#زمینه
#امام_سجاد_علیه_السّلام
1⃣ بند اول
عقیق سرخِ یمنِ حسینم
یه عمره که سینه زنِ حسینم
بابام تو کربلا و من مدینه
منم که دور از وطنِ حسینم
تو بیداری و خواب گریه میکنم
بی سامون و بی تاب گریه میکنم
با یاد لبای عطشان حسین
وقتی می بینم آب گریه میکنم
گریه میکنم،قلبمونو آزردن
گریه میکنم،چی سر ما آوردن
گریه میکنم،مارو اسیری بردن
أنا بقیّةُ الکرب و بلا
2⃣ بند دوم
سرزده از موی سرم سپیده
شبیه من این همه غم کی دیده
خاطره ای که منو میسوزونه
بزم شرابه و سر بریده
یاد غصّه ی شام گریه میکنم
یاد نذر اطعام گریه میکنم
جای هر خوش اومد شد جواب ما
طعن و لعن و دشنام،گریه میکنم
گریه میکنم،درد بچه ها این بود
گریه میکنم،دستاشون چه سنگین بود
گریه میکنم،دشمن ما بی دین بود
أنا بقیّةُ الکرب و بلا
3⃣ بند سوم
یادم میاد شلوغیِ تو گودال
روضه ی پیکری که شد لگدمال
غمایی که دیدم تو اون چهل روز
برای من گذشت مثِ چهل سال
خاکستر می بینم گریه میکنم
تا معجر می بینم گریه میکنم
توی کوچه ها تا دست هر کسی
انگشتر می بینم گریه میکنم
گریه میکنم،از دنیا شدم بیزار
گریه میکنم،وای از اون همه آزار
گریه میکنم،جای ما نبود بازار
أنا بقیّةُ الکرب و بلا
شعر و سبک: محمدجواد ابوتراب زاده
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش
سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش
چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد
رفت دلتنگِ پدر! تازه نشد دیدارش
داشت عادت به اذانِ علي اکبر(ع) امّا...
بی برادر شده بود و غم دل شد یارش
تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و
شد رقیه(س) رمقِ هر نفس ِ تبدارش
او علی(ع) بود و همین داغ برایش بس بود
اینکه عمّه(س) سرِ بازار رسیده کارش
یک نفر خنده زنان هستۂ خرما زد و رفت
گفت با خنده که از روی سرت بردارش
لرزه افتاد به پایش! چه چراغان شده بود
دورِ دروازۂ ساعات و در و دیوارش
مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانۂ شام
چشم ِ گریان شدۂ تا به سحر بیدارش!
#مرضیه_عاطفی
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شهادت
#اسارت
#کوفه
#شام
#غزل
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من
نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من
مرغ بهشت وحیام و از جور روزگار
ویرانههای شام شده آشیان من
هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب
هجده سر بریده شده سایبان من
زن های شام خنده به ناموس من زدند
این بود احترام من و خاندان من
زنجیرها به زخم تن من گریستند
دشمن نکرد رحم به اشک روان من
افتاد روى خاک به سنگ یهودیان
از روى نی سر پدر مهربان من
شام بلا و طشت طلا و سر حسین
گردید قاتل پدرم، میزبان من
من سیل اشک ریختم و او شراب ریخت
با آن که بود آیه ی کوثر به شأن من
من سخت ناله میزدم، او چوب خیزران
من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من
#استاد_حاج_غلامرضا_سازگار
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مدح
#ولادت
#اعیاد_شعبانیه
#ترکیب_بند
گفتند که در جاه و جلالت جبروت است
دیدیم که در ماهِ جمالت ملکوت است
سوگند که در باغِ بهشتی که نباشی
