🌷#شهادت بالاترین داشته یک #پدر است!
🚘 نشسته بودم توی حیاط #حرم. چندتا پسربچه هم کمی آنطرفتر نشسته بودند. داشتند با همدیگر درباره قدرتهای پدرهایشان حرف میزدند یک جورهایی به هم پز میدادند و #فخرفروشی میکردند با بیان قابلیتهای پدرهایشان به همدیگر قدرتنمایی میکردند. اول از قدرت بدنی پدرها شروع شد و بعد شغلهایشان و در آخر رسید به #اموال و داراییها، اما انگار رقابتشان تنگاتنگ شده بود و راضیشان نمیکرد که همه حریفها در یک سطحاند تا اینکه تپلترین پسر با گفتن یک حرف درباره #دارایی_پدرش، بقیه را ضربه فنی و ساکت کرد. با غرور گفت: بابای من #ماشین_شاسی_بلند دارد، چیزی که دیگر پدرهای بقیه نداشتند و این گویا حسرت و حرمان بزرگی بود برای آن پسرها. برایم سؤال شد واقعا همین داراییهای یک #پدر ملاک #تفاخر برای فرزندانش است یا چیز دیگری هم هست که فرزند به داشتن پدرش #افتخار کند و آن، بالاترین حد افتخار باشد؟
📖یک لحظه صبر کنید. بیایید باهم #برشی_از_کتابی را بخوانیم.
حسن هم میخواهد وقتی بزرگ شد #رئیس شود؛ خودش میگفت. حسن همسایه ماست و با من همکلاس است و شاگرد دوم است و هیکلش از من گندهتر است و بابایش را هم خیلی دوست دارد و همیشه پُزش را میدهد. بابای حسن #قاضی است و صبحهای زود میرود تهران و عصرها برمیگردد قم. حسن میگوید زورِ بابایش از زورِ بابای همه کلاس بیشتر است؛ چون دستور میدهد کی را ببرند #زندان، کی را آزاد کنند. خودش هم بهجای #موتورگازی، یک #ماشین_آمریکایی قهوهای دارد که با آن اینورآنور میرود. برای همین حسن به من میگوید: «بابای تو رئیس نیست. رئیسها که موتورگازی سوار نمیشوند.» من چند ماه پیش به بابا گفتم: «چرا ماشین نمیخری؟» خندید و گفت: «فعلاً کارهای واجبتر دارم باباجان!» و چند روز بعد بلند شد رفت #جبهه.
🥀این برشی از کتابی به نام #وقتی_بابا_رئیس_بود است نوشته #تقی_شجاعی. نویسندهای که #معلم است و دست بر قضا این بابایی که داستان را نوشته هم رئیس بوده است معلم بوده و بعد #رئیس_آموزش_و_پروش منطقهای از شهر قم شده است. اولین چیزی که از این کتاب توجهم را جلب کرد #جلد خوش آبورنگش بود و تصویر شاد و جذابش. البته که خط بسیار درشت کتاب توی ذوقم خورد اما خواندنش میارزید به نقصهایش و شیرینی نثرش وادارم کرد یکسره و تا آخر ادامه بدهم. #کتاب برای مخاطب #کودک_و_نوجوان است اما من بزرگسال را هم همراه خودش کرده تا من هم مثل #مهدی فرزند علیآقا بشوم. راوی پسری است که از خاطراتش درباره پدر میگوید. از همین کلکلهای پسرها در بیان قابلیتهای پدرها و مهدی این قصه دفتری در دست گرفته تا #خاطرات پدرش را ثبت کند، تا از کنجکاویهایش درباره او بنویسد. او در همین نوشتنها، تفاوت پدرش با دیگران را نشان داده است. پدری که متفاوت است از بقیه پدرها، رئیسی که متفاوت است از باقی رئیسها و مهدی شده است #راوی این تفاوتهایی که سبب شده تا خدا یک نشان متفاوت پیشاز نام این پدر نصب کند و او را به بالاترین #درجه_افتخار برساند تا همیشه نامش همراه آن ذکر بشود و دیگر یک اسم معمولی و ساده نباشد بلکه بشود: #شهید_علی_بیطرفان. پدری که، معلمی که، رئیسی که خدا او را به #بالاترین_مقام رسانده است. #فرزند_انقلابی که تصمیم میگیرد به آرمانهای ولیّ فقیهی #لبیک بگوید و تمام عیار پای آن آرمانها بایستد و الگویی بشود برای کسانی که بخواهند در انقلاب #روح_الله تراز و میزان بشوند.
