#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
تا گریه بر حسین تمنای خلقت است
بین من و تمام ملائک رقابت است
نزدیک میکند دل ما را به هم، حسین
این اشک روضه نیست، که عقد اُخُوَّت است
مقبول اگر شدهست نمازی که خواندهایم
مهر قبولیاش به خدا مُهر تربت است
ما از غدیر سینه زن کربلا شدیم
این دستهای رو به خدا دست بیعت است
پیدا شدیم هرچه در این راه گم شدیم
یعنی فقط حسین چراغ هدایت است
از دخلِ آبروی حسین است خرج ما
نوكر برای صاحبش اسباب زحمت است
قرآن و منبر و دوسه خط روضهی عطش
ساعات خوب هفته همین چند ساعت است
حالا كه بُغض بسته به من راه حرف را
مقتل بخوان كه موقع ذكر مصیبت است
**
افتاده بود روی زمین زیر دست و پا
شعرم تمام میشود اینجا روایت است
"نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
اگر غلط نكنم عرش بر زمین افتاد"
#سعید_پاشازاده
بسمالله الرحمن الرحیم
#محرم_امام_زمان_عجلالله
پَر میزنیم سر به هوای شما شویم
تا خرجِ روضههایِ عزای شما شویم
ما را دوباره مادرِ سادات خوانده است
تا یاکریمِ کرببلای شما شویم
تقصیر ما نبود گرفتارتان شدیم
زهرا نوشته است برای شما شویم
میخواست روز قیامت کنارِ هم
سینهزنان زیرِ لوایِ شما شویم
ما را بلندی علمت سربلند کرد
شاهیم اگر گدایِ گدای شما شویم
حجات قبول کاش که وقت طوافتان
قربانیانِ کویِ منای شما شویم
در بینِ حلقهای عزا میرسیم تا
مشمول دستهای دعای شما شویم
(حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه
مسیر راه شام تا دروازه ساعات
کارِ ما گرچه به جز گریهی پیوسته نبود
کارِ این قوم ولی خندهی آهسته نبود
آنقدر ضربهی نیزه همه را ساکت کرد
بِینِ ما در پِیِ تو یک سرِ نشکسته نبود
پشت دروازهی ساعات معطل شده است
آن کریمی که درِ خانهی او بسته نبود
خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت
پایِ ما با تو در این راه ولی خسته نبود
فقط از دور تو را دخترکانت دیدند
نیزهای کاش به تو اینهمه وابسته نبود
گرچه از دور ولی باز زمین میاُفتند
زخمِ حلقومِ تو ای کاش که برجسته نبود
گرمِ تزئین و پذیرایی شاماند همه
ورنه دروازهی این شهر چنین بسته نبود
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۶/۱۶)
امام صادق (ع) از زبان امام زینالعابدین (ع) نقل کردهاند که: «مرا بر شتری لنگ، بدون روپوش و جهاز سوار کردند. سر سیدالشهداء (ع) بر نیزهی بلندی بود و زنان بر شتران پالان دار پشت سر من بودند.
جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند ، با نیزهها در جلو ، عقب و اطراف ما بودند.
هرگاه یکی از ما گریه میکرد، بر سرش میزدند.»
