eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
926 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم مسیر راه شام تا دروازه ساعات کارِ ما گرچه به جز گریه‌ی پیوسته نبود کارِ این قوم ولی خنده‌ی آهسته نبود آنقدر ضربه‌ی نیزه همه را ساکت کرد بِینِ ما در پِیِ تو  یک سرِ نشکسته نبود پشت دروازه‌ی ساعات معطل شده است آن کریمی که درِ خانه‌ی او بسته نبود خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت پایِ ما با تو در این راه ولی  خسته نبود فقط از دور تو را دخترکانت دیدند نیزه‌ای کاش به تو اینهمه وابسته نبود گرچه از دور ولی باز زمین می‌اُفتند زخمِ حلقومِ تو ای کاش که برجسته نبود گرمِ تزئین و پذیرایی شام‌اند همه ورنه دروازه‌ی این شهر چنین بسته نبود (حسن لطفی ۴۰۰/۰۶/۱۶) امام صادق (ع) از زبان امام زین‌العابدین (ع) نقل کرده‌اند که: «مرا بر شتری لنگ، بدون روپوش و جهاز سوار کردند. سر سیدالشهداء (ع) بر نیزه‌ی بلندی بود و زنان بر شتران پالان دار پشت سر من بودند. جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند ، با نیزه‌ها در جلو ، عقب و اطراف ما بودند. هرگاه یکی از ما گریه می‌کرد، بر سرش می‌زدند.»
ع چشم هایت فرات دلتنگی اشک هایت تلاطم غم هاست -قربون نگاه محزونت، چرا اینجوری نگاه میکنی آقا جانم...؟ چشم هایت فرات دلتنگی اشک هایت تلاطم غم هاست حال و روز دل شکسته ی تو از نگاه غریب تو پیداست -بیشتر عمرشو کنار یه پادگان، بیشتر عمرشو محصور، تو خونه... حق اینو نداشت یه دوست یه رفیق بیاد کنارش بنشینه یه دو کلمه حرف بزنه.... آقای من.... ای غریب مدینه ی دوم مرد خلوت نشین سامرّا التماس همیشه ی باران حضرت عشق التماس دعا آه آقا تو خوب می دانی که دل بی قرار یعنی چه -خیلی چیزارو میدونه آقا، همه چیزا رو میدونه، چیزی نیس که آقا ندونه،مخصوصا اینو... پشت دروازه های شهر ستم آن همه انتظار یعنی چه -اقا جان.... چه به روز دل تو آوردند رَمق ناله در صدایت نیست بگو ای نسل کوثر و زمزم بزم شوم شراب جایت نیست آری آن لحظه ماتم قلبت -اره شمارو بردن، کسی همراهت نبود،خودت بودی، مردی، دلاوری، بعد امامی اراده میکردی همه رو خاکستر میکردی، همه چیز در اختیارته، باوجود این. آقا.... واقعا سخته این روضه وارد آن بزم تا آن شب شدی سوختی خاکستر زینب شدی -بنا نبود نوامیس مارو کوچه به کوچه برگردونن، بنا نبود شهراشونو چراغونی کنن، بنگر چه غوغایی شده -دیگه شد دیگه. من میخواستم ببرمت خدا میدونه خداستم ببرمت تو گودال ولی شد دیگه. دست من نیس بنگر چه غوغایی شده زینب تماشایی شده -وقتی قراره عیش کامل بشه، شراب میخواد، شراب اومد کباب میخواد، کبابش کجاست چون جمله را یزید به بزم شراب خواست ساغر گرفت و از دل زینب کباب خواست ◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
شکایت از من عنایت از او ، قنوت از من اجابت از او گناه و عصیان همیشه از من ، همیشه عفو و حمایت از او مرا فراخواند و من نرفتم ، بغل گشود و محل ندادم که بوده دائم فرار از من ، که بوده همواره دعوت از او عجب خدایی چه باوفایی ، چه مهربانی چه آشنایی که من گنه کردم و به جایم ، مدام بوده خجالت از او گناهکاری است عادت من ، گناه پوشی است عادت او ندیده جز ناسپاسی از من ، ندیده ام جز محبت از او مگر چه می خواست غیر طاعت ، چه خواست از من به جز اطاعت نکردم از او اطاعت اما ، همیشه دیدم اطاعت از او رسیده ام با دو بال بسته ، رسیده ام خسته و شکسته حسین را صدا زدم تا ، مگر بگیرم شفاعت از او حسین از سنگ دُر بسازد ، ز من هم ایکاش حُر بسازد امید دارم بغل بگیرد ، مرا که بوده رفاقت از او عجب رئوفی عجب رحیمی ، عجب بزرگی عجب کریمی که ساربان نیز سائلش شد ، گرفت او نیز حاجت از او به تیغ ، اذن حضور داد و به دشنه اذن عبور داد و درون گودال بود و خنجر ، گرفت اذن زیارت از او حسین در خاک و خون پر از تب ، به خیمه در آه و ناله زینب برادری ماند و خواهری رفت اسارت از این شهادت از او
هفت روز است بی تو گریانم هفت روز است که پریشانم هفت روز است که پدر جانم بی تو آواره بیابانم خوب شد رفتی و ندیدی که دخترت بین کوچه ها گم بود خوب شد رفتی و ندیدی که عمه این هفته بین مردم بود هفته نه هفت سال بی پدری هفته نه هفت سال خونجگری هفته ای که هزار سال گذشت بین بازار ها به دربه دری هفت شب بوسه ام ندادی تو تن به سم ستور دادی تو ای سر غرق خون لب پر خون چقدر از سرم زیادی تو
شعر عصر عاشورا...🖤 مناسب دشتی خوانی... الهی خواهری هرگز به چشمش زمین خورده برادر را نبیند... نبیند قاتلی با خنجر خود به روی سینه ی یارش نشیند الهی خواهری در بین گودال برادر را نبیند غرق در خون نبیند پَنجه ی قاتل بگیرد کُنَد موی برادر را پریشون... که زینب دید آن روز مصیبت برادر تشنه بود در زیر خنجر به مَقتل دست و پا میزد حسینش که صحرا پُر شد از فریاد مادر حسینم وا حسینم وا حسینم غریب و شاه بی لشکر حسینم حسینم وا حسینم وا حسینم شهید تشنه و بی سر حسینم الهی کُشته را راحت گذارند رها سازند دیگر آن بدن را دگر دشمن نسازد سنگ باران تَن صد پاره ی آن بی کفن را الهی خواهری جسم برادر بدون پیرُهن عریان نبیند نبیند جسم خونین بردار به زیر سُمّ مَرکب ها نشیند که زینب دید با چشمان خونبار شهیدش را به صحرا سر بُریده و جسم پَرپَرش مانند یک گُل خزان گردیده و در خون تَپیده حسینم وا حسینم وا حسینم غریب و شاه بی لشکر حسینم حسینم وا حسینم وا حسینم شهید تشنه و بی سر حسینم (دلسوخته)
روضه در یک کلام وای از شام .... روضه در یک کلام وای از شام دردِ بی التیام وای از شام کاش مادر مرا نمی زائید ناله های مدام وای از شام ناسزاهای بد به ما گفتند همه جایِ سلام وای از شام آن دیاریِ که کرده بازی با آبروی امام وای از شام قافله تا غروب گیر افتاد کوچه ها ناتمام وای از شام دخترِ فاطمه اذیت شد از نگاهِ حرام وای از شام گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود آتشِ رویِ بام وای از شام جایِ حیدر زگیسویِ دختر می گرفت انتقام وای از شام در میان ِ چهار هزار رقاص گریه در ازدحام وای از شام سر و تشت و پیاله های شراب چوبِ بی احترام وای از شام لعنتی در کنارِ سر میریخت میِ باقیِ جام وای از شام سرخ موئی اشاره کرد و یزید گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام من چهل سال گریه میکردم با همین یک کلام وای از شام
