eitaa logo
تاریخ و سیره اهل بیت علیهم السلام
482 دنبال‌کننده
313 عکس
82 ویدیو
26 فایل
💠 امیرالمومنین علیه السلام در نامه ای به امام حسن علیه السلام: 📜 اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِین! تاریخ گذشتگان را به او(نفست) ارائه کن تا ببیند که در گذشته چه اتفاقاتی افتاده است! 💠 پیامگیر: @amdabir
مشاهده در ایتا
دانلود
میلاد شبیه ترین خلق به -صلی الله علیه و آله و سلم-،حضرت -علیه السلام- مبارک باد. @islam_history
📌 فرق لشکر علی علیه السلام و لشکر معاویه ✍ از عليه السلام روايت شده كه: نزد على علیه السلام آمد و على علیه السلام در صحن نشسته بود و گفت: سلام بر تو يا امير المؤمنين و رحمت خدا بر تو. 🔸 علیه السلام گفت:  عليك السلام اى ابو يزيد(کنیه عقیل).پس روى به فرزند خود علیه السلام كرد و گفت:  🔸برخيز عمّت را به خانه ببر.حسن، عقيل را به خانه برد و نزد پدر بازگشت. 🔸على علیه السلام او را گفت: برايش جامه اى نو بخر و ردايى نو و ازارى نو و كفشى نو.ديگر روز نزد على علیه السلام آمد سراپا به نو آراسته و گفت:  🔹سلام بر تو يا .على گفت:  🔸عليك السلام اى ابو يزيد. 🔹عقيل گفت: يا امير المؤمنين نمى بينم كه جز اين سنگريزه‌ها چيزى از نصيبت شده باشد. 🔸على علیه السلام گفت: ابو يزيد چون عطاى خويش گرفتم آن را به تو دهم. 🔻عقيل از نزد على علیه السلام به نزد رفت.وقتى كه معاويه از آمدنش خبر يافت، فرمان داد كرسيها نهادند و ياران خويش بر آنها نشانيد.عقيل به مجلس در آمد.معاويه فرمان داد كه صد هزار درهم به او دهند.عقيل درهمها بستد. 🔹معاويه گفت:  مى خواهم بگويى كه ميان لشكرگاه من و لشكرگاه على چه فرقى ديدى. 🔸عقيل گفت: به لشكرگاه امير المؤمنين علیه السلام گذشتم.شبى داشت چون شبهاى صلی الله علیه و آله وسلم و روزى چون روزهاى پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم با اين فرق كه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آن ميان نبود.اما به لشكرگاه تو در آمدم جمعى از را از آن كسان كه در شب (۱) بر غدر كردند، ديدم.  🔸پس عقيل گفت: اى معاويه آن كيست در دست راست تو نشسته است؟  🔹معاويه گفت: است.  🔸عقيل گفت: اين كسى است كه شش مرد ادعا مى كردند كه پدر او هستند و عاقبت از آن ميان آنكه قصاب بود، بر ديگران غلبه يافت.اكنون بگوى كه آن ديگرى كيست؟  🔹معاويه گفت: است.  🔸عقيل گفت: به خدا سوگند در زمان كار پدرش اين بود كه مزدى مى گرفت و حيوان نر را بر مادگان مى جهانيد.اكنون بگوى كه آن ديگرى كيست؟  🔹معاويه گفت: است.  🔸عقيل گفت: مادرش دزد بود.  🔻چون معاويه ديد كه عقيل مجلس نشينانش را به خشم آورده است. 🔹پرسيد: ابو يزيد از من چه مى دانى؟  🔸عقيل گفت: اين سخن رها كن.  🔹معاويه گفت: بايد بگويى.  🔸عقيل پرسيد: را مى شناسى؟  🔹معاويه پرسيد: حمامه كيست؟  🔸عقيل گفت: گفتم تو كيستى و بر خاست و برفت.  🔹معاويه يكى از نسب شناسان را خواست و گفت: مرا بگوى كه حمامه كيست؟  🔸گفت: مرا و زن و فرزندم را امان ده.  معاويه امانش داد.  🔸گفت: حمامه جدّه تو بود و در جاهليت آن كاره بود، از آنان كه بر سر خانه خود علم مى زدند.  و گويند كه حمامه مادرِ مادرِ بود.(۲) 📚 منابع ۱. شبی بود که در راه بازگشت از جنگ ، قصد ترور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را داشتند. ۲. ترجمه ، ص ۳۶. 🆔 @islam_history
📌 علیهم السلام() ❓چرا به خزیمة بن ثابت، (صاحب دو شهادت) می گویند؟ ✍ علیه السلام در این مورد می‌فرماید: 🔸حضرت صلی الله علیه وآله روزی از مرد عربی اسبی خرید. کسانی که با آن حضرت میانه خوبی نداشتند، مرد فروشنده را کرده و به او گفتند: 🔹اگر این اسب را در بازار بفروشی، به چندین برابر قیمت فعلی از تو می‌خرند! 🔹مرد از این سخن تحریک شده و از روی طمع کاری گفت: آیا بروم و معامله را به هم زده و اسب را پس بگیرم؟! 🔹گفتند: نه! چنین مکن؛ ولی هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله می‌خواهد قیمت را به تو بپردازد، بگو من آن را به این مبلغ نفروخته‌ام بلکه به فلان قیمت به تو داده ام. او مرد خوبی است و هرچه پیشنهاد کنی، از تو خواهد پذیرفت. 