eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
343 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
580 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان نیم ساعتی از رسیدن به عمارت پدری گذشته و من هنوز در حالِ قدم زدن درونِ باغی هستم که روزی اوجِ دلخوشی های کودکی ام رسیدن به درخت تنومندِ بادام و بالا رفتن از آن بود ! آرزوی زیبایی که به آن رسیدم ، درست در ابتدای دهمین بهار زندگی ام .... یک روز بهاری و غرورِ کودکانه ای که بالا رفتن از درخت به من داده بود دو متر بالاتر از زمین بودم و بی توجه به کفِ هر دو دستم که خراشیده و زخمی شده بود ، با شلواری که هم خاکی بود و هم پاره ، با دلهره ای عجیب و ترس از رسوا شدن پیش چشم های مامان ، بین زمین و آسمان دست و پا می زدم شاید آن روز بیشتر از هر زمان دیگه ای وجود و حضور و حمایت توسطِ دستهای پیمان رو تجربه کردم ! مگه غیر از اینه که برادر پشتِ آدمه ؟ امیدِ روزهای تنهایی و چراغِ شب های بی کسی ... - اینجایی ؟ صدای پیمان بود ! حلالزاده ... وقتی آمدیم ، نبود ... تازه از راه رسیده و به سراغم اومده - یادته ؟ چشم هایش تا بلندترین شاخه های درختِ پُر خاطره و پُر مخاطرهء کودکی هامون بالا اومد و با حسرتی لانه کرده در اونها سری تکون داد و لب زد : - آره ! درست شبیهِ بچه گربه ای که سیبیلاشو زدن و نمیتونه تعادلش رو حفظ کنه آویزون و حیرون و سرگردون بودی ! - دیوانه ! اینبار چیزی که بعد از یادآوریِ خاطره ای که تلخی و شیرینیش به یک اندازه در کامم نشسته بود ، روی لبهاش نشست پوزخند نبود بلکه لبخندی شیرین و جذاب بود از همون ها که هر چند سال یکبار صورتش رو مزیّن می کرد و منو شیفته ! - راضی نشد ، نه ؟ - نه ! - قبول داری راهی که انتخاب کردی اشتباهه ؟ همونه که از قدیم گفتن به تُرکستان میرسه ؟ - عاشق نشدی .... نمیدونی چیه ! - عاشق ! میدونی دلم بیشتر از تو و غروری که با حماقت داری زیر پاهای خودت و مادر لِه میکنی ، برای چی میسوزه ؟ نگاهم قفلِ چشم هایی بود که در اون ها هیچ اثری از بدخواهی به چشم نمی خورد زلالِ زلال بود ... احساس می کردم حرفهایی که میزنه از عمیق ترین لایه های قلبش سرچشمه گرفته - دیبا ! دختری که تو با این عشقِ اشتباهی اونو اسیرِ زندگی با خانواده ای میکنی که هیچ شباهتی به خودش و زندگیش نداره در حالی که برای رفتن به داخل عمارت و شروعِ جنگی دوباره با مادر برای رسیدن به کسی که حقِّ خودم از زندگی و خوشبختی میدونستم ، از کنار پیمان رد می شدم گفتم : - کاش همیشه بودی همین جا ! درست دوشادوش من - احسان ! دستش روی کتفم نشست و فشار خفیفی وارد کرد ، شاید برادرانه ای بی صدا بود برای هوشیار کردنم - من ، نه اعتقاداتم و نه مسیری که برای زندگیم انتخاب کردم ، هیچکدوم ذره ای به تو شبیه نیست ولی ... اینو یادت باشه ، هرچیزی که به زور از خدا بگیری ، به بدترین شکل ممکن و شاید دردناکترین حالت از دستش میدی !!! شاید بهتر باشه به خودش بسپاری و بگذری از کسی که شاید سهم تو از زندگی نباشه !!! دلم لرزید .... جایی درست وسطِ وسطِ این مشتِ گره شده در سینه ، زمین لرزه به پا شد .... آنچنان واقعیتِ حِکمت و سخاوتِ خداوند را پیش چشمانم به تصویر کشید که بی هیچ کلامی و عکس العملی پاتند کردم و برای گریز از حقیقتی که با بی رحمی بر من عیان کرده بود به سمت عمارت رفتم ... - اومدید آقا ؟ میدونید از کی دارم دنبالتون می گردم ؟ - چی شده پروانه ؟ مادر ... مادرم خوبه ؟ - خوبن آقا گفتن برید اتاقشون میخوان باهاتون صحبت کنن بالاخره لحظهء موعود از راه رسید ... خدایا خودت این فراخوانده شدن و احضار از سوی او را ختم به خیر کن ! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ یکشنبه 👈 21 دی 1399 👈26 جمادی الاول 1442👈 10 ژانویه 2021 🌙🌟 احکام دینی و اسلامی . ❇️ روز بسیار خوب و شایسته ای است برای : ✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✅ کشاورزی و امور زراعی . ✅ جابه جایی و نقل و انتقال . ✅ تجارت و داد و ستد . ✅ و دیدارها خوب است . 📛 برای امور ازدواجی خوب نیست . 👼 زایمان مناسب و نوزادش عمر طولانی خواهد داشت . ان شاء الله ✈️ مسافرت : مسافرت خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم . 🌗 امروز برای امور زیر خوب است : ✳️ امور بازرگانی . ✳️ شروع به کار و مشارکت . ✳️ ختنه کودک . ✳️ نقل و انتقال و به خانه نو رفتن . ✳️ و آغاز تعلیم و تعلم نیک است . 📛 برای فروش جواهرات و حیوانات خوب نیست . 📛 قرض و وام خوب نیست . 🔲 این مطالب تنها یک سوم اختیارات سررسید تقویم همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید. 💑مباشرت و مجامعت. مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، فرزند به قسمت و تقدیر خود راضی باشد . ان شاء الله ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث رهایی از بلا است . 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #فصد انداختن در این روز، از ماه قمری ، خلاصی از مرض است . 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 27 سوره مبارکه " نحل " است . قال سننظر اصدقت ام کنت من الکاذبین ... و چنین استفاده میشود که جاسوسی خبری به این شخص برساند و او در صدد تفحص در مورد این خبر شود و خبر صحیح باشد . و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید...... 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸به امیدپرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 📚 منابع مطالب کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 025 37 747 297 09123532816 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک شرعا حرام و ممنوع میباشد 📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۱ دی ۱۳۹۹ میلادی: Sunday - 10 January 2021 قمری: الأحد، 26 جماد أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️17 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️24 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️33 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️34 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 یکشنبه ۲۱ دی ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۹ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۴ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۰ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۰۷ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۲۶ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۱۸ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓تا چه زمانی مردم در آسایش هستند؟ ✍ امر به معروف و نهی از منکر، دو واجب از فروع دین و از بزرگ‌ترین واجبات دینی است. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: ☀️«وَلْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةٌ یدْعُون إِلی الْخَیرِ وَیأَمُرونَ بْالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ المُنْکرِ وَأُوْلَئِک هُمْ الْمُفلِحُونَ». عمران/ ١٠٤ باید از شما «اُمّت اسلامی» گروهی باشند که به سوی نیکی دعوت کنند، و امر به معروف و نهی از منکر نمایند. و آنان هستند که رستگارند. 