eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
688 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بُرد در شب، تا نبیند بی‌نقاب ماه نورانی‌تر از خود، آفتاب برد در شب، پیکری هم‌رنگ شب بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب شُسته دست از جان، تن جانانه شُست شمع شد، خاکستر پروانه شُست روشنایش را فلک خاموش کرد ابرها را پنبه‌های گوش کرد تا نبیند چشم گردون پیکرش نشنود تا ضجّه‌های همسرش هم مدینه سینه‌ای بی‌غم نداشت هم دلی بی اشک و خون، عالم نداشت نیست در کس طـاقت بشنیدنش با علی یا ربّ، چه شد با دیدنش؟ درد آن جان جهان، از تن شنید راز غسل از زیر پیراهن شنید دستِ دستِ حق، چو بر بازو رسید آن چنان خم شد که تا زانو رسید دست و بازو گفت و گوها داشتند بهر هم، باز آرزوها داشتند دست از بازوی بشکسته خجل بازو، از دستی که شد بسته، خجل با زبانِ زخم، بازو راز گفت دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت سینه و بازو و پهلو از درون هر سه بر هم گریه می‌کردند، خون راز هستی در کفن پیچیده شد لاله‌ای در یاسمن پیچیده شد نیمه‌شب، تابوت را برداشتند بار غم بر شانه‌ها بگذاشتند هفت تن، دنبال یک پیکر روان وز پی آن هفت تن، هفت آسمان این طـرف، خیل رُسُل دنبال او آن طــرف، احمد به استقبال او ظــاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی امشب ای مَه! مِهر وَرز و خوش بتاب تا ببیند پیش پایش آفتاب ابرها گِریند بر حال علی می رود در خاک، آمال علی چشم، نور از دست داده، پا رمق اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق دل همه فریاد و لب، خاموش داشت مُرده‌ای، تابوت، روی دوش داشت آهِ سرد و بغض پنهان در گلو بود با آن عدّه، گرم گفت و گو آه آه؛ ای همرهان، آهسته‌تر می برید اسرار را، سربسته‌تر این تنِ آزرده، باشد جان من جان فدایش، او شده قربان من همرهان، این لیلة القدر من است من هلال از داغ و، این بدر من است اشک من زین گل، شده گلفام‌تر هستی‌ام را می‌برید، آرام‌تر وسعتِ اشکم، به چشم ابر نیست چاره ای غیر از نماز صبر نیست زین گل من، باغ رضوان نَفحه داشت مصحف من بود و هجده صفحه داشت مَرهمی خرج دل چاکم کنید همرهان، همراهِ او خاکم کنید تا علی ماهَش به سوی قبر بُرد ماه، رخ از شرم، پشت ابر بُرد آرزوها را علی در خاک کرد خاک هم گویی گریبان چاک کرد زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر ناگهان بر یاری دست خدا دستی آمد، همچو دست مصطفی گوهرش را از صدف، دریا گرفت احمد از داماد خود، زهرا گرفت گفتش ای تاج سر خیل رُسُل وی بَر تو خُرد، یکسر جزء و کل از من این آزرده جانت را بگیر بازگرداندم، امانت را بگیر بار دیگر، هدیه ی داور بگیر کوثرت از ساقی کوثر بگیر می‌کِشد خجلت علی از محضرت «یاس» دادی، می‌دهد «نیلوفر»ت «بَدر» بخشیدی، «هلال»ت می‌دهم تو «الف» دادی و «دال»ت می‌دهم استاد
فراق تو بر دل شرر می‌گذارد شب غصه را بی سحر می‌گذارد به سوداي روي تو اي ماه زهرا! دلم در شب خود قمر می‌گذارد اگر تو بيايي ولي من نباشم، چه داغی به روی جگر می‌گذارد من آن طفل نامهربانم كه سر را، به دامان لطف پدر می‌گذارد كنار تو در روضه‌ها گريه كردن روی اشک‌هايم اثر می‌گذارد عزادار زهرا! دل غُصه‌دارت شبي تلخ را پشت سر می‌گذارد صداي نفس‌های مردي می‌آيد كه دارد به ديوار سر می‌گذارد
مربع ترکیب شام غریبان براي شستن تو از كجا شروع كنم ز گيسُوانِ سرت يا ز پا شروع كنم ز جاي سيليِ آن بي حيا شروع كنم ؟ وَ يا ز پهلوي تو بي هوا شروع كنم كنار پيكر تو دست روي دست زنم كسي كه خانه شده بر سرش خراب منم چه خوب شد كه خودت رويِ سوخته شستي شكافِ گوشة ابروي سوخته شستي به احتياط دو پهلوي سوخته شستي گره به روي گرهِ مويِ سوخته شستي ولي هنوز عجب كار دارد اين بدنت چه گريه دار شده در تن تو پيرُهنت شبيه كعبه كنم ، فاطمه ، تنِ تو طواف ز شعله مويِ سرت تاب خورده مثل كلاف چگونه چينِ تنِ سوخته نمايم صاف رسيده دست علي عاقبت به جاي غلاف ز دستهاي يدالله ظرف آب افتاد به ياد چادر خاكي ابوتراب افتاد به پيش چشم يتيمان تنِ تو مي شويم من آخرين نفس این سيبِ سوخته مي بويم زِ زير پيرُهنت پيكر تو مي جويم شكايتت به پدر وقتِ دفن، مي گويم نگفتي عاقبت آمد چه بر سرت زهرا چه كرده داغيِ مسمار با پرت زهرا يتيم هاي تو را دورِ تو صدا كردم كبوتران حرم را ز غم رها كردم همينكه دخترت از پيكرت جدا كردم قسم به جان حسين ، ياد كربلا كردم پس از تو زخم دلِ دخترت نمك نزدند به دخترانِ عزادار تو كتك نزدند به كربلا همه بعد از بريدن سرها به خيمه حمله نمودند سوي دخترها چه تنگ شد وسط گير و دار؛ معبرها به دست لشگريان تكّه هايِ معجرها ميانِ تكِّة معجر چقدر گيسو بود تمام دختركان دستشان به پهلو بود
حضرت زهرا(س)-تدفین ای زمین این روح و ریحان علی است این تمام هستی و جان علی است ای زمین این گل که در تو شد نهان راز دار درد پنهان علی است ای زمین این مه که گردیده خموش در شب غم ماه تابان علی است ای زمین این مصحف ایثار و عشق سورۀ کوثر به قرآن علی است ای زمین همراه با تو آسمان شاهد شام غریبان علی است ای زمین با من تو هرشب گریه کن قبر زهرا بیت الاحزان علی است ای زمین این خفته در آغوش تو با خبر از  قلب سوزان علی است ای زمین خود میزبانی کن از او کز فراقش غصه مهمان علی است ای زمین با او مدارا کن که او در دو دنیا نور چشمان علی است ای زمین اینجا اگر پر لاله است حاصلی از چشم گریان علی است ای زمین زین درد، خاک این مزار با «وفائی» مرثیه خوان علی است -هاشم-وفائی
حضرت زهرا(س)-شام غریبان فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد؟ به طفلی رخت ماتم در برم کرد الهی بشکند دست مغیره که در این آستان بی مادرم کرد گُل من چون تو را در گِل بپوشم زهجران تو خون دل بنوشم در ایام جوانی قسمتم شد که تابوت تو را گیرم بدوشم دعائی زیر لب دارم شبانه تو آمین گوی ای ماه یگانه الهی هیچ مظلومی نبیند عزیزش را به زیر تازیانه بیا با هم نماز شب بخوانیم دعای دل بتاب و تب بخوانیم کتاب قِصّه ی غم های خود را نهان از دیده ی زینب بخوانیم به خاک افتاده جسم اطهرش بود به روی دامن فضّه سرش بود میان آن همه رنج و غم و درد به فکر غصّه های شوهرش بود همه عهد خدا بشکسته بودند علیه ما بهم پیوسته بودند از آن، در خانه ام از پا فتادم که دست شوهرم را بسته بودند شرار دل به گردونم بریزد به دامن اشک گلگونم بریزد پس از مرگ تو چشمم مانده در راه که قاتل آید و خونم بریزد پس از تو همچنان مرغ اسیرم که هم از لانه هم از دانه سیرم به جان باغبان ای گل دعا کن که امشب در قفس تنها بمیرم غمت برده زدل تاب و توانم تو رفتی من چرا باید بمانم گلویم آنچنان از گریه بسته که نتوان بهر تو قرآن بخوانم -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-شهادت-شام غریبان گل من چون تو را در گل بپوشم ؟!!! ز هجران تو خــــــون دل بنوشم ؟!!! در ایـــــــام جوانی قسمتم شد ... که تــــابوت تو را گیرم به دوشم !... * دعایی زیر لب دارم شبانه ... تو آمین گوی ای ماه یگانه ! الهی هیچ مظلومی نبیند ... عزیزش را به زیر تـــــازیانه !!! * بیا با هم نمــــاز شب بخوانیم ... دعای دل به تاب و تب بخوانیم ... کتاب قصّه ی غم های خود را ... نهــان از دیده ی زینب بخوانیم !!!... * به خاک افتاده جسم اطهرش بود ... به روی دامـــــــن فضّه سرش بود ... میـــــــان آن همه رنج و غم و درد ... به فکر غصّه هـــای شوهرش بود ! * غمت برده ز دل تاب و توانم تو رفتی من چرا بـاید بمانم ! گلویم آنچنـان از گریه بسته ... که نتوان بهر تو قرآن بخوانم !!! * چرا بــال و پر مـا را شکستی ؟ نهــــال بی بر مـا را شکستی الهـی بشکند قنفذ دو دستت که دست مادر ما را شکستی ...!!! * نگاه نــــــور عینت آتشــــــم زد تمــــــاشای حسینت آتشم زد تنت را در کفن پیچیدم آن شب سکــــوت زینبینت آتشــــــم زد *** فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد ؟!!! به طفلی رخت مــــاتم در برم کرد ! الهـــــــــــی بشکند دست مغیره ... که در این آستــــان بی مادرم کرد !!! -غلامرضا-سازگار
‍ ⚑نوحه سنتی شام غریبان حضرت زهرا(س) ایام فاطمیه شام غریبان عزیز بطحاست مولای عالم در مدینه تنهاست مهدی بیا امشب دارد عزا زینب جان علی آمد از بی کسی بر لب گردیده اهل خانه اش یکسر سیه پوش تابوت زهرا را علی بگرفته بر دوش آهسته سوزد،شمع وجودش دگر زدست رفت،بودو نبودش ((زهرای حیدر خدانگهدار)) از خانه مادر میرود شبانه تشییع او گردیده مخفیانه بر شانه ی حیدر بگرفته بال و پر نصیب زینب شد بی مادری آخر سر میگذارد از غمش مولا به دیوار آندم که چشمش میخورد بر جای مسمار از قاب چشمش،جاری سرشک است گویای حالش،هر قطره اشک است ((زهرای حیدر خدانگهدار)) شام غریبان عزیز... *التماس دعای خیر* شعر:کربلایی امیرحسین سلطانی
حضرت زهرا(س)-شام غریبان ای هردو جهان قبضه به مشتت زهرا  از داغ  پدر  خمیده  پشتت  زهرا رازی که نگفتی  پسرت  صادق گفت آن  ضرب غلاف تیغ  کشتت  زهرا * رفتی و تنی سوخته از تب بردی آرام  مرا  به  جان زینب  بردی با  آمدنت به خانه ام فاطمه جان نه سال صفا دادی و یک شب بردی * از داغ  تو  من  به  خویشتن  می پیچم این نسخه ی دردیست که من می پیچم تو دست  مرا  ز بند  وا کردی و لیک من  دست  تو  در  بند  کفن  می پیچم  -رضا-موید
حضرت زهرا(س)-شام غریبان پرستوی مهاجرم ، چرا ز لانه می روی اگر ز لانه میروی ،چرا شبانه می روی قرار من شکیب من ، مهاجر غریب من فدای غربتت شوم ، که مخفیانه می روی حیات جان امید دل ، علی  بود ز تو خجل که با کبودی بدن ، ز تازیانه می روی کبوتر شکسته پر ، مرا به همرهت ببر چرا بدون همسرت ، ز آشیانه می روی چهار طفل خون جگر ، زنند در غمت به سر تو بر زیارت پدر ، چه عاشقانه می روی الا به رخ نشانه ات ، مگر شکسته شانه ات که موی زینبین خود ، نکرده شانه می روی همای بی ترانه ام ، چرا ز آشیانه ام به کوی بی نشان خود ، پر از نشانه می روی فتاده بر دلم شرر ، که تو در این دلِ سحر ز همسرت غریب تر ، برون ز خانه می روی «میثم» از چه واهمه تو راست مهر فاطمه به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-شام غریبان بچه ها رنگ خزانید نبیند حیدر خسته از داغ جوانید نبیند حیدر اشک آهسته فشانید نبیند حیدر همگی مرثیه خوانید نبیند حیدر زینبش را ببرید و سرِ هر نافله ای سرِ سجاده نشانید نبیند حیدر شکوه از دست عدو با دل غمناک کنید زین اهانت گله از خاک به افلاک کنید گریه بر فاطمه با دیدهء نمناک کنید خون دلدار علی از رخ در پاک کنید موقع شستن خون از در و دیوار فقط کاش می شد بتوانید نبیند حیدر چادر فاطمه از چشم علی دور کنید رحم بر آن دل پر غصه و رنجور کنید چادر فاطمه را گوشه ای مستور کنید فضه اش را پیِ این قائله مأمور کنید لااقل دورنکردید اگر چادر را خاک آن را بتکانید نبیند حیدر کاش یک مرد شود حداقل پیدا کاش که بگوید به مغیره بد و بی رحم نباش بهر آزردن حیدر نکن اینقدر تلاش روی زخم دل حیدر نمک اینقدر نپاش وقت و بی وقت به همراهیِ قنفذ ، با قصد سرِ این کوچه  نمانید نبیند حیدر به خزان علوی دیده بهاری بکنید اشک غم بر علی و فاطمه جاری بکنید موقع غسل ، علی را همه یاری بکنید کاشکی با کمک هم همه کاری بکنید حتی الامکان رخ و بازو و هر آن چیزی را که شما در جریانید نبیند حیدر داده از دست ، علی دلبر و جانانۀ خود مرتضی مانده و تاریکیِ کاشانۀ خود میل برگشت ندارد به عزاخانۀ خود چو علی خواست که بیرون رود از خانۀ خود وسط حیدر و در رفته و حائل گردید جلوی میخ بمانید نبیند حیدر عاقبت پر زد و جان داد مسیحای علی بی کس و یار شد آخر دل تنهای علی هر کجا بود به پا مجلس زهرای علی یادتان باشد اگر محض تسلای علی قصد کردید بخوانید شما فاتحه ای قدری آرام بخوانید نبیند حیدر -مقیمی
شمعی و من دور سرت پروانه زهرا سوسو مزن اینقدر در کاشانه زهرا باشد، رخت را پشت پوشیه نهان کن اما نرو اینگونه از این خانه زهرا آن خانه ای را که نباشی در میانش فرقی ندارد هیچ با ویرانه زهرا قامت کمان گردیدنت ثابت نموده ماندی به پای عشق من مردانه زهرا من تازه فهمیدم چه آمد بر سر تو وقتی نشد موی حسینم شانه زهرا با اینکه با رفتن عجینی ، " کلّمینی " آماده‌ی کوچی چه بی صبرانه زهرا ای یاس پرپر گشته‌ی هجده بهارم شد واژگون عمر تو از پیمانه زهرا آیا خبر داری که در این چند مدت در شهر پیغمبر شدم بیگانه زهرا ؟! ذکر قنوتت مرتضی را پیر کرده دیگر مگو "عَجِّل وَفاتی"جانِ زهرا
گره وا می‌کند از کار شیعه، گریه بر مادر مگیر از ما خدایا روضه‌ی امّ ابیها را