🔰مرد اسب فروش با این قصد نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمده و منکر قیمت قبلی شد. 🔸حضرت فرمود: به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخته! به همین مبلغ فروخته ای. در این میان خزیمة بن ثابت از راه رسیده و از ماجرا سؤال کرد. 🔹گفتند: این مرد سخن پیامبر را قبول ندارد. 🔹خزیمه خطاب به مرد گفت: ای اعرابی! من می‌دهم که تو به همین مبلغ که پیامبر می‌گوید، این اسب را فروخته ای. 🔹اعرابی گفت: هنگام معامله، کسی پیش ما نبود! 🔸پیامبر به خزیمه فرمود: خزیمه! با آن که تو در هنگام معامله حضور نداشتی، چگونه گواهی می‌دهی؟ 🔹خزیمه گفت: یا ! پدر و مادرم فدای شما باد! ما سخن شما را در امور خیلی مهم و حیاتی مانند خبر دادن از و خداوند و آسمانی، تصدیق کرده و از جان و دل می‌پذیریم، چگونه در قیمت یک اسب تو را تصدیق نکنیم؟! 🔰بعد از این ماجرا، پیامبر صلی الله علیه وآله، شهادت خزیمه را معادل شهادت دو مرد قرار داد و این چنین بود که خزیمه مفتخر به لقب گردید. 📚 منبع ۱. ، ج۲۲، ص۱۴۱. گفتنی است که این داستان با اندکی تفاوت در اکثر کتاب‌های فریقین موجود است. 🆔 @islam_history
📌 شکوه علیه السلام از دست مردم ✍ رفيع بن فرقد گويد: شنيدم كه عليه السلام مى گفت: اى مردم آيا ديده نمى گشاييد؟ به خدا سوگند شما را به عصايى كه سفيهان را به آن تأديب مى كنند زدم و شما از اعمالتان دست بر نداشتيد. 🔸شما را به تازيانه اى كه گناهكاران را به آن حد مى زنم زدم به راه نيامديد.اكنون جز شمشيرم باقى نمانده است و من مى دانم كه شما را- به اذن خدا- چه كسى به راه مى آورد ولى دوست ندارم كه خود در حق شما چنان كنم. 🔸در شگفتم از شما و از مردم مردم شام اميرشان خدا را مى كند و آنان از او مى كنند و امير شما خدا را اطاعت مى كند و شما فرمانش نمى بريد. 🔸اگر گويم كه به جنگ دشمنتان رويد، گوييد: سرما نمى گذارد.آيا نمى بينيد كه شما مانند شما نيست كه از سرما بترسد.شما همانند آن قوم هستيد كه صلى اللّه عليه و آله و سلم گفتشان: «در راه خدا به جهاد رويد» سرانشان گفتند: «نه، در هواى گرم به جنگ مرويد » 🔸خداى تعالى به پيامبرش گفت بگو: «آتش گرمى اش سخت تر است، اگر مى فهميد». 🔸به خدا سوگند اگر را با اين شمشير بر بينى زنم تا مرا دشمن دارد، دشمن نخواهد داشت و اگر همه نعمت دنيا را به دامن ريزم، دوستى من به دل راه نخواهد داد.و اين همان است كه بر زبان امّى گذشت كه گفت: «مؤمن با تو دشمنى نكند و كافر با تو دوستى نورزد» آرى ستم پيشگان و پردازان نوميد شوند. 📚 منبع ترجمه الغارات، ص ۳۱. 🆔 @islam_history
📌 علیهم السلام() ❓چرا به خزیمة بن ثابت، (صاحب دو شهادت) می گویند؟ ✍ علیه السلام در این مورد می‌فرماید: 🔸حضرت صلی الله علیه وآله روزی از مرد عربی اسبی خرید. کسانی که با آن حضرت میانه خوبی نداشتند، مرد فروشنده را کرده و به او گفتند: 🔹اگر این اسب را در بازار بفروشی، به چندین برابر قیمت فعلی از تو می‌خرند! 🔹مرد از این سخن تحریک شده و از روی طمع کاری گفت: آیا بروم و معامله را به هم زده و اسب را پس بگیرم؟! 🔹گفتند: نه! چنین مکن؛ ولی هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله می‌خواهد قیمت را به تو بپردازد، بگو من آن را به این مبلغ نفروخته‌ام بلکه به فلان قیمت به تو داده ام. او مرد خوبی است و هرچه پیشنهاد کنی، از تو خواهد پذیرفت. 🔰مرد اسب فروش با این قصد نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمده و منکر قیمت قبلی شد. 🔸حضرت فرمود: به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخته! به همین مبلغ فروخته ای. در این میان خزیمة بن ثابت از راه رسیده و از ماجرا سؤال کرد. 🔹گفتند: این مرد سخن پیامبر را قبول ندارد. 🔹خزیمه خطاب به مرد گفت: ای اعرابی! من می‌دهم که تو به همین مبلغ که پیامبر می‌گوید، این اسب را فروخته ای. 🔹اعرابی گفت: هنگام معامله، کسی پیش ما نبود! 🔸پیامبر به خزیمه فرمود: خزیمه! با آن که تو در هنگام معامله حضور نداشتی، چگونه گواهی می‌دهی؟ 🔹خزیمه گفت: یا ! پدر و مادرم فدای شما باد! ما سخن شما را در امور خیلی مهم و حیاتی مانند خبر دادن از و خداوند و آسمانی، تصدیق کرده و از جان و دل می‌پذیریم، چگونه در قیمت یک اسب تو را تصدیق نکنیم؟! 🔰بعد از این ماجرا، پیامبر صلی الله علیه وآله، شهادت خزیمه را معادل شهادت دو مرد قرار داد و این چنین بود که خزیمه مفتخر به لقب گردید. 📚 ، ج۲۲، ص۱۴۱. گفتنی است که این داستان با اندکی تفاوت در اکثر کتاب‌های فریقین موجود است. 🆔 @islam_history