🌷پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این خصوص می فرمایند: مردم پيوسته در آسايش به سر مى برند، تا وقتى كه امر به معروف و نهى از منكر كنند[ و ]يكديگر را بر نيكى و تقوا ياور باشند. هرگاه چنين نباشند، بركت ها از آنان گرفته مى‌شود و برخى بر برخى چيره مى‌شوند. آن‌گاه نه در زمين و نه در آسمان، ياورى نخواهند داشت. 🌹قال رسول الله صلی الله علیه و آله: لا يَزالُ النّاسُ بِخَيرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنكَرِ وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى. فَإِذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ، وسُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ، ولَم يَكُن لَهُم ناصِرٌ فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ. 📚 تهذيب الأحكام، ج ۶، ص ۱۸۱. 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ حجت الاسلام و المسلمین آقا سید جعفر موسوی از مرحوم حجت الاسلام شیخ غلامحسین زیارتی چنین نقل می کند: ✨ در بعد از ظهر یکی از روزهای تابستان که هواخیلی گرم بود، برای دیدار آقاجان به کوهستان رفته و خدمتشان شرفیاب شدم، در محضرشان بودم که عده‌ای از اهالی محل نیز آمدند و از خشکسالی و نیامدن باران شکایت کردند و از آقا جان خواستند که دعایی کنند تا باران رحمت الهی نازل شود. آقاجان فرمود :ان شاالله خداوند رحم می کند و باران رحمت را می فرستد. آن چندنفر پس از مدتی حضور آقا را ترک کردند، وقتی دیدم که آقاجان می خواهد مشغول خواندن صحیفه سجادیه شود، من نیز گفتم: اگر اجازه می‌فرمائید، مرخص می‌شوم چون با اسب باید بروم و می ترسم به شب بیفتم. آقا جان درجوابم فرمود: شیخ نرو باران می آید، من امتثال امر کردم و در محضرشان ماندم. هنوز دعای اقاتمام نشده بود که دیدم هوا تیره شد و باران بسیار خوبی باریدن گرفت. ✨ برقله ی پارسایی ص259 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_124 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان نیم ساعتی از رسیدن به عمارت پدری گذشته
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• دستم ، تمنای فشردنِ دستهای ظریفِ دیبا رو داشت که مطمئن بودم در این لحظه از شدتِ استرس بی شک یخ زده ! - آروم باش ! - آرومم ! آرامش بیشتر از هر زمانِ دیگه ای با من و دیبا بیگانه شده بود ولی هر دو سعی می کردیم با نگاهی که هر لحظه به یک سمتِ این عمارتِ بی روح کشیده میشد ، چشم از هم بدزدیم و این حالِ خراب رو ‌مخفی کنیم ... - اَلا بِذِکرِ الله تَطمَئِنَّ القُلوب ! بسم الله بگو که ، " دل آرام گیرد بنام خدا ... " - احسان ! قلبم داره میاد توی دهنم لبخند زدن و چشم بر هم نهادن بی هیچ کلام و سخنی ، تنها کاری بود که در اون لحظه از من و تمام وجودم ساخته بود ای کاش تحملِ این همه فشارِ روحی نتیجه ای دلخواه داشته باشه ... با دو تقهء کوتاه وارد اتاقی شدم که هیچ وقت برام جذابیتی نداشت از همون بچگی بهترین نقطه در این خانهء بزرگ و ظاهراً زیبا ، آشپزخونه ای بود که بیشتر وقت ها با حضورِ ننه گلناز برام تبدیل میشد به بهشتی روی زمین ! " ننه گلناز " هم آشپز این خونه بود و هم دایه ای که در دامانِ اون رشد کرده بودیم مامان اعتقادی به پیر کردنِ خودش در راهِ بزرگ کردنِ بچه ها نداشت ! نمیخوام زحماتش رو نادیده بگیرم ولی همیشه با خودم فکر می کردم آیا جز به دوش کشیدن زحمتِ نُه ماه بارداری و دو سال شیر دادن ، کار دیگه ای هم کرده که در آلبومِ خاطراتِ زندگیم ثبت و ضبط شده باشه ؟ - سلام پروانه از قبل خبر داده بود که همراه با دیبا برای دیدنش اومدیم پس حالا این نگاهِ خونسرد و خالی از هیجان چندان عجیب نبود - بالاخره اومدی ! یه روزی گفتی دیگه نه میمونی و نه بر میگردی ! چی شد که باز گذرِ پوست به دَباغ خونه افتاد ؟ - مامان ! سلام را من کرده بودم و دیبا همچنان ساکت و سر به زیر رو به روی جهان تاج خانومِ این عمارت ایستاده بود ولی روی صحبتِ مادر با او بود بدونِ حتی کوچکترین توجهی به من و قلبی که به شدت خودشو به در و دیوارِ سینه ام میکوبید ولی راهی برای فرار نداشت ... - سلام - میشنوم ! دلم بیشتر از هر زمانی برای دیبا و مظلومیتی که در این لحظات به اون محکوم شده بود ، سوخت مامان اونو حتی لایقِ جواب سلام که واجب بود هم نمیدونست چه رسد به ... - من .... یعنی ما .... من به آقا احسان گفتم که ما به هم نمیخوریم ولی .... - ولی نتونستی از جوونِ رعنای من با این پشتوانهء خانوادگی و ارثیهء خاندانِ پرتو بگذری ! درسته ؟ نمیدونم این همه جسارت چطور در دیبای لرزان پشتِ در این اتاق بیدار شد و حرفهای دلش رو بر زبانش جاری کرد ؟! - من .... من چشم و دلم اونقدر سیر هست که طمعی به مال و اموالِ شما نداشته باشم !!! آتشِ خشمی که با این جمله در چشمهاش زبانه کشید از دیدم پنهان نموند ولی دیبا همچنان بی هیچ نگاهی به او که حرف اول و آخرو در این خونه و زندگی میزد به حرفهاش ادامه داد : - من سرِ سفرهء پدری بزرگ شدم که نه از مهر و محبت چیزی برام کم گذاشت و نه خواسته هامو بی اجابت رها کرد ! بالاخره سر بلند کرد و خیره به نگاه مامان که بیشتر مبهوتِ جسارت لانه کرده در صدا و جملاتش بود ، تیرِ آخر را رها کرد ! - من عاشقِ پسر شما هستم همون اندازه که خودش ادعای عاشقی داره ! الان اگه اینجا هستم و گُذَرم دوباره به این خونه و شما افتاده بخاطرِ حُرمتیه که هم اون و هم من برای شما و حقِ مادریتون قائلیم لطفاً به ازدواجِ ما راضی باشید دیبا ..... دیبا ...... دیبا ....... تو چکار کردی ؟ جوری که تو با حرفهات پشتِ این فرماندهء مقتدرو به خاک مالیدی امکان نداره حرفی به دلخواه و خوشایند ما از دهانش خارج بشه دیگه تو رو داشتن واسه من آرزویی محاله ! 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ 126 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• " یارب این نوگلِ خندان که سپردی به مَنَش میسپارم به تو از دستِ حسودِ چمنش " شنیده بودم حالا با گوشت و پوست و استخوانم به عمیق ترین درکِ ممکن از این دو بیت رسیدم گاهی ! نه ... همیشه باید سپرد به او که انتهای تمامِ راه هاست ! دیبا را به خداوندی سپردم که خودش روزی عشقِ پاکش رو به قلبم هدیه داد و زندگیمو به زیباترین رنگهای عالم آراست انتظارم برای تغییرِ موضع از طرف مامان بالاخره به سرانجام رسید ولی چه انجامی و چه پایانی ! در نهایت با پافشاری های من و حرفهای جسورانهء دیبا در کمالِ ناباوری قبول کرد ! پذیرفت وصلتی را که با هیچکدوم از معیارهای عقل و دلش هماهنگ نبود ولی .... " قبوله بالاخره تو بُردی با اینکه حتی ذره ای از وجودم راضی به این حماقت نیست ولی قبولش میکنم دختری که نه ظاهرش و نه باطنش سر سوزنی به ما شبیه نیست ولی تو رو خامِ خودش کرده ! " اینبار هم نگاهش و هم روی صحبتش من بودم ... حرفها را دیبا زده بود و جواب رو من میگرفتم ! خیلی وقت بود تحملِ توهین و تحقیر نسبت به دیبا رو نداشتم به خصوص الان که خودش هم اینجا حضور داشت و همین باعث شد تا صدای اعتراضم به این لحن و گفتار بلند بشه : " مامان ...." پشت به ما و رو به پنجره ای که با آن پرده های ضخیمِ مخملی بیشتر منو به یادِ اتاق و خانهء خانومِ هاویشام در سریالِ آرزوهای بزرگِ چارلز دیکنز می انداخت ، با دستی که به علامتِ سکوت بالا رفته بود ، ادامه داد : " هییییش دیبا شریف میشه عروسِ خاندانِ پرتو ولی .... " با همین یک کلمه که بی پسوند و پیشوند کاملاً بی معنا بود بندِ دلم پاره شد ! یعنی چه چیزی در انتظار ما و تقدیدمون بود ؟ " ولی چی ؟! " برگشت ... استوار و تمام قد .... مثل همیشه چنان پشتِ سنگرِ غرور و خود بزرگ بینی سنگر گرفته بود که در بهترین حالت ، حتی من هم جرات نداشتم روی حرفش حرفی بزنم چه برسه به الان و این روزها که دستم زیرِ سنگش بود و برای رسیدن به خواستهء قلبیم چاره ای جز اطاعتِ محض نداشتم ! " یه مراسمِ آبرومند میگیری چیزی که در شانِ خاندانِ با اصالتِ پرتو باشه نه لیاقتِ پاپتی های پایینِ شهر ! " منظورش از پاپتی های پایینِ شهر دیبا و خانوادهء آبرومندش که نبودند ، بود ؟ " توی همین عمارت ... اونجوری که من میخوام .... اونجوری که پدرت اسدالله خان آرزو داشت اونجوری که هیچ حرف و سخنی باقی نَمونه ! " جوری که او میگفت و میخواست یعنی مراسمی مختلط که در آن هر محرم و نامحرمی دست در دستِ هم و شانه به شانهء یکدیکر با انواعِ مُسکرات و حرامهای خدا که بر خودشان حلال کرده بودند ، شبی خاطره انگیز بسازند برای هوسِ سیری ناپذیر و چشمهای تا ابد گرسنه شان ؟! " و .... دستِ دخترِ بی لیاقتی که به زور میشه عروسِ این خونه ، میگیری و میاری همین جا درست کنار گوشم ... جلوی چشمم ... زیر نظرِ خودم زندگی میکنید ! " برق که میگویند ناگهان از سر آدم میپره و شخص رو حیران و سرگردان میکنه همین بود دیگه ! همین که مامان کار خودشو کرد و منو دیبا رو گذاشت لای منگنه ای که بی شک تا مدتها باید فشارشو تحمل کنیم و حق نداریم لب از لب باز کنیم ! " ولی مامان !!! " " مامان بی مامان ! یک کلام بود که شد ختمِ کلام ! " برگِ آسَش را رو کرده بود ! دستم را داخلِ پوستِ گردو گذاشته بود ! جان می سپردم ولی آرزوهای محالِ دیبا را به رختِ اجابت می آراستم ! جان می سپردم ولی اجازه نمی دادم حسرتِ مراسمی که ذوق و شوقش را داشت ، بر دلش سایه اندازد ! جان می سپردم و از آنچه حقّ خودم و دلم و احساسم می دانستم دفاع می کردم ! اینجا قلعهء هزار اژدها که نبود .... خانه بود دیگر .... سقف داشت و در و دیوار و .... اندکی نیش و کنایه و درشت گویی ! که آن هم به مددِ عشقمان قابل تحمل میشد .... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ دوشنبه 👈 22 دی 1399 👈 27 جمادی الاول 1442👈 11 ژانویه 2021 🕌 مناسبت های دینی اسلامی . 🏴وفات جناب عبد المطلب جد پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم ( به روایتی) 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . 👶 برای زایمان خوب و نوزادش زیبا خوشرو دوست داشتنی و حشر و نشر خوبی با مردم دارد. ان شاءالله 🤒 بیمار امروز شفا یابد. ان شاءالله ✈️ مسافرت :مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👩‍❤️‍👩حکم مباشرت امشب . مباشرت امشب (شب سه شنبه )شهادت در راه خدا روزی فرزند گردد و بسیار نرم دل و مهربان است . ان شاء الله 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز انجام امور زیر نیک است : ✳️ ختنه نوزاد. ✳️ به خانه نو منتقل شدن. ✳️ شروع به کسب. و کار . ✳️ خرید خانه . ✳️ داد و ستد . ✳️ جابجایی و نقل و انتقال . ✳️ اشتغال به تجارت و امور بازرگانی . ✳️ و آغاز تعلیم و تعلم نیک است . 