آدم همهی عمر به دنبال هبوط است
تو جامع ابعاد کمالات خدایی
یک دست به شمشیری و یک دست قنوت است
آن خانه که قرآن نشنیده است خراب است
آن دل که نخوانده است صحیفه برهوت است
آشفتگیِ روحِ مرا بُرد نسیمت
صد شُکر که روی سرما سایهی توت است
دیدیم در آئینهی تو جانِ علی را
در طاق دو اَبروی تو ایوانِ علی را
میخواست خدا ما همه از ایلِ تو باشیم
یعنی که نوشتند که فامیل تو باشیم
یک بار نگاه از تو و یک بال هم از ما
تا فطرسِ تو ، حضرت جبریل تو باشیم
بگذار که ما عین دعاهای تو گردیدم
بگذار که در چشمهی تنزیل تو باشیم
آیات تو دلبازتر از هرچه زَبور است
ای کاش که همسُفرهی ترتیل تو باشیم
تا نوح تر از صالح و موسی و مسیحا
یعقوب تر از یوسف و حِزقیل تو باشیم
اَبروی تو محراب و دو چشمت ثقلین است
قربان لبت که شرفالشمس حسین است
بر باد مده عقلِ مرا خانهات آباد
فریاد از این جلوه و آن جاذبه فریاد
گفتیم نشان از سرِ راه تو بگیرد
آنقدر که جبریل پرید از نفس اُفتاد
زهرا گرهاش را زده از اولِ خلقت
هر دل که گره خورده به سجادهی سجاد
سجادهی ما را بتکان تا که بریزند
این خیلِ خیالیِ خدایانِ پری زاد
سجادهی ما را بتکان تا بتکانی
دلهای غم آلودهی آشفته به هر باد
بگذار که در سایهی اوقات تو باشیم
ای کاش سرِ راه مناجات تو باشیم
تا صبح سرا پردهی اشراق رسیدند
آنان که سحر از میِ این چشمه چشیدند
صد پنجره وا شد به تماشای خدا تا...
از خط ابوحمزهی تو نور دمیدند
نام تو که بردیم همان لحظهی اول
بر این دل بیچارهی ما دست کشیدند
چشمان تو چون چشمِ ترِ زینب کبراست
جز عشق نگفتند بجز عشق ندیدند
گفتیم حدیثی و تو گفتی که هلاکاند
آنانکه نفسهای حکیمی نچشیدند
"همت طلب از باطن پیرانِ سحرخیز
زیرا که یکی را زِ دو عالم طلبیدند"
بر دوشِ خَمَت کیسهی نان است بمیرم
نانِ تو ولی زخمِ زبان است بمیرم
یکبار بگو با تنِ بیمار چه کردی
ای مرد در آن خیمهی تبدار چه کردی
آن لحظه که اُفتاد سرت خیمهی آتش
با خواهر در شعله گرفتار چه کردی
وقتی که غُلِ جامعه پیچید دو دستت
با آنهمه آزار در انظار چه کردی
یک مرد تو و قافلهای بانوی بی یار
در کشمکش کوچه و بازار چه کردی
این ظرفِ پُر از آب که شد کاسهی خون باز....
با چشم ترت موقع افطار چه کردی
ای تکیه گه خستگیِ دوش تو زینب
ای گریه کن خستهی آغوش تو زینب
#حسن_لطفی
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت
#شام
#مربع_ترکیب
ای سایه ی روی سرم آقای نیزه
بر دامنم ای کاش بودی جای نیزه
افتاده ام از پا برادر پای نیزه
قرآن بخوان برحال من بالای نیزه
ما خارجی هستیم این بُهتان شام است
قرآن بخوان که راه رفع اتهام است
بی تو هزاران داد از دست زمانه
دادند مارا ناسزا خانه به خانه
خوردیم شلاق و کتک با هر بهانه
میسوزد از بس جای ضرب تازیانه
انگار آتش بر روی بال و پر ماست
زنجیر گردن بند دختر های زهراست
وقتی مسیر ما سر بازار افتاد
ار روی "ناقه" "صالحی"بیمار افتاد
با جسم زخمی و تنی تبدار افتاد
پایم ز فرط خستگی ازکار افتاد
ازبس دویدم پشت این سرها برادر
یک شهر دشمن بود و من تنها برادر
بر خارها رفتیم چون ناچار بودیم
در چشم این مردم برادر خار بودیم
شب در خرابه روز در بازار بودیم