📌 برای بیماری و نداری 🔰یکی از اصحاب صلی الله علیه و آله پس از مدتی به محضر ایشان شرف‌یاب شد. 🔰حضرت از او پرسید: چه شده که دیربه‌دیر به ما سرمی‌زنی؟ عرض کرد بیماری و نداری، سبب شده کمتر خدمت شما برسم. 🔰فرمود: آیا دعایی به تو بیاموزم که خدا هر دو مشکلت را حل کند؟ عرض کرد: بله یا رسول الله. فرمود بگو: 💠لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ تَوَكَّلْتُ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً 🔰خیلی طول نکشید که برگشت و عرض کرد: یا ! خدا مشکلِ بیماری و نداری مرا حل کرد. 📚 ، ج۲، ص۵۵۱. 🆔 @islam_history
📌احسان به ✍ مردي خدمت صلی الله علیه و آله وسلم آمد. 🔹عرض كرد: يا ! من به علاقه دارم و نسبت به آن با نشاطم، صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: 🔸پس در راه خدا جهاد كن كه اگر كشته شوي نزد خدا زنده خواهي بود و روزي داده شوي و اگر بميري پاداشت به عهده خدا باشد، و اگر (از ميدان جنگ) باز گردي، از پاك شوي مانند روزي كه متولد شده اي. 🔹عرض كرد: يا رسول الله! من و پيري دارم كه بگمان خود به من انس گرفته اند و از رفتنم به جهاد كراهت دارند. 🔸رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: در اين صورت ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آن كه جانم در دست اوست: مأنوس بودن يك شبانه روز آنها با تو از جهاد يك سال بهتر است. 📚 ،ج۲،ص۱۵۹. 🆔 @islam_history
📌 گناه بى‌اعتنائى سواره 🔰در يكى از سال‌ها عليه‌السلام به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسك خانه خدا، به سوى معظّمه حركت كردند. 🔰در مسير راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبك و بى‌ارزش مى‌كنيد؟ 🔹يكى از افراد - كه از اهالى بود و در آن مجلس حضور داشت - از جا برخاست و گفت: ياابن ! به خداوند پناه مى بريم از اين كه خواسته باشيم به شما بى اعتنائى و توهينى كرده و يا دستورات شما را عمل نكرده باشيم. 💠 حضرت عليه السلام فرمود: چرا، تو خودت يكى از آن اشخاص هستى . 🔹آن شخص گفت: پناه به خدا، من هيچ جسارت و توهينى نكرده‌ام. 💠 حضرت فرمود: واى بر حالت ، در بين راه كه مى‌آمدى در نزديكى جُحفه ، تو با آن شخصى كه مى‌گفت : مرا سوار كنيد و با خود ببريد، چه كردى؟ 💠 و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود كسر شان دانستى؛ و حتّى سر خود را بالا نكردى؛ و او را سبك شمردى و با حالت بى اعتنائى از كنار او رد شدى. 💠 و سپس حضرت در ادامه فرمايش خود افزود: هركس به يك فرد بى‌اعتنائى و بى‌حرمتى كند، در حقيقت نسبت به ما بى‌اعتنائى كرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را ضايع كرده است. 📚 ، ج۸، ص۸۸. 🆔 @islam_history
📌 معرفت کبوتر به علیه‌السلام ✍ علی بن ابوحمزه ثمالی حکایت نماید: 🔰روزی یکی از دوستان حضرت  امام موسی کاظم علیه السلام به دیدار آن حضرت آمد؛ و حضرتش را به میهمانی در منزل خود دعوت کرد. 🔰 علیه السلام دعوت دوست خود را پذیرفت و به همراه آن شخص حرکت کرد تا به منزل او رسید. همین که حضرت وارد منزل شد، میزبان تختی را مهیّا نمود و امام کاظم علیه السلام بر آن تخت جلوس فرمود. چون صاحب منزل به دنبال آوردن غذا رفت ، حضرت متوجّه شد که یک جفت کبوتر زیر تخت در حال بازی و معاشقه با یکدیگر می باشند. 🔰وقتی صاحب منزل با ظرف غذا نزد حضرن وارد شد، امام علیه السلام در حال خنده و تبسّم مشاهده کرد، از روی تعجّب اظهار داشت: یاابن ! این خنده و تبسّم برای چیست؟ 🔸حضرت فرمود: برای این یک جفت کبوتری است ، که زیر تخت مشغول شوخی و بازی هستند، کبوتر نر به همسر خود می گوید: ای انیس و مونس من ، ای عروس زیبای من ! قسم به خداوند یکتا! بر روی زمین موجودی محبوبتر و زیباتر از تو نزد من نیست ؛ مگر این شخصیّتی که روی تخت نشسته است . صاحب منزل با تعجّب عرضه داشت: آیا شما زبان حیوانات و سخن کبوتران را هم می فهمید؟ 🔸امام علیه السلام فرمود: بلی ، ما رسالت ، سخن حیوانات و پرندگان را می دانیم ؛ و بلکه تمام علوم اوّلین و آخرین به ما داده شده است. 📚 ، ج۴۱، ص۵۶. 🆔 @islam_history