#دشمن اگر این سرزمین را نابود نکند آبادش نخواهد کرد پس چی برایش بهتر از اینکه یاد و نام قهرمانها و آبادگرهای این سرزمین را از ذهن و قلب آیندهسازان پاک کند و نگذارد با آنها آشنا بشوند. #تقی_شجاعی در قالب مهدی نوجوان آمده در این روزهایی که اوج ناامیدیپراکنی دشمن است برای نسل #نوجوان قصهای بگوید از #قهرمانی_واقعی در روزهای نهچندان دور از زمانهشان تا بذرهای امید را در دلهایشان بپاشد تا بدانند این #سرزمین هرگز خالی از این قهرمانها نبوده و چه آدمهای باارزشی را در دل خودش داشته و دارد و نسل جدید باید با شناختن این قهرمانها این زنجیره را حفظ کند و با گرفتن مشعل از نسل قبل و دویدن در ادامه مسیر برای آبادی و #حفظ_استقلال سرزمینش تلاش کند. این خاک تنها و تنها به دست فرزندان خودش ساخته شده و میشود و خواهد شد. 🇮🇷
📗 کتاب را که میبندم فهمیدهام #شهادت بالاترین داشتۀ یک #پدر است که #فرزند میتواند به آن افتخار کند. و تا شهیدانه زندگی نکرده باشی شهید نمیشوی. باشد که هریک از ما ادامه دهنده راه #علی_بی_طرفان_ها باشیم.
😍پیشنهاد میکنم در ماه #انقلاب و در روزهای منتهی به #بزرگ_ترین_انقلاب_تاریخ هر پدر و هر پسر و هر رئیس و هر مسئولی در #جامعه_ایرانی این کتاب را بخواند. تا در جامعهای که رسول اکرمش فرموده «کلکمْ راعٍ، وَ کلکمْ مَسْؤُولٌ» هم با یک الگوی تراز مسئولیتی آشنا بشود و بداند انقلاب را چنین افرادی به ثمر رساندهاند نه #کاخ_نشینان و نجومی_بگیران و هم راه و رسم درست مسئولیت داشتن در جامعهای انقلابی را یاد بگیرد تا وقتی به محض اینکه ته خیار تلخ میشود به #مملکت و #انقلاب و #نژاد و #ملت و تاریخش فحش ندهد و نظرش عوض نشود و از راه و مسیر ساختن مملکتش پشیمان نشود.
✍🏻#یادداشت از: #زینب_هادی
📚#وقتی_بابا_رئیس_بود
تهیه کتاب👇
https://ketabejamkaran.ir/123126
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🔴 این کلام مهم و راهبردی #رهبر_معظم_انقلاب رو با دقت بخونید:
✅ "امروز دشمنان سعی میکنند چهره خاندان خبیث #پهلوی را آرایش کنند.
رژیم فاسدی که کشور ما را سالهای متمادی به عقب انداختند و دچار مشکلات عظیم کردند.
تا وقتی شما جوانهای خوب و مردم مؤمن در میدان هستید، با انگیزه و با بصیرتید، آگاهید که چه کار دارید میکنید، البته که نخواهند توانست."
💯 تصمیم گرفتیم توی این ایام مبارک هرروز به یکی از #حقایق_تاریخی #حکومت_پهلوی بپردازیم تا بصورت مستند اطلاعات مفیدی از اون دوران بدست بیاریم. اگه به #تاریخ_معاصر کشور علاقهمندی و میخواهی حقایقی رو با #چاشنی_طنز بدونی، پست بعدی رو ببین👇🏻
در حیف و میل کردن #پول_ایران و بالا کشیدن آن به شدت شبیه پدرش بود! 😡🤐
#محمدرضا در اتومبیل نشسته بود. از خیابانهای شهر میگذشت و به پدرش فکر میکرد. محمدرضای امروز با محمدرضایی که پدرش میشناخت، تفاوت بسیاری داشت. او حالا بیش از هر وقت دیگر #شبیه_پدرش بود. برای #حفظ_منافع_بیگانگان خاک کشورش را فروخته بود؛ #آزادی_طلبان زیادی را #زندانی کرده بود. #امام خمینی(ره) را #تبعید کرده بود. #ساواکی که او تأسیس کرده بود، بسیار خشنتر از #نیروهای_امنیتی پدرش کار میکرد. اما اینها تنها شباهت پدر و پسری آنها نبود. محمدرضا در حیف و میل کردن پول #ایران و بالا کشیدن آن به شدت شبیه پدرش بود.