هر لحظه زیر هجمه ی آزار بودیم
ما را ببین دنیا به چه روزی کشانده
سیلی نخورده فاطمه زاده نمانده
دیدیم در این شام یک دنیا مُکافات
از کربلا هم بیشتر دارد مُصیبات
تو روی نی ناموس تو همراه اَلوات
دیدم برادر زاده را گرم مناجات
دیدار ما را راهی بازار برده
"یا لیتَ اُمی لَم تَلُدنی"شرح کرده
سخت است داغ و درد و غم یکجا ببینی
خود را به چندین وجه چون زهرا ببینی
هر شب میان خواب بابا را ببینی
فردا ولی اورا روی نی ها ببینی
دور از تعجب نیست از خود سیر باشی
حتی سه ساله هم که هستی پیر باشی
#محمد_داوری
میلادیه امام سجاد علیه السلام
#السلام_علیک_یا_سید_الساجدین
قبل از تو عشق جرأت پیدا شدن نداشت
اصلا قنوت راه به تقوی شدن نداشت
هرگز نماز خلق تماشا شدن نداشت
قران بی کلام تو معنا شدن نداشت
با تو دوباره طلعت کوثر طلوع کرد
آیینه ی عبادت حیدر طلوع کرد
ای مقتدای گریه ی شب زنده دارها
دستت امید سفره ی هر چه ندارها
داریم از صحیفه ی تو سایه سارها
یادت نجات بخش هزاران هزارها
ای ابرها مطیع دعای غلامتان
باران چه قابل است به پای غلامتان
دنیا هنوز مثل تو عابد ندیده است
جبریل بال زیر قدومت کشیده است
با گریه هات نبض عبادت تپیده است
شیطان امید واهی اش از تو بریده است
ای خط به خط کتاب تو تفسیر بندگی
جاری ست با تو عطر مزامیر بندگی
دریایی و اسیر تلاطم نمی شوی
جز کوه سر به مهر تجسم نمی شوی
با خط کفر مست تفاهم نمی شوی
جز در قنوت نیمه شبت گم نمی شوی
پیشانی بلند تو سجاد بوده است
نامت همیشه زینت عبّاد بوده است
عرفان نسیم صبح ابوحمزه های تو
لبیک می رسید به هر ربنای تو
داوود جان گرفته ز لحن دعای تو
یک روز شاه می شود آخر گدای تو
حرف گدایی است ببین دست خالی ام
این اشک های شوقم و این خسته حالی ام
ای عشق بی حرم حرمت چشم های ما
خاک بقیع ناب ترین توتیای ما
بارانی است نذر تو حال و هوای ما
از غم ترک ترک شده بغض صدای ما
هر جا که صحبت از حرمت شد دلم شکست
تا حرف غربت از حرمت شد دلم شکست
معراج چشم عاشق ما جنت البقیع
تا بوده بوده قبله نما جنت البقیع
یک شعبه ای ز عرش خدا جنت البقیع
سایه نشین کرببلا جنت البقیع
غم در گلوی شیعه صریح است در بقیع
سنگ مزار جای ضریح است در بقیع
جز تو که در مقابل شعله امام شد
در فصل خون مسافر تکفیر شام شد
بر روی نیزه شاهد ماه تمام شد
چل سال اشک و ماتم تو مستدام شد
چل سال اشک ریخته با روضه های آب
چل سال یاد تشنگی کودک رباب
#امام_سجاد_علیه_السلام
#میلاد_امام_سجاد_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#حسن_کردی
❁﷽❁
#مدح_میلاد
#امام_سجاد_علیه_السلام
السلام علیک یا امام زین العابدین
─┅═✧❁🌼❁✧═┅─
ای سجده گاهت چشمه سارِ نوروباران
ای آستـانت ، قبلــه گـاه و کعبــهٔ جـان
پیشانی تو بوسه گاه خاک عشق است
از سینــهٔ سوزان تو می جوشــد ایمان
سجّــاده ات بال و پرِ رنگیــنِ پــرواز
بر زانوانت پینــهٔ عشــق است و عرفان
از مُـهــــرِ تو می روید اعجـــازِ اجــابت
گلْ نغمه هایت زینتِ هر بـاغ و بســتان
میـلاد تو ، تعبیــری از آیــات نور است
تفسیــری از گــلواژه هــای نغــز بــاران
شهـــــزاده از شهبـــانوی ایران زمینی
تو افتـــخاری بر تمـــام نســل سلمــان
در سومین مکتــوبِ دنیــای فصـاحت
نور آفــریدی در صحیـفه ، همچو قرآن
نامت علــی شـد تا بدانــد کُــلّ عــالــم
جـاویـد خواهد ماند ، نور شــاهِ مردان
باید علــی ، تکــرار در تکــرار گــردد
بعـد از خــدا ، عنــوان هر آغاز و پایان
─┅═✧❁🌼❁✧═┅─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
💠 چهارپاره 💠
به نام خدا
#چهارپاره
#ماه_شعبان
تقدیم به مادر امام سجاد علیه السلام
خانم شهربانو سلام الله علیها
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
چشمه ی ایمان تو، با کافران نسبت نداشت
عشق پاک و ساده ات، اندازه و قیمت نداشت
رود بودی و به شوق وصل دریا طی شدی
روح عاشق پیشه ات، یک لحظه هم غفلت نداشت
کاخ ها سهم زمینی هاست،تو اهل دلی
زرق و برق کوچک دنیا، نمی آید به تو
بخت خود را جستجو کن در میان آسمان
هیچ کس جز یوسف زهرا ،نمی آید به تو
فاصله معنا ندارد در مرام عاشقان
قطره را، دست نسیمی راهی دریاکند
در جوانی پاک بودن، میتواند آخرش_
شاه دختی را، کنیز حضرت زهرا کند
طبق قول آیه ی: "والطیبون،لطیبات"
ارتباطی نیست اهل نور را با غیر نور
امتداد نسل زهرا سرزد از دامان تو
مثل منشوری که داده نور را،از خود عبور
...
هرکسی با هم نشینی، ارزشش پیدا شود
چون صدف هستی و مروارید باشد سهم تو
ای گریزان از سیاهی ها به سمت نورها
بین انوار فلک،خورشید باشد سهم تو
نام شهبانو بگیری از امیرالمومنین_
خطبه خوان عقدتان هم حضرت حیدر شود_
با نگاه ویژه ای که مرتضی دارد به تو_
دامنت یک روز باید هم علی پرور شود
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_شهربانو_سلام_الله_علیها
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#مهدی_کبیری
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#روز_یازدهم_حرکت_کاروان_بسمت_کوفه
🩸مصیبت جانسوز سوارشدن زينب کبری سلاماللّهعلیها بر شتر بی جهاز... | وقتیکه زينب کبری عليهاالسلام نظر به قتلگاه میکند و میفرماید: کجایید ای مَحرَمانِ من؟!
راوی گوید:
📋 ثُمَّ أمَرَ ابنُ سَعدٍ (لَعَنَهُ اللّهُ) بِأنْ تَحمِلَ النِّساءَ عَلىٰ الْأقتابِ بِلا وِطاءٍ و حِجابٍ
▪️سپس ابن سعد (لعنت الله علیه) دستور داد زنان را بر شتران بی جهاز سوار کنند، پس شترها را نزدیک زنان آوردند و گفتند:زود بیایید و سوار شوید و ابن سعد دستور حرکت داد.
🥀 زینب کبری عليهاالسلام چون این حالت را مشاهده نمود، فریاد برآورد:
📋 سَوَّدَ اللّهُ وَجهَكَ يا ابنَ سَعدٍ! في الدُّنيا و الآخِرَةِ.تَأمُرُ هٰؤلاءِ الٍقومِ بِأنْ يُرَكِّبونا، و نَحنُ وَدائِعَ رَسولِ اللّهِ صَلّىٰ اللّهُ عَلَيْهِ و آلِهِ
▪️خدا رویَت را در دنیا و آخرت سیاه کُنَد ای ابن سعد! تو به این مردان امر میکنی که ما را سوار کنند در حالی که ما امانت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستیم!؟
🥀 به آنها بگو: از ما دوری شوند تا ما خودمان سوار شویم. عمرسعد دستور داد تا لشکریان از شتران فاصله گرفتند. پس زینب کبری و أم کلثوم سلاماللهعلیهما جلو آمدند و هر یک از زنان و بچه ها را به اسم صدا زدند و در نهایت همه را سوار بر شتران کردند. همه زن ها و بچه ها سوار شدند تا اینکه جز زینب کبری سلاماللّهعلیها کسی نماند.
🥀 در این هنگام حضرت زینب علیهاالسلام نظری به سمت چپ و راست خود انداخت و کسی را جز امام سجاد علیه السلام ندید که از شدت بیماری نمیتوانست سوار شود. پس نزدیک آن حضرت آمد و فرمود: ای برادرزاده! برخیز و با کمک من بر شتر سوار شو.
🥀 امام سجاد علیهالسلام فرمود: عمه جانم! شما سوار شويد و من و اين جماعت را به حال خود واگذارید. حضرت زينب کبری عليهاالسلام نتوانست از امام علیه السلام نافرمانی کند، لذا برگشت تا سوار بر محمل شود.
📋 فَالْتَفَتَتْ يَميناً و شِمالاً، فَلَم تَرَ إلّا أجساداً عَلىٰ الرِّمالِ و رُؤوساً عَلىٰ الْأسِنَّةِ بِأيدِي الرِّجالِ، فَصَرَخَتْ، و قَالَتْ: وا غُربَتاه! وا أخاه! وا حُسيناه! وا عَبّاساه! وا رِجالاه! وا ضَيعَتاه بَعدَكَ يا أباعبداللّه
▪️پس به سمت راست و چپ خود نظر کرد و کسی را ندید جز اجسادی که بر روی ریگ و رمل بیابان افتاده بودند و سرهایی که بر روی نیزه در دست سپاهيان عمر سعد بود. پس فریادی کشید و فرمود:
آه از غريبي...آه ای برادر...آه ای حسین من...آه ای عباس من... آه ای مَحرمان من... چقدر بعد از تو ما خوار و ذليل شدیم ای اباعبدالله...
📋 فَلَمَّا نَظَرَ الْإمامُ زَينُ الْعابدينَ عَلَيْهِ السَّلامُ إلىٰ ذٰلِكَ لَم يَتَمالَكْ عَلىٰ نَفسِهِ دونَ أن قامَ و هو يَرتَعِشُ مِنَ الضَّعفِ، فأخَذَ بِعَصاةِ يَتَوَكَّاُ عَلَيْها، و أتَىٰ إلىٰ عَمَّتِهِ، و ثَنىٰ رُكبَتُه،فأخَذَ لِيَركَبُها فَاِرتَعَشَ مِنَ الضَّعفِ،و سَقَطَ عَلىٰ الْأرضِ
▪️چون امام زین العابدین علیه السلام این حالت زينب کبری عليهاالسلام رامشاهده کرد، نتوانست کاری کند جز اینکه به سختی از جای برخاست و عصایی را به دست گرفت و از ضعف به خود میلرزید.پس خود را با همان حالت به کنار محمل زينب کبری عليهاالسلام رساند و زانو گرفت و فرمود: عمه جان! بیا و سوار شو! پس زينب کبری عليهاالسلام آمد تا سوار شود اما امام سجاد علیه السّلام از شدت ضعف لرزید و با صورت به زمین خورد.
📋 فَلَمَّا رَآهُ الشِّمرَ (لَعَنَهُ اللّهُ) أتىٰ إلَيْه، و بِيَدِهِ سَوطٌ، فَضَرَبَهُ
▪️چون شمر (لعنة الله علیه) این حالت را دید، در حالی که تازیانه در دست داشت، به امام سجاد علیه السلام نزدیک شد و امام را با تازیانه زد. زين العابدين عليه السلام فریاد میزد؛ وا جدّاه! وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه! وا حسيناه
🥀 زينب کبری عليهاالسلام از مشاهده این صحنه گریه میکرد و به شمر میفرمود: وای بر تو ای شمر!به باقی مانده نبوت رحم کن . و دائمًا این را فرمود تا شمر از امام سجاد علیه السلام دست کشید.
🥀 پس در این هنگام کنیز مُسنّی آمد نزد زینب کبری عليهاالسلام و او را سوار کرد. راوی گوید: من پرسیدم که آن پیرزن که بود؟ گفتند: آن پیرزن ،فضه، خادمه فاطمه زهرا علیهاالسلام بود. پس سپاه عمر سعد هر جور که بود امام سجاد علیهالسّلام را بر یک شتر لاغری سوار کردند و پاهایش را هم از زیر شتر به هم بستند.
📚معالي السّبطين ج۲ ص۹۰
📚وسيلة الدّارين ص۳۵۰
#امام_سجاد_علیه_السلام
#شب_دوازدهم_دفن_ابدان_شهداء
🩸آمدن إمام سجاد علیهالسلام برای دفن پیکر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا... | خاک و خورشید، چه بر سر پیکر مطهر شهدای کربلا آورده بود...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از که گذشت سه روز از عاشورا وقتی که بنی اسد، بر بالای بدن پاک و مطهر سیدالشهدا علیهالسلام رسیدند، او از روی نشانه های امامت و نوری که از او ساطع میشد، شناختند. دور پیکر امام علیهالسلام را گرفتند و شروع به گریه و زاری در اطراف او کردند.
📋 و حٰاوَلوا تَحريكَ عضوٍ من أعضائه، فلَم يَتمكّنوا.
▪️سعی کردند یکی از اعضای او را جابجا کنند، اما نتوانستند.
🥀 یکی از آنها گفت: چگونه ما می توانیم این بدنها را دفن کنیم؟! ما از کجا میدانیم که هر جسد از آن کیست؟!
📋 و هُم كما تَرونَ جُثثٌ بلا رؤوس، قد غَيّرتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ
▪️خودتان هم میبینید که اینها اجسادی هستند بدون سر؛ خاک و خورشید، وضعشان پریشان کرده است.
🥀 در همین حینی که مشغول صحبت باهم بودند، سواری را مشاهده کردند که نزدیک آن ها می آمد و نقاب بر صورت زده بود. آن ها _به گمان اینکه این سوار از بنی امیه است _ از اجساد فاصله گرفتند و دیدند که آن مرد از اسب پیاده شد و در حالی که کمرش، منحنی شده، آرام آرام از کنار اجساد، رد میشد؛
📋 حتّى إذا وَقعَ نَظرَهُ على جسدِ الحسين رَمَى بِنَفسِه عليه، و احتَضَنه، و جعلَ يَشمّه تارةً، و يُقبّله أخرى، و هو يَبكي و قد بَلّ لِثامُه مِن دموع عينيه،
▪️تا اینکه که چشمش به بدن امام حسین علیهالسلام افتاد ، پیش آمد و خود را بر آن انداخت ، آن را در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن.گاهی آن ها را می بوسید و گاهی آن را می بویید. آن قدر گریه کرد تا نقاب چهره اش، خیس از اشک شد و می فرمود:
📋 «يا أبتاه بِقَتلك قَرّتْ عيونُ الشّامتين، يا أبتاه بِقتلك فَرِحت بنو أميّة، يا أبتاه بعدك طالَ حُزنُنا، يا أبتاه بعدك طالَ كَربُنا»
▪️پدرجان! با کشتن تو، چشم های مردم کوفه و شام، روشن شد. پدرجان! با کشتن تو، بنی امیه خوشحال شدند. پدرجان بعد از تو اندوه ما طولانی است و غصه هایمان تمامی ندارد.
🥀 سپس رو به بنی اسد کردند و به آنها فرمودند: چرا دور و بر این اجساد ایستادهاید؟ گفتند: ما آمدیم آن را تماشا کنیم.حضرت فرمود: قصد شما چه بود؟ آنها گفتند: بدان ، ای برادر ، اکنون ما آنچه را در دل خود داریم در مورد آن جنازه ها به تو می گوییم.
🥀 ما آمدهایم تا جسد امام حسین علیهالسلام و اصحاب او را به خاک بسپاریم و مشغول این کار بودیم که تو از دور نمایان شدی و ما به گمان اینکه تو از اصحاب بنی امیه هستی، دست از کار کشیدیم.
🥀 سپس امام علیه السلام ، خطی را روی زمین کشیدند و رو به بنی اسد کرده و فرمودند: اینجا را حفر کنید. بنی اسد مشغول حفر شدند. سپس حضرت دستور دادند که هفده جسد را در آن حفره به خاک بسپارند. سپس کمی آن طرف تر خطی را روی زمین کشیدند و دستور دادند تا آن جا را حفر کنند و باقی جسدها را در آن به خاک بسپارند به جز یک جسد را...
📚مقتل الحسین علیهالسلام، بحرالعلوم ص۴۶۶
#مصائب_حضرت_زینب_س
*********************
در بین طوفان با دلی آرام رفته
او دست بسته ، با شکوهِ تام رفته
مردانه پای پرچمِ اسلام رفته
از کربلا ، کوفه از آنجا شام رفته
هر چند در بند اسارت بود زینب
راهِ سعادت را فقط پیمود زینب
این زن مسیرِ عشق را هموار کرده
در نشرِ حق مثلِ رسولان کار کرده
از خوابِ غفلت شام را بیدار کرده
با " ما رایتُ " دشمنش را خوار کرده
با نورِ زینب گشت قلبِ شام روشن
در مجلسِ کفّار شد اسلام روشن
آمد که از این شهر ظلمت را بگیرد
آمد عقیله تا جهالت را بگیرد
از شامیان می خواست غفلت را بگیرد
دل مردگیِ این جماعت را بگیرد
زینب چو دید این شهرِ کفر ، ایمان ندارد
آمد که بذرِ عشقِ حیدر را بکارد
با خطبه هایش کرد کارِ صد نبی را
آورد با خود نور ِ پیغامِ ولی را
باید ببیند شام این نورِ جلی را
وقتش شده این شهر بشناسد علی را
این خاک از نسلِ ابوسفیان غمین بود
دل تنگِ اولادِ امیرالمومنین بود
زینب به شام آمد حقایق را بگوید
آمد که اینجا را به اشک خود بشوید
جاری شد اشکش تا گلِ ایمان بروید
این خاک باید عطرِ حیدر را ببوید
مانند زهرا مادرش روشنگری کرد
غوغای زینب شام را هم حیدری کرد
هر آن چه ممکن بود در راه خدا کرد
این عالمه حق را زِ هر باطل جدا کرد
بعد از برادر کارِ مصباح الهدی کرد
خود را به کوهی از مصائب مبتلا کرد
باید بخوانم روضه را آرام آرام
می گفت زین العابدین الشام الشام
ظلم و جفا را چون به اوج خود رساندند
بر قلب زینب داغِ عالم را نشاندند
کوچه به کوچه آلِ حیدر را کشاندند
با دستِ بسته کودکان را می دواندند
این قافله در شام مرگِ خویش را دید
اینجا دلِ زینب زِ داغی سخت لرزید
اینجا ستم بر دختِ زهرا شد مکرر
اینجا سر بابا شده مهمان دختر
اینجا تداعی شد به زینب غسلِ مادر
اینجا به وقتِ غسل ، شد غساله مضطر
کنج خرابه شد محیطِ اشک و ناله
از بس جراحت بود بر جسمِ سه ساله
*******************
#رضا_یزدی_اصل
#ورود_به_شام
#امام_سجاد_علیه_السلام
❁﷽❁
#مناجات
#رمضان_المبارک
#روز_چهارم_رمضان
#بیاد_امام_چهارم
#امام_سجاد_علیه_السلام
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
وقتــی پرِ ســجاده اش را باز می کرد
تا خلـــوت سبــز خــدا پــرواز می کرد
سر بر ســـجود عشق می زد عاشـقانه
راز و نیــاز عـــاشـقــی آغـــاز می کرد
پیـشانی اش بر مُهــر می تابید و آنگاه
مِهـر خــودش را بر خــدا ابراز می کرد
هـــر بار با گلـــــواژه هایی از صحــیفه
در باغ ســبز سجده اش اعجاز می کرد
دل را گِــره می زد بر آن سرچشـمهٔ نور
جــان را به انـوار خدا دمســـاز می کرد
آن روزه داری که به یاد شــاه عطـــشان
با اشک چشمش روزه اش را باز می کرد
هر جا که طفل تشنهٔ شش ماهه می دید
یادی از آن کوچکتـــرین ســرباز می کرد
وقت شـــهادت روزه بــود و مثــل بابا
لب تشـــنه تا ســمت خـدا پرواز می کرد
─┅═✧❁࿇❁✧═┅─
#رقیه_سعیدی_کیمیا