📛ولی فروش طلا و جواهرات. 📛فروش احشام و حیوانات. 📛 وقرض و وام دادن و گرفتن را نشاید. 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، پشیمانی دارد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث ایمنی از ترس می شود . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود . ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🚀 با جستجوی " تقویم همسران" در تلگرام و ایتا و سروش به ما بپیوندید. 😴تعبیر خواب شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 28 سوره مبارکه " قصص " است . قال رب انصرنی علی القوم المفسدین.. و از مفهوم ان استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح امور گروهی . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهماالسلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 251 6300 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتمابا لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_ 126 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• " یارب این نوگلِ خندان که سپردی به مَنَش میس
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• " عشق یعنی شعله ها افروختن عقل و جان در هیمهء دل سوختن " احسان خوشحاله ... مامان از شادی روی پاهاش بند نیست ... دنیا از شدت هیجان در پوست خودش نمیگنجه ... زمین و زمان از سرگرفتنِ این وصلت مَسرور و شادمان شدن ولی این تازه شروعِ دلنگرانی های نا تمامِ منه ... احسان میگه : " آروم باش عزیزم من هستم ... همیشه و همه جا من هستم ... کامل و تمام قد پُشتت ایستادم ... " ولی !!! ترس از زنی که با تک تکِ جملاتش من و احترام و شخصیتِ خودم و خانوادهء مظلومم رو زیرِ پاهاش له کرد تا اقتدارشو به اثبات برسونه و من در نهایتِ ناباوری نتونستم در برابرش قد علم کرده و جوابِ توهین های استخوان خُرد کُنشو بدم ، لحظه ای رهام نکرده ! گرچه با ازدواج ما موافقت کرد ولی نه برای خواستگاری و نه آشنایی با مادرم ، قدم به خونه و زندگیمون نذاشت ! مامان سعی داره روی صورتش نقابِ بی تفاوتی بزنه ... احسان سعی داره با الفاظِ شیرین و جملاتِ امیدبخش و رفتارهای سرشار از عشقی که خرجم میکنه ، دلمو به آیندهء این زندگی گرم کنه .... طناز دائم سعی داره با پررنگ کردنِ مُحسناتِ این زندگی ، معایب و سختی هاشو پیشِ چشمم بی رنگ کنه ... ولی بچه که نیستم ! خودم بهتر از هر کسی می دونم قدم گذاشتن به اون عمارت یعنی پایانِ لبخندهای بی غم ! یعنی پایانِ آزادی های بی حصار ! یعنی اسارت و اسارت و اسارت ... احسان قول داده بعد از فارغ التحصیلی تو شرکتِ خودش منو به کار بگیره تا مجبور نباشم توی خونه صبح تا شب زیر نگاهِ آنالیزگرِ مادرش زجر بکشم و شاید این بزرگترین روزنهء امیده برای من که دلم لحظه ای نبودن و نداشتنِ احسانم رو نمی خواد ! - کجایی خانومم ؟ سینیِ انگشتر های زیبا را پیش رویم گذاشته و منتظره تا من حلقهء عشقمون رو انتخاب کنم صبحِ امروز با امید به خدا و نام و یادش ، از زیرِ قرآنی که مامان بالای سرمون گرفت رد شدیم تا مسیرِ خوشبختی و زندگیِ مشترک رو با خریدنِ قرآن کریم آغاز کنیم و حالا دومین هدیهء عشق ! "حلقهء ازدواج ... " - این چطوره ؟ حلقهء درشت و زیبایی بود یک نگین برجسته وسط و یک ردیف نگین ریز پائین و ردیفی دیگه بالای اون خودنمایی می کردن - سنگین نیست ؟ - حالا انگشتت کن تا نظر بدم - چشم هم زیبا بود و هم برازنده دستم درشت نبود ولی انگشتهام گوشتی و به قولِ مامان تُپُل بودن ، پس عجیب نبود که این حلقه به این زیبایی روی اون خودنمایی کنه - عالیه .... می پسندی ؟ - قشنگه - دوستش داری ؟ - آره - مهرداد جان همین ست حلقه رو بر میداریم در حالی که با گفتنِ نرخ طلا و بعد از فهمیدنِ وزنِ حلقهء احسان در ذهنم عددها را بالا و پایین میکردم تا ببینم با خریدش چیزی در کارتِ پس انداز مامان باقی میمونه یا نه احسان بی توجه به مخالفت های من قیمت هردو تا رو حساب کرد !!! 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡ •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• خرید حلقه از بهترین جواهر فروشی شهر ... خرید ساعت برای ثبت دقایقِ زندگیِ عاشقانهء بعد از این روزها ... خرید لباس عروس از بهترین مزون در بهترین نقطهء شهر ... رزروِ محل عروسی در یکی از مجلل ترین تالارهای شهر ... بهترین ماشین و کت و شلوار و سفارش چندین نوع غذا برای مراسم و ... تمام اینها کارهایی بود که با برنامه ریزی و هزینهء جهان تاج خانم صورت گرفت و این در حالی بود که از همان روز و مکالمه ای که بین ما صورت گرفت تا حالا که پای سفرهء عقدمون نشستیم هیچ حرفی و سخنی بین ما رد و بدل نشده ! ظاهرِ همه چیز زیباست و به گمان اونهایی که راه به دلم ندارن همه چیز بر وِفقِ مراد است ولی ... تمام این زیبایی ها به یک طرف ! برای من حمایتِ احسان در انتخابِ لباسی کاملاً پوشیده و آراستنی به سبکِ عروسِ اسلامی که باعث شده بود بینِ این همه زن و مردِ هوسباز و چشم چران ، نگرانِ به حراج رفتنِ زیبایی های جسمم نباشم ، بیش از هر چیز ارزش داشت ! کاری که تا زمانِ ورود به تالار از همه ، حتی مامان مخفی مونده بود و دیدنِ چهرهء متعجب ، غضبناک و ناراضیِ جهان تاج بانو آبی بود که در اون لحظه روی تمامِ اندوهم از بی احترامی های این مدتش ریخته شد ! - سرکار خانوم دیبا شریف ! آیا بنده وکیلم با مهریهء معین شده از سوی آقا داماد که شامل یک جلد کلام الله مجید که انشالله چراغ راهِ شما در زندگی مشترک باشه یک جام آینه شمعدان که به امید خدا دلهاتون به زلالی و صداقتِ اون آراسته باشه یک شاخه نبات به نیت شیرین کامی در لحظه لحظهء زندگیتون و شش دانگ آپارتمان مسکونی به همراه چهارده شاخه گل نرگس میباشه به عقد دائم جناب آقای احسان پرتو در‌ بیاورم ؟ بنده وکیلم ؟ دلم حالِ عجیبی داشت ... لذتِ این به هم رسیدن از یک طرف ... ترس از عاقبتِ این وصال و عاشقی از یک طرف ... جای خالیِ بابا و حمایتی که امشب سخت محتاجش بودم از یک طرف ... نگاه های تحقیر آمیزِ مادر و تمومِ فامیل های احسان که اعتماد به نفسمو هدف قرار داده بودند از یک طرف .. احساس می کردم از هر جهت تحتِ فشارم و این فشار به بدتربن شکلِ ممکن با بُغضی خفه کننده که درست جایی وسطِ گلوم جا خوش کرده بود خودشو نشون میداد - دیبا جان ! عزیز دلم ! لبهای خوشگلتو از هم باز کن و بله بگو تا دلم آروم بگیره آرومِ جونم ... واقعاً در این لحظاتِ سخت و شیرین و تکرار نشدنی شنیدن صدای گرمش بهترین آرامبخش بود برای روحِ درماندهء من نگاهم لحظه ای بالا اومد و بی توجه به آدمهایی که هیچ شباهتی به من و خانوادم و اعتقاداتم نداشتند ، خیره به نگاهِ نمناک و منتظرِ مامان لب زدم : - با توکل به خدا با یاد پدرم که میدونم روحش همیشه در کنارم و مراقبمه و با اجازهء مادرم .... بله ! صدای نفس آسوده ای که احسان از سینه بیرون فرستاد در صدای جیغ و کف زدن های جوونای اطرافمون گم شد و بعد از بله ای که احسان با کسب اجازه از مادرش به عاقد داد مراسم به طور رسمی شروع شد ! - الهی سفید بخت بشی مادر ! احسان جان ، شیشهء عمرمو سپردم دستت .... مراقبش باش سکوت