محمدرضا بزرگترین #تاجر ایران بود. او در #بانک_داری، #هتل_داری، #کشتی_رانی، #خرده_فروشی، #صنایع_جدید و #کشاورزی دست داشت. #سهام #بانک_عمران صددرصد متعلق به او بود. نخستوزیرهای ایران بخش قابل توجهی از #بودجه_مملکت را به او و #خانواده_سلطنتی اختصاص میدادند. اصلاً #عدالت یعنی همین! دوستان و اطرافیان محمدرضا او را در پروژههای خود شریک میکردند تا بتوانند از #رانت_شاه استفاده کنند!
📘برشی از کتاب#چاپیدشاه
🖋#سپیده_انوشه
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/117917
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹ببینید: گفتگوی کوتاهی با #فاطمه_بختیاری نویسنده رمان نواجوان #پدر_بزرگ_و_راز_صندوقچه و #فاطمه_نفری نویسنده و کارشناس رمان نوجوان
📙 #پدر_بزرگ_و_راز_صندوقچه
🖋 #فاطمه_بختیاری
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/109798
📚 #کتاب_هفته
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
📚 آثار #انتشارات_کتاب_جمکران با موضوع #انقلاب_اسلامی
#چاپید_شاه
https://ketabejamkaran.ir/117917
#روزگار_طیبه
https://ketabejamkaran.ir/131523
#بی_نام_پدر
https://ketabejamkaran.ir/88705
#اولین_برف
https://ketabejamkaran.ir/137323
#میدان_انقلاب
https://ketabejamkaran.ir/99379
#بدون_ریش_سبیل_مرد_شدم
https://ketabejamkaran.ir/99556
#پدربزرگ_و_راز_صندوقچه
https://ketabejamkaran.ir/109798
#دردسرهای_آقاجون
https://ketabejamkaran.ir/102584
#آواز_بچه_آتش
https://ketabejamkaran.ir/6223
#پدر_پسر_روح_الله
https://ketabejamkaran.ir/6018
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
🟢وقتی #شیخ_حسنعلی_نخودکی هم در شفای بیماری عاجز بود!
📖یکی از شاگردان شیخ حسنعلی نخودکی می گفت: در زمان جوانی به #کسالت خاصی مبتلا شدم. خدمت استاد جناب شیخ حسنعلی نخودکی مشرف شدم. ایشان دستورهای جدیدی از داروها و ادویهها را مرحمت فرمودند. این بار هم کمترین نتیجهای نگرفتم. ناراحت و نالان در #بستر_بیماری آرمیده بودم. در این هنگام، پیرزنی که سالیان درازی برای کمککار خانواده ما میآمد وارد منزل شد. پیرزن خدمتکار گفت مداوای کسالت ایشان آسان است. فلان گیاه، دوای درد ایشان است. پس از آنکه #طبابت پیرزن را برای من نقل کردند، از روی #ناچاری به دستور ایشان عمل کردم. پساز مدتی کوتاه از آن #بیماری نجات پیدا کردم. پساز این جریان به خدمت جناب #شیخ مشرف شدم. جریان طبابت آن پیرزن را عرضه کردم. حاج شیخ به بنده فرمودند: محمود میدانی چرا دانستنیهای من و شما در امر طبابت مؤثر واقع نشد؟ #خداوند_متعال میخواهد به من و شما بفهماند که عنان و سررشته تمام کارها به دست اوست، و هرکسی از قدرت او استمداد میجوید.
