538.5K
#زمینه_سینه_زنی
سبک میگذرد کاروان
خسته ترین زائرِ کرببلا آمده
خواهرِ دلخونت از، شامِ بلا آمده
در غم هجرانت از، غصّه خمیدم ببین
خیز و به چشم خودت، مویِ سپیدم ببین
(ای درد و درمانم یا حسین
ای آرامِ جانم یا حسین) 2
چون شمعی آبم کردی ای، سالارِ من
خانه خرابم کردی ای، سالارِ من
(جانم حسین)3
***
بر سر نی دیدهام، دیدۀ گریان تو
خیز و ببین گشتهام، پاره گریبان تو
رأس پر از خون تو، بر سر نی دیدهام
طشت زر و خیزران، مجلس مِی دیدهام
(سر نیزه با حنجرت چه کرد
با پیکرِ بیسرت چه کرد) 2
نپرسی از، خواهر چرا، سینه چاکی
من بمیرم و نبینم، زیرِ خاکی
(جانم حسین)3
_
449K
#نوحه_تلفیقی_پیاده_روی_اربعین
سبک#آماده_باش
بند اول
عیسی همه دم مدح و ثناخوان حسین است
موسی ز ازل دست به دامان حسین است
جانم به رسول نبوی گفته ز جانش
خواهان کسی باش که خواهان حسین است
(سبک ای لشگر صاحب زمان)
موکب به موکب میروم پای پیاده اربعین
با ذکر شاه علقمه ذکر یل ام بنین(س)
مشایه مشایه رَوم از این مسیر راه عشق
همراه جابر میروم با زایران شاه عشق
ای زائر کرببلا برگو به آوای جلی
لبیکَ یارقیه و لبیک حسین بن علی(ع)
ای زائرخون خدا آماده باش آماده باش
بهر زیارت کربلا آماده باش آماده باش
جانم حسین جانم حسین(ع)
بند دوم
فرمانده ی عشاق دل آگاه حسین است
بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیکترین راه الله حسین است
از نجف تا کرببلا همراه با این کاروان
میروم من از حرم علی امیر مومنان
میخوانم به نیابت جاماندگان اربعین
عجل فرج عجل فرج مولانا صاحب الزمان(عج)
کرببلا خواهی اگر از زینب کبری بگیر
زیرا کلید کربلا در اختیار زینب است
ای زائرخون خدا آماده باش آماده باش
بهر زیارت کربلا آماده باش آماده باش
جانم حسین جانم حسین(ع)
بند سوم
از نسل غدیریم دراین راه امیریم
از بدو ولادت دراین عشق اسیریم
از محنت و اندوه در این ره نهراسیم
در راه ولایت تغیُّر نپذیریم
الحمدالله از مریدان غلام حیدریم
در این مسیر راه حق پای رکاب رهبریم
ای آنکه بگذشتی زجان آماده باش آماده باش
ای زائرخون خدا آماده باش آماده باش
بهر زیارت کربلا آماده باش آماده باش
جانم حسین جانم حسین(ع)
مجید_مرادزاده
چیزی نداشت عالم اگر که تو را نداشت
بی تو کسی که کار به کار خدا نداشت
بی خواهش و بدون تمنا گذار عمر
طی میشد و به لب احدی ربنا نداشت
از روی ماه تو به همه فیض می رسد
شب های تار ما تو نبودی صفا نداشت
در حسرت تو مرد هر آنکس تو را ندید
آن نوکری که جز فرج تو دعا نداشت
درمان دردهایی و پروردگار هم
در شیشه ی دواش به جز تو دوا نداشت
نزدیکتر به توست هرآنکس که مخلص است
هر کس که کار کرد ولی ادعا نداشت
من را ببخش گر سبب رنجشت شدم
این کمترین به جان تو قصد جفا نداشت
در کربلا به نیت قرب خدا زدند
با سنگ میزد آنکه به دستش عصا نداشت
جنگیده بود از نفس افتاده بود شاه
حتی برای صحبت با شمر نا نداشت
بیرون قتله گاه صدایش گرفته بود
فریاد میکشید عقیله، صدا نداشت!