📌 اصحاب اهل بیت علیهم السلام(سعد بن معاذ) خوب؛ اما بد ❗️ 🔰وقتي که خبر رحلت (۱) را به صلی الله علیه و آله و سلم دادند، آن حضرت به سرعت با پاي پياده و برهنه به سوي جنازه شتافتند در حالي که در بين راه عبا از دوش مبارکشان افتاد و حضرت اعتنايي نکردند.  🔰به هنگام تشييع جنازه سعد ديدند که صلّی الله علیه و آله در پشت تابوت، سمت راست تابوت، جلوي تابوت و سمت چپ تابوت حرکت ميکنند. پرسيدند: «يا ، اين چه حالي است که از شما ميبينيم؟!» 🔸فرمودند: به خدا، دستم در دست برادرم است که مرا دور تابوت سعد ميدهد. اينک جبرائيل و به همراه هفتاد هزار ملک در تشييع جنازه سعد شرکت کردهاند.(۲) 🔰پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله با دست مبارک خويش بدن مطهر سعد را درون گذاشت و براي او از خداوند طلب فرمود.  🔹مادر سعد وقتي اين صحنه را ديد، خطاب به فرزندش سعد گفت: «يا سعد، هنيئاً لَکَ الجَنَّةُ؛ فرزندم، گواراي وجودت باد!»  🔰پيامبر با شنيدن اين جمله چهره درهم کشيد و با ناراحتي و عتاب فرمود:  🔸مادر سعد! درباره امر پروردگار اينگونه با قاطعيت سخن مگو! همينک قبر، چنان فشاري بر فرزندت سعد وارد ساخت که شيري که در دوران کودکي از سينه تو نوشيده بود، از سر انگشتانش خارج شد. 🔰همه مات و مبهوت مانده بودند، آخر چرا؟ کسي که هفتاد هزار ملک به تشييع جنازهاش آمدهاند و پيامبر با دست خويش او را دفن کرده و برايش طلب مغفرت فرموده‌اند، چرا بايد چنين فشار قبري داشته باشد؟ حضرت در پاسخ فرمودند:  🔸آري، براي آن که اخلاقش با اهل و عيالش اندکي بد بوده است.(۳) 📚 منابع ۱. یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، که در اول، آورد.همچنین او رئیس قبیله بود. ۲. شيخ طوسي، الأمالي، ص۴۲۷. ۳. ، ج۶، ص۲۲۰. 🆔 @islam_history
📌 شب اول ربیع الاول، لیله المبیت ✍ صلی الله علیه و آله فرمود: 💠 خداوند به و وحی نمود که من بین شما پیوند برادری ایجاد نمودم و عمر یکی از شما را طولانی تر از عمر دیگری قرار دادم. 🔰پس کدام یک از شما برادرش را بر خود ترجیح می‌دهد؟ هر دو آنها از مرگ بیزار بودند. 💠 پس خداوند به آن دو وحی نمود: آیا (نمی خواهید) مثل ولی من باشید که میان او و ، پیامبرم عقد اخوت بستم و ، جان را بر خود ترجیح داد و در بستر او خوابید تا با فدا کردن جان خود، از جان پیامبر صلی الله علیه و آله محافظت کند؟ 🔰هر دو به زمین فرود آیید و از او در مقابل دشمنش محافظت کنید. جبرئیل فرودآمده و در کنار سر حضرت نشست و میکائیل در کنار پاهای حضرت قرار گرفت و جبرئیل شروع به تکرار این جمله کرد: آفرین! آفرین! به انسانی همچون تو یا بن ابی طالب! به خدا سوگند فرشتگان به تو افتخار می‌کنند! و خداوند این آیه را نازل کرد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَه ابتغاءَ مرضاتِ الله» 📚 مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۶۴. 🆔 @islam_history
📌ایمان ابوبکر و از روی اکراه بود یا به میل خود و یا به طمع ریاست⁉️ ✍ (در حدیثی طولانی) سعد بن عبداللَّه قمی اشعری گفته است: به یک نفر ناصبی که از همه ناصبی‌ها در مجادله قویتر بود دچار شدم. 🗣 روزی هنگام مناظره به من گفت مرگ بر تو و هم مسلکانت باد، شما رافضی‌ها مهاجرین و انصار را مورد طعن قرار می‌دهید، و محبّت پیغمبر را نسبت به آنان انکار می‌کنید، و حال آنکه صدّیق () بالاترین افراد اصحاب است که به سبقت جسته. ✅سپس گفت: شما رافضیان می‌گویید: اوّلی و دوّمی منافق بوده اند و به ماجرای لیلة استدلال می‌کنید. آنگاه گفت: بگو ببینم آیا مسلمان شدن آنها از روی خواست و رغبت بود یا اکراه و اجباری در کار بود؟ ❌من در اینجا از جواب خودداری کردم، چونکه با خود اندیشیدم اگر بگویم از روی اجبار و اکراه مسلمان شدند که در آن هنگام هنوز اسلام نیرومند نشده بود تا احتمال این معنی داده شود، و اگر بگویم از روی خواست و رغبت اسلام آوردند که ایمان آنها از روی نفاق نخواهد بود. 