📘 #خاطراتی_از_صالحان
🖋 #احمد_شهامت_پور
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🛒https://ketabejamkaran.ir/4289
📘📘📘📘📘
♦️ #سیره_علما
✅ کانال رسمی انتشارات کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🌲پدربزرگ و راز درخت تنومند انقلاب
🐺«آقاگرگه اومده دنبال حبة انگور.» #صدیقه فکر کرد #بابابزرگ دارد شوخی میکند؛ همانطور که من هم وقتی فصل اول را شروع کردم و بعد ده خط به این جمله رسیدم، فکر کردم پدربزرگ داستان دارد شوخی میکند تا روحیه نوهاش را عوض کند. همیشه مخاطب با پیشفرضی #مطالعه_کتاب را شروع میکند یا مینشیند تا فیلمی ببیند. این خاصیت تجربههای جدید است که آدمها یاد گرفتهاند قبل هر کاری به حالوهوای آن فکر کنند. البته شاید هر آدمیزادی هم اینطور نباشد؛ ولی من همینطورم و فکرهایی برای #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه داشتم که پیشفرضهایم بود و مثل یک تحقیق علمی فرضیههایی ساخته بودم که با مطالعه کتاب باید میفهمیدم درستاند یا نه! به نظر میرسد اینهایی که تا حالا نوشتهام #مقدمه تحقیقم بوده، پس بیایید برویم جلوتر تا ببینیم یافتههایم چه بوده و نتیجهگیریام چه میشود.
📖 داستان #کتاب به روزهای قبل #انقلاب_اسلامی_ایران برمیگردد؛ روزهایی که #ساواک، پدربزرگ صدیقه را پس از #شهادت پدرومادرش دستگیر کرده و او به خانه خالهثریا آمده است. ثریا شبیه صدیقه و خانوادهاش نیست. او دوست دارد آزاد باشد و بچرخد و بنوشد و برقصد. بهخاطر همین تفاوت دیدگاهها هم بود که هنگام بازگشت پدربزرگ و بُردن صدیقه به #قم، بحث و جدل راه انداخت؛ اما به هدفش نرسید و صدیقه از #تهران به قم رفت تا روزهای ماجراجویانهای را تجربه کند. البته آنها با نامههایی که بین همدیگر ردوبدل میکردند با هم در ارتباط بودند و همین ارتباطها هم بود که منجر به اتفاقاتی شد.
⬇️⬇️⬇️
✅ این داستان ۲۰۰صفحهای را #فاطمه_بختیاری نوشته است. در ابتدای کار میفهمم که نویسنده یک زن است و شخصیت نوجوان داستان هم یک دختر؛ نه اینکه به اصطلاح «درآمدن» یا «درنیامدن» شخصیت اثر، خیلی ارتباط مستقیمی به این مسئله داشته باشد ولی بیتأثیر هم نیست. شخصیت «صدیقه» درآمده است و میشود همپای او از خانه خالهثریا بیرون آمد، به کوچهپسکوچههای قم رفت، به ضریح #حرم_حضرت_معصومه(س) چسبید، گلدانهای پدربزرگ را جابهجا کرد، با زینب خندید و ترسید و بازی کرد، از دست مأموران دولتی #پهلوی فرار کرد و به یاد باباعلی و مامانصبا افتاد که چه مظلومانه زمین را ترک کردهاند. صدیقه نقطه اتصال ما به داستان است. او هم قفل درِ داستان است و هم کلیدش. همین نکته است که کتاب #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه را مهم میکند که حتی شده یکبار آن را حتما خواند؛ چون نوجوانش حتی اگر خودش آغازکننده ماجراها نباشد، ولی ادامهاش میدهد و پیش میبرد و به نقطه تهِ جمله آخر میرساند. این صدیقه است که در تمامِ داستان میچرخد و دیده میشود؛ حتی اگر پدربزرگ اولین کنش داستان را انجام میدهد و محکم به درِ خانه خالهثریا میزند و آخرین کنش هم مال اوست و آه میکشد و از شکاف چادر ماشین بیرون را نگاه میکند. #شخصیت_پردازی مراحل مختلف دارد که یکی از آنها احساس حضور است. احساس کنی واقعا دختربچهای در قم لابهلای صدای #تفنگ و بگیر و ببند ساواک، پشت پنجره ایستاده و به انتظار پدربزرگش است تا بیاید و بپرسد: «چرا اینطوری شدی؟ چرا رفتارت اینقدر عجیب است؟».