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
بیا و درد هجران محبّان را مداوا کن
نگاهی از کرم بر چشمهای خستهی ما کن
تمام آفرینش بیتو باشد جسم بیجانی
بیا با یک نظر بر خلق، اعجاز مسیحا کن
بیا از غربت جدّت بگو، با مردم عالم
بیا و چشم ما را از سرشک سرخ، دریا کن
کنار علقمه با مادر مظلومهات زهرا
دو چشم خویش را دریا، به یاد چشم سقا کن
بیا با اشک کن همچون عموی خویش، سقّایی
بریز از دیده خون و گریه بر اولاد زهرا کن
بیا و تير را بیرون بکش از حنجر اصغر
پسر که ذبح شد از تیرِ قاتل، فکر بابا کن
**
بیا دست یداللهی، برون از آستین آور
طناب خصم را، از دستهای عمّهات وا کن
سر بالای نی، آوای قرآن، خندۀ شادی
بيا دروازۀ ساعات و زینب را تماشا کن
بریزد خون «میثم» تا به خاک پای یارانت
بیا او را برای روز جانبازی، مهیا کن
استاد #غلامرضا_سازگار
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_ورود_به_شهر_شام
به سوی یار از ندارها سلام میرسد
خوشیم این سلامها به آن امام میرسد
شدیم بی نصیب از نظارهی رخش ولی
نگاه لطف او به ما علی الدوام میرسد
عطای یار و منعِ بخششاش یکیست باطناً
صلاح ماست هر دوتاش...، هر کدام میرسد
بریده میشود نخِ توسل اهالیاش
به پای سفرهای که لقمهی حرام میرسد
از این طرف گناه ما فقط به سوی او رسید
از آن طرف همیشه لطف و احترام میرسد
همین که بر دعا دو دست خود بلند میکند
به قلب ما همان دقیقه التیام میرسد
دلِ شکسته! از غریبیِ عقیله صبر کن
میآید آن امام و وقت انتقام میرسد
**
فدای دختر علی که با قد خمیدهاش
محلهی یهودیانِ شهر شام میرسد
چقدر کارِ این بزرگزاده سخت میشود
در آن زمان که کاروان به ازدحام میرسد
گرسنهاند کودکان و رو به کس نمیزنند
اگرچه بوی نان تازه بر مشام میرسد
#محمدجواد_شیرازی
#ورود_کاروان_به_کربلا
#حضرت_زینب_س_اسارت
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو میآید سفر، دیگر پریشان نیست
کنار تو کسی دلواپس خار مغیلان نیست
بیابان گردمان کردی، ولی زینب پشیمان نیست
اگر دربدر کوه و بیابانم کنی، عشق است
اگر زخمیِ صد خار مغیلانم کنی، عشق است
پریشانم کنی عشق است، حیرانم کنی عشق است
اگر دنبال معشوق است دل، دنبال سامان نیست
بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد
بپرسی مو به موی ماجرا را، شرح خواهم داد
مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد
هر آنچه از تو پنهان نیست، از من نیز پنهان نیست
برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من
حسینِ قبل خنجر تو، حسین بعد خنجر من
تجلی میکنم در تو، تجلی میکنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است، پایان نیست
بنه پا بر زمین این خاکها مشتاق و لبریزند
تمام دختران یک یک مژه بر پات میریزند
نباید هم به مهمانداریات این قوم برخیزند
چرا که خلق میدانند صاحب خانه مهمان نیست
میان کاروان تو ندیدم غیر زیبایی
جوانان رشید و نونهالان تماشایی
به همره بار گل آوردهام آن هم چه گلهایی!
غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست
نقاب افکن مرا با مظهرِ حق روبهرو گردان
طنابی گردن زینب ببند و کو به کو گردان
همانگونه که مردی از شهادت نیست روگردان
به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست
محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد
ز کوه صبر من حتی نشان درد برخیزد
اگر زن شیرزن باشد، به جنگ مرد برخیزد
بجنگم با سنان؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست
به زیر سایبانِ قد و بالای تو میخوابیم
من و این کاروان از چشمهی فیض تو سیرابیم
نه اینکه دست ما دور است از آب و پی آبیم!
فراتِ بی لیاقت لایق لبهای طفلان نیست
چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتد
چه خوشبخت است آن کس که روی نعشش عبات افتد
یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات افتد
دل سلطانِ عالم را به دست آوردن آسان نیست
به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمیآید
به زینب معجر پاره به سر کردن نمیآید
برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمیآید
کسی در خیمههای ما به جز ششماهه خندان نیست
**
صدا زد: آی مردم این شهید ما مسلمان است
بزرگِ خاندانم را نمیبینید عریان است؟!
جواب قاریِ قرآنِ زینب، بوسه باران است
جواب قاریِ قرآنِ زینب، سنگباران نیست
#علی_اکبر_لطیفیان
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت
وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت
دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند
پشت دروازه به آنها چقدر سخت گذشت
کاش شب بود و نمی دید کسی زینب را
بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت
وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا
سرِ بازار به زنها چقدر سخت گذشت
آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد
ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت
هر کسی بغض علی داشت به اکبر میزد
پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت
دختر آیه تطهیر کجا بزم شراب
بیشتر از همه ، آنجا چقدر سخت گذشت
سر ببریده درآورد سر از طشت طلا
خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت
چوب میخورد حسین و لب زینب می سوخت
وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت
#عبدالحسین_میرزایی
#شام _شور
#اسارت_شور
شلوغه دروازه ساعات
این شده اعظم مصیبات
ای وای ای وای
منتظرن یه عده الوات
تا برسه عمه سادات
ای وای ای وای
ای وای ای وای
امان از شام ، امان از شام ، امان از شام
..............