👤با دلی رنجور همراه احمد بن اسحاق قمی راهی شدم تا سوالات خود را از علیه‌السلام بپرسم.(پس از چند سوال و جواب فرمود): 💠اینکه خصم(ناصبی) به تو گفت: که آن دو نفر آیا از روی خواست و رغبت مسلمان شدند یا از روی اکراه؟ 💠چرا نگفتی: بلکه از روی طمع اسلام آوردند، زیرا که آنان با معاشرت داشتند و از برآمدن و پیروزی صلی الله علیه وآله وسلم بر عرب باخبر بودند، یهود از روی کتابهای گذشته و و ملاحم، آنان را از نشانه‌های جریان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم آگاه می‌کردند و به ایشان می‌گفتند که تسلّط او بر عرب نظیر تسلّط بخت النصر است بر بنی اسرائیل با این فرق که او ادعای پیغمبری نیز می‌کند ولی پیغمبر نیست، پس هنگامی که امر صلی الله علیه وآله وسلم ظاهر گشت با او کمک کردند بر لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه، به طمع اینکه وقتی اوضاع خوب شد، و امور منظّم گردید، فرمانداری و جایی هم به آنها برسد و چون از رسیدن به ریاست به دست آن حضرت مأیوس شدند با بعضی از هم فکران خود همراه شدند تا در شب عقبه شتر پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم را رم بدهند و شتر در آن گردنه هولناک حضرت را بیفکند و کشته شود و صورتشان را پوشاندند مثل دیگران ولی خداوند پیغمبرش را از نیرنگ آنان ایمن قرار داد و حفظ کرد و نتوانستند آسیبی برسانند، آن دو نفر حالشان نظیر و است که آمدند و با علیه السلام بیعت کردند به طمع اینکه هر کدامشان فرماندار یک استان بشوند، امّا وقتی مأیوس شدند بیعت را شکستند، و علیه آن حضرت قیام کردند، تا اینکه عاقبت کارشان بدانجا کشید که عاقبت کار افرادی است که بیعت را بشکنند. 📚 الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸. 🆔 @islam_history
📌 حق 🌞 روزی مردی، مادر خود را به دوش گرفته بود و به سختی، دور کعبه می داد. در آن هنگام، حضرت صلی الله علیه و آله را دید و به ایشان گفت: آیا حق مادرم را به جا آوردم؟ صلی‌الله علیه و آله فرمودند: نه! هرگز نمی توانی حتی یکی از ناله های مادرت، هنگام وضع حمل را جبران نمایی! 📚 فی ظلال القرآن، ج۵، ص۳۱۸. 🆔 @islam_history
📌 گناه بى‌اعتنائى سواره 🔰در يكى از سال‌ها عليه‌السلام به همراه بعضى از اصحاب و دوستان خود، براى انجام مناسك خانه خدا، به سوى معظّمه حركت كردند. 🔰در مسير راه ، جهت استراحت در محلّى فرود آمدند، آن گاه حضرت به بعضى از افراد حاضر فرمود: چرا شما ما را سبك و بى‌ارزش مى‌كنيد؟ 🔹يكى از افراد - كه از اهالى بود و در آن مجلس حضور داشت - از جا برخاست و گفت: ياابن ! به خداوند پناه مى بريم از اين كه خواسته باشيم به شما بى اعتنائى و توهينى كرده و يا دستورات شما را عمل نكرده باشيم. 💠 حضرت عليه السلام فرمود: چرا، تو خودت يكى از آن اشخاص هستى . 🔹آن شخص گفت: پناه به خدا، من هيچ جسارت و توهينى نكرده‌ام. 💠 حضرت فرمود: واى بر حالت ، در بين راه كه مى‌آمدى در نزديكى جُحفه ، تو با آن شخصى كه مى‌گفت : مرا سوار كنيد و با خود ببريد، چه كردى؟ 💠 و سپس حضرت افزود: سوگند به خدا، تو براى خود كسر شان دانستى؛ و حتّى سر خود را بالا نكردى؛ و او را سبك شمردى و با حالت بى اعتنائى از كنار او رد شدى. 💠 و سپس حضرت در ادامه فرمايش خود افزود: هركس به يك فرد بى‌اعتنائى و بى‌حرمتى كند، در حقيقت نسبت به ما بى‌اعتنائى كرده است ؛ و حرمت و حقّ خدا را ضايع كرده است. 📚 ، ج۸، ص۸۸. 🆔 @islam_history
📌 حجت الاسلام انصاریان 👱 جوان پای کار ✍ و گسستن رابطه خويشاوندى 🔹مگر مصعب بن عمير تك پسر نبود؟ مگر در سن هجده سالگى با صادقانه به صلی‌الله‌علیه‌و آله ايمان نياورد؟ مگر وقتى پاى تبليغ دين در ميان آمد، پيغمبر اين جوان هجده ساله را از صدا نزد و نفرمود، به برود و دين را آنجا تبليغ كند؛یعنى هر چند با اين هجرت تبليغى، ممكن است رابطه‌ات با پدر و مادر قطع شود، به او نگفت، برو و هر دو سه ماه، يكبار برگرد، و به پدر و مادرت سرى بزن. او در چند سالى كه مدينه بود، پدر و مادرش را نديد. 