⬇️⬇️⬇️
👴🏻من پدربزرگ نداشتم و هیچوقت نتوانستم نوه مردی مسن و جاافتاده باشم. من هیچوقت نتوانستم دست پیر و پُرچروک پدربزرگم را بگیرم و او را از خانه بیرون ببرم و بگردیم و خوش باشیم؛ چه برسد به اینکه شجاع باشم و در لحظههای پرتبوتاب به ثمر نشستن انقلاب اسلامی همراه او #مبارزه کنم. #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه بار دیگر این حسرت را در من بیدار کرد که چقدر پدربزرگداشتن میتوانست برایم تجربه لذتبخش و هیجانانگیزی باشد. آدمی بهخاطر کمبودهایش در چیزهایی که میبیند و میخواند و میشنود به دنبال جبران آنهاست حتی اگر مال خودش نباشد. آدمی که یکی از آنها من باشم نیز به دنبال جبران پدربزرگنداشتن هستم و در #داستان_های_ایرانی به دنبال پدربزرگهایی شکل پدربزرگ خودم میگردم.
📘 این #کتاب انتخاب خوبی بود برای خواندن، احساس کردن و یادآوری جای خالی پدربزرگهایی که من ندارم، شما ندارید و شاید بقیه هم ندارند. به همین دلایلی که در چندخط قبل خواندید، یک ستاره دیگر به #فاطمه_بختیاری میدهم برای انتخاب شخصیتهایی که نوشت و به آنها پرداخت. او شخصیتهای اصلی و فرعی زیادی وارد داستانش نکرده و سعی کرده همانهایی را هم که در چنته دارد، خوب بپرورد و در ذهن #مخاطب جا بیندازد. حالا که کتاب را تمام کردهام در ذهنم دارم تصور میکنم روزی را که پدربزرگم هست و به درِ خانهمان تقتق میزند و با لبخند پا به حیاطمان میگذارد، از کنار درخت نارنجمان رد میشود و به من که میرسد میگوید: «آقاگرگهاومده دنبال حبة انگور.».
⬇️⬇️⬇️
🧳 نویسنده کتاب داستان صدیقه و پدربزرگش را طوری نوشته است که خواندن کتاب مثل #رانندگی در یک جاده پر از دستانداز نباشد. جمله اول را که میخوانیم سُر میخوریم تا جمله آخر. این کتاب ۲۰۰صفحهای را اگر سرتان شلوغ باشد در دو روز میخوانید و اگر نباشد، در یک روز. بختیاری، این داستان خوشخوان و روان را برای مخاطب نوجوان نوشته است؛ مخاطبی که قرار است با بخشی از تاریخ کشورش آشنا شود. همینطوری هم نوجوانان از سختخوانی و کتابهای زمخت و سفت تاریخی گریزاناند. پس چه خوب است که تاریخ را لای خوشمزگی داستان بگذاری و به مخاطب بدهی. مثل مادری که برای خوراندن شربت سرماخوردگی به بچهاش، قاشق را مثل فرود هواپیما با خنده و بازی به دهان او نزدیک میکند. #فاطمه_بختیاری تاریخ مبارزات شهر قم را- نه کامل، بلکه گزیدهای از روزهای پرالتهابش را- در قالب #داستان_ماجراجویی پدربزرگ و صدیقه به مخاطب نوجوان و سایر کسانی که در سن درک و خواندن این اثر هستند، ارائه میدهد. چطور؟ ساده ساده؛ وقتی داریم از بازار میگذریم و بوی #سوهان تازه پخته شده به بینیمان میرسد، وقتی در مسافرخانه اتاقی میگیریم، وقتی هلیکوپترها را میبینیم که توی ورزشگاه غَرَوی نشستند، وقتی برف و سرمای قم را میبینیم و سوز هوا در تنمان رخنه میکند، وقتی بین مردمی که در حیاط حرم حضرت معصومه (س) در رفتوآمدند میچرخیم، وقتی شعارنویسیهای روی دیوارها را میخوانیم، وقتی به بیمارستان سری میزنیم و به مجروحی کمک میکنیم، وقتی به گرمابه اکبرآقا میرویم و وقتی میبینیم برای پنهانکردن عکس #امام_خمینی(ره) و اعلامیههای انقلاب چقدر این شهر به تلاطم افتاده است.
