شام غریبان
دیدی غمش آخر علی را خون جگر کرد
قرآن بخوان اسما که قرآنم سفر کرد
هرچند ساکت بود دلگرمی من بود
با رفتنش دیگر مرا بی بال و پر کرد
یادم نرفته بین محراب عبادت..
با آرزوی مرگ شب ها را سحر کرد
خون مردگی چشمهایش را ندیدم
از بس که پیش محرمش چادر به سر کرد
بیدار بود از درد اما دم نمیزد
با دردهای پیکرش مردانه سر کرد
غسل تن حوریه ی زخمی چه سخت است
از شرم آبم کرد من را محتضر کرد
مسماررا کج کرد تا که من بمانم
در پشت در پای علی سینه سپر کرد
دلشوره و دلواپسی آمد سراغش
هروقت که به معجر زینب نظر کرد..
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#شام_غریبان
#سید_پوریا_هاشمی
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
اُمید خاک و خورشید تا ابر و باد زهراست
حاجاتِ هیچ ما و لطفِ زیاد زهراست
تنها نه دست ما را پُر کرده است امروز
چشم امید ما در روزِ معاد زهراست
ما همچو برگ ریزان چون ابرها گریزان
آورد آنکه ما را در اتحاد زهراست
ارث از مکارمِ او برده است هر امامی
آری کریم زهرا آری جواد زهراست
آنکس که وقت فتنه بازیِ خصم روکرد
آنکس که فرصتی بر دشمن نداد زهراست
در زیرِ چادرِ او حرف از شکست، هیهات
بی او تنفسِ ما یک دم مباد، زهراست!
وقت مصاف مولا میرفت با دل قرص
میدید آنکه پشتش میایستاد زهراست
ای شهرِ سرد و سنگی بی مهری و دو رنگی
آنکه تو را درآورد از انجماد زهراست
ما را یتیم کرده آن کس که زد به رویش
یک عمر گریه زهرا یک عمر داد زهراست
هیزم به روی هیزم تا دید گفت مقداد
اینکه به پشت در هست ای قومِعاد زهراست
گردیده بود قنفذ همدست با مغیره
آنکه میان این دو در خون فتاد زهراست
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۹/۱۴)
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه ،روضه وداع
با تو برای من غم عالم نماندنی است
با من بمان که با من و تو غم نماندنی است
این غم کجا برم که برایم میان شهر
یک یار مانده است که آن هم نماندنی است
گفتم طبیب آمد و تا دید وضعِ در
برگشت و رفت و گفت مریضم نماندنی است
پهلو و سینه، صورت و بازو، عزیز من
با این همه جراحت مبهم نماندنی است
مرهم گذاشت زینب و دادت بلند شد
با گریه گفت این تن درهم نماندنی است
مثل خیال گشتهای و گفت بسترت
بیهوده است افاقهی مرهم... نماندنی است
تا فرصت است بوسه بگیر از حسین که..
..بر روی نیزه ماه محرم نماندنی است
بوسه بگیر از بدنش که همین بدن
زیر هزار ضربهی محکم نماندنی است
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۹/۱۴)
*ميسوزم از غمی كه ميان هزار خصم
يک يار مانده بهر تو ، آن هم نماندیاست
(استاد حاج علی انسانی)
#حضرت_زهرا_زمینه #زمزمه
#فاطمه_بعدازشهادت
ای خدا تو اوج تنهایی
توی این شهر پر از نامرد
یکی بود جوابم و میداد
که اونم دیگه جوابم کرد
نمیشود باورم ، فاطمه رفت از برم
مدینه تو شاهدی ، از همه تنهاترم
یازهرا یازهرا یازهرا یازهرا
......
ای خدا تو اوج بی یاری
یارم و کشتن و بد کشتن
یه نفر بود که برام می مرد
که همون و با لگد کشتن
اونکه در خانه با ، ضربه محکم شکست
فقط نه پهلوی او ، پشت مرا هم شکست
یازهرا یازهرا یازهرا یازهرا
......
