است این یا رسول الله دارد میرود؟!
با چه حالی میرود حالا پدر بالاسرش
دیده گریان، مو پریشان، قد کمان چون مادرش
ای جوان مگذار با داغ غمت پیرم کنند
خیز از جا قبل از آنی که زمینگیرم کنند
پر پرت کردند ای شاخه گلِ زیبای من
پیکرت پاشیده از هم، خوش قد و بالای من
بی تو دیگر موسم پردهنشینی سر رسید
عاقبت داغت گوهر را از صدف بیرون کشید
عمهای که در تمام عمر خود مستور بود
دیدنش از آرزوهای محال حور بود
دور تا دورش همیشه هالهای از نور بود
چشم خورشید از تماشای جمالش کور بود
حال بنگر سایهی او بر زمین افتاده است
آه زینب پیش این لشکر زمین افتاده است
✍ #علی_ذوالقدر
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
#شب_نهم #روز_تاسوعا
چنان كه وقت عطش جرعهاي گوارا را
طلب كنيد فقط ساقي العطاشا را
هنوز جاي علامت به شانهی پدر است
سپرده زير علم دست صاحبش ما را
دوباره خانهی ما سفرهی ابالفضل است
گمان كنم گرهاي هست كار بابا را
به يك نگاه ابالفضل هم نخواهم داد
اگر دهند به دستم تمام دنيا را
به چشم دل بنگر ظهر روز تاسوعا
ميان دسته ميانداري مسيحا را
غروب ميكند از فرط خجلتش خورشيد
نقاب اگر كه بگيرند ماه زيبا را
فقط به علقمه آنهم درست ظهر عطش
خدا به ماه رساندهست دست دريا را
خدا كند برساند به خيمه مشكش را
خدا كند نبرند آبروي سقا را
خبر رسيد كه از روي زين زمين افتاد
خدا كند برسانند زود زهرا را
✍ #سعيد_پاشازاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
اسم را بنگر و مسما را
حضرت شاهزاده والا را
ما کجا؟! مدحت علی اکبر؟!
نشود صید کرد عنقا را
خَلق و خُلقش چنان رسول الله
جمع کرده است لفظ و معنا را
ذات ممسوس در خداوند است
آینه گشته حق تعالی را
نوری از او به طور سینا خورد
جلوهاش برد هوش موسی را
انبیا بهره برده از نَفَسش
دمِ او داده جان مسیحا را
در سرش بود تا فدا بشود
با پدر گفت این تقاضا را
اذن میدان گرفت و رفت علی
سوی میدان گذاشت تا پا را
نا امیدانه او نگاهش کرد
بست گریه رهِ تماشا را
یا رب از تیر چشمهای حسود
حفظ کن این جوان زیبا را
یا رب از تیغ دشمان عنود
دور کن دست و قدّ و بالا را
نوهی حیدر است و یادآورد
رزم او رزمهای مولا را
هر طرف رفت او عقب میراند
با نگاهش سپاه اعدا را
چشمهایش به یاد میآورد
گوییا خطبههای غرّا را
مدتی جنگ کرد و باز آمد
کیست تا حل کند معمّا را
تشنگی را بهانه کرد علی
تا ببوسد دوباره بابا را
بوسهای زد به کام خشک حسین
که در آن بوسه دید دریا را
رفت میدان و دورهاش کردند
دشمنان آن سوار تنها را
نانجیبی به فرق اکبر زد
تیغ و شمشیر بی محابا را
نیزهای خورد تا به پهلویش
یاد آورد داغ زهرا را
آنقدر تیغ خورد بر بدنش
قطّعوا آن جوان رعنا را
پدرش تا رسید خورد زمین
بر زمین میکشید او پا را
دل اهل حرم به تو خوش بود
چه کند عمه بی تو فردا را؟؟
با عبا هم نشد که جمع کنم
بدنِ گشته ارباً اربا را
العفا بعدک علی الدنیا
خاک بر سر کنند دنیا را
✍ #علی_مقدم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#خانواده_شهدا #مادر_شهید
میوزد عطر شهادت در هوای هیأتت
بر مشام عاشقان بیریای هیأتت
نوحه می خواند گلوی حاج قاسم بهر تو
ای خوشا آنان که سر دادند پای هیأتت
یوسف خود را فدا کردند و گریان تواند
جان فدای گریۀ یعقوبهای هیأتت
بی پسر گشتند اما تا ابد در سوگ توست
شیون امالبنینها جای جای هیأتت
یا حسین آید هنوز از حنجر اسکندری
آن حبیب سربلند سرجدای هیأتت
سالها گفتیم و گوییم «ای شهید تشنهلب»
بعد یا مظلومهای باصفای هیأتت