⬇️⬇️⬇️
🔥 #فاطمه_بختیاری داستانی #ایرانی از #انقلاب_اسلامی_ایران برای #نوجوانان نوشته است که فقط باید در همین قالب سنجیده و ارزیابی شود. نباید این اثر ایرانیانقلابی را با داستانهای #فانتزی_مدرن، با داستانهای #حماسی_اساطیری، با داستانهای #ترسناک و حتی با داستانهای #مذهبی امروز مقایسه کرد. #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه را فقط باید در قالب داستان ایرانیانقلابی دید و در مقایسه با همردیفان خودش به دنبال تشابهها و تفاوتها گشت. پیشفرض من نیز همین بود. من خواندن این داستان را با این نگاه شروع کردم که قرار است داستانی شعاری بخوانم که برای نوجوان امروز نوشته شده است؛ اما صفحه به صفحه که پیش رفتم دیدم بله، این داستان شعاری است اما نه آنطور که فکر میکردم. این داستان از شعارهای آدمبزرگها نگفته است؛ #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه از شعاری گفته است که صدیقه نوجوان، آن را زندگی کرده است. درست است که در برخی بزنگاههای داستان، ممکن است اینطور به نظر بیاید که #نویسنده نتوانسته است احساسات خود را در قبال انقلاب کنترل کند و رها و آزاد قلمش را نثار آرمانهای #انقلاب و روایت تاریخ آن کرده و شعارهایی گفته؛ اما این مسئله به قصهگویی کتاب لطمهای نزده است. حتی ماجرای خالهثریا و آن تحول درونی که تمامِ زندگیاش را تغییر داد و فکر میکنم سریع اتفاق افتاد و خوب میشد که بیشتر پروبال میگرفت هم همینطور است.
🧩 قطعات پازل #کتاب خوب چیده شدهاند؛ از انتخاب کلمات مناسب سن مخاطب گرفته تا تعداد شخصیتها و شخصیتپردازی هرکدام، #پیرنگ و سیر حوادث و پیامهایی که در دل هر فصل میتوان پیدا کرد. مخاطب میتواند این پازل استاندارد را در #پدربزرگ_و_راز_صندوقچه ببیند؛ در داستان صدیقه و قم و انقلاب اسلامی ایران، در داستان دختری که با پدر و مادرش از #فرانسه به #ایران آمد و آنها را در این خاکِ مبارزپرور از دست داد و با عکسهایشان در کنار پدربزرگ زندگی کرد؛ پدربزرگی که حبه انگورش را خیلی دوست داشت و برای رساندن امانتی آنها به این دختر نوجوان به سختیهای فراوان افتاد. چه امانتیای؟ این یک راز است. رازی بین پدربزرگ و صدیقه و همه مخاطبانی که این کتاب را میخوانند.
⬇️⬇️⬇️
⬆️⬆️⬆️
✍🏻#یادداشت از: #فاطمه_نعمتی
📚#پدربزرگ_و_راز_صندوقچه
تهیه کتاب👇
https://ketabejamkaran.ir/109798
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
📚 طبق روال هر هفته میخوایم یه کتاب رو با شیوههای مختلف بهتون معرفی کنیم تا کتابا رو بهتر بشناسید و به دیگران معرفی کنید.
📣کتاب هفته هم #مسابقه داره و هم #تخفیف
🎉سهشنبهها مسابقه و جایزه، جمعهها تخفیف
📙 کتاب این هفته: #از_سکوی_شعبان
🖋 به قلم: #علی رهبر
📜شرح عاشقانه مناجات شعبانیه
اگه این کتاب رو خوندید حتما نظرتون رو به آیدی @ketabejamkaran_admin برامون بفرستید.