#بهمن_ترکمانی
#امام_حسین_ع_مناجات
#محاوره
با اسمت عالمو دیوونه کردی
چقد دل میبره آوازهی تو
واسَهت فرقی نداره خوب یا بد
فدای لطف بی اندازهی تو
همین که اشک میریزم به یادت
عزیز چارده معصوم میشم
بدونِ تو به هم میریزم اما
صدات که میزنم آروم میشم
میدونم که فراموشم نکردی
میگیرم کربلامو آخر از تو
منو مادر به دست تو سپرده
خودمونیم آقا کی بهتر از تو؟!
به این امّید جون دادی گمونم
که قلب مُردهی ما جون بگیره
بمیرم اونقده سختی کشیدی
که این دنیا به ما آسون بگیره
یه جوری دوستت دارم که میخوام
اگه نباشی تو، دنیا نباشه
بعیده واسهی بی سرپناها
تو کشتیِ نجاتِت جا نباشه
هنوزم تشنهی "یاری" میدونم
هنوزم بازه راه خونهت آقا
هنوزم خواهرت میخونه با اشک
(گلی گُم کردهام میجویم او را)
#مجید_تال
هستند به جز من همه حاضر
در خود نشکسته ام به ظاهر
از ما که گذشت ما نرفتیم
پابوس ، حلال هرچه زائر
جامانده مگر که دل ندارد؟
ای لطف تو شامل مسافر ...
دیدم به طریق، اهل شهرند
مدیون محبت عشایر ...
تقدیر من است بین روضه
حسرت بخورم به حال جابر
بر بد سفران محل ندادی
ماندند به کشور مجاور ...
در روضه ببین کلافه ها را
دریاب دل اضافه ها را ....
هرکس به نیابتی رسیده
شبهای زیارتی رسیده ...
روح تو گرفته است آرام
زینب به سلامتی رسیده
در دست گرفته گوشواره
از شام، غنیمتی رسیده ...
از چهره بگیر شرم او را ...
او با چه خجالتی رسیده ...
می خواست نشان دهد ببینی
زینب به چه غربتی رسیده ...
یک فاتحه خواند و شد حواله
بر شادی روح یک سه ساله...
#ناصر_دودانگه
#اربعین
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
مانده ام با غم بیرون ز حسابم چکنم
مانده ام با دل ویران و خرابم چکنم
اربعین من و تو هردو همین امروز است
بسته شد بعد تو چشمان پرآبم چکنم
یار برگشته من، من ز سفر برگشتم
اشک طفلان تو شد عطر و گلابم چکنم
قبر تو کعبه و من با سر زانو به طواف
بهر اعمال نمانده تب و تابم چکنم
از تو ای یوسف من پیرهنی دارم و بس
برده پیراهنت آرامش و خوابم چکنم
می دهد پیرهنت بوی سم اسب هنوز
می دهد جای سم اسب عذابم چکنم
غیرت اللَّه من از بزم شراب آمده ام
وای برگشته من از بزم شرابم چکنم
در تمام سفر هرجا که صدایت کردم
شمر می داد بجای تو جوابم چکنم
خولی و زجر گرفتند رکاب زینب
می کند تا به ابد گریه رکابم چکنم
با که گویم که رباب همسفر حرمله بود
همه شب تا به سحر فکر ربابم چکنم
به عزیزان تو دائم صدقه می دادند
خارجی زاده نمودند خطابم چکنم
همه هستند ولی جای رقیه خالی است
گر بپرسی تو ز من کو در نابم چکنم
دخترت گوشه ویرانه نمی دید مرا
مانده بودم به سوی او نشتابم چکنم
سر بازار به زینب چقدر خندیدند
بخدا خنده اشان کرده کبابم چکنم
#سیدمحسن_حسینی
#امام_حسین_علیه_السلام
#اربعین_حسینی
بر آستان تو جانی در آستین دارم
اگر قبول کنی یا نه من همین دارم
ز حج عمرهی مقبول کی برد حاجی
تمتعی که من از حج اربعین دارم
اگر به دور تو گردم به جای کعبه رواست
که تو عزیزتر از کعبهای ، یقین دارم
در آسمان نکنم با بهشت بی تو عوض
من این بهشت که پیش تو در زمین دارم