🔸فقط در اين سالها يك روز عمويش به مدينه آمد و به نزد پيامبر رفت و گفت: يا ! من نيامده‌ام، شوم. من جزو مكه اى ها هستم. اين مصعب، برادرزاده من، تك پسر است. مادرش از دورى اش دارد دق مى كند و پدرش هم دارد از فراقش مى ميرد. به او بگوييد، يك سفر با من به مكه بيايد و پدر و مادرش را ببيند و برگردد. پيامبر صلی الله علیه و آله به دنبال فرستاد. مصعب درحالى كه پوست خشك شده گوسفندى را به صورت پيراهن به تنش كرده بود و از شدت ندارى، روزها به كارگرى مى رفت و دو درهم مزد مى گرفت، به نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمد. 🔹اشك در چشمان پيامبر صلی الله علیه و آله جمع شد و گفت: من او را با دو چشم خودم در مكه ديدم كه پدر و مادر اين جوان بهترين غذا را به او مى‌دادند و زيباترين لباس را به او مى‌پوشاندند، ولى «هذَا رَجُلٌ نَوَّرَاللهُ قَلْبَهُ بِالايمَانِ»(۱) 🔸اين مردى است كه خدا دلش را با ايمان نورانى كرده است. در سایه اين نور، ببينيد او چه نوع زندگى را بر چه نوع زندگى برگزيده است؟ 🔹مصعب آمد و سلام كرد و گفت: يا رسول الله! با من فرمايشى داريد؟ پيامبر صلی الله علیه و آله گفت: آرى مصعبم. اين فرد كيست؟ گفت: عمويم است آقاجان! پيامبر صلی الله علیه و آله گفت: او نود فرسخ راه از مكه آمده و مى گويد، مادرت دارد دق مى‌كند و پدرت دارد سكته مى كند. عمويت مى گويد يك سفر تا مكه بيا تا پدر و مادرت تو را ببينند و سپس برگرد. مصعب گريست و گفت: نمى دانم چه كار كنم؛ نمى دانم يا ! بروم يا نروم؟ در اين گفتگو بودند كه نازل شد و گفت: يا رسول الله! خدا مى فرمايد، مصعب، متعلّق به من است و نرود. ⭕️پروردگارا! كاش مى شد نزد فرشتگانت اسم ما را هم ببرى و بگويى اينها متعلّق به من هستند تا ما اگر هزار كانال ماهواره است، به سراغشان نرويم. اگر اين همه و هست، به سراغشان نرويم. اين همه مال درياوار پهن است، به سراغ يك ريالشان نرويم. 🔸به هر حال، خداوند اين اجازه را به ما داده كه با مفسدين هرچند پدران و مادرانمان باشند، معاشرتى نداشته باشيم، مگر اينكه پدر و مادر باشند، ولى مفسد نباشند، كه آن جا را فرموده: «وَ احِبْهُمَا فِى الدُّنْيَا مَعْرُوفاً »(۲) در دنيا پسنديده با آنها رفتار كنيد، اگر پدر و مادرى هستند كه توان اثرگذارى ندارند. خداوند چنانكه گفتيم، گفت: نه، مصعب نرود؛ مصعب متعلّق به من است. ⭕️عجب مقامى دارد اين مصعب و عجب ارزشى. در طول سال، حداقل بيست ميليون زائر، به منطقه احد در مدينه مى روند و قبر مصعب را كه كنار قبر است، به عنوان راه ايمان، زيارت مى كنند؛ اين است ارزش ايمان، اخلاق، ، . 📚 منابع ۱. مستدرك الوسائل، ج۳، ص ۲۵۷. ۲. لقمان، ۱۵. 🆔 @islam_history
📌 شب اول ربیع الاول، لیله المبیت ✍ صلی الله علیه و آله فرمود: 💠 خداوند به و وحی نمود که من بین شما پیوند برادری ایجاد نمودم و عمر یکی از شما را طولانی تر از عمر دیگری قرار دادم. 🔰پس کدام یک از شما برادرش را بر خود ترجیح می‌دهد؟ هر دو آنها از مرگ بیزار بودند. 💠 پس خداوند به آن دو وحی نمود: آیا (نمی خواهید) مثل ولی من باشید که میان او و ، پیامبرم عقد اخوت بستم و ، جان را بر خود ترجیح داد و در بستر او خوابید تا با فدا کردن جان خود، از جان پیامبر صلی الله علیه و آله محافظت کند؟ 🔰هر دو به زمین فرود آیید و از او در مقابل دشمنش محافظت کنید. جبرئیل فرودآمده و در کنار سر حضرت نشست و میکائیل در کنار پاهای حضرت قرار گرفت و جبرئیل شروع به تکرار این جمله کرد: آفرین! آفرین! به انسانی همچون تو یا بن ابی طالب! به خدا سوگند فرشتگان به تو افتخار می‌کنند! و خداوند این آیه را نازل کرد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَه ابتغاءَ مرضاتِ الله» 📚 مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۶۴. 🆔 @islam_history
