eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
707 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گرچه بي سر ز سر بام ، به خاك افتادم "فاش مي گويم و از گفته ي خود دلشادم"١ دستْ بستند مرا چون كه نمي دانستند "بنده ي عشقم و در هر دو جهان آزادم"٢ مَرد بودم به چنين وضع شهيدم كردند بعدِ من ، واي بر احوالِ دلِ اولادم ! كوفه را خوب كه با چشم بصيرت ديدم بود يك شهر پُر از گرگِ به ظاهرْ آدم در خيالات خود اين قوم خرابم كردند غافل از اين كه من از عشق حسين آبادم ضربه ي سختِ عمودي كه سرم را بشكافت به هواي سرِ ســـقّاي تو رفت از يادم مَنْـعَم از آب نكردنـــد ولي آخـــر كار تشنه لب مثل تو اي تشنه جگر،جان دادم شد سرم بر سر دروازه ي شهر آويزان تا "سران" را بفرستي به مُــبارك بادم
سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن نکردم لحظه‌ای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خدعه‌های ابن مرجانه‌م، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فدای بچه‌هایت جان طفلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چه‌ها کردند در کوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب می‌کشند اما برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن زبانم لال این‌ها تشنه‌ی تاراج تو هستند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن
▪️نوحه شب اول محرم 🎙سبک نوحه یا صاحب الزّمان ای ماه زهرا راهی کوفه ای با چشم دریا اشکت شد دائم از داغ مسلم یا صاحب الزّمان آجرک الله... می بینی در کوفه آواره گشته در کوچه های شهر،بی چاره گشته شد طوعه یارش تنها غمخوارش یا صاحب الزّمان آجرک الله... یک شهر، شد دشمنش،تنهای تنهاست فکر غریبی ِ فرزند زهراست کوفه سراسر شد خصم حیدر یا صاحب الزّمان آجرک الله... با یک لشکر؛ تنها، در کوفه جنگید از بی وفایی ِ این مردم نالید با سنگ عدو شکست سر او یا صاحب الزّمان آجرک الله... از بس جراحت داشت،شد او غرق درد آخر شد اسیر ِ دشمن نامرد سرش جدا شد با خون حنا شد یا صاحب الزّمان آجرک الله... شکر حق که نبود آنجا خواهرش دیگر ندیده است روی نی سرش نشد او رها در بین صحرا یا صاحب الزّمان آجرک الله... مهدوی نسب
نامه از معشوق آورده‌است کسوت را ببین مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین در نمازش دید تنها مانده با سجاده‌اش مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین دزد را کی میسپارد یک نفر دست شریح کودکانش را به دستش داد غربت را ببین دستگیر هاشمیان بین کوفه یک زن است طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین در اسارت وارد بزم عبیدالله شد روی گرداند از حرامی ها برائت را ببین در اسارت وارد بزم عبیدالله شد مثل دختر عم خود زینب، شباهت را ببین اب آوردند و خونش در درون کاسه ریخت تشنه لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین مکه را از کوفه می‌بیند تماشا را نگر گفت بنویسید برگردد وصیت را ببین شد سرش دروازه را آذین و بعد از واقعه خود حسین آمد به دیدارش زیارت را ببین
نامه از معشوق آورده‌است کسوت را ببین مبدا تاریخ عشاق است هجرت را ببین در نمازش دید تنها مانده با سجاده‌اش مسلمین را در وفا بنگر جماعت را ببین دزد را کی میسپارد یک نفر دست شریح کودکانش را به دستش داد غربت را ببین دستگیر هاشمیان بین کوفه یک زن است طوعه تنها مرد این شهر است غیرت را ببین در اسارت وارد بزم عبیدالله شد روی گرداند از حرامی ها برائت را ببین در اسارت وارد بزم عبیدالله شد مثل دختر عم خود زینب، شباهت را ببین اب آوردند و خونش در درون کاسه ریخت تشنه لب پرواز خواهد کرد قسمت را ببین مکه را از کوفه می‌بیند تماشا را نگر گفت بنویسید برگردد وصیت را ببین شد سرش دروازه را آذین و بعد از واقعه خود حسین آمد به دیدارش زیارت را ببین
ز سر گذشت و سرانجام بر زمین افتاد بدون سر تنش از بام بر زمین افتاد برای اینکه تأسّی کند به مولایش شکست در وسط کوفه؛استخوانهایش فقط‌نه‌اینکه‌نپوشیده‌شدکفن‌به‌تنش کشیده‌شدبروی‌خاک‌کوچه‌ها‌بدنش اضافه‌شد به بلایش بلای‌ دیگر او زدند بی‌سر و پاها لگد به پیکر او قَدَر به‌جانب‌ بازار شهر آوردش و در محلّه‌ی قصّابهای‌ نامردش به جای اینکه تنش را کنندگُل‌باران برابر همه شد بر قَناره‌؛آویزان گرفتم اینکه شکستند عهد با مُسلم شبیه‌حمزه‌؛تنش‌مُثله‌شد چرا مُسلم؟ چنان‌که‌دید خدا در حسینِ‌خود غَرقش شبیه فرق اباالفضل شد دوتا فَرقش لبش شکافته شد با شرارت شمشیر به‌جای‌گل‌به‌سرش‌ریختند؛نیزه‌وتیر به‌حیرتم‌که‌نشدکوفه‌از چه‌رو ویران؟ سرش‌به‌ سَر درِ دروازه‌ گشت‌ آویزان دوتا‌دوتا پسران را فدای مذهب کرد چقدر گریه برای حسین‌وزینب کرد گریز روضه‌ی مارا حمیده پایان داد دمی که زیرِ سُم‌ِاسب‌؛جان‌به‌جانان‌داد
کوفیان در دلشان کینه ی زهراست نیا مسلمت را بنگر بی کس و تنهاست نیا کار این بی صفتان سبّ عمویم علی است بینشان بغض علی واضح و پیداست نیا خواستم آب بنوشم که لبم مانع شد تشنگی وجه شباهت به تو مولاست نیا لب و دندان من از سنگ شکست و خون شد لب و دندان تو در نقشه ی اعداست نیا همه ی غصه ام این است که سنگت بزنند نیزه و سنگ زدن حرفه ی اینجاست نیا گر بیایی همه ی اهل حرم می بینند کمرت تاشده از غصه ی سقاست نیا پسرانم به فدای پسران تو شوند حیف از زندگی اکبر لیلاست نیا ترس دارم که بیایی و ببیند زینب ته گودال سر نعش تو دعواست نیا گر بیایی همه ی جن و ملک می شنوند که «بنیّ...» به لب حضرت زهراست نیا سر من را که بریدند و به میخی بستند فکر و ذکرم سر و گیسوی تو آقاست نیا لااقل دختر خود را تو به همراه نیار کوفه جولانگه خولی و شبث هاست نیا ترس دارم ز روی نیزه ببینی آخر حرمله همسفر زینب کبراست نیا «دخترم را بغلش کن که کنیزی نرود» نا مسلمانیِ این شهر هویداست نیا
به شهر كوفه بجز غصه چيز ديگرنيست نصيب خواهر تو جز دو ديده ی ترنيست از آن زمان كه شدم ميهمان اين مردم هزار فاجعه ديدم كه جای باور نيست چه گويمت كه خودم گفته ام بيا اما چه كوفه ای كه ز شهرمدينه كمترنيست ميا به كوفه كه اينجا به دست هرفردش به غيرنيزه وشمشير و تير و خنجرنيست ميا كه در دل اين مردمان نامردش به جز حسادت و كينه ز آل حيدرنيست
من مثِ نامه‌ی سربسته شدم مثل یک دل، دلِ بشکسته شدم در زدم تو خونَه‌شون رام ندادن اِنقَدَر قدم زدم خسته شدم * بالای بام می‌زنم صدات، حسین کاش باشم منم تو کربلات، حسین دو تا قربونی آوردم با خودم بچّه‌هام فدای بچّه‌هات، حسین * عوض حنجرِ تو من چی بدم؟ نذر انگشتر تو من چی بدم؟ اگه بچّه‌هاتُ بازار بیارن جواب مادرت‌ُ من چی بدم؟ * کوفه لحظه‌لحظه تغییر می‌کنه مهمونُ از زندگیش سیر می‌کنه خیلی از موهام سفید شد، این روزا نگرونی آدمُ پیر می‌کنه * بعد از این دیگه منُ سفیر نکن دختراتُ توی کوفه پیر نکن حالا که می‌خوای بیای، بیا ولی زن و بچّه‌تُ دیگه اسیر نکن *     واسه تو، شب تا سحر در می‌زنم وا نکردن، در دیگر می‌زنم دارم از دل‌نگرونى می‌میرم خودمُ این در و اون در می‌زنم * "نیا" گفتنم برا دخترته گریه‌هام براى انگشترته با سرِ شکسته، سربسته می‌گم اون که دارى میاریش خواهرته * چه‌جورى به فکر جونت نباشم؟ یا که گریونِ جَوونت نباشم؟ همه‌آماده‌ی کشتنِ تواَن چه جورى دل نگرونت نباشم؟
گرچه بي سر ز سر بام ، به خاك افتادم "فاش مي گويم و از گفته ي خود دلشادم"١ دستْ بستند مرا چون كه نمي دانستند "بنده ي عشقم و در هر دو جهان آزادم"٢ مَرد بودم به چنين وضع شهيدم كردند بعدِ من ، واي بر احوالِ دلِ اولادم ! كوفه را خوب كه با چشم بصيرت ديدم بود يك شهر پُر از گرگِ به ظاهرْ آدم در خيالات خود اين قوم خرابم كردند غافل از اين كه من از عشق حسين آبادم ضربه ي سختِ عمودي كه سرم را بشكافت به هواي سرِ ســـقّاي تو رفت از يادم مَنْـعَم از آب نكردنـــد ولي آخـــر كار تشنه لب مثل تو اي تشنه جگر،جان دادم شد سرم بر سر دروازه ي شهر آويزان تا "سران" را بفرستي به مُــبارك بادم
سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن نکردم لحظه‌ای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خدعه‌های ابن مرجانه‌م، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فدای بچه‌هایت جان طفلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چه‌ها کردند در کوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب می‌کشند اما برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن زبانم لال این‌ها تشنه‌ی تاراج تو هستند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن
▪️نوحه شب اول محرم 🎙سبک نوحه یا صاحب الزّمان ای ماه زهرا راهی کوفه ای با چشم دریا اشکت شد دائم از داغ مسلم یا صاحب الزّمان آجرک الله... می بینی در کوفه آواره گشته در کوچه های شهر،بی چاره گشته شد طوعه یارش تنها غمخوارش یا صاحب الزّمان آجرک الله... یک شهر، شد دشمنش،تنهای تنهاست فکر غریبی ِ فرزند زهراست کوفه سراسر شد خصم حیدر یا صاحب الزّمان آجرک الله... با یک لشکر؛ تنها، در کوفه جنگید از بی وفایی ِ این مردم نالید با سنگ عدو شکست سر او یا صاحب الزّمان آجرک الله... از بس جراحت داشت،شد او غرق درد آخر شد اسیر ِ دشمن نامرد سرش جدا شد با خون حنا شد یا صاحب الزّمان آجرک الله... شکر حق که نبود آنجا خواهرش دیگر ندیده است روی نی سرش نشد او رها در بین صحرا یا صاحب الزّمان آجرک الله... مهدوی نسب