زیارت تو که خون خدایی ای ارباب
تقرّبیست که بر رب العالمین دارم
مباد حلقهی آلودگی به گردن من
که اسم پاک تو را نقش بر نگین دارم
نماز من به قبول خدا چرا نرسد
منی که داغ ولای تو بر جبین دارم
مرا مران ز در خود که من به سینه دلی
شریک درد و غم زینب حزین دارم
به گریهای که کنم از برای زینب تو
بسا امید که بر زینب آفرین دارم
ستارههای تو را چون هلال در بر داشت
چه گریهها که بر آن ماه بی قرین دارم
پناه اول و آخر همیشه زینب بود
چه نالهها که بر آن خواهر حزین دارم
"یتیم" هر که به نوعی به دین رسیده و من
به صبر خواهر خون خداست دین دارم
#مرتضی_جام_آبادی
اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم
ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم
حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت
به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم
خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم
به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم
چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت
چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم
اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان
ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم
اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت
گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم
نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی
سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم
#داریوش_جعفری
#اربعین
این چهل روز عدو سنگ به ما زد بد زد
هر که آمد غم من دید مرا زد بد زد
شد چهل روز نه،انگار چهل سال گذشت
غمت آتش به دل ارض و سما زد بد زد
نرود از نظرم صحنه ی گودال حسین
هر که دور از بدنت بود جدا زد بد زد
پیش چشمان ترم حلقه به دور تو زدند
پیرمردی به تنت آه عصا زد بد زد
من خودم از روی تل دیدم و فریاد زدم
شمر بر پهلوی تو با نوک پا زد بد زد
تا درآورد عدو جسم علی را از خاک
سر او را به سر نیزه که جا زد بد زد
یک شب از ناقه زمین خورد یتیم تو حسین
زجر آمد چقدر طفل تو را زد بد زد
نشود قسمت کافر لگد زجر ای کاش
که از آن ضربه عزیز تو صدا زد بد زد
سر بازار به ناموس تو می خندیدند
خصم دانی که چرا طعنه به ما زد بد زد
دشمنی داشت عدو با علی از بدر و احد
که نوامیس تو را در همه جا زد بد زد
#محمود_اسدی
#اربعین
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
دوستان شرح گرفتاري من گوش کنيد
قصه ي عشق و وفاداري من گوش کنيد
در ره دين خدا ياري من گوش کنيد
داستان غم و غمخواري من گوش کنيد
گر چه اين قصه ي جانسوز به گفتن نتوان
نه به گفتن نتوان بلکه شنفتن نتوان
*
پرورش يافته ي مدرسه ي الهامم
زينت شير خدا شير زن اسلامم
دختر دخت نبي امّ مصائب نامم
کرد لبريز ز غم ساقي گردون جامم
صبر بي صبر شد از صبر و شکيبائي من
ناتوان شد خرد از درک توانائي من
*
پيش هر حادثه اي آنکه قد افراخت منم
آنکه بر تير بلا سينه سپر ساخت منم