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/75848
📚#کتاب_هفته
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
دیگر فایده ندارد... #آمریکا او را نمیخواست! 😣🫠
دیگر فایده ندارد! #محمدرضا این جمله را در چشمان تک تک اطرافیانش میدید. دیگران طوری به او نگاه میکردند که گویی اگر خودشان در مقام او بودند، اکنون اوضاع فرق میکرد. محمدرضا این نگاه را میشناخت. روزهای آخر #سلطنت پدرش، #فروغی همین نگاه را داشت. محمدرضا منتظر تماس آمریکاییها بود. آنها آخرین امید او بودند. زمانی که مردم ایران در خیابانها گروه گروه #کشته میشدند، سران آمریکا، فرانسه، آلمان و انگلیس در #کنفرانس (جزیره) #گوادلوپ برای بررسی وضعیت ایران دور هم جمع شدند. در پایان این کنفرانس به این نتیجه رسیدند که محمدرضا دیگر نمیتواند متحد غرب باشد. کارتر دیگر او را نمیخواست...!
📘برشی از کتاب#چاپیدشاه
🖋#سپیده_انوشه
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/117917
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔 #طنز باشه، درباره #تاریخ_معاصر باشه، داخلش پُر از #تصاویر_تاریخی و #کاریکاتور و #اینفوگرافی دیدنی باشه و البته #مهران_رجبی باهاش کیف کرده باشه و خوندنش رو نه یک بار، بلکه چندین بار توصیه کنه...
مگه میشه این کتاب رو نخوند؟! 😱
همین حالا روی لینک زیر کلیک کنید و کتاب #چاپیدشاه رو تهیه کنید.😍
🛒https://ketabejamkaran.ir/117917
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
الله اکبرهای ما #کاخ_استکبار را ویران خواهد کرد✊🏻
به شکرانه #چهل_و_پنجمین_سال_پیروزی_انقلاب و به کوری چشم دشمنان این وطن
الله اکبر 🇮🇷
الله اکبر 🇮🇷
الله اکبر 🇮🇷
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabeJamkaran
ا❁﷽❁ا
یکشنبههای #نهج_البلاغه_خوانی
📜حکمت 87
عَجِبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ، وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ.
در شگفتم از کسی که با وجودی که امکان #استغفار دارد، سخت از #رحمت_خدا ناامید میشود.
📙 #بر_شانههای_اقیانوس
🖋 #علی_رهبر
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/110960
📘📘📘📘📘
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
محمدرضا باور نمیکرد که آمریکاییها هم او را راه ندهند! 😳🤯
#محمدرضا تصمیم گرفت بدون مشورت اربابان آمریکاییاش به مراکش برود. دعوت #ملک_حسن به او قوت قلب داد. من هنوز #شاه ایرانم! آدمهای زیادی در این مدت از وجود من سود بردهاند! آنها نمیتوانند من را فراموش کنند! محمدرضا با این توهم راهی #مراکش شد. پادشاه مراکش برنامهای برای جبران محبت های گذشته محمدرضا نداشت. او فقط میخواست #ثروت افسانهای خانواده سلطنتی را به چنگ بیاورد. بعد از خبر #پیروزی_انقلاب_ایران محترمانه به محمدرضا گفت که زحمتش را کم کند و تشریفش را ببرد!
محمدرضا نگران نبود. او در #سوییس، #انگلستان، #اتریش، #فرانسه و #آمریکا ملک شخصی داشت. میتوانست به هر جا که اراده کند، برود. اما در عمل هیچکدام از این کشورها او را نپذیرفتند. محمدرضا باور نمیکرد آمریکاییها او را راه ندهند. در مدت حکومتش حتی یکبار از دستور آنان تخطی نکرده بود. یکبار سؤال نکرده بود. حتی در مقابل #حقوق_بشر_کارتر هم مطیع بود. چرا او را نمیپذیرفتند؟!