📌 نماینده زنان در خدمت رسول مکرم اسلام 🔰 بنت انصارى نزد صلی الله علیه و آله و سلم حاضر شد در حالى كه آن جناب در بين اصحابش قرار داشت. 🔹اسما عرضه داشت: پدر و مادرم فدايت باد، من از طرف زنان خدمت شما آمده ام، يا جانم به فدايت بدان كه هيچ زنى در شرق و غرب از آمدن من به نزد تو خبردار نشده، مگر آن كه نظريه اش مثل همين نظريه اى است كه من عرض مى كنم.  🔹خداى تعالى تو را به حق مبعوث كرد به سوى مردان و زنان (عالم) و ما به تو آورديم، و به معبود تو كه تو را فرستاده نيز ايمان آورديم، و ما طايفه زنان محصور در چهار ديوارى خانه ها، و تحت سيطره مردان هستيم، و در عين حال پايه و اساس خانه و زندگى شما مردانيم اين مائيم كه شهوات شما را بر مى آوريم، و به فرزندان شما حامله مى شويم، و اما شما مردان در دين برترى هايى بر ما يافته ايد، شما به نمازهاى جمعه، و جماعت و به عيادت بيماران، و به تشييع جنازه مى رويد، همه ساله مى توانيد پشت سر هم به برويد، و از همه اينها ارزنده تر اين كه شما مردان مى توانيد در راه خدا كنيد، و چون شما به سوى حج و يا عمره و يا به سوى جهاد مى رويد اموال شما را حفظ مى كنيم، و براى شما پارچه مى بافيم، تا لباس برايتان بدوزيم، و اموال شما را تر و خشك مى كنيم، (در نسخه اى ديگر آمده اولادتان را تربيت مى كنيم) پس آيا در اجر و ثواب با شما شريك نيستيم؟ 🔸حضرت با همه رخسارش روى به اصحاب خود كرد و سپس فرمود: آيا سخن هيچ زنى بهتر از سؤال اين زن در باره امر دينيش شنيده ايد؟ 🔹عرضه داشتند: يا رسول اللَّه، هيچ احتمال نمى داديم زنى به چنين مطالبى راه پيدا كند، آن گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم متوجه آن زن شد، و سپس به وى فرمود: اى زن برگرد، و به همه زنانى كه اين سؤال را دارند، اعلام كن كه همين كه شما به خوبى كنيد، خشنودى او را به دست آوريد، و تابع موافقت او باشد، اجر همه اينها معادل است با اجر همه آنهايى كه براى مردان شمردى. 🔰زن برگشت در حالى كه از شدت خوشحالى مكرر مى گفت: " لا اله الا اللَّه، اللَّه اكبر". 📚 الدر المنثور، ج۲، ص۱۵۳.  📚 ترجمه تفسیر الميزان، ج۴، ص۵۵۴. 🆔 @islam_history
📌احسان به ✍ مردي خدمت صلی الله علیه و آله وسلم آمد. 🔹عرض كرد: يا ! من به علاقه دارم و نسبت به آن با نشاطم، صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: 🔸پس در راه خدا جهاد كن كه اگر كشته شوي نزد خدا زنده خواهي بود و روزي داده شوي و اگر بميري پاداشت به عهده خدا باشد، و اگر (از ميدان جنگ) باز گردي، از پاك شوي مانند روزي كه متولد شده اي. 🔹عرض كرد: يا رسول الله! من و پيري دارم كه بگمان خود به من انس گرفته اند و از رفتنم به جهاد كراهت دارند. 🔸رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: در اين صورت ملازم پدر و مادرت باش. سوگند به آن كه جانم در دست اوست: مأنوس بودن يك شبانه روز آنها با تو از جهاد يك سال بهتر است. 📚 ،ج۲،ص۱۵۹. 🆔 @islam_history
📌 خوب؛ اما بد ❗️ 🔰وقتي که خبر رحلت سعد بن معاذ (۱) را به صلی الله علیه و آله و سلم دادند، آن حضرت به سرعت با پاي پياده و برهنه به سوي جنازه سعد شتافتند در حالي که در بين راه عبا از دوش مبارکشان افتاد و حضرت اعتنايي نکردند.  🔰به هنگام تشييع جنازه سعد ديدند که صلّی الله علیه و آله در پشت تابوت، سمت راست تابوت، جلوي تابوت و سمت چپ تابوت حرکت ميکنند. پرسيدند: «يا ، اين چه حالي است که از شما ميبينيم؟!» 🔸فرمودند: به خدا، دستم در دست برادرم است که مرا دور تابوت سعد ميدهد. اينک جبرائيل و به همراه هفتاد هزار ملک در تشييع جنازه سعد شرکت کرده اند.(۲) 🔰پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله با دست مبارک خويش بدن مطهر سعد را درون گذاشت و براي او از خداوند طلب فرمود.  🔹مادر سعد وقتي اين صحنه را ديد، خطاب به فرزندش سعد گفت: «يا سعد، هنيئاً لَکَ الجَنَّةُ؛ فرزندم، گواراي وجودت باد!»  🔰پيامبر با شنيدن اين جمله چهره درهم کشيد و با ناراحتي و عتاب فرمود:  🔸مادر سعد! درباره امر پروردگار اينگونه با قاطعيت سخن مگو! همينک قبر، چنان فشاري بر فرزندت سعد وارد ساخت که شيري که در دوران کودکي از سينه تو نوشيده بود، از سر انگشتانش خارج شد. 🔰همه مات و مبهوت مانده بودند، آخر چرا؟ کسي که هفتاد هزار ملک به تشييع جنازهاش آمدهاند و پيامبر با دست خويش او را دفن کرده و برايش طلب مغفرت فرموده‌اند، چرا بايد چنين فشار قبري داشته باشد؟ حضرت در پاسخ فرمودند:  🔸آري، براي آن که اخلاقش با اهل و عيالش اندکي بد بوده است.(۳) 📚 منابع ۱. یکی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، که در اول، آورد.همچنین او رئیس قبیله بود. ۲. شيخ طوسي، الأمالي، ص۴۲۷. ۳. ، ج۶، ص۲۲۰. 🆔 @islam_history