آنکه بر نزد بلا هستي خود باخت منم
وآنکه با آتش غم سوخت ولي ساخت منم
باغبانم من و غارت شده يکجا باغم
ظلم بگذاشته هي داغ به روي داغم
*
هستي خود به ره حضرت داور دادم
آنچه دادم به ره دوست سراسر دادم
نه ز کف جدّ عزيزي چو پيمبر دادم
پدرو مادر و فرزند و برادر دادم
گر چه يکروز دلي شاد نبوده است مرا
ليک در صبر جهاني بستوده است مرا
*
چه بگويم چه ستمها به سرم آوردند
طفل بودم که گل خاطر من پژمردند
پيش من در پَسِ در مادر من آزردند
ريسمان بسته به مسجد پدرم را بردند
من هم استاده و اين منظره را مي ديدم
مات و وحشت زده مي ديدم و مي لرزيدم
*
بعد از اين حادثه دشمن ز سرم افسر برد
وز سر من صدف خاک گران گوهر برد
چرخ پير از بَرِ من تازه جوان مادر برد
نه همين مادر من مادر پيغمبر برد
خفت در خاک و مرا جفت غم و ماتم کرد
مادرم رفت و ز غم قامت بابم خم کرد
*
مادري ديده ام و پهلوي بشکسته ي او
ناله ي روز و شب و گريه ي پيوسته ي او
کشتن محسن و آن طاير بشکسته ي او
ناتوانيّ و نماز شب بنشسته ي او
مادر از من رخ نيلي شده بر مي گرداند
بيشتر ز آتش غمها دل من مي سوزاند
*
پدرم داد شريک غم خود را ازدست
دَرِ دل جز به غم فاطمه بر غير ببست
وز همه خلق بريد و به غم او پيوست
زانوي خويش بغل کرده و در خانه نشست
داغ مادر زده آتش به جگر از يکسو
غربت و خانه نشينيّ پدر از يکسو
*
بود در سينه هنوز آتش داغ مادر
که فلک طرح دگر ريخت مرا سوخت جگر
سحرم داد منادي خبر مرگ پدر
خبر قتل پدر داد قضا بر دختر
ديدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش
بسته خون سر او هاله به دور قمرش
*
بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم
به سرم سايه ي دو سرو صنوبر دارم
دو گل سر سبد از باغ پيمبر دارم
دو برادر ز دو عالم همه بهتر دارم
غافل از آنکه کنون درد من آغاز شده
به رُخم تازه دَرِ غصه و غم باز شده
*
پس از آن رخت عزا بهر حسن پوشيدم
جگر پاره ي او را به لگن خود ديدم
شرح دفنش چو ز عباس جوان بشنيدم
تيرباران شدن جسم حسن بشنيدم
رفت از دست ، حسن ، گشت دلم خوش به حسين
شد مرا روح و وان ، قدرت دل ، نور دو عين
*
بعد از آن واقعه ي کرببلا پيش آمد
گاه جانبازي در راه خدا پيش آمد
سفر تشنگي و داغ و بلا پيش آمد
چه بگويم که در اين راه چها پيش آمد
اين سفر بود که با هستي من بازي کرد
قامتم خم شد و اسلام سرافرازي کرد
#علی_انسانی
ادامه👇👇
ادامه☝️☝️☝️
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
آنکه را بود برادر به سفر من بودم
تير غمهاي ورا گشت سپر من بودم
کرد از هستي خود صرف نظر من بودم
کرد قربان برادر دو پسر من بودم
دست گلچين دو گل احمر من پرپر کرد
ره سپر سوي جنان بدرقه ي اکبر کرد
*
خواهر اينگونه کجا دهر به خاطر دارد
به رهش بهر برادر دو پسر بسپارد
جسمشان چونکه برادر به حرم مي آرد
مادر از خيمه ي خود پاي برون نگذارد
ديدم ار ديده ي او چهره ي خواهر بيند
شبنم شرم به گلبرگ رخش بنشيند
*
روز عاشور چگويم به چه روز افتادم
داستاني است که هرگز نرود از يادم
هيجده محرم خود را همه از کف دادم
کوه غم شد دل و چونان که ز پا افتادم