✍ #محمدمهدی_سیار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
این ریشهی عشق است از دل کندنی نیست
بالاتر از فهم است پس فهمیدنی نیست
هرکس دلش گیر است یکجایی به هرحال
من که دلم این روزها ام البنینیست
با اینکه اصلاً زادهی ام البنین است
آشفتهتر از فاطمه امشب زنی نیست
این خانواده کلهم نور اند، يك نور
پس بچهی این پنج تن که ناتنی نیست
در شهر ما نامش به روی ارمنیهاست
هرچند این باب الحوائج ارمنی نیست
ما با فرات کربلایش قهر کردیم
چون بعد او این آبها که خوردنی نیست
تیری که به مشکش زدید عباس را کشت
دیگر نیازی به عمود آهنی نیست
✍سروده گروه #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_عباس_ع_شهادت
دریا کشید نعره، صدا زد: مرا بنوش
غیرت نهیب زد که به دریا بگو: خموش
وقتی که آب را به روی آب ریختی
آمد چو موج، در جگرِ بحر، خون به جوش
گفتی به آب، آب! چه بیغیرتی برو
بیآبرو به ریختن آبرو مکوش!
آوردَمت به نزد دهان تا بگویمت
بشنو که العطش رسد از خیمهها به گوش...
تو موج میزنی و علیاصغر از عطش
گاهی به هوش آید و گاهی رود ز هوش
از بس که «آب، آب» شنیدم ز تشنگان
دیگر نفس به سینۀ تنگم شده خروش
در آب پا نهادم و بر خود زدم نهیب
گفتم بسوز از عطش و آب را ننوش
بِاللَه بُوَد ز رشتۀ عمرم عزیزتر
این بند مشک را که گرفتم به روی دوش...
✍️ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_عباس_ع_شهادت
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
کربلا اینقدر شیدایی نداشت
بیتو و بیماجرای دست تو
میکُشد این حسرتم آخر که کاش
بود دست من به جای دست تو...
چشم من با گریه میبندد دخیل
بر ضریح با صفای دست تو
هر که با دست تو دارد عالمی
من که میمیرم برای دست تو
تا همیشه دست تو مشکلگشاست
ای خدا مشکلگشای دست تو
اوفتاد از پا امام عاشقان
تا که خالی دید جای دست تو
خم شد و برداشت و با احترام
بوسه زد بر پارههای دست تو
سایه هم، همسایۀ نامحرمیست
گر چه میافتد به پای دست تو
ای به سودای تو اسماعیلها
سر نهاده در منای دست تو
کعبه در سوگ تو میپوشد سیاه
تا نشیند در عزای دست تو..
✍️ #محمدعلی_مجاهدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_عباس_ع_شهادت
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم
نمنم به خروش آیم و هِقهِق بنویسم
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
در هر قدمت هر نفست جلوۀ ذات است
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است
در حسرت لبهای تو لبهای فرات است
عالم همه از این همه ایثار تو مات است
از علقمه با دیدۀ خونبار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت
دلها همه مست رجز گاه به گاهت
هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت
سقای ادب جلوۀ ایثار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
افتاد نگاه تو به مهتاب، دلش ریخت
وقتی به دل آب زدی آب، دلش ریخت
فرق تو شکوفا شد و ارباب، دلش ریخت
با سجدۀ خونین تو محراب، دلش ریخت
صد حیف که آن یار وفادار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
انگار که در علقمه غوغا شده آری
خونبارترین واقعه برپا شده آری
در بزم جنون نوبت سقا شده آری
دیگر پسر فاطمه تنها شده آری
این قافله را قافلهسالار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر!
ای قصۀ دست تو غمانگیز، برادر!
بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر!
برخیز! حسین آمده برخیز! برادر!
عباسترین حیدر کرار نیامد
«ای اهل حرم میر و علمدار نیامد»
✍️ #حسین_علاءالدین
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
واژه در واژه نوشتند و قیامت کردند
صاحبان نفس اینگونه روایت کردند
گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پسر اُمبنین و پسر فاطمه را
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه دو تا کوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانیتر
شانه در شانه دو تا کوه، خودت میدانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت میدانی -
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتادهست
اتفاقیست که یکبار فقط افتادهست
ماه را من چه بگویم که چنین است و چنان
«شاه شمشاد قَدان، خسرو شیریندهنان»
رود، از بس که شعف داشت تلاطم میکرد
رود، با خاک کفِ پاش تیمم میکرد
ماه اگرچه همهٔ علقمه را پیموده
«غرقه گشتهست و نگشتهست به آب آلوده»
رود را تا به ابد، تشنهٔ مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
میتوانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که میخواست دلش، جنگ کند
دستش افتاده ولی راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
نه فقط جرعۀ آب است که بر شانۀ اوست
چشم امید رباب است که بر شانۀ اوست
چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحۀ چادر مادر آمد
بنویسید که در علقمه سقّا افتاد
قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد
از تماشای تو مهتاب پر از نور شود
چشم شوری که تو را چشم زده، کور شود
آسمانها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانیِ توست
داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد
رفتنت حرمله را حرملهتر خواهد کرد
عمق این مرثیه را مشک و علم میدانند
داستان را همهٔ اهل حرم میدانند
بعد عباس دگر آب سراب است، سراب
غیر آن اشک که در چشم رباب است، رباب
✍️ #سیدحمیدرضا_برقعی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_عباس_ع_شهادت
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
احساس من این است که با پر شدن مشک
از خیمه خروش صلوات آمده باشد
بشتاب! که در مشک تو این سهم امام است
بشتاب! اگر فصل زکات آمده باشد...
برگشت که شیطان به حرم چشم ندوزد
میخواست به رمی جمرات آمده باشد...
جایی ننوشتهست که در علقمه... زهرا...
اما نکند آن لحظات آمده باشد
نقل است که توفان شد و پیداست که باید
چه بر سر کشتی نجات آمده باشد
طفلی به عقب خیره شده از روی ناقه
شاید عمو از راه فرات آمده باشد...
✍️ #حسن_بیاتانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_عباس_ع_شهادت
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
آب از هيبت عباسى تو میلرزد
بىعصا آمدهای حضرت موسى شدهاى
به سجود آمدهای يا كه عمودت زدهاند؟
يا خجالت زدهای؟ وه كه چه زيبا شدهاى
يا أخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت
كمر خم شده را غرق تماشا شدهای...
مادرت آمده يا مادر من آمده است؟
با چنين حال به پاى چه كسى پا شدهای
تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود
در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شدهای
✍️ #علی_اکبر_لطیفیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_عباس_ع_شهادت
غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
این سو درون خیمۀ سیراب از عطش
خواهر ز حال و روز برادر خبر نداشت
عبّاس اگر چه دست کشید از دو دست خویش
از یاری حسینِ علی دست برنداشت
او جسم خویش را سپر آب کرده بود
جز مشک پارهپارۀ جانش سپر نداشت
درد و غمش تمامی از این بود که چرا
یک جان برای هدیه به او بیشتر نداشت...
او رفت و مادرش پس از آن روز خویش را
امّالبنین نخواند که دیگر پسر نداشت
✍️ #عباس_احمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
پنجه در پنجۀ آتش فِکَنَد گاهِ نبرد
دشت از هیبت این معرکه، سرگردان است
مشک بر دوش گرفتهست و دلش را در مُشت
کوهمردی که همه آبروی میدان است
تا که لبتشنه نمانند غریبان، امروز
میرود در دل آتش، به سر پیمان است
این طرف، کوه جوانمردی، ایثار، شرف
روبرو قوم جفاپیشه و سنگستان است...
سمت خون: علقمه در آتش و... در سمت عطش:
خیمهها شعلهور و بادیه اشکافشان است
این که بر صفحۀ پیشانی او حک شده است
آیههایی است که در سورۀ اَلرَّحمان است
✍️ #جلیل_دشتی_مطلق
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ @hosseinieh_net