دم ورود صدای ساز و
سوت و کف هلهله اومد
ای وای ای وای
پونصد هزار نفر برای
تماشای قافله اومد
ای وای ای وای
..............
خدا میدونه چی کشیدن
چها که دیدن و شنیدن
ای وای ای وای
دروازه تا کاخ یزید و
صبح اومدن غروب رسیدن
ای وای ای وای
..............
قافله رو عذاب میدادن
رو نی سرا رو تاب میدادن
ای وای ای وای
جلو چش این زن و بچه
به دست هم شراب میدادن
ای وای ای وای
..............
مسیر تنگ کوچه ها رو
چجور آوردن اسرا رو
ای وای ای وای
خدا بخیر کنه عبور از
محله یهودیا رو
ای وای ای وای
..............
پرده نشینای حرم رو
تو معرض عموم آوردن
ای وای ای وای
ذراری نبی رو مثل
اسیر ترک و روم آوردن
ای وای ای وای
..............
طعنه جای عرض سلامه
ناسزا جای احترامه
ای وای ای وای
آتیش میریزن رو کسی که
آتیش به پیکرش حرامه
ای وای ای وای
..............
به گریه ام مصائب
شامی بی حیا میخنده
ای وای ای وای
سر بریده از خجالت
چشماشو رو نیزه میبنده
ای وای ای وای
..............
درست چلو چشم سکینه
سر یل ام بنینه
ای وای ای وای
خدا کنه رباب نبینه
سر بچه ش روی زمینه
ای وای ای وای
..............
دختر زهرا پریشونه
برا حسینش نگرونه
ای وای ای وای
پیرزن یهودی با سنگ
گرفته رأسشو نشونه
ای وای ای وای
..............
" تنت زیر مرکبا افتاد
لبت با سنگ از نوا افتاد
ای وای ای وای
راضی بودم رو نیزه باشی
حالا سرت زیر پا افتاد
ای وای ای وای "
#علی_سلطانی
#حضرت_زینب_س_شام
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
کارِ ما گرچه به جز گریهی پیوسته نبود
کارِ این قوم ولی خندهی آهسته نبود
آنقدر ضربهی نیزه همه را ساکت کرد
بِینِ ما در پِیِ تو، یک سرِ نشکسته نبود
پشت دروازهی ساعات معطل شده است
آن کریمی که درِ خانهی او بسته نبود
خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت
پایِ ما با تو در این راه ولی خسته نبود
فقط از دور، تو را دخترکانت دیدند
نیزهای کاش به تو اینهمه وابسته نبود
گرمِ تزئین و پذیرایی شاماند همه
ورنه دروازهی این شهر چنین بسته نبود
#حسن_لطفی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
کشید از سینه آهِ مستمَر، دروازهٔ ساعات
دلش یکریز میشد شعلهوَر، دروازهٔ ساعات
نشست و ضجّه زد آن ساعتی که عید شد اعلام
پریشان! اولِ ماهِ صفر، دروازهٔ ساعات
رسید آن کاروانِ زجر دیده، بی رمق، زخمی
شد از حالِ رقیه محتضَر، دروازهٔ ساعات
مزیّن شد به پرچمهای رنگی، شد چراغانی
به دستِ شامیانِ فتنهگَر، دروازهٔ ساعات
حرامیهایِ بی اصل و نسَب، سیلِ تماشاچی
عزیزانِ علی...، رأسِ قمر...، دروازهٔ ساعات...
شلوغی، هلهله، بارانِ سنگ و خیلِ نامحرم
به دورش دید خیلی دردسر، دروازهٔ ساعات
به خود لعنت فرستاد و به زینب خیره شد مضطر
به دستِ بستهاش با چشمِ تر، دروازهٔ ساعات
سه ساعت از مصیبت دیدگان، میکرد استقبال
نه با گل! با غم و خونِ جگر، دروازهٔ ساعات
حسین بن علی شد منکسر بالا سرِ عباس
شکسته عمهٔ سادات در، دروازهٔ ساعات
به پایِ نیزههای داغدیده پایکوبی بود
فقط از این بلا دارد خبر، دروازهٔ ساعات!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
استاد #محمدجواد_غفورزاده