بلند ترین صدایی بود که در واکنش به تبریک خالصانهء مامان روی لبهام جاری شد و صدای گرم احسان که سعی داشت خیالِ زنِ درد کشیدهء رو به روش رو آروم کنه : - مطمئن باشید دیبا هم روی سرم و هم توی قلبم جاداره مامان جان ! نمیدونم این مامان جان گفتنش بود یا اطمینانی که بابت خوشبختیم از حرفهایی که زد به دل مامان راه پیدا کرد و باعث شد وسط بُغض ، خنده مهمون لبهاش بشه ؟! - عشق و عاشقی تضمینی واسه خوشبختیِ آدما نیست ولی خداکنه بتونید همدیگه رو یک عمر تحمل کنید و این دعای خیرِ زنی بود که به گمونم نه بویی از مهر مادری برده بود ک نه خبری از انسانیت در وجودش بود !!! جهان تاج بانوی عمارتِ هزار رنگِ خاندان پرتو در بهترین لحظاتِ عمرم ، بدترین زخم زبان رو به دلم و روحم زد تا هیچ وقت فراموش نکنم این راه تا ابد از سنگلاخ و دست اندازهای پیش بینی نشده خالی نخواهد بود ... 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ سه شنبه 👈 23 دی 1399 👈 28 جمادی الاول 1442👈 12 ژانویه 2021 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ روز بسیار خوب و شایسته ای است برای : ✅ خواستگاری ، عقد ، ازدواج . ✅ درختکاری . ✅ مناظره و گفتگو . ✅ ورود بر روسا و مسولین . ✅ تهیه ضروریات . ✅ دیدار دفترداران و منشیان . ✅ و آغاز بنایی و خشت بنا نهادن نیک است . 👶 زایمان خوب و نوزادش زیبا و روزی دار خواهد شد . ان شاءالله 🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود . 🚘 مسافرت :مسافرت خوب است . 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز برای امور زیر نیک است . ✳️ جراحی . ✳️ برداشت محصول . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ کشاورزی و امور زراعی . ✳️ کندن چاه و کانال . ✳️ و وام و قرض نیک است . 💑 حکم مباشرت امشب (شب چهارشنبه ) ، فرزند چنین شبی امکان سقط شدنش زیاد است . 🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری، خوب نیست . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث قوت دل می شود . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 29 سوره مبارکه " عنکبوت " است . قال رب انصرنی علی القوم المفسدین .... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با آنها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود . و شما مطلب خود رادراین مضامین قیاس کنید . ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع ما👇 تقویم همسران تالیف:حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن : 025 377 47 297 0912 353 2816 0903 252 6300 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۲۳ دی ۱۳۹۹ میلادی: Tuesday - 12 January 2021 قمری: الثلاثاء، 28 جماد أول 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️15 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️22 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️31 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️32 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 سه شنبه ۲۳ دی ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۲۹ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۵۴ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۱ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۰۸ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۷:۲۷ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۱۹ 🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab