eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
431 عکس
126 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
*بند اول* ای وای زهرا؛توی بستری و میسوزی از تب ناله میزنی توی خوابت هر شب خیلی گریه میکنه واسه ت زینب... ای وای زهرا؛رنگ صورتت پریده و زرده بمیرم که خنده هاتم پر درده گاهی تب داری و گاه دستت سرده... خانوم من؛رو میگیری چرا حرفی بزن از کوچه ها بگو ای ماه من لکنت گرفت چرا آخه حسن... تویی تکیه گاهم تمام‌ سپاهم پناهم... /// طبیبم یا زهرا حبیبم یا زهرا عزیزم.../// *بند دوم* ای وای زهرا؛حال و روز تو چقد گریه داره سیلی خوردی و دوتا چشمات تاره چادرت شده زیر پاها پاره... ای وای زهرا؛یه چِشَم اشک و یکی دیگه خونه وضع آشفته ی خونه محزونه چی شده حسن شبا هم گریونه... جان علی؛مجروح کینه ای از چِل نفر زُل میزنی همش به میخ در راه میری میگیری دست به کمر... امان از هیاهو لگد زد از هر سو به پهلو... /// طبیبم یا زهرا حبیبم یا زهرا عزیزم.../// *مهدی ندرخانی-کرج*
4_5933954166505347293.ogg
2.48M
خدا بزرگه میگذره این روزا هم خدا بزرگه خوب میشه حالت کم کم خدا بزرگه می گذره این دردامون خدابزرگه عوض میشه اوضامون خودت که بهتر از همه خبر داری از حالم یه روز میاد که باز خودت میای به استقبالم می خندی و با خنده هات عوض میشه احوالم اما اینا همش خیاله تو رفتی از کنار حیدر از تو برام مونده نشونی یه چند تا قطره خون رو در خداحافظ یاور حیدر خداحافظ دلبر حیدر خداحافظ همسر حیدر __ خدا بزرگه میفته درد بازوت خدا بزرگه خوب میشه زخم پهلوت خدا بزرگه پا میشی از توو بستر خدا بزرگه کم میشه این دردِ سر یه روز میاد که باز خودت بغل کنی زینب رو بدون درد دنده سر کنی گلم یک شب رو یه کم دیگه دووم بیار میگذرونی این تب رو اما اینا همش خیاله تو رفتی از خونه ی حیدر تابوتتو دنیای نامرد گذاشته روو شونه ی حیدر خداحافظ یاور حیدر خداحافظ دلبر حیدر خداحافظ همسر حیدر حامد محمدی، وحید محمدی آذر ۱۴٠۳
368K
امید زندگیم چشماتو وا کن پاشو زهرای من منو نگا کن بی تو این دل من آروم نداره پاشو علی رو از غصه رها کن ببین علی به بالینت رسیده شده از داغ تو قدم خمیده نرو زهرا،نرو زهرا که من تنها میمونم بمون پیشم بمون پیشم گلم آروم جونم یا فاطمه،یافاطمه،یافاطمه یازهرا --- سه ماهه از علی تو رو گرفتی کمر خم کردی از زانو گرفتی برای اینکه شرمندت نشم من به زیر چادر از پهلو از گرفتی شدی پژمرده ای یاس کبودم از داغ محسن ای بود و نبودم منم زهرا،منم زهرا همون یار قدیمی نداره زینبـم تابـه غـم و درد یـتیمی یا فاطمه،یافاطمه،یافاطمه یازهرا --- ببین حسن شده محزون و خاموش تو میری زینبت میشه سیاه پوش چطور جلوی چشمای حسینت بگیرم پیکرت رو بر سر دوش علی میشه غریبه تو مدینه نباشی تو دیگه خونه نشینه بهار من،بهار من،چه زود خزون شدی تو نگار من،کنار من،گل بی جون شدی تو یا فاطمه،یافاطمه،یافاطمه یازهرا
بسم‌الله الرحمن الرحیم غم می‌وزید شادیِ ما مختصر کُنَد شب می‌رسید کامِ مرا تلخ تر کُنَد کو مَحرمی که بر درِ این خانه سر زَنَد کو مَرحمی که بر جگرِ ما اثر کُنَد مادر که می‌رود همه‌ی خانه بی کَس‌اند مادر که هست خنده از اینجا گذر کُنَد باشد‌ ، مریض هم شده باشد به خانه‌ات کافیست در نماز که چادر به سر کُنَد او هست نانِ تازه و گرمیِ خانه هست کافیست در قنوت دعایی اگر کُنَد من روضه خوانِ خویشم و دیدی که روزگار! آتش نکرد آنچه که غم با جگر کُنَد نامردِ شهر با همه ولگردها رسید تا که تمام قصه‌یِ دیوار و در کُنَد گردن کشید ...دید علی نیست...شیرشد تا بی خیال طعنه زنَد خنده سر کُنَد اول قباله‌یِ فدک از دستِ ما گرفت می‌خواست تا غرورِ مرا خُرد تر کُنَد محکم گرفته مادرِ من چادرش ، ولی فرصت نشد که دست به رویش سپر کُنَد عمدا میانِ تنگیِ کوچه کشیده زد تا ضربِ دستِ او دو برابر اثر کُنَد یک تن میانِ چند نفر حرفِ ساده نیست مادر زدن به پیش پسر حرف ساده نیست (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم بر شانه‌اش می‌آورد  بانو نیافتد آرام تا این شمع از سوسو نیافتد پروانه بود و دورِ مادر چرخ می‌زد حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد تا دید می‌آید حرامی سویشان گفت ای کاش راهِ نانجیب این سو نیافتد خیلی حواسِ مجتبیٰ جمع است اینجا زخمی دگر این دفعه بر بازو نیافتد وقتی که زد سیلی تقلا کرد طفلی یعنی اگر اُفتاد هم با رو نیافتد پهلویِ او تازه شکسته بود اُفتاد اما نشد بر خاک از پهلو نیافتد ای کاش دیوارِ گذر احساس هم داشت ای کاش جایِ سنگ بر اَبرو نیافتد یکروز در گودال هم می‌گفت مادر زینب بیا از رویِ زین با رو نیافتد قاتل رسید و مادرش فریاد می‌کرد ای کاش بر این سینه با زانو نیافتد ای کاش آبی رویِ این لبها بریزد یا اینکه دستش بر سرِ گیسو نیافتد
باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی خسته‌شدی شکسته‌شدی مختصرشدی شرمنده ام به‌خاطر من زخم خورده‌ای روزی که در مقابل دشمن سپر شدی افتادی از نفس – نفست بند آمده افتاده ای به بسترِ غم ،محتضر شدی هیزم به دست های مدینه که آمدند مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی آتش زبانه می زد و در نیمه باز بود فهمیدم از صدا زدنت؛ بی پسر شدی این شهر چشم دیدن ما را نداشتند از چشم‌های شور مدینه نظر شدی همسایه ها رعایت حالت نمی کنند از دست هم محلی خود خونجگر شدی
🩸خلاصهٔ مصائب وارده بر صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها از لسان مبارک خود آن حضرت... اصحاب سقیفه و پیروان آن‌ها به اندازه‌ای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را اذیت و آزار دادند، که در خطبه فدکیهٔ، صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها به آن‌ها فرمود: 📋 وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ حَزِّ الْمُدَى وَ وَخْزِ السِّنانِ فِي الْحَشا... ▪️در برابر آزارهایتان صبر می‌کنیم؛ مانند صبر کسی که با چاقوهای بزرگ و پهن پیکرش را بُرِش دهند و سر نیزه را در شکمش فرو برند! 📚الاحتجاج ج۱ ص۲۶۷ ✍ آه از غصه‌ای گلوگیر و آه از یاس زخمی و پرپر آه از بستری به خون گلگون آه از حال و روز یک مادر آه از بوی دود دلگیری که در جای‌جای خانه پیچیده می‌کند زنده صحنه‌ای را که فاطمه بین شعله‌ها دیده آه از خانه‌ای که هر دم از آن ناله‌ای سینه‌سوز می‌آید آه از زخم سینه‌ای که از آن‌ خون تازه هنوز می‌آید آه از درد سینه و بازو آه از زخم کاریه پهلو ای خدا! من چگونه گویم از جای دستی که مانده بر ابرو آه از صورت کبودی که روی زخم علی نمک می‌زد تا که می‌دید، با خودش می‌گفت: «همسرم را عمر کتک می‌زد!» آه… تنها علی و یک زهرا آه… تنها امام و یک مأموم آه… از لحظه‌ای که در کوچه رفت مظلومه در پیِ مظلوم آه نفرین به یثربی که در آن لِه‌ شده دیگر احترام علی بی‌سر و پاترین‌شان حتی روی گردانَد از سلام علی آه از یک نگاه پُر دردی که دگر میل پَر کشیدن داشت  آه از التماس یک مردی که کجا طاقت بریدن داشت؟! آه از حال بچه هایی که نیست اصلاً گمان و باورشان که به هر صبح و شام و هر لحظه آب می‌رفت جسم مادرشان آه از روح و از روان حسن! آه از اشک بی‌امان حسن! آه از لُکنت زبان حسن! آه از مادر جوان حسن! آه از قلب مضطر زینب غصه های برابر زینب ای فلک! عاقبت بگو با من که چه می‌آوری سرِ زینب؟!
السّلام‌ علیکِ یا سیّدة المظلومة دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت یکنفر که دلش از بغض علی میجوشید ضربه‌ای زد به در خانه و در را انداخت آتشی را به در خانه ی آب آورد و بین دیوار و در سوخته دعوا انداخت ضربه‌ی پای در و بی ادبی‌های غلاف بازویت را دو سه ماهی ز تقلّا انداخت گره انداخت به کار همه دنیا؛ آن‌که ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت در قیامت جلوی چشم همه می‌اُفتد آنکه در کوچه تورا بین تماشا انداخت محمدحسن_بیات‌_لو
نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است علت خلق دوعالم علم فاطمه است سر سجاده به‌جایی نرسیده است کسی هرچه دادند به ما از کرم فاطمه است مجتبی خرسندی
هر کسی باشد صدای حق، صدای فاطمه‌ست آیه «ثُمَّ اسْتَقامُوا» ماجرای فاطمه‌ست هر طرف مانده‌ست مظلومی میان شعله‌ها ای مسلمان! - هان به پا خیز! - این ندای فاطمه‌ست با علی، برخیز و «لِلمَظلومِ عَونا» را بخوان هر کسی شد یار حق، یارش خدای فاطمه‌ست وقت پیکار است با خصم خدا و خصم خلق کشتن مرحب به شوق مرحبای فاطمه‌ست گوش کن از غزه و لبنان و صنعا بشنوی این طنین انقلاب بچه‌های فاطمه‌ست راه قدس از خاک پاک کربلا خواهد گذشت کربلا آیینۀ عزم و وفای فاطمه‌ست «مادرم مظلومه بود و یاور مظلوم‌ها» اولین مظلوم عالم مرتضای فاطمه‌ست دست مولا بسته شد با ریسمان فتنه‌ها ناجی اُمَّت ید مشکل‌گشای فاطمه‌ست شد طواف فاطمه در کوچه‌ها دور علی بیت زهرا مروه و مسجد صفای فاطمه‌ست شد علمدار علی، زهرای هجده ساله‌اش محسن شش‌ماهه پشت در فدای فاطمه‌ست فاطمه عزم سفر دارد از این خاک غریب آرزوی مرتضی اما شِفای فاطمه‌ست کاشف الکرب علی لبخند زهرا بود و بس بعد از این بیت علی، ماتم‌سرای فاطمه‌ست