📌 حضرت خدیجه سلام‌الله‌علیها 🔰آن حضرت نخستين همسر صلى الله عليه و آله بود، و تا علیها السلام زنده بود نبى گرامى صلى الله عليه و آله همسرى اختيار نفرمود. 🔰سبقت به اسلام و خدمات او به پيامبر صلى الله عليه و آله زياده از آن است كه ذكر شود. در فضيلت آن حضرت همين بس ‍ كه والده مكرمه حضرت صديقه طاهره عليها السلام است ، و همه فرزاندان پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان منتهى مى شوند. 🔰آن حضرت هنگام رحلت چند وصيت به پيامبر صلى الله عليه و آله نمودند، و با آن همه فداكارى و انفاق مال ، به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كردند: "يا ، مرا ببخشيد كه در حق شما كوتاهى كردم". پيامبر صلى الله عليه و آله : "حاشا و كلا! من از شما تقصيرى نديدم ، بلكه منتهاى سعى و كوشش خود را در حق من نمودى . شما در خانه من زحمات زيادى را متحمل شدى . اموالت را در راه خدا بذل و بخشش نمودى". 🔰آنگاه خديجه عليها السلام عرض كرد: يا رسول الله ، شما را وصيت مى كنم به اين دختر و به حضرت عليها السلام اشاره نمود اين دختر بعد از من يتيم و غريب است. كسى از زنهاى او را اذيت نكند. كسى به صورت او لطمه اى نزند، به روى او داد نزند و مكروهى نبيند. 🔰آن حضرت اولين زنى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله را تصديق نمود، و اول زنى است كه در با صلى الله عليه و آله جماعت خواند، و اول زنى است كه خود را در مكه در ميان مشركين اظهار نمود، و اول زنى است كه در مقابل دشمن از رسول خدا صلى الله عليه و آله دفاع نمود و تمام اموال خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله بخشيد، و اول زنى است كه ايمانش با قبول عليه السلام به درجه كمال رسيد. 🔰روزى پيامبر صلى الله عليه و آله خديجه عليها السلام را خواست و در كنار خود نشانيد و فرمود: اين است و مى گويد: براى اسلام شروطى است كه عبارتند از: اقرار به يگانگى خداوند متعال ، اقرار به رسالت رسولان ، اقرار به معاد و اصول اين شريعت و احكام آن ، اطاعت از اولى الامر و ائمه طاهرين از فرزندان او يكى بعد از ديگرى با برائت از دشمنان ايشان . 🔰خديجه عليها السلام به هه آنها اقرار نمود و ائمه طاهرين به خصوص عليه السلام را تصديق كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هو مولاك و مولى المؤمنين و امامهم بعدى : يعنى "على مولاى تو و مولاى مؤ منان بعد از من و امام ايشان است" آنگاه از خديجه عليها السلام در قبول ولايت اميرالمومنين عليه السلام عهد مؤكد گرفت. سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) يك يك از اصول و فروع دين حتى آداب وضو و نماز و و حج و جهاد و صله رحم و واجبات و محرمات را بيان فرمود. 🔰سپس پيامبر صلى الله عليه و آله دست خود را بالاى اميرالمؤمنين نهاد و خديجه عليها السلام دست خود را بالاى دست رسول خدا صلى الله عليه و آله و به اين ترتيب با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت نمود. 📚 فيض العلام، ص٢٧. 📚 شجره طوبى، ج٢، ص٢٣٤. 📚 ، ج١٨، ص٢٣٢ و ج٦٥ ص٣٩٢. 🆔 @islam_history
📌 شب اول ربیع الاول، لیله المبیت ✍ صلی الله علیه و آله فرمود: 💠 خداوند به و وحی نمود که من بین شما پیوند برادری ایجاد نمودم و عمر یکی از شما را طولانی تر از عمر دیگری قرار دادم. 🔰پس کدام یک از شما برادرش را بر خود ترجیح می‌دهد؟ هر دو آنها از مرگ بیزار بودند. 💠 پس خداوند به آن دو وحی نمود: آیا (نمی خواهید) مثل ولی من باشید که میان او و ، پیامبرم عقد اخوت بستم و ، جان را بر خود ترجیح داد و در بستر او خوابید تا با فدا کردن جان خود، از جان پیامبر صلی الله علیه و آله محافظت کند؟ 🔰هر دو به زمین فرود آیید و از او در مقابل دشمنش محافظت کنید. جبرئیل فرودآمده و در کنار سر حضرت نشست و میکائیل در کنار پاهای حضرت قرار گرفت و جبرئیل شروع به تکرار این جمله کرد: آفرین! آفرین! به انسانی همچون تو یا بن ابی طالب! به خدا سوگند فرشتگان به تو افتخار می‌کنند! و خداوند این آیه را نازل کرد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَه ابتغاءَ مرضاتِ الله» 📚 مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۶۴. 🆔 @islam_history