📘برشی از کتاب#چاپیدشاه
🖋#سپیده_انوشه
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
🔗https://ketabejamkaran.ir/117917
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
ا❁﷽❁ا
📚 آثار #انتشارات_کتاب_جمکران با موضوع #انقلاب_اسلامی
#چاپید_شاه
https://ketabejamkaran.ir/117917
#روزگار_طیبه
https://ketabejamkaran.ir/131523
#بی_نام_پدر
https://ketabejamkaran.ir/88705
#اولین_برف
https://ketabejamkaran.ir/137323
#میدان_انقلاب
https://ketabejamkaran.ir/99379
#بدون_ریش_سبیل_مرد_شدم
https://ketabejamkaran.ir/99556
#پدربزرگ_و_راز_صندوقچه
https://ketabejamkaran.ir/109798
#دردسرهای_آقاجون
https://ketabejamkaran.ir/102584
#آواز_بچه_آتش
https://ketabejamkaran.ir/6223
#پدر_پسر_روح_الله
https://ketabejamkaran.ir/6018
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🔺سه #رمان_نوجوان منتشر شد.
به گزارش #ایسنا رمانهای #بابا_فوفو نوشته معصومه میرابوطالبی، #ربات_پرنده_را_دوست_دارم نوشته علی آرمین و #محمدجواد_و_راز_مجسمهها نوشته فاطمه مسعودی منتشر شدند.
ادامه را اینجا isna.ir/xdQvTm بخوانید.
برای تهیه کتابها کلیک کنید👇
🔗http://ketabejamkaran.ir/
📡 #کتاب_جمکران_در_رسانهها
🔊 #خبر
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
🔆رُمانی جذاب از دوران #دفاع_مقدس با قلمی #طنز برای نوجوانان
📣کتاب #و_توی_دروازه به چاپ دهم رسید.
🖋نویسنده: #عباس_سعیدی
👨👩👧👦رده سنی: #نوجوان
📚قالب کتاب : #رمان
📖تعداد صفحه : 180 صفحه
📔نوع جلد : شومیز
💰 قیمت پشت جلد: 82.000 تومان
🎁 قیمت با تخفیف ویژه: 73.800 تومان
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/71934
📚#تجدید_چاپ
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
1️⃣ #با_خوندن_این_کتاب یک دور و با سبکی نو مناجات شعبانیه رو میخونیم.
2️⃣ #با_خوندن_این_کتاب شیوه درست مناجات کردن با خدا رو یاد میگیریم.
3️⃣ #با_خوندن_این_کتاب برای ورود به ماه مبارک رمضان آمادگی پیدا میکنیم.
📙 کتاب این هفته: #از_سکوی_شعبان
🖋 به قلم: #علی رهبر
📜شرح عاشقانه مناجات شعبانیه
اگه این کتاب رو خوندید حتما نظرتون رو به آیدی @ketabejamkaran_admin برامون بفرستید.
برای تهیه کتاب کلیک کنید👇
https://ketabejamkaran.ir/75848
📚#کتاب_هفته
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran
✍ پیام استاد محمد تقی سبحانی به مناسبت درگذشت همکار و برادر ارجمند و عزیزمان در کتاب جمکران "دکتر محمد خادمی"
بسم الله الرحمن الرحیم
و لنبلونکم بشیئ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون
خبر درگذشت ناگهانی برادر عزیزمان جناب آقای محمد خادمی جانمان را سخت گداخت و در بهت و حیرت فروبرد.
فاضلی شریف و فروتن که شیفتگیاش نسبت به مکتب، شیفتگیها و دلدادگیهای دیگر را از روح او برده بود و جهاد در راه راستین اندیشه الهی، او را از هر دلمشغولی دیگر بازداشته بود.
بیگمان جبهه پاسداری از خط اهلبیت (علیهم السلام) یاوری راهشناس و مدیری اندیشمند وآیندهنگر را از دست داد که جای او را به سادگی نمی توان پر کرد.
به خانواده مکرمش که داغ سنگین فراق او را همیشه بر دل و جان خواهند کشید و به دوستانش که یاد مهربانیها و مجاهدتهایش را در ذهن و ضمیر آبیاری خواهند کرد، تسلیت و تعزیت می گویم.
باران رحمت و رضوان خداوند بر روح پاک او باد و عنایت خاصه صاحب الزمان(عج) که سخت شیفته و دلداده مولایش بود، بدرقه راهش.
◾️◾️◾️◾️
امشب، لیله الدفن این خادم امام زمان عجل الله است. مقدور بود نماز لیله الدین و فاتحه ای بدرقه راهش کنید.
✅ کانال رسمی کتاب جمکران:
@ketabejamkaran