روز طي گشته نگويم که چه بر ما آمد
شب جانکاه و غم افزا و محن زا آمد
*
آن زمان گو که بگويم چه بديدم آنشب
خارها بود که از پاي کشيدم آنشب
تا سحر از پي اطفال دويدم آنشب
داد روي سيه و موي سپيدم آنشب
ـنکه مي سوخت به حال دل ما آتش بود
کاست از عمر من و سرکشي خود افزود
*
شب من يکطرف و جمع پريشان يکسو
هستي سوخته يکسو دل سوزان يکسو
مادران يک طرف و نعش عزيزان يکسو
کودکي گم شده در دشت و بيابان يکسو
چه بگويم چه شبي را به سحر آوردم
با نماز شب بنشسته ي خود سر کردم
*
با اسارت پي آزادي قرآن رفتم
با يتيمان و سر پاک شهيدان رفتم
راه ناطي شده در کوفه به زندان رفتم
گنج بودم من و در شام به ويران رفتم
بهر اطفال چو احساس خطر مي کردم
خويش بر کعب ني خصم سپر مي کردم
*
گر چه هر غم بنوشتند به پيشاني من
عالمي گشته پريشان ز پريشاني من
چشم تاريخ نديده است بخود ثاني من
قدرت روح مرا بين ز سخنراني من
که شهادت ز برادر شده تبليغ از من
و آن بياني که کند کار دو صد تيغ از من
*
شاميان هلهله ي فتح در اين جنگ زدند
ما عزادار ولي در بر ما چنگ زدند
در دل ريش از آن چنگ زدن چنگ زدند
بر سَرِ بام شده بر سَرِ ما سنگ زدند
طاق شد طاقتم از محنت و بي تاب شدم
شمع سان ز آتش غم سوختم و آب شدم
*
در سفر شاهد هجده سر بي تن گشتم
شاهد راه حق و عشق برادر گشتم
قصه کوته ز سفر سوي وطن برگشتم
ليک با همسر خود تا که برابر گشتم
آمد از دور ولي تا نظر انداخت مرا
مات و حيرت زده شد بر من و نشناخت مرا
*
اين سفر موي من آشفته تر از حالم کرد
همچنان طاير بشکسته پر و بالم کرد
قامت چون الفم ديد و ز غم دالم کرد
حسرت و داغ و غم و درد به دنبالم کرد
گشت پشتم خم و رختم سيه و موي سپيد
جاي من کوه اگر بود ز هم مي پاشيد
*
کن از اين قصه ي پر غصه گذر انساني
ديگر از ماتم من نام مبر انساني
زدي آتش به دل جن و بشر انساني
چونکه ريزي ز سر خامه شرر انساني
گر چه پر شور سرودي نمک از ما داري
گر چه شيرين شده شعرت کمک از ما داري
#علی_انسانی
#اربعین
بانگ حرکت داشت زنگ قافله
راه افتادم به شوق و حوصله
دل به راه دوست کردم یکدله
صوتی آمد شد وجودم ولوله
"زائر اِشرب مای وَالْعَن حرمله"
راه از عشق و تفاخر مست بود
سر به سر موج عطش، یکدست بود
راه یأس و کج روی، بن بست بود
روضه خوان با این نوا سرمست بود
"زائر اِشرب مای وَالْعَن حرمله"
نوجوان و پیر در راه وصال
مرد و زن در جاده ی عشق و کمال
قلب ها با عشق کل در اتصال
داد می زد صاحب موکب، تعال
"زائر اِشرب مای وَالْعَن حرمله"
راه از آب و غذا پُر مایه بود
خضر هم با زائران همسایه بود
شور محشر زیر چتر سایه بود
این کتاب عشق را یک آیه بود:
"زائر اِشرب مای وَالْعَن حرمله"
سر به پای جاده می زد آفتاب
در دل هر ذره می شد انقلاب
آب می شد آب از این التهاب
این نوا می آمد از جان رباب
"زائر اِشرب مای وَالْعَن حرمله"
#سید_روح_الله_موید
*در مسیر مشایه امسال، در موکبی که گوش دادم به نوحه این چند واژه خیلی به دلم نشست و تبدیل شد به این شعر:
"زائر اِشرب مای وَالْعَن حرمله"
ترجمه:
ای زائر! آب بنوش و حرمله را لعنت کن