یوسف فاطمه در معرض گرما مانده کار نیزه است اگر زخم تنت وامانده با که گویم به تنت پیراهنی نیست که نیست کهنه پیراهن تو زیر لگدها مانده از همان لحظه که اعضای تو را درهم دید قامت عمه‌ام از دیدن تو تا مانده روی یک کهنه حصیری بدنت را چیدم ولی انگار تنت در همه صحرا مانده بوریا پر شده اما بدنت جمع نشد بین زنبیل کمی از بدنت جا مانده بدنت پخش زمین هست ولی سینه کجاست سینه‌ات زیر سُم مرکب اعدا مانده ذره ذره بدنت از سم مرکب می‌ریخت به سم مرکبشان دیده زهرا مانده
گفتند که ناگزیر جمعت کردند ای سوخته تن چه دیر جمعت کردند آقای عوالم جهان بودی و مردم بین حصیر جمعت کردند
ای جگر سوخته جز خون جگری نیست تورا آه مظلوم به دنیا نظری نیست تورا آه ای نخل غریب ز تبر افتاده ز چه غارت شده ای و ثمری نیست تورا آه سمیرغِ اسیر غضب کرکس ها که به جز تیر و سنان بال و پری نیست تورا تک و تنها وسط لشکر اعدا ماندی تو سپهداری اکنون نفری نیست تورا که بَرَد بانگ غریبی تو را سمت سماء؟ ای سلیمان ز چه رو نامه بری نیست تورا زینت دوش نبی،شیب خضیب افتادی مادری نیست تورا وُ پدری نیست تورا آه خورشید که ظلمت زده بر زندگیت از بد حادثه دیگر قمری نیست تورا دخترانت همه گریان همه سرگردانند دیگر ای پشت شکسته پسری نیست تورا چه بلایی به سر حنجرت آورده سنان که از آن بوسه ی آخر اثری نیست تورا کاش میشد که به دامن سر پاکت گیرم بدنی هست ولی حیف سری نیست تورا
رفتی و داغ تو اما روی دوشم مانده است روضه ها را یک به یک مادر برایم خوانده است رفتی و با رفتنت حال مرا یک دم ببین با چه حالی می روم ای قاری نیزه نشین سایه ام را قبل از این نامحرمی یک دم ندید بین این قوم ارازل خواهرت قامت خمید تا که بردم نام تو دشمن مرا هر لحظه زد بی بهانه با بهانه بی حساب و بی عدد غیرت الهی و از نیزه نگاهم میکنی ای سر مجروح من گريه به آهم میکنی یک سر بند اسارت گردن سجاد تو یک سرش بسته به دست زینب آزاد تو عفتم زهرایی و من در شجاعت حیدرم من به صوت حیدری آیینه ای از مادرم وقت خطبه خواندنم حیدر نمایان می‌شود آخر هر خطبه ام یک ختم قرآن می‌شود با قیامت تو قیامت کرده‌ای و بعد از این خواهرت داده ادامه راه حق را بر زمین گرچه معجر برده دشمن از من و طفلان تو نور حق کرده تجلی بر رخ مرجان تو بعد عاشورای تو وقت قیام زینب است حرف حق هم بعد از این عین کلام زینب است
در دلم حسّی شبیه گم شدن دارم حسین دور از کرب و بلا خیلی محن دارم حسین من همین دیروز از پیش تو برگشتم ولی بیشتر از پیش شوق آمدن دارم حسین من که کامم بود آلوده ولی تطهیر شد از همان وقتی که نامت بر دهن دارم حسین من که در دوزخ نخواهم سوخت چون که سالها در میان روضه رزق سوختن دارم حسین من که سیر از نوکری تو نخواهم شد، ببین مثل قبل انگیزه ی سینه زدن دارم حسین تا ابد مشق شب و روزم حسین است و حسین تا لحد شوق حسین آموختن دارم حسین باید از این غم بمیرم، بوریا دیگر چه بود؟ بی کفن هستی، منِ نوکر کفن دارم حسین من سه ساعت کمتر است، از تو جدا ماندم ولی مثل اینکه سالها با تو سخن دارم حسین هیچ باور داشتی با شمر رو در رو شوم؟ زینبم با شمر جنگ تن به تن دارم حسین بعد خولی و سنان آمد کنارم، داد زد: شمر هستم خنجری گردن شکن دارم حسین