حق دارم که میزنم بر سر
که میون اون همه کافر
یه نفر برام یه لشکر بود
ریخت سرش تو کوچه یک لشکر
وای من و وای من ، یک زن و سیصد نفر
زدند آنقدر که ، فاطمه شد محتضر
یازهرا یازهرا یازهرا یازهرا
#عبدالحسین
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
زمزمه ی وداع
عزیز من از زندگی نا امیده
زمان خداحافظی ها رسیده
خداحافظ ای ناامید از جوونی
جوون شکسته پر قد کمونی
حلالم کن ای یاس نشکفته پر پر
حلالم کن ای یار پر درد حیدر
خداحافظ ای یاس هجده بهارم
پس از تو امیدی به دنیا ندارم
برا حفظ جونِ منِ بی طرفدار
با خون یادگاری نوشتی رو دیوار
صدات مثله دستات می لرزه عزیزم
ببین با چه حالی برات اشک می ریزم
خداحافظ ای دست و بازوی خسته
خداحافظ ای یار ابرو شکسته
خداحافظ ای یار پهلو گرفته
خداحافظ ای محرمِ رو گرفته
می ری از پیش من تو با روی زخمی
می مونم من و غسل پهلوی زخمی
برو اما یادت باشه ای حبیبه
علی بی تو تا آخر عمر غریبه
اونی که توو قلبش ز من کینه داشته
ردّ پنجه شو زیر چشم تو کاشته
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#اللهم_العن_الجبت_والطاغوت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسن_کردی
#اثر_جدید
#زمزمه
#حضرت_زهرا_زمینه
میبینی بی کسیمو ، به خاطر دل علی بمون زهرا
به جای أشهد امشب ، فاتحه واسه علی بخون زهرا
لیلة القدر مرتضی ، از غم روزمو سیا(ه) نکن
بهجة قلب مصطفی ، خونمونو بی صفا نکن
ای پیش هر بلا سپر من ، نرو زهرا نرو زهرا
خاک عزا نکن به سر من ، نرو زهرا نرو زهرا
مظلومه فاطمه مظلومه فاطمه
شرمنده گیم از اینه ، داری پر نشونه میری از خونه
قاتل من همینه ، با زخم روی گونه میری از خونه
از من رو گرفتی اما ، میدونم سرت چی اومده
دستش بشکنه اونی که ، دو دستی به تو سیلی زده
ای خسته از جفای مدینه ، نرو زهرا نرو زهرا
زخمی کوچه های مدینه، نرو زهرا نرو زهرا
مظلومه فاطمه مظلومه فاطمه
دادی کفن به زینب ، عالمو انگار رو سرش خراب کردی
صحبت پیرهن شد ، از این مصیبت دلشو کباب کردی
میگه لابلای اشک و ، سوز و آه و ناله ها حسین
از الان داره زیر لب ، روضه میخونه برا حسین
ای کشته برهنه به صحرا ، حسین من حسین من
ای تشنه لب میان دو دریا ، حسین من حسین من
رأس تو میرود....
#علی_سلطانی
دیروز بود انگار عشقت در گلم رفت
گفتی علی!غمهای عالم از دلم رفت..
دیروز بود انگار با تو پا گرفتم
خندیدی و آرام دستت را گرفتم
دیروز بود انگار شب را کور کردیم
یک خانه کوچک به زحمت جور کردیم
دیروز بود انگار رونق داشت باغم
با بودن تو غم نمیامد سراغم
دیروز بود انگار گل با شمع بودیم
شبها سر یک سفره باهم جمع بودیم
دیروز بود انگار دنیا کام من بود
در شهر عنوانم علی صف شکن بود
دیروز بود انگار دادم این خبر را
گفتم که زهرا هست بفروشم سپر را
دیروز بود انگار فکرم ماندنت بود
زیباترین اوقات من نان پختنت بود
دیروز بود انگار با شور جوانی
می ایستادی تا نماز شب بخوانی
امروز اما غم گرفته خانه ام را
سر درد اذیت میکند ریحانه ام را
امروز اما هر نمازش بی قنوت است
هرچیز میگویم جواب او سکوت است
امروز اما راه من بن بست خورده
بانوی من سیلی ز مردی پست خورده
امروز اما بخت حیدر واژگون است
هرجای بستر را که میبینیم خون است
امروز اما سوخت مغز استخوانم
با من وصیت کرد بانوی جوانم
امروز اما غم دلم را زیرو رو کرد
از حال زهرایم مغیره پرس و جو کرد
امروز اما کوثر من در مدینه
زخم عمیق میخ در دارد به سینه
امروز اما خاک شسته جامه ام را
گم کرده ام در کوچه ها عمامه ام را..
امروز اما سر به زیر شهر هستم
دنیا بدان من با تو دیگر قهر هستم
امروز اما داغ زد بر روی داغم
فرمود وای از کشته ی خاک عراقم..
گفتم حسین دیدم دو چشمان ترش را
فرمود میبرند لب تشنه سرش را
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#فاطمیه
#سید_پوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_زمینه
#فاطمیه_شام_غریبان
#غسل
از نشونِ کبودی های رویِ تنت
معلومه فاطمه جان خیلی بد کشتنت
یاورم بودی ای زهرا در هر خیر و شر
سپرم بودی حالا هستم من بی سپر
ای یارم فاطمه
خورده گره کارم فاطمه
دست از غسل تو بر داشتم و
زخماتو میشمارم فاطمه
دلخونم فاطمه
از غم نیمه جونم فاطمه
جون دادی تو برای علی
من از تو ممنونم فاطمه
الوداع فاطمه
الوداع الوداع فاطمه
نمیشه باورم در پیش چشمای من
که با دست خودم میبندم بند کفن
چه خداحافظی تلخی ، سخته برام
حالا باید بگیرم تابوت رو شونه هام
تابوتِ یاورم
تابوتِ لاله ی پرپرم
رویِ دوشمه انگار که من
یه تابوت خالی میبرم
چی آوردن سرت
شکسته شده بال و پرت
مثل شمعی کم کم آب شدی
چیزی نمونده از پیکرت
الوداع فاطمه
الوداع الوداع فاطمه
